عباس شکری؛ دست مریزاد خانم تیره گل
عباس شکری
دست مریزاد خانم ملیحه تیرهگُل
معرفی کتاب ۱۴ جلدی «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید»
نویسنده: ملیحه تیرهگُل
ناشر: نشر افتاب، نروژ
سال انتشار: اسفند ۱۳۹۸
سینوهه را نخستین تبعیدی جهان در دو هزار سال پیش از میلاد، عنوان کردهاند. در همان زمان او گفته بود: «اقدام به تبعید بر قلب و ذهن من نوشته شده بود. من خودم را از خاکی که رویش ایستاده بودم بهزور کندم.»
دو هزار و یازده سال پس از میلاد، آنچنان بر تعداد کسانی که خود را بهزور از خاک میهنشان کنده و آوارهی سرزمینهای دیگر شدهاند، افزوده شده که رقم از صد میلیون گذشته است. در ایران نیز، تبعید سابقهای بس دراز دارد. هجوم اعراب به سرزمین ما و حمله مغول سبب شد که بسیاری از مردم به سرزمینهای دیگر بگریزند.
روی کار آمدن سلسله صفویه اما منجر به بزرگترین موج تبعیدیان سیاسی در تاریخ ایران شد. شاعران و نویسندگان گریزان اغلب به هند میرفتند.
شاعر ایرانی میسراید:
روم به هند دلم زین جهان بسی تنگ است
علاج درد دلم موی صندلی رنگ است
دوست شاعر تبعیدی او در هند اما در پاسخ میگوید:
میا به هند برو با خدای خویش بساز
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
پیوند با سرزمین بیگانه، به دلیل آدابورسوم متفاوت و زبان ناآشنا، برای همه تبعیدیان در آغاز سخت و ناگوار است. با گذشت زمان اما تبعیدیان احتمالا به مهاجرینی بدل میشوند که بهناچار خود را با شرایط کشور میزبان وفق میدهند. مهاجرت در درازمدت مجموعهای از کنشها و واکنشها را در برمیگیرد که ویژگیهایی برای مهاجرین به وجود میآورد. همین ویژگیها است که در ادبیات بازتاب مییابد و ادبیاتی از نوع دیگر پدید میآورد.
نگاه نویسنده مهاجر یا تبعیدی به جهان پیرامونی خود با نوع نگاه هنرمندی که در وطن میزید، متفاوت است. محیط تازه، زبان بیگانه، فرار از خانه، هویت ازدسترفته، امکان بازنگری سیاسی، رویارویی با علم و تکنولوژی مدرن در کشور میزبان، همه و همه بر جسم و روح تبعیدی تاثیر گذار است. ادبیات در مهاجرت را به دلیل همین تاثیرپذیریها، باید جدا از ادبیات درونمرزی، اما در پیوند با آن نگریست.[۱]
حتا معرفی ۱۴ جلد کتاب به وسعت آسمان تبعیدِ ایرانیان که سراسر گیتی را میپوشاند، کاری است بس دشوار. بنابراین بررسی این مجموعه را واگذاریم به فرصتی دیگر. در این جستار بیشتر کوشش میکنم از نوشتههای «ملیحه تیرهگُل»، نویسنده کتاب ۱۴ جلدیِ “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید” استفاده کنم تا شاید ذرهای از دِینِ فارسیزبانهای ایرانی به ایشان را ادا کرده باشم.
برای معرفی ۱۴ جلد کتاب “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید”، اجازه دهید از همین عنوان کتاب شروع کنیم تا شاید زاویه دید نویسنده را از این رهگذر دریابیم.
روایت
نخست از واژه روایت شروع میکنم که خانم ملیحه تیرهگُل خود در گفتگویی گفته است: (نقل به مضمون) به این خاطر از واژه روایت استفاده کرده است که فقط به معرفی آفرینشهای تبعید بسنده نکرده و گاه در مورد آنها نظر داده و دیدگاه شخصیاش را نیز در متن کتاب آورده. دیدگاهی که شاید با زاویه دید دیگرانی که همان اثر را خواندهاند، متفاوت باشد. به همین خاطر از واژه روایت استفاده شده که یعنی آنچه در کتاب آمده نگاه و نظر نویسنده است به اثری که بررسی شده.
ادبیات تبعید
تیرهگُل در گفتگویی با رادیو زمانه میگوید: «تا زمانی که یک متن، بدون سانسور (چه سانسور حکومتی و چه خودسانسوری) در سرزمین مادری نویسنده قابلانتشار نباشد، یک متنِ «تبعیدی» است؛ و تا زمانی که نویسنده، به خاطر درونهی متنی که نوشته یا مینویسد، در سرزمین مادری در معرض ناامنی قرار دارد یا قرار داشته باشد، نویسندهای «تبعیدی» است؛ فرقی هم نمیکند که آن متن، به زبان مادری نویسنده باشد یا با زبانِ کشور میزبان؛ فرقی هم نمیکند که این نویسنده، «درونمرزی» باشد یا «برونمرزی»؛ فرقی هم نمیکند که این نویسنده، خود را «تبعیدی» بنامد یا «مهاجر» یا «به حاشیهراندهشده».
