اسد سیف؛ نگاهی کوتاه به سانسور در ایرانِ امروز

اسد سیف؛

نگاهی کوتاه به سانسور در ایرانِ امروز*

سانسور رفتاری‌ست که بعضی از دولت‌ها جهت تسلط بر چشم و گوش و هوش مردم به کار می گیرند. این دولت‌ها می‌خواهند از طریق کنترل مردم، آن اطلاعاتی را در اختیار آنان بگذارند که برای بقای نظام لازم است. دولت‌ سانسورگر می‌کوشد تا تمامی رسانه‌های عمومی از روزنامه و تلویزیون و اینترنت گرفته تا کتاب و موسیقی و نقاشی و سینما و… را تحت کنترل خویش درآورد و در این راه حتا آزادی پوشش و آرایش را نیز از مردم سلب کند.

در سال ۱۲۲۹ میلادی شورای شهر تولوز فرمانی صادر کرد که طبق آن هیچ روحانی حق نداشت جز کتاب مقدس و کتاب دعا، کتابی دیگر داشته باشد. کتاب مقدس نیز در این ایام فقط به زبان لاتین خوانده می‌شد و اجازه ترجمه به زبان‌های دیگر نداشت.

با اختراع ماشین چاپ شکل سانسور نیز تغییر یافت. در سال ۱۵۸۴ کلیسا فهرستی از کتاب‌هایی را اعلام داشت که خلاف اخلاق عمومی بود و بدین جهت چاپ آنها ممنوع اعلام شده بود. تازه در قرن هفدهم است که در اروپا گام‌‌هایی در راستای آزادی فکر و اندیشه برداشته می‌شود و ولتر و روسو و اسپینوزا و دیگران به عنوان روشنگران عرصه آزادی در جامعه پدیدار می‌شوند.

پیشینه سانسور در ایران نیز به قدیمی‌ترین ادوار تاریخ می‌رسد، به زمانی که مذهب زرتشت، دین رسمی ایرانیان بود و بر طبق احکام آن، هر چیز ناشایستی سرکوب می‌شد. تاریخ کشور ما تاریخ سرکوب عقاید است. تاریخ کتابسوزان و به آتش کشیدن کتابخانه‌ها. از انوشیروان به عنوان دادگرترین پادشاه ایران نام می‌برند. عظمت سلطنت او در پیش از اسلام به ایران شهره عام و خاص است. این پادشاه عادل در مقابله با عقاید مزدکیان دستور قتل‌عام آنان را صادر کرد و به اندک زمانی هزاران مزدکی را به هلاکت رساند. سلطان محمود غزنوی در قرن چهارم هجری (دهم میلادی) پس از حمله به شهرهای سمرقند و بخارا که از مراکز فرهنگی جهان آن روز در شرق محسوب می‌شدند، دستور داد کتابخانه‌های آن دو شهر را به آتش بسوزانند. پسر او، سلطان مسعود همین روش را در اصفهان پی گرفت.

با آمدن اسلام به ایران این روند به شکلی دیگر ادامه یافت. هر آن‌چه را که خلاف قرآن می یافتند، اثر و نویسنده آن هر دو مجازات می شدند. فقهای شیعه کتاب‌های اهل تصوف را با برچسب ضاله تحریم کردند و کتاب‌های فلسفی را برای پاک شدن در آب می‌شستند تا بدینوسیله نوشته‌ی بر کاغذ از بین برود.

در تاریخ معاصر ایران، در زمان ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین شاه قاجار (۱۵۰ سال پیش) چند روزنامه‌ی موجود کشور دولتی بودند. در این ایام روزنامه‌های فارسی‌زبان در خارج از کشور نقش بزرگی در بیداری افکار داشت. به همین علت دولت می‌کوشید به هر طریق ممکن از ورود این نشریات به داخل کشور جلوگیری کند.

