شش شعر از زیبا کرباسی
شش شعر از زیبا کرباسی
(این شعرها از ترکیی آذربایجانی توسط شاعر به فارسی برگردانده شده است.)
۱
حکم آهک
در کدام صورت می گردی
که از هر شباهتی سر باز می زند رویت
در زیر کدام شکل سایه گرفته ای
که دیگر آشنایی نمی دهی به ما
مگر تا ممکن بعید جان چپان شدی
که زل زل نگاه می کنند صندلی ها
هوا می خورد شعرم
باز در فکر تو شدم
کاغذم سفید ماند
خالی ی امروزم
باز حال این رنگ شکسته را
در دیوار شرمگین کبود حس کردم و گریه ام گرفت
کدام دیوارها را کول گرفته صبرت
که لال مانده ای
برگرد به زبان لیمویی
در آن صفحه ی مقدس کتاب عتیق
برگرد
به سیمان حکم آهک داده شعرم
برگرد آهک آه آه کرده وا می رواند
برگرد
در این کلمه های به عشق آمده بجوشیم
بازو به بازو
این قافیه ی به تنگ آمده را
دریابیم
۲
برای توام شعر
به مادرم خواهم سپرد
این بار اگر زائید مرا
بند نافم را به آن ستاره ی لال گره بزند
برود بست بنشیند
در دروازه قران
پستان شیرآگینش را بگیرد
سمت آسمان
قسم بگیرد به شیر شیرینش
از کلمه های امجد
پشیمانم از تو ای شعر
دیگر به خرخره رساندیم
نشستنم از شعر تاپ تاپ
برخاستنم از شعر شاپ شاپ
خوابیدنم از شعر مرگ
بیداری ام از شعر زندگی
انداختنم از شعر تبعید
گرفتنم از شعر وطن
اما با همه ی پشیمانی
عهدم را با تو هرگز نمی شکنم
زیر پوستت مثل ماه نفس های عمیق می کشم
کنار دیوار های مرجان جسمت
تا صبح سحر زانو به بغل می گیرم
چاکرم گویان انتظارت را می کشم
صدای دنگیدن پنجره های نقره ات را در می آورم
با این سنگ ریز
وقتی درت جرری صدا می دهد
در هر رفت و آمد
پابرهنه سرراهت می دوم
روی زمین جای انگشتانت را می بوسم
از هوا عطرت را درون می مکم
وقتی نادیده ام می گیری به تمامی
وقتی به تقلا می اندازی توانم را
وصلام
طاقتم زور می آید
بنیه ام قوت می گیرد
هوشم خدا می زند
بیدار می کنم سیمرغم را از خواب
هستم برای نیستنت
برای هستنت هم
وقتی ناگهان هجوم می آوری بر داروندارم
برای توام شعر
هزار بار اگر به دنیا بیایم
با توام شعر
حتی اگر کل کائنات را
با عشق سیر کرده باشم
آسان بگیر بر من
به دل مگیر کلمه های آغازینم را
زور آمدی این روزها
بدجور
این خل مشنگی هام
از ناگهانی ست
۳
شهادت
از ساحت زمان
حالایی
برگ قبله ام
دستمال پرنیانی که
اشک از چشمت بگیرد
سنگ نیایشم
تن ها سینه ی بید مجنون
تن ها خواسته ام از این دنیا
تن ها اشتغالم
هیچ مگویید با من
می خواهم در آغوشش بخوابم و
بیدار نشوم
۴
نوشتم کهلیک
نوشتم کهلیک
پرید
نوشتم باد
هوووووووف
نوشتم راه
راه افتاد
می نویسم کرفس
در آش به
سیب سبز می جوشد
می نویسم برف
قهر می کند یخچال خانه
از سر می نویسم غار
سر آسمان سیاهی می رود
برمی گردم ردیف شماره ها را درمی یابم
هنوز چیزی ننوشته
پول پارو می کنم
۵
شبیه به آه
تا به عمق درره برسد
به این شبی یتش
که داغی به سینه ی تو بگذارد
از گناه های هزار ساله گذشته
خود را به این جا رسانده
تو از آن تخم چشم های سیاه
تمامی نخواهی داشت
این را بدان
۶
درخت شکیل بادام
درخت شق و رق شکیل بادام بودم
وقتی بوی آدم مادم می ریخت
زیر دامنم
گوش می خواب اندم به حرف پر چینه
تنگ می آمد زمین مرا
ذقم می داد
از آرزوی برنیامده ی قلب پر خون
یک بار حکایت یک جفت عاشق
سرم را به کل در هم ریخت
به آب های خزنده ی زمین گفتم خیر
نه به شرشر شیرین باران حتی
نت که نت
نه خوردی نه نوشی
کمر بستم به پرره های نقره ای ی قایق ساز
دل بستم به آب های روان
بر فرقم علمی از بادگیر نارنجی ی آن دختر نرمه نازک
زیر نور آفتاب
پل پل می درخشم
تااااام عاشقان را
از این دست به آن دست
از آن سو به این سو
از این سرزمین به آن سرزمین
در تری ی و تازگی
تمامن
برجسته و خجسته
می زیم و
می زانم