در مورد ساختار و شکل آفرینشهای ادبی در تبعید ایشان معتقد است: «البته در آفرینشهای ادبی ده/ پانزده سال نخست تبعید- بهجز موارد استثنائی- ارجاع عریان به سرزمین مادری آنچنان فراگیر بود که یکی از شاخصههای این ادبیات را رقم میزد. اما زمانی رسید که از سوئی، لایهی نخستِ تبعیدیان، دورهی «سوگواری» را پشت سر گذاشت، و از سوی دیگر، مخزن تجربهی لایههای سپسینِ تبعیدیان اصولاً از انگیزههای روانشناختیی آن سوگ خالی بود. (مفهوم «پساتبعید» نیز شاید در رابطه با غیابِ نشانههای آن سوگِ فراگیر قابل توضیح باشد.) ازاینرو، در آفرینشهای ادبی- هنری ده/ پانزده سال اخیر، ارجاعِ متن به سرزمین مادری تلطیف شده است. اما به نظر من این ویژگی، هنوز یک شاخصهی فراگیر برای شناخت این ادبیات نیست، و «فرازمانی/ فرامکانی» شدنِ آثار تبعید را نیز نمایندگی نمیکند. بلکه در بسیاری از آثار ادبی- بهویژه در قلمروهای شعر و داستان- ارجاعها، چنان در شبکهی ساختار و بافتارِ شناختی اثر تنیده شده، که ممکن است در خوانشهای نخست قابل مشاهده نباشند. البته در دههی اخیر نویسندگانی در تبعید داشتهایم که با هدفِ «فرازمانی/ مکانی» شدن، هرگونه ارجاع به ایران را از حافظهی متن خود زدودهاند، و از این فراتر، در تحلیلهای خود، اعتلای آفرینش ادبی را به این زدایش منوط کردهاند. اما پاسخ اعلامیهی این شخصیتها به عهدهی آثار جمیز جویس، نویسندهی تبعیدی ایرلندی است. «ایرلندِ» جویس، ضمن اینکه با ارجاعات عریان، بهعنوان گرانیگاه جهانِ نویسنده قابلشناسایی است، در چنان شبکهی درهمتنیدهای از ساختار و بافتارِ آثار جویس – بهویژه در «اولیس» و «تصویر هنرمند بهعنوان یک مرد جوان» – نشسته است که ویژگیهای آن به همهی «زمانها» و همهی «مکان»ها قابل اطلاق است.»
در همین زمینه، مجید نفیسی معتقد است: «در ترکیه خود را بی حقوق میبینم، در فرانسه پناهنده و در امریکا شهروند؛ اما در همه حال یک تبعیدی. سه صفت نخست، وضعیت قانونی مرا در کشوری که به آن وارد شدم نشان میدهد و صفت آخرین، ذهنیت مرا نسبت به وطنی که ناگزیر به ترک آن شدم.
خواه در امریکا بمیرم، روبروی پسرم “آزاد” که بر بالینم ایستاده و خواه به وطن بازگردم، اگر روی آزادی را ببیند، باز من یک تبعیدی خواهم ماند. درست مثل آن دریانوردی که نوار آواز او را در کلاس درس فرانسویام در دهکدهی “شانتونه” در سال ۸۳ شنیدم که پس از سالها که به میهن بازگشته بود آنجا را غریبه یافت و دوباره به سوی دریا بازگشت. نباید خود را گول بزنم: چه خود را در لسآنجلس جزیی از یک جامعهی “موفق” ایرانی آمریکایی ببینم و نام این شهر را به “تهرانجلس” تغییر دهم، و چه خود را چون نادرپور شاعر غریبهای در “شیطانجلس” بینگارم، باز یک تبعیدی خواهم ماند. پس بهتر است که بهجای خودفریبی، هویت خود را بشناسم و آن را قدر بگذارم.»
بیش از این در ایستگاه عنوان کتاب نمیمانیم و وارد کتاب میشویم. البته پیش از متن، نگاهی داریم به رنگ جلد ساده اما بامعنی کتابها. رنگ خاکستری همه ۱۴ جلد را میتوان به سرشت باور نویسنده نسبت داد که کون و مکان را سیاهوسفید نمیبیند و گسترهای از دیدگاهها را در نظر دارد و به همین خاطر خاکستری زا انتخاب کرده است.
برای معرفی کتاب ترجیح دادم بهجای هر نوشتهای، نگاه و انگیزه خود نویسنده را که در مقدمه جلد اول کتاب آمده است، برایتان بیاورم:
« مجموعهی حاضر، ادامهی کتابی است با عنوان «مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید»، که در سال ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸ منتشر کردم. منتها اکنون، نه من همانم که در زمان نوشتن آن کتاب بودم، و نه ویژگیهای موضوع بررسی همانهایی هستند که آن زمان بودند. زمانی که نوشتن کتاب «مقدمه …» را شروع کردم، هجده سال از انقلاب ۱۳۵۷، و دستکم، پانـزده سـال از اقـامـت ما و تـولیـد نوشـتار فارسـی در زیسـتگاههای تـازه میگذشت؛ هنوز نخستین لایهی گریختـگان از اسـارت و اعدام، درصد بالایی از نویسندگان را رقم میزد، و لایههای بعدیی نجاتیافتگان و تشنگان آزادی، هنوز به گستردگیی امروز، به حجم آن لایهی نخستین در تبعید نپیوسته بودند؛ هنوز «نسل دومِ» ما به عرصه نرسیده بود، و ما، اکثر ما، نگران زبان فارسی و فرهنگ ایرانیی نسل دوم بودیم؛ هنوز فریاد درد و خشمی مبهوت در متنهای فارسی حرف اول را میزد؛ هنوز تبعیدیان و پناهندگان راهیی کشور مادر نشده بودند؛ هنوز آثار تبعید در ایران منتشر نمیشد؛ هنوز گریز ناگزیر از ایران و خودتبعیدی، حتا برای اکثریت فرهیختگان درونمرزی ارزشی منفی تلقی میشد؛ و ارزیابیی آنان از آثار ادبیی ما با واژهی «هیچ» برابر بود؛ یعنی، بیرونهی این ادبیات هم، بدون هیچ اما و چرا و شاید، شناسهی«تبعید» را تصویب میکرد؛ هنوز نهادهای فرهنگی و سیاسی و رسولان حکومت جمهوریی اسلامی در میان تبعیدیان و مهاجران چندان گسترده، همهجانبه، و نیرومند نبودند؛ هنوز اینترنت بهصورت کنونی همگانی نشده بود، و «کتاب» و نشریهی چاپی، رسانههای رایج در انتقال کلام نوشتاری بودند؛ هنوز رسانههای دیداری/ شنیداریی ما در سراسر دنیا، به تعداد انگشتان یک دست نمیرسید؛ و «هنوز»های بسیار دیگر هم هست.