با انقلاب مشروطیت، روشنفکران ایران نیز به تبعیت از روشنفکران غرب، کوشیدند تا طرحی نو دراندازند و قوانین زمینی را به جای احکام آسمانی بر جان و مال انسان‌ها حاکم گردانند. جنبش مشروطیت آزادی بیان و قلم را نیز در کنار حکومت قانون شعار خود قرار داد. این جنبش اگرچه در نهایت خویش با شکست مواجه شد اما راهگشای گام‌های بعدی بود. در نخستین دوره‌ی مجلس ایران بود که سرانجام آزادی‌خواهان موفق شدند خارج از سلطه حکومت، نشر روزنامه را قانونی کنند. نخستین قانون مطبوعات ایران در سال ۱۲۸۶ به تصویب رسید یعنی حدود صد سال پیش. بر طبق این قانون “عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و سواد مضره به دین مبین اسلام آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است.”[۱] بدین طریق نقد مذهب در واقع ممنوع شد.

در دوران حکومت پهلوی، رضاشاه جسارت را به آنجا رساند که حتا روزنامه‌نگاران را اگر نمی کشت، به چوب می‌بست. با شروع جنگ جهانی دوم و پایان سلطنت رضاشاه، نسیم آزادی در وطن وزیدن گرفت، روزنامه‌های بسیاری به همراه سازمان‌ها و احزاب سیاسی آغاز به کار کردند. عمر این دوران زیاد نپائید. با کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ همه چیز دگربار چون سابق شد. در دوران حکومت پهلوی دوم اگرچه سانسور همچنان حاکم بود و آزادی اندیشه و بیان حق ابراز نداشت، اما مردم کم و بیش به حقوق خویش آگاه بودند. در دستیابی به همین حقوق بود که صفوف انقلاب فشرده‌تر شد و سرانجام به سرنگونی رژیم شاه در بهمن ۱۳۵۷ انجامید.

شاید خنده‌دار باشد، اگر بگویم که در زمان حکومت محمدرضاشاه، نمایشنامه‌های “مکبث” و “ریچارد سوم” و “هاملت” از آثار شکسپیر، تنها به این علت که شاه در صحنه می‌میرد، هیچگاه اجازه نمایش دریافت نکردند. از این کوته‌بینی می‌توان به عمق فاجعه پی برد.

با استقرار جمهوری اسلامی، سانسور از نخستین روزهای حاکمیت رژیم آغاز شد و دامنه آن کم‌کم به عرصه‌های گوناگون زندگی مدنی انسان‌ها گسترش یافت، فرهنگ و هنر را در بر گرفت، اطلاع‌رسانی را محدود و کانالیزه کرد و از طریق نهادهای تازه تأسیس شده حکومتی سانسور بر تمامی زندگی مردم چیره گشت. خلاصه این‌که؛ پنداری  فرمان شورای شهر تولوز در سال ۱۲۲۹ که در بالا به آن اشاره شد، این بار در ایران توسط جمهوری اسلامی صادر شد.

بررسی ساختار سانسور در ایران، به علت سانسوری که همیشه بر تاریخ‌نگاری کشور حاکم بود، اندکی مشکل است. تنها با توجه به برخی از رویدادها می‌توان موضوع را پی گرفت. به طور کلی می‌توان گفت، دامنه سانسور همه‌جانبه است و همه چیز در تمامی عرصه‌های زندگی در این کشور تحت سانسور قرار دارند.

چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی می گذرد. هنوز چند ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که با اشغال سفارت آمریکا، دولت بازرگان استعفا داد و شورای انقلاب مسئولیت اداره کشور را بر عهده گرفت. در همین زمان بود که فرمان رعایت حجاب اجباری در ادرات صادر شد. اگر چه با واکنش گسترده زنان کشور روبرو شد، اما در نهایت بر همه تحمیل شد. تابستان ۱۳۵۸ با استفاده از تعطیلی مدارس، پاکسازی در مدارس آغاز شد که به دنبال آن هزاران آموزگار از کار اخراج شدند. با بازگشایی مدارس در مهرماه سال ۵۸، آموزگاران زنی که پاکسازی نشده بودند، مجبور شدند تا با حجاب سر کار حاضر شوند. در خرداد سال ۱۳۵۹ با هدف “اصلاح نظام آموزشی منطبق بر آرمان‌های انقلاب”، انقلاب فرهنگی آغاز شد. ابتدا دانشگاه‌ها را به مدت سی ماه بستند و در این مدت بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ استاد دانشگاه و هزاران دانشجو را پاکسازی کردند. “شورای انقلاب فرهنگی” برای ارتقاء فرهنگ کشور سازمانی نو بنیان گذاشت تا با تحکیم و تعمیق فرهنگ دینی، تمدن نوین اسلامی را پایه‌ریزی کند. در ۲۹ مرداد سال ۵۸ همزمان ۴۱ روزنامه و نشریه به فرمان خمینی تعطیل شدند، کتابخانه‌های عمومی نیز از همین تاریخ مورد تصفیه قرار گرفتند و کتاب‌های خلاف ذوق رژیم از قفسه‌ها برداشته شدند، پژوهش و تحقیق هم متوقف شد. بر چاپ و نشر سانسور حاکم شد، نهایت این‌که تولید اندیشه آزاد ممنوع شد و ترجمه با سانسوری وحشتناک به جای تولید مستقیم نشست.

