چند شعر از مرضیه طبائی
چند شعر از مرضیه طبائی
همساز
بیگمان فردا که برسد
تمامی نیها
همراه نیزارهای ماهشهرمینوازند
سرود شما را
******
برای خانوادهام که چون برگ خزان میریزند
از دورهای دور آمده بود، مادرم
از پشت نور
و در گذر از زمان، هفت بار برداشته بود از هفت کوه، هفت آسمان و هفت دریا
و همه را پرورانده بود با مهر و عشق
دستچین کشتزار زندگی
بهخواب رفت روزی
آن پرورنده هفت کوه و هفت آسمان وهفت دریا
زان پس مرغزارش را داس اجل درو میکند بیوقفه
کوهها یکی پس از دیگری فرو میغلتند
آسمانها فرو میریزند
و دریاها خشک میشوند
و من آخرین آنانم
آخرین یاد گار مادرم
آخرین بازمانده از آن هفت کوه و هفت آسمان و هفت دریا
تا کی درو شوم
۲۰۱۴
******
تجربه
به گلم گفتم:
ریشههایت را بردار و برو
اینجا جای ماندن نیست.
ابر غرید
******
سیب یعنی
فرار از بهشت!!!!!
******
کاش میدانستم
دانههای دل مردم
از کجا آب میخورد
******
از بهشت رانده شده
فقط یک سیب
تنها دارائیام را
بر سر سفره هفتسین گذاشتم
تا دیگر کسی مرا
بخاطر یافتن، خوردن سیب
از بهشت بیرون نکند
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۴