اما مهمتر از دگرگونیهای یادشده، دگرگونیهای ذهنیتِ خودِ من است. مخاطب آن کتاب خودم بودم و نسـل خـودم، و به «دقیقهی اکنون»؛ با خمـیـرمـایـهی امیدی تعریفنشدنی، که در درازنای زمان گم شد. مخاطب مجموعهی حاضر، اما الزاماً و فقط، خـودم و نسـل خـودم و دقیقـهی اکنون نیسـت. این بار بر آنم که گوشههایی از ذهنیت خود و نسلهای اکنونی در تبعید/ مهاجرت را، و خبرهایی جسته و گریخته از امیدها، تلاشها، کنشها، و واکنشهامان در مصاف با رویدادهای ایران و جهان را بر بستر معرفتشناسیی تبار خود بنشانم، و برآیند آنها را- از دید خود- به نسلهای آینده گزارش کنم. گزینش این راه نیز، نه به خاطر ثبت رویدادهای تاریخی در توالیی یکدیگر و گنجاندن خود در زمرهی «تاریخنگاران»، بلکه امید به نزدیک شدن به درک عقلانیت و خِردِ خودبنیادِ حاکم بر فرایندهای تاریخـی در نوشتههای هزاران نویسندهی ایرانی در تبعیـد/ مهاجـرت بوده اسـت؛ تا آینـدگان بداننـد که «ما» هم بودهایم، و «چـهدانـم»ها و «نـدانـم»ها و «میدانم»های ما چه بودهاند، از چه جنسی بودهاند، و در بستر چه شرایطی روان بودهاند. همین توجه به مخاطبِ دور، در چیستیها و چهگونگیهای بررسیی حاضر- از جمله در گزینش قلمروهای آن، در ساختارهای عینی و ذهنیی آن، در گزینش رویکرد روششناختی، و در زبان کاربردی- نقشـی تعیینکننده داشـته اسـت، که در همین پیشگفتار به کیفیت آنها اشاره خواهم کرد.
انگیزه:
در زمان تألیف کتاب «مقدمه …» میخواستم به یاریی «شعر» و «داستان» و «نقد»های فارسی در تبعید بدانم: «ما» راندهشدگان از وطن حالا چه میگوئیم؟ درد مشترکمان چیست؟ این درد مشترک، در آفرینشهای ادبی و نقدهای ما با چه ابزار ذهنی و عینیای تبیین شده است؟ جهان را چهگونه میبینیم؟ هویت فردی و جنسی و قومیی خود را در متن جهان چهگونه تعریف میکنیم؟ چه پدیدههایی را به زیر سئوال بردهایم، و از چه زاویهای به زیر سئوال بردهایم؟ تجربهی انقلاب و تبعید در چه زمینههایی از روان جمعیی ما دست برده است؟ دریافتهای تازهی ما، تا چه حد به «شناخت» نزدیک شده، و تا چه حد در هاشوری از ایدهال/ شناخت شناور است؟
ناگفته پیداست که تلاش من در رسیدگی به این پرسشها، دست بالا، من و مخاطب کتاب «مقدمه …» را به درک بهتر از جوانب پرسشها نزدیک کرد. اما رسیدن به «پاسخ» – اگر چنین چیزی اصولاً ممکن باشد- در قلمرو ادعای من نبود، و در مجموعهی حاضر هم نیست. کما این که آن پرسشها، هنوز که هنوز است به قوت خود باقی هستند، و به سبب دگرگونیهای همهجانبهی دههی اخیر، به حجم آنها افزوده هم شده است؛ به ویژه اگر قلمرو نگاه را از ژانرهای «شعر» و «داستان» و «نقد»، تا گسترهی «متن فارسی در تبعید» بگشائیم؛ و به ویژه اگر دادههای این آثار را در متن پیشینهی فرهنگیمان تبارشناسی کنیم. چنان که من در بررسیی حاضر چنین کردهام. دامان گستردهی همان پرسشها، خیزگاه پرسشهای دیگری است که جولانگاه آنها را کیفیتها و کمیتهای متن فارسی در تبعید رقم زده است. با خواندن و بررسیی هر اثر ادبی و توجه به شناسنامهی آن، و با ملاحظهی اظهار نظرهای نویسندگان در نقدها و گفتوگوهای ادبی، فرهنگی، سیاسی، شمار و اعتبار این پرسـشها در ذهن من چنان فزونی گرفت که انجام جستوجوی حاضر را برای من به بایستـهای گریزناپذیر تبدیل کرد. گزینهای از این پرسشها را در این جا مطرح میکنم:
پس از گذران حدود سه دهه در کشورهای میزبان، و پس از آشنایی با فرهنگ این کشورها و آموختن زبانهای دیگر، با این مخاطب کم حجمی که داریم، چرا هنوز به زبان فارسی مینویسیم؟ چرا، نه تنها در کتابها و جستارهای آزادمان، بلکه حتا در بسیاری از پایاننامهها و جستارهای دانشگاهیمان «تاریخ ایران و زبان فارسی» را محور جستوجو قرار میدهیم؟ چـرا اگر سرمایهی اندکی را که داشتهایم یا گردآوردهایم، بـرای تأسـیس مـرکـز انتشـارات فارسـی، نشـریه و رسـانهی فارسـیزبان، و کتاب فروشیی فارسـی هزینه کردهایم، و در درازنای این سه دهه با چنگ و دندان آنها را تداوم بخشیدهایم؟ چرا با برگزاریی «کنفرانس» و «سمینار»، و با نوشتن «مقاله» و «اعلامیه» و «بیانیه»، یا با «جمعآوریی امضاء» در برابر مسائل سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی/ هنری/ ادبیی ایران، یا دربارهی ایران، هنوز چنین زنده و کوشنده واکنش نشان میدهیم؟ راه و روش کوشندگان ما برای حل مسائل از کانال چه ذهنیتی گذر میکند؟ در این پراکندگیی جغرافیایی و با پایان عمر نسل اول و دوم تبعیدیان/ مهاجران، به سر این حجم انبوه از نوشتار فارسی چه خواهد آمد؟ این مجموعهی عظیم، که بخش چشمگیر آن در دههی اخیر در فضاهای مجازیی اینترنت منتشر شده است، در کجا ثبت و ضبط خواهد شد؟ دگرگونیهای پرشتاب و فزایندهی جهان- به عنوان «مؤثرهای پیرامونی»[۲]– و دگرگونیهای سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی و ادبیی ایران- به عنوان «مؤثرهای کانونی»- در درونهی آفرینشهای ادبی، نقد ادبی، متنهای سیاسی، و نقدهای سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگیی دههی اخیر (در تبعید) چه دگرگونیهایی پدید آوردهاند؟ این مؤثرها با چه ابزاری در متن فارسی ایفای نقش کردهاند؟ آیا میتوان به جهت حرکت این نقشها دست یافت، و پیامدهای عملیی آن را در هر زمینه شناسایی کرد؟ از اینها فراتر، آیا دریافتهای تازه در مورد «ذهنیت استبدادزده»- که سخنِ آنبسیاری از نوشتههای فرهنگیی ما را چراغانی کرده- به آن میزان در ادراک ما نهادینه شده است که در آفرینـشهای ادبی و کنش ِ داوریهای فرهنگی و سـیاسـیمان نمودی عینی بیابد؟ به بیانی دقیقتر، آیا در جامعهی روشنفکران و اندیشهورزان سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی/ ادبـی/ هنـریی ما، «نظـرِ» آزادی و آزادیخواهی، با «عمـل» تأیید مـیشــود؟ و نهایتاً این پرسشِ بنیادین که: آیا میتوان ادعا کرد که پس از این همه تجربههای همه تلخ، آرزوی رسیدن به «استقلال اندیشه» و فردیتِ خودبنیاد در جامعهی فرهیختگانِ دست به قلم ما تحقق یافته است؟
اعتراف میکنم که از زمان گردآوریی مطالب و طراحیی فصلهای این مجموعه، به روشنی میدانستم که پاسخِ سرراست و شسته/ رُفتهای به این پرسشها نخواهم یافت. اما امیدم بر این بوده است که با تکیه بر ماهیتها و سمت و ســوی مؤثرهای «پیرامونی» و «کانونی»، و با غوطه خوردن در چـند و چون متنهای فارسی در تبعید، خود و خوانندهام را، دست کم، به شناساییی جوانبی از این پرسشها برسانم، که میتوانند پاسخهای احتمالی را گویا کنند. بنابراین امید، هدف من از این مطالعه به قرار زیر است:
هدف:
هدف این مطالعه دو گرانیـگاه دارد: ۱) ثبت گوشههایی از بینشها و کنشهای کوشندگان، فرهنگپروران، هنرمندان، و نویسندگان تبعیدی/ مهاجر در قلمرو متنهای سیاسی، فرهنگی، ادبی. ۲) شناساییی سازههای ذهنی در بینش و کنش آنها، و دگرگونیهایی که در تبعید در جهانبینیی آنها پدید آمدهاند. بدیهی است که دیدن و درک «دگرگونی»های ذهنی، ما را به تبارشناسیی فرهنگی هدایت میکند؛ و این الزام به نوبهی خود، هم شناسائیی پیشینهی فرهنگیی کانون ما (ایران) و پیرامون ما (غرب) را طلب میکند، و هم شناسائیی مناسبات حاکم بر کانون و پیرامون ما در دوران کنونی را. در نتیجه، تا به «ادبیات تبعید» برسم، حدود چهار جلد از این مجموعهی حاضر نوشته شده و به عنوان «مقدمه» به خوانندهام عرضه شده است.