شیوه‌های حاکم سانسور باعث رشد خودسانسوری شده است. همه جا عوامل و ابزار سانسور رژیم حضور فعال دارند؛ در خانه، اداره، در محیط‌های عمومی، در مدارس و دانشگاه‌ها، در خیابان‌ها و روزنامه‌ها و رسانه‌ها دستگاه‌های عریض و طویل سانسور با نام‌های “شوراهای نظارت” و یا “ستادهای امر به معروف” و انواع “گشت”ها… همه جا فعال است. چند اداره و نهاد دولتی مؤظف هستند تا سانسور را مقرر دارند و سازماندهی کنند؛ وزارت اطلاعات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای مرکزی حوزه علمیه قم، دبیرخانه ائمه جمعه‌ی کشور و… نهادهایی هم کار اجرایی سانسور را بر عهده دارند؛ دفتر حراست، دفتر گزینش، نهادهای سیاسی-عقیدتی، سازمان‌های نظارت، دفاتر بسیج، گروه‌های امر به معروف و نهی از منکر و…

در این فضای روانی ایجادشده و ارعاب حاکم، تنها با سانسور و خودسانسوری می توان به زندگی ادامه داد. صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نهاد آموزش و پرورش در رشد و تحکیم این فضا نقش اساسی دارند.

اطلاعات پایه و نهاد اطلاع‌رسانی سانسور می شود. آرشیو آمار و اطلاعات جهت کارهای پژوهش و تحقیق که قابل اعتماد باشد، وجود ندارد. همیشه اطلاعات دستکاری شده و ناقص در اختیار محقق قرار می گیرد؛ اطلاعاتی که رژیم به نفع خویش بخشی از آن را حذف و بخشی را عمده کرده است. همه اسناد سانسور می شوند. مثلاً محقق نمی تواند به آمار و اطلاعات دولتی استناد کند. برای نمونه آمار در مورد موارد قتل، اعدام، زندانی، ایدز، انتخابات و… همه چیز کلی و مبهم است. دلایل را امنیتی می‌دانند. می‌خواهند چهره جمهوری اسلامی را در جهان خوب جلوه دهند.

دسترسی به اطلاعات از طریق نشریات و کتاب‌ها و اینترنت نیز محدود و کانالیزه است. نامه‌های پستی کنترل می‌شوند و امکان دسترسی به رسانه‌های خارجی محدود است. رسانه‌های دیداری و شنیداری خارج از کشور را نیز رژیم برای ساکنان ایران، در حد توان کنترل می‌کند. به طور کلی؛ در داخل کشور سانسور به ذات نظام بدل شده است. رادیو و تلویزیون نیز در دست دولت است و انحصاری.

سانسور در پوشش و آرایش نیز رواج دارد و هیچ کس مجاز به خروج از نُرم‌های رژیم نیست. در غیر این صورت به “حد شرعی” محکوم می‌شود. برگزاری هرگونه جشن و سرور نیز ممنوع‌ست

خلاصه این‌که؛ سانسور ذات هر نظام ایدئولوژیکی چون جمهوری اسلامی‌ست. در این نظام از باورهای مردم سوء استفاده می‌شود تا از تلفیق آن با ایدئولوژی نظام، در جهت حفظ قدرت، جباریتی نوین سازماندهی گردد.

در جمهوری اسلامی ما با خیل کتاب‌هایی مواجه‌ایم که اجازه انتشار دریافت نمی‌دارند، بی آن‌که علت رسماً بیان شود. هیچ آماری نیز منتشر نمی‌گردد. اطلاعات جُسته گریخته به گوش می‌رسد. در عمر چهل‌ساله رژیم تنها یک بار کم و کیف سانسور در یک کتاب منتشر شد که آن‌هم انتشار عام نیافت و از کتابفروشی‌ها جمع‌آوری شد. هم اکنون تنها منبع در این عرصه ناشران و نویسندگان هستند که هر از گاه در اعتراض به وضع موجود، سفره دل می‌گشایند.

می دانیم که در ایران هر کتابی را پیش از چاپ باید در اختیار اداره‌ای به نام “وزارت ارشاد” گذاشت. هم اکنون در بهترین شرایط، بیش از بیست درصد از کتاب‌هایی که برای اجازه نشر در اختیار وزارت ارشاد قرار می گیرند، اجازه چاپ دریافت نمی دارند. ۵۱ درصد این آثار در عرصه ادبیات است. در میان ترجمه آثار ادبی جهان، ادبیات آمریکا بیشترین درصد را دارد. ادبیات اروپا ۳۶ درصدِ این عرصه به خود اختصاص داده است. در مقابل؛ یک‌چهارم کتاب‌هایی که اجازه انتشار دریافت می‌دارند، کتاب‌های دینی‌ست که بیش از ۹۷درصد آن به دین اسلام مربوط می‌شود.

جمهوری اسلامی در همه چیز سیاست می‌بیند. ادبیات نیز برای این رژیم در شمار ابزار سیاسی محسوب می‌شود.

لازم به یادآوری است که در جمهوری اسلامی هیچگاه قانون، راهکار و یا دستورالعمل ویژه‌ای بر سانسور حاکم نبوده است. آن‌چه را که امروز منتشر می‌شود شاید فردا ممنوع اعلام گردد و آن‌چه را که سال گذشته مجوز نشر دریافت داشته و منتشر شده بود، شاید امسال مجوز بازنشر دریافت ندارد. متغییر بودن قوانین در سانسور امری رایج است. بر این اساس استنادهای این نوشته نیز شاید در سالی از سال‌ها اعمال نشده است و یا کتاب‌های مورد استناد با مواردی دیگر از سانسور منتشر شده است. 

به طور کلی؛ در وزارت ارشاد، مقوله‌های ممیزی که مانع نشر می‌شوند، عبارتند از؛

– انتقاد از رژیم، انتقاد از امام خمینی، انتقاد از انقلاب اسلامی، انتقاد از روحانیون، توهین به نهضت‌های اسلامی، ترویج اندیشه‌های غربی، ترویج جدایی دین از دولت، شک در مهدویت، شک در وجود روح، شک در ولایت فقیه، ترویج نظریه داروین، شک در مذهب شیعه و…

– کلمات و اصطلاحاتی چون می، مست، تلوتلوخوردن، مست کردن،

– نگهداری سگ، گربه و یا مصرف گوشت خوک

– توصیف موسیقی غربی

– “روابط جنسی انحرافی” (فحشا، لواط، تجاوز، زنا، همجنس‌بازی، اعمال جنسی منحرفانه، استمناء)

– بیان الفاظ و اصطلاحات جنسی (سکس، تور زدن، و…) بیان بیماری‌ها و مشکلات جنسی مقاربتی، ترویج فرهنگ دوستیابی و روابط جنسی، روابط غیر رسمی با زنان، شرح بی‌پرده مناسبات جنسی و شیوه‌های ارضای جنسی، آمیختگی زنان و مردان به صور مختلط (در میهمانی، مراکز تفریحی، مراکز ورزشی، اماکن عمومی)، ترویج عدم ازدواج در بین جوانان.