- شناساییی پیشینهی فرهنگیی «کانون» و «پیرامونِ» ما.
- شناساییی مؤثرهای پیرامونی در زمان حال.
- شناساییی مؤثرهای کانونی در زمان حال.
- شناساییی برآیند سازههای «فرهنگ موروثی» و «مؤثرهای پیرامونی وکانونی» در بینشها و کنشهای نویسندگان متنهای غیرتخیلی.
- شناساییی برآیند سازههای «فرهنگ موروثی» و «مؤثرهای پیرامونی و کانونی» در آفرینشهای ادبی.
با این توضیح که، هر یک از این مرحلهها نیز شامل زیرمجموعههای دیگری هستند، که عنوان و محتوای بندها، فصلها، و بخشهای مجموعه را رقم زدهاند.
دیدگاه:
هدف کلیی کتاب و مرحلههای آن ، نشان از پیوند جداییناپذیری دارند که بین «زندگی» و «نوشتار» میبینم. به بیانی دیگر، هیچ سخنی را از گویندهی آن و از شرایط خاص ابراز آن جدا نمیبینم. از این رو، در قلمروهای مختلف این مجموعه، هیچ یک از تئوریهای اعلامشده را (که طبیعتاً فرآوردهی شرایط زمانی، زیستی، و اندیشگیی خاصِ تئوریسین است)، سنجهی بررسی قرار ندادهام؛ گرچه به برخی از آنها نزدیک شدهام. زیرا، در عین حال که دانش تئوریک را به مثابه کلید درکِ زوایای متن، و راهگشای تحلیل، و گسترندهی افقهای دیدِ منتقد برآورد میکنم، و تسلط بر آن را یک ضرورت انکارناپذیر در نقد میدانم، گنجانیدن تمامیت هر پدیدهی انسانی در یک تئوریی خاص را (برای سنجش)، نه فقط جزمگرایی، بلکه عین «جباریت» نسبت به متن و نویسندهی آن میدانم. سنجش متن در قالب یک تئوریی معین، جباریت نسبت به خود منتقد هم هست؛ چرا که یک تئوریی معین، مسیر عبور و ابزار کار را به او دیکته میکند، و راه جهـشهای ذهنی و کشـف و خلاقیتِ او را میبندد؛ جباریت نسبت به «متن» هم هست؛ چرا که کاربرد یک چهارچوب از پیش سـاختهشـده برای سـنجـش و تحلیل دادههای متن، برخوردی «پرُکراستی» است، و پدیدهی مورد سنجش را به نسبت ابعاد معیار (تخت) میسنجد: یعنی، یا بخشی از اثر را «میبُرد »، یا کل آن را «کِش میدهد». به بیانی دیگر، وجــوهی از اثر را نادیـده میگیرد و وجوهی را از بیرونِ اثر به آن تحمیل میکند. سنجش متن در قالب یک تئوریی از پیشساختهشده، افزون بر بریدن و کش دادن عناصر متن، در ذات خود، دیدگاهی فرجامشناختی دارد. چرا که، خودِ تئوریها، چه در نگاه شهودیی افلاطون و ارسطو، چه در نگاه «ایدهآلیستی»ی هگل، چه در نگاه «ماتریالیستی»ی مارکسیسمِ بعد از مارکس، به «سرنوشت مقدر» میانجامند.[۳] حتا تئوریهای پست مدرنیستی که علیه سرنوشت مقدرِ مدرنیسم برخاستند، و کوشیدند تا از فرجامشناسی فاصله بگیرند، در ذات خود «فرجام» دیگری را پرورش دادند، که از مفهوم سرنوشت مقدر سربرکرده است. (خواهم گفت که چرا و چهگونه.)
بنا بر این دیدگاه، میتوان گفت که کتاب حاضر در قلمرو کلیی «نقد فرهنگی»، و در محدودهی «شناختشناسی» میگنجد؛ با رویکردی که، جهت حرکت و چهگونگیی مقولههای هنری، ادبی، و فکری را – در رابطه با نظرگاهها، ارزشها، و زمینههای تاریخیی تکوین آنها- بررسی میکند؛ رویکردی که، بیپایانگیی عبور، یعنی گذار مکرر علتها از یکدیگر به یکدیگر را پی میگیرد. در نتیجه، تا جایی که به دیدگاه تئوریک من و به حیطهی «جامعهشناسیی معرفت» در این کتاب مربوط میشود، هیچ یک از پدیدهها (باشندهای به نام «جامعه» و باشندهای به نام «متن»)، در حضور و هستی و حرکت آن دیگری، حکم «علت غایی» را ندارد. بلکه این دو پدیدهی انسانی، و خردهپدیدههای متحرکِ به هم پیوستهای که آنها را شکل دادهاند، هر یک به طور همزمان، هم محرک است و هم متحرک؛ هم تحریک است و هم پاسخ؛ هم «مؤثر» است و هم «تأثیرپذیر»؛ هم علت است و هم معلول. و با این تبادل بیوقفه، بر هر چه «فرجام» است خط بطلان میکشد. نکتهی دیگر در این زمینه، الگوهای شـناختشناسیی کاربردی در این مجموعه اسـت، که هیچ «پدیده»ی انسانی یا «متن»ی را، با معیارهای ضعف، قوت، ایدئولوژی، گرایـش، و شـهرت یا گمنامـیی نویسـنده نمیسنجد. چرا که این متنها، مستقل از من و مای نخبهگرا یا پوپولیست یا موافق یا مخالف، «هستی» دارند؛ و درست به همین سبب، از اعتبار انسانی برخوردارند؛ و درست به همین سبب باید فارغ از گرایشهای زیبائیشناختی یا ایدئولوژیک در ثبت و شـناخت آنها کوشید. بیدرنگ بگویم که البته کوشش من بر این حال وُ هوا بوده اسـت؛ اما این که تا چه میزان در انجام آن موفق بودهام، خودم نمیدانم.