– نظریه جنسی فروید، آموزش مسائل جنسی، سادیسم، جنون جنسی، سقط جنین، ترویج زندگی به شیوه غربی، دست دادن دختر و پسر با هم و یا زن و مرد نامحرم. دوست پسر و یا دختر، رابطه زن مسلمان با مرد خارجی، شرح حال زنان فاسد، نام یا تصویر لباس‌های زیر، لباس‌های غربی (کراوات، پاپیون) نام و تصویر رقص‌های غربی (باله، تانگو، راک)، نام و تصویر انواع قمار و آلات آن، بیان جملات و عبارات عاشقانه (عشق و ترکیبات آن)، توصیف داستان‌های صرفاً عشقی، معاشقه با معشوق و جنس مخالف (در آغوش کشیدن، نوازش کردن، بوسیدن، ناز و کرشمه)و…

بررس در برابر بسیاری از واژه‌ها تغییر آن را از نویسنده و یا مترجم می‌خواهد. در این راستا مترادف‌نویسی امری معمول است. برای نمونه مترادف‌های زیر از جمله پیشنهادات آنهاست؛

میخانه به کافه، عاشق به دوستدار، هم‌رقصان به هم‌صحبت‌ها، گوشت خوک به گوشت گاو، شراب به نوشابه، بار به پیش‌خوان، عشق‌بازی به دوستی، مشروب به نوشیدنی، کام ستاندن به عقد خویش درآوردن، سینه‌ها به بالاتنه و…

در کار بررسی، همه داستان‌ها معیار سنجش واحدی دارند. بررس فردی مسلمان است که با بینشِ اسلام چهارده قرن پیش کتاب‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد، اجازه نشر صادر می‌کند و یا مُهر غیرمجاز بر آن می‌زند. مثلاً چون خوردن گوشت خوک در اسلام حرام است، در هیچ رمان اروپایی نیز نباید از خوردن گوشت خوک حرفی به میان آید. زیرا تبلیغ محسوب می‌شود. چنین است خوردن شراب و یا نگهداری سگ.

موضوع سانسور را به ترجمه آثار به فارسی در ایران امروز پی می‌گیرم. در این آثار نیز احکام مذکور باید رعایت گردند.

من از ادبیات شروع می کنم؛ برای نمونه، آثار کافکا در دوره‌ای غیرمجاز بودند. بررس در باره “مسخ” نوشته است: “با وجود مشروب، الکل، آبجو و آغوش و دوست داشتن و ارتباط دختر و پسر چاپ کتاب صلاح نیست.”. در مورد داستان “دیوار” نیز اظهار داشته: “مطالعه کتاب جز انحراف برای جوانان دیگر چیزی نمی تواند باشد و شخصیت‌های هدایت و کافکا و…بر همه معلوم است و در سراسر کتاب از شراب و باده‌نوشی یاد شده است.”[۲]

“اپرای سه پولی” اثر برشت، “نارسیس و گلدموند” و “دمیان” هرمان هسه غیرمجاز هستند. بحث در باره رابطه شیطان و خدا در “دمیان” با اندیشه‌های اسلام حاکم بر ایران ناسازگار است. در “نارسیس و گلدموند” نیز شک نارسیس بر وجود خدا علت اصلی غیرمجاز بودن آن است. “سیدارتا” با هشت مورد اصلاح می تواند چاپ گردد. بررس در کتاب “سفر شرق” هسه خواسته است تا اسم فاطمه که معشوق شخصیت مرد داستان است، عوض شود. “بیلیارد در ساعت نه و نیم” اثر هانریش بُل اگر ۸۵ مورد آن اصلاح شود، می تواند منتشر گردد. “وجدان بیدار” اشتفان تسوایک غیرمجاز است. بررس از نویسنده که دیگر استخوانهایش هم خاک شده، خواسته است که از تشبیه کالون به مارکس چشم بپوشد. چاپ کتاب “وداع با گذشته” او اگر ۵۷ مورد اصلاح شود، مجاز است.

چاپِ رمان “شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده” اثر لوئیجی پیراندلو غیرمجاز اعلام شده است. علت آن “لائیک بودن نویسنده”، “بیان امور نهیلیستی و نداشتن هیچ افق روشن برای انسان معاصر” و همچنین “نشان دادن مسائل جنسی” بیان شده است.

چاپ کتابِ “خاطرات من” اثر پاپلو نرودا نیز غیرمجاز تشخیص داده شده. علتِ آن، قبل از اثر، خود نویسنده است. بررس اعلام کرده که: “نویسنده یک شاعر کمونیست شیلیایی است که در این کتاب به توصیف رابطه جنسی نامشروع و شراب‌خواری پرداخته و هم‌چنین شوروی سابق را به عنوان یک بت معرفی کرده است.”

بر رمان “گفتگو در کاتدرال” اثر بارگاس یوسا نیز مُهر غیرمجاز خورده است. بررس در علت آن نوشته: “کتاب انتقاد از دیکتاتوری در کشور پرو است. اما در بین این انتقاد با به تصویر کشیدن عیاشی، شرابخواری، رابطه آزاد جنسی دختر و پسر، عیاشی و روسپی‌خانه‌ها داستان را ادامه داده است.”

در کتاب “سرگذشت من” اثر چارلی چاپلین، رابطه او با تمام زنانی که با او در رابطه بوده‌اند، حذف شده. در این کتاب از خاطرات عشقی چاپلین نیز خبری نیست. چارلی چاپلین آدمی‌ست که نه عاشق می شود، نه مشروب می خورد و نه می رقصد. پس از حذف‌های فراوان، در نهایت از چارلی چاپلین آدمی ساخته می‌شود، بابِ ذوق اخلاق جمهوری اسلامی.

از “رمئو و ژولیت” شکسپیر باید تمامی جملاتی که در آنها صحبت از لب و بوسه و آغوش است، حذف شوند. طبیعت نیز اجاز ندارد به زن شباهت پیدا کند. در رمان “کمیاگر” اثر کوئیلو جمله زیر به همین علت باید حذف شود: “بیابان بانوی بوالهوسی‌ست که گاهی مردان را دیوانه می‌کند.” اندام زن نیز اجازه نیست با “کلمات ممنوعه” تشبیه شود. برای نمونه “چشمان شرابی رنگ” زن در رمان “سکوت بره‌ها” به علت واژه شراب باید حذف شود. حذف در این عرصه حتا کتاب “انجیل” را نیز شامل می شود. جمله زیر به نقل از انجیل متا در کتاب “وجدان بیدار” اشتفان تسوایک، به علت شراب اجازه نشر ندارد: “هیچ شراب تازه‌ای درون شراب کهنه گذاشته نمی‌شود. اگر چنین شود، پوست می‌ترکد و شراب می‌ریزد و پوست خراب می‌شود.” در همین اثر جملات “او فرزند خداست” و “ای فرزند مقدس خدا” نیز باید حذف شوند چون به نظر بررس “خدا فرزندی ندارد.”

از رقص نباید نوشت، حتا رقص لیوان‌ها بر میز: “چنان با مشت بر میز زد که لیوان‌ها به رقص درآمدند.” (کتاب ماجراهای دایی وانیا اثر اودفرید پروسیلر) بررس حذف جمله را به علت واژه رقص خواسته است. و چنین است حذف جملات : “کلمات می رقصیدند” (سرنوشت شوم یک امپراتور)، “شوهرم عاشق صدای پیانوست” (داستان نت زندگی اثر مریم اسدی)

در عرصه تاریخ، رژیم ایران حساسیت تاریخی با یهودیان دارد. در میان کتاب‌هایی که به تاریخ آلمان پرداخته‌اند، می‌توان این مورد را به خوبی دید. برای نمونه: بررس نوشته است که “کشته شدن شش میلیون یهودی به دستور هیتلر” دروغ است و در “کوره‌های آدم‌سوزی و بازداشتگاه‌های رژیم هیتلر” چنین جنایتی اتفاق نیفتاده است. اسناد موجود جعلی هستند و واقعیت ندارند. در این آثار همچنین همه‌جا در برابر دولت اسرائیل باید دولت فلسطین اشغالی و یا حکومت غاصب و یا صهیونیستی اسرائیل نوشته شود و در برابر یهودیان، صهیونیست‌ها. در کتاب “اطلاعات عمومی” از نویسنده خواسته شده تا پرچم اسرائیل را حذف و پرچم فلسطین را جایگزین کند. به جای اورشلیم، بیت‌المقدس آورده شود به جای کشور اسرائیل رژیم اشغالگر قدس گذاشته شود.