روش:
از آن جا که سمت و سو و ماهیتِ هدفِ هر جستار، در گزینش رویکرد روششناختیی آن جستار نقش تعیین کننده دارد، و از آن جا که هـدف مجموعهی حاضر، عمدتاً، رسـیدگی به کیفیتهای ذهنی در نوشتار فارسی در تبعید است، رویکرد روششناختیی من در این مجموعه، به «رویکردهای پژوهش کیفی» (Qualitative Research Methods) نزدیک است. در این رویکردها، «تأویلگر متعهد است که از راه بررسیی چشماندازهای فردِ مورد مطالعه، و این که او جهان را چهگونه تجربه میکند، و واقعیت را چهگونه میبیند، به فهم و ادراک او دست یابد.»[۴] ابزار مادی در روش پژوهش کیفی، کلمات، بافتارِ متنهای نوشتاری، و مصاحبههای فردِ مورد مطالعه هستند. به بیانی دیگر، از طریق تحلیل این مواد است که جستوجوگر به نیروهای معنیداری دست مییابد که ایدههای درونی، احساسات، عواطف، و کلاً، بینش و کنش فرد یا افراد مورد مطالعه را رقم زدهاند. از آن جا که در علوم انسانی، هدف تحقیق با روش کیفی، همانا « درک عمیق رفتار انسان و شناخت دلایلی است که آن رفتـار را پدید آوردهانـد»،[۵] جستوجوگر، با مطالعهی چهگونگیهای هر نمونه، در آغاز به درک تک تکِ نمونهها میرسد، و سـپس، بسـامد شباهتهای موجود در نمونههای یک گروه اجتماعی را در شناساییی کل گروه دخالت میدهد؛ به طوری که، مجموعهی نمونهها، مهمترین ویژگیهای تمامیت گروه را نمایندگی میکند. در نتیجه، وجه کاربردی این روش، بر اساس بازگشاییی «نمونه»ها استوار است. اسـتفاده از روش کیفی، البته بدان معنا نیست که کمیتها را نادیده گرفتهام، بلکه در برخی از بزنگاههای استدلال، به آمار و ارقام نیز رجوع کردهام.
نکتهی قابل یادآوری در زمینهی روش، مسئلهی «زمان» است: در رویکردهای «پژوهش کمی» و «پژوهش کیفی»، جستوجوی علمی در چارچوبِ دورهی معین و مکان معین صورت میگیرد؛ و من هم کوشیدهام تا در این چارچوب حرکت کنم. (پیرامون این موضوع در همین پیشگفتار توضیح دادهام.) اما پرشهای ذهنیی من در مجموعهی حاضر تابع این محدودیتهای روششناختی نیستند. یعنی، تا تصویری که در هر زمینهی سخن در ذهن دارم به تمامی ترسیم شود، در یک مبحث معین، از فراز یک زمان به زمانِ دیگری پریدهام: از فراز و نشیبهای امروز، به فراز و نشیبهای نقطه به نقطهی گذشتههای دور وُ نزدیک؛ وَ از گذشتهها، به نقطه نقطهی فرداهاشان، که دیروز وُ امروز باشند. زیرا که، گوهر مورد بررسیی من- با همهی افت و خیزهایش- در درازنای زمان تپش داشته است. نه این که آن را «ازلی» و «ابدی» بپندارم، بلکه از آن رو که آغاز و پایانش در چشمانداز من پیدا نیستند؛ یعنی که خاستگاه آن گوهر، در چشمانداز من زمانمند نیست. کما این که، تا این خط شکسته/ پیوسته را در روند جستوجوهایم ندیدم، کارِ مجموعهی حاضر- با همهی بازنویسیهای ساختاری- به جائی نرسید.
ساختارهای عینی و ذهنیی مجموعه:
۱) در مجموعهی حاضر، هر آن چه را که با نام «متن فارسی» شناسایی میشود، به قلمرو جستوجو راه دادهام، و در فرازی به عنوان «شناسنامهی ما» و در «مقدمه»های متعددِ این مجموعه به چرائیهای این کار پرداختهام.
۲) همین جا باید به بزرگترین کاستیی مجموعهی حاضر اعتراف کنم، و اشاره کنم که زبان «فـارسی»، تنها زبانی نیست که ایرانیـان تبعـیدی خـود را با آن بیان کردهاند. از میانههای دههی دوم و با رواج اینترنت، صدها متن در زمینههای مختلف به زبانهای آذری، کردی، و عربی در تارنماهای ایرانیان منتشر شده است، که من به سبب ندانستن این زبانها، از خـواندن آنها محـروم بودهام. این غبن بزرگ، البته شامل متنهائی هم میشود که نویسندگان تبعیدی/ مهاجر به زبانهای غیرایرانی- مانند فرانسوی و آلمانی و سوئدی- پدید آوردهاند. گرچه «پوزشخواهی»، این کاستی را جبران نمیکند، اما جز این از من کاری ساخته نیست.