جالب این‌که بررس‌ها در آثار مربوط به تاریخ نازیسم به شکلی آن را نظیر جمهوری اسلامی می‌یابند و خوش ندارند اصطلاحات آن رژیم را مترادف واژه‌هایی ببینند که خود به کار می‌برند. برای نمونه در کتاب “شیوه‌های تبلیغ هیتلر” آمده است که گوبلز برای ایجاد هیجان و شور در مردم از کلمه شهید وطن استفاده می‌کرده است. بررس نوشته است که “اطلاق کلمه شهید به سرباز آلمانی” و یا کلمه “پاسداران نازی” درست نیست. شهید و پاسدار هر دو اصطلاحی است که بکرات در جمهوری اسلامی به کار برده می‌شوند.

و جالب‌تر این‌که، کتاب “نبرد من” هیتلر بارها بدون هیچ مشکلی تجدید چاپ شده است.

در عرصه فلسفه وضع آشفته‌تر از همه است. هگل در کتاب “استقرار شریعت در مذهب مسیح” به زعم بررس سعی می‌کند تا “تعارض دین و قدرت” را آشکار گرداند و “توصیه به تفکیک این دو دارد”. بر این اساس چاپ آن غیرمجاز است. در کتاب “فلسفه نیچه” بررس از ناشر خواسته است تا در مقدمه‌ای بر کتاب، نیهلیسم و اگزیستانسالیسم را نقد کند. با رد این موضوع کتاب حق انتشار دارد. باید توجه داشت که نیچه تنها متفکر آلمانی است که نه تنها تمامی آثارش، بل‌که بسیاری آثار در باره او در این چند دهه اخیر به فارسی ترجمه شده است. تعداد این کتاب‌ها از نیچه (۳۲ عنوان) و یا در باره او (۵۹ عنوان) به ۹۱ عنوان می رسد که نخستین آن در سال ۱۳۲۵ و آخرین آن چند ماه پیش منتشر شده است.

در عرصه روانشناسی، فروید مغضوب همیشگی است، شخصی بدنام و بی‌بند و بار که روابط زن و مرد برای او عمده است. نه تنها آثار فروید مدت زمانی دراز ممنوع شدند، بل‌که بسیاری از کتاب‌های روانشناسی به علت “گرایشات فرویدی” اجازه انتشار نمی‌گرفتند. که البته گرایشات فرویدی چیزی نیست جز؛ “مطالب مربوط به نزدیکی زن و مرد، خصوصیات جنسی زن و مرد، اطلاعات مربوط به امور جنسی و…”

در عرصه سیاست، کتاب “دانشمند و سیاست‌مدار” اثر ماکس وبر نمونه جالبی‌ست از نگاه بررس‌ها به موضوع. از آنجا که ممیز از نظریات وبر چیزی درک نکرده، در علل عدم اجازه انتشار نوشته: “ملحد بودن وبر”، نفی معنوی خدا و اخلاق از سوی وبر”، “عدم توضیح پیرامون تفاوت مسیحیت و اسلام…”، “عدم افشاگری تمدن غرب و تبلیغات دروغین دمکراسی یا پیشرفت علمی.” و در نهایت اعلام کرده که “بدون نقد اگر کتاب چاپ شود برای دانشجویان مسموم و مهلک است.”

کتاب “پیکار با تبعیض جنسی” به این بهانه مردود اعلام شده که: “نشر این نوع آثار که در تقابل با تعلیم و تربیت اسلامی است. دارای تبعات سوء و منفی زیاد است و خواندن آن برای جوانان و نوجوانان مضر است.”

کتاب “مردم‌شناسی” علی اکبر ترابی که سالها در شمار کتاب‌های درسی دانشگاهی بود، ممنوع است زیرا: “به تقدیس هومانیسم می‌انجامد و علم غربی را تنها مرجع و بنیاد کشف و درک عالم و تنها ابزار شناسایی می‌داند.” بررس از نویسنده خواسته تا در کتاب خویش “مقدمه‌ای در نقد و بررسی عمومی جامعه‌شناسی از دیدگاه دینی” بنویسد.    