3) درست است که دستمایهی مجموعهی حاضر، سی و پنج سال متن فارسی در تبعید/ مهاجرت است؛ اما، خوانندهی من باید به یاد داشته باشد که «سی و پنج سال متن فارسی»، تا آن جا که من خواندهام؛ و به گونهای که، این خواندهها در ذهنیت من بازتابیدهاند؛ و فارغ از دغـدغهی تکرارِ حـرفهای روز، استنباط خـود را از حرفهای روز بازگفتهام. من در جلدهای این مجموعه به بنمایههایی پرداختهام که در طول سدهی گذشته در متنهای بسیاری توصیف و تحلیل شدهاند، که گزارشهای من از این گفتمانها، در برابر آنها میتواند یک «صفر» بزرگ جلوه کند. به ویژه که در روزگار کنونی، افزون بر کتابها و مقالههای چاپی ، صدها گزارش و تحلیل پیرامون تک تک شخصیتها و رویدادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگیی این دوره، و همهی دورههای تاریخ ایران و جهان، در فضای مجازیی اینترنت شناور است، و هر یک از آنها با یک فشار انگشت در اختیار جستوجوگر قرار میگیرد. بنابراین، مرور سریع من بر این گفتمانها، هر نوع ادعای «تاریخنگاری» را از دوش ژانرشناسیی مجموعهی حاضر برمیگیرد.
۴) با این همه، به جرأت میتوانم ادعا کنم که درصد بالایی از متنهای تبعیدیان را خواندهام، و انبوه سرسامآوری از آنها (یا یادداشتهایی دربارهی آنها) را در زمان تدوین مجموعهی حاضر در اختیار داشتهام. اما به حکم روشی که برای جستوجو برگزیدهام، از بین انبوهی از متنهای هر گفتمان، فقط یک یا چند نمونه را بررسیدهام. در نتیجه، نمونههایی که در این مجموعه به تحلیل گذاشتهام، همهی متنهایی نیستند که در سی و پنج سـال گذشته خواندهام. اعتراف میکنم که گزینش نمونهها، یکی از فرسایندهترین بخـشهای کار من در تدوین این مجموعه بوده اسـت. و همین جا، از صدها نویسندهی تبعیدی/ مهاجر که اثری از آنها خواندهام، اما نام و اثرشان در این کتاب نیامده، پوزش میخواهم. همین کاستی، در عین حال، هر نوع ادعای «کتابشناسیی متن فارسی در تبعید» را نیز از دوش ژانرشناسیی مجموعهی حاضر برمیدارد.
۵) این گفتهی بیهقی را در نظر داشتهام که: «احتیاط باید کردن نویسندگان را در هرچه نویسند، که از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید.» از این رو، در مجموعهی حاضر، طول بازگفتها را از حد متعارف بسیار فراتر بردهام. زیرا که فشرده کردن نظرات نویسنده، به ویژه در متنهای انتقادی و تحلیلی، همواره این خطر را همـراه دارد که ادراک تحلیلگر از متن، دقیقاً همانی نباشد که نویسندهی متن در نظر داشته است. در نتیجه، با این هدف که خوانندهی کتاب- اگر به اصل متنها دسترسی نیابد- از بازگفتهای بلند، هم نسبت به زبان و دیدگاه و آراء نویسندهی متن مجال داوری داشته باشد، و هم نسبت به داوریهای من. و چنین شد که حجم فیزیکیی مجموعه، نوشتهی من تنها نیست، و در همسراییی صدها نویسندهی دیگر پیکر گرفته است.
۶) تا پیوند پارامترهای تشکیل دهندهی شبکهی یک گفتمان حفظ شود، کوشیدهام که در هر مبحث، یا دست کم در جمعبندیی هر مبحث، محدودهی هاشوریی بین پارامترهای آن نادیده باقی نماند. این روش، هم به وسـواس من در نشان دادن و تأکید کردن بر رابطههای متقابل و همایندِ «مؤثرها» و «تأثیرپذیریها» پاسـخ داده است، و هم، به برخی از بخشها و فصلها و حتا بندهای مجموعه هویتی مستقل بخشیده است؛ به طوری که، هر یک از آنها، جدا از متن سراسریی مجموعه، قادر است با تمامیتی معنیدار، سخن مرا به خواننده منتقل کند. این وسواس، البته به تکرار برخی از مفاهیم نیز انجامیده، که ممکن است در نگاه نخست، انسجام ساختاریی کتاب را به زیر سئوال ببرد. اما امیدوار بودهام که این تکرارهای اشارهوار، در رابطه با «دیدگاه»ی که در این پیشگفتار ارائه میدهم، و نیز در رابطه با «هدف» کتاب، ضرورت وجودیی خود را مستدل کنند.