کتاب‌های آموزش زبان و فرهنگ‌های لغت از دیگر مواردی هستند که سانسور می‌شوند. اگر نگاهی به کتاب‌های فرهنگ لغت از یک زبان به زبان دیگر در ایران بیندازید، واژه‌های زیر را در آنها نخواهید یافت: مشروبات الکلی، روابط جنسی (توصیف، اعضاء، شیوه‌ها)، روابط غیرمتعارف در فرهنگ اسلام (دوست پسر، دوست دختر)، ابزار موسیقی، روابط عاشقانه، واژه‌های مربوط به فحشا و…برای نمونه از کتاب “فرهنگ جامع آلمانی- فارسی” ۷۶ مورد به عنوان واژه‌های “غیراخلاقی” می بایست حذف شوند. حرام‌زاده، لخت کردن، سینه بزرگ، همخوابگی، شاشیدن، خوک نر، نوک پستان، بوسه کوچک، پستان‌بند، پرده بکارت، سقط جنین، می‌زده، مست، تانگو، شهوتران، ودکا و… از آن جمله‌اند.

در “فرهنگ اصلاحات آلمانی- فارسی” نیز اصطلاحاتی چون سیاه‌مست بودن، معاملات نامشروع کردن، عاشق شدن، کسی را محکم در آغوش گرفتن، اظهار عشق و… به علت عدم عفت کلام حذف شده‌اند.

در فرهنگ مصور انگلیسی- فارسی آکسفورد تصاویر زیادی، از جمله تصاویر زیر حذف شده‌اند:

  • تصویر پری دریایی که بالاتنه آن انسان و پایین‌تنه آن ماهی‌ست.
  • تصویر زنی که بال دارد و شکل عقاب است.
  • تصویر پوشاک زنان و اسامی آنها.
  • لغات و تصاویر مربوط به شراب، ویسکی، آبجو، شامپانی و گیلاس‌های هرکدام.
  • تصویر مربوط به لباس‌های زیر زنانه.
  • تصاویر مربوط به گوشت خوک
  • آناتومی بدن زن و مرد
  • تصاویر زن و مرد در حال رقص

در کتاب آموزش زبان، تصاویر زیر مجاز به چاپ نیستند:

زن و مرد در حال شنا، پسربچه با شورت، تصویر زن اسب‌سوار، دوچرخه‌سواری زنان، مرد کراواتی، زن و مرد در حال رقص، زن نوازنده، پسر و دختر جوان با هم، زن و مرد در حال دست دادن و…

در کتاب‌های آموزش زبان نباید به موارد زیر پرداخت:

نوشیدن مشروب، قماربازی، رقص، پوشش غیراسلامی، روابط جنسی، بوسیدن، در آغوش کشیدن، روابط بین دختر و پسر، همجنسگرایی، نگهداری حیواناتی چون سگ و گربه در خانه، خوردن گوشت خوک و…

و این روند هم‌چنان ادامه دارد. نه تنها کتاب‌های ذکر شده، بل‌که تمامی آثار ترجمه شده، از ادبیات کلاسیک گرفته تا ادبیات معاصر جهان به همین بلا در انتشار دچارند. البته باید در نظر داشت که آن‌چه امروز در جمهوری اسلامی مجاز است، شاید فردا غیرمجاز گردد و آن‌چه دیروز مجاز بود، شاید امروز غیرمجاز گردد. سانسور را در ایران معیاری واحد و دایمی نیست.

* آن‌چه می خوانید، با اندکی بازبینی، متن سخنرانی من است در “هفته فرهنگ‌ها” در شهر ماینز (آلمان) در تاریخ بیستم سپتامبر ۲۰۰۸ . در انتخاب نمونه‌ها بیشتر ذوقِ مخاطبِ غیرایرانی را در نظر داشته‌ام. می توان نمونه‌های فراوانی به آن افزود.

به نقل از «آوای تبیعد» شماره ۱۳


[۱] – گوئل کهن، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، جلد دوم، انتشارات آگاه، تهران ۱۳۶۱، ص ۳۴۷

[۲] – دکتر احمد رجب‌زاده، ممیزی کتاب، انتشارات کویر، تهران ۱۳۸۱، ص ۱۵۸. در ارایه موارد و نمونه‌های سانسور نیز از همین کتاب استفاده کرده‌ام.