۷) «دورهبندی»های این مجموعه نیز یکی از نکات قابل اشاره است. در هر دو رویکردهای «پژوهش کیفی» و «پژوهش کمّی»، دورهی تاریخیی موضوع پژوهش، یکی از عناصری است که پژوهنده باید در نظر بگیرد؛ به ویژه اگر دامنهی موضوع جستوجو گسترده باشد. البته از دیدگاه جامعهشناسیی شناخت، دورههای تاریخی را به نسبت تحولاتی که در مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادیی یک جامعه پدید میآید، تقسیمبندی میکنند. با این وصف، مرزبندیی دورههای تبعید- به ویژه در درانای سی و پنج سال- اگر هم ممکن باشد، به دو علت، دقیق و عاری از چون و چرا نخواهد بود. نخست این که، «مجمعالجزایر نامتصل»[۶] تبعیدیان/ مهاجران ایرانی، به معنای دقیق کلمـه، «جامعه» محسـوب نمیشـود. با این وصف، با توجه به کلیترین مشخصاتِ مشـترک، و البته باز هم با تسـامح، برای نامیدنِ این پدیدهی ناپیوسته، واژهی «جامعه» را به کار بردهام. علت دوم، این اصل جامعهشناختی است که ظهور و افول دورههای تاریخی، تابع یک نظام مرزبندی شدهی زمانی نیستند. چرا که همواره بخشی از دورهی بعد، در دامان دورهی در حال گذار ظهور میکند و بخشی از یک دورهی سپریشده، در حاشیهی دورهی نوظهور تا مدتها ادامه مییابد. مدت این بخشهای هاشوری- با هیچ معیار علمیای- قابل اندازهگیریی دقیق نیستند. از این رو، من در زمینههای لازم، به فراخور موضوع مـورد بحث، نوعی دورهبندیی قراردادی را بـه خوانـنـدهام معـرفی کـردهام. این دورهبندیهای قراردادی، در عین حال، پرشهای ذهنیی من (از نقطهای در زمان به نقطهی دیگر) را مهار نکردهاند.
۸) با این که در مجموعهی حاضر بر «اندیشه»های کوشندگان سیاسی در تبعید درنگهای درازدامنی داشتهام، اما «تاریخ سازمانهای سیاسی»، «گرایش سیاسیی هر سازمان»، تفاوتِ گرایشهای فلسفی/ سیاسی در «سازمانهای سیاسی»، و «انشعابهای سازمانی» در تبعید، مطلقاً سوژهی شناخت من در این کتاب نبودهاند. چرا که در این زمینـهها، نه از بضاعت علمـی/ اطلاعاتی برخوردارم، و نه هدف کتابـم درنگ طولانی بر چنین مقولههایی را طلب میکند.
۹) بسـیاری از تـحلیلها و جمعبندیهای من در این مجموعه، گواهان گویایی هستند بر ناتوانیی من در رسیدن به پاسخ معین و مشخص، و مخصوصاً بر پریشانیی من در امـر داوریهای از پیش، «پیشبینی» شده. اما از آن جا که این کتاب، با مُرکّبی از درد تاریخی نوشته شده است، یک جستوجوی خنثا هم نیسـت. (بر عبارت «درد تاریخی» تأکید میکنم تا آن را از سوزِ «سوگواری» جدا کرده باشم. زیرا خودم چنین میاندیشم که آن مرحله را پشت سر نهادهام.) در پژوهشهای آکادمیک رسم جاری بر این است که آراء و باورهای شخصیی پژوهشگر پشت بافتار اثر و پشت ذهنیتی سرد و خنثا پنهان بماند. اما من، در جای جای این مجموعه از بروز دردهای تاریخیی خود- در قالبهای پرسش، پاسخهای احتمالی، و داوریهای موضعی- ابا نکردهام. زیرا به نظر من، در زمانهی شروری که ما آن را زیست میکنیم، نقد و تحلیل و جستوجو، در خلاء شور وُ تپش وُ تقلا برای شناخت، وَ درغیاب نبض تپندهی داوری، و در حضور ترس از پرسیدن، و در غیاب جرأتِ ورود به قلمروهای ممنوعهی فرهنگی، افسوس قلم است وُ بس. با این همه- از آن رو که به معنای واقعی «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود»- در سراسر این جستوجوی بلند، نه پاسخی شستهوُرفته برای پرسشهایم یافتهام/ عرضه کردهام، و نه «راه حلی» دیدهام و ارائه دادهام. البته این یادآوری را بدان نیاوردم که مسئولیت خود را در مورد نظرهائی که در این کتاب ارائه میدهم کمرنگ کرده باشم؛ یا، راه هرگونه نقد و سنجش را بر آن بسته باشم. در هر دو مورد برعکس است: من، در برابر تک تک داوریهای خود، مسئول و پاسخگو هستم. و برای این که لغزشهای احتمالیی من در این مجموعه، در کنار خودِ مجموعه، به تاریخ گزارش شود، سنجش آن را از مسئولیتهای «نقد» در زبان فارسی میدانم.
کاربرد زبان:
در نوشتار حاضر کوشیدهام که از «زبان آکادمیک»، از کاربرد واژگان تخصصی، و از بازگفتِ تئوریهای نظریهپردازان (که معمولاً «غربی» هستند) تا حد ممکن خودداری کنم. در موارد اندکی که از این کار ناگزیر بودهام، در خود متن، یا در زیرنویسِ وابسته، دربارهی هر یک از آنها توضیح لازم را ارائه دادهام. و نیز، با هدف رسـیدن به طیف گستردهتری از مخاطبان، مسـئولیت انتقال معناها را مصرانه به عهدهی نثری گذاشتهام که در زمانهی خودم، «نثر مُرسَل» برشمرده میشود. در نتیجه، در هنگام نوشتن این کتاب، فقط کافی بوده است که واژه/ مفهوم مورد نیازم، به پیکرهی زبان فارسی گره خورده باشد، و در قالب نحو جمله، رسالت معنا را از عهده برآید؛ خواه این واژه، فارسیی «سره» باشد، خواه ریشه در زبان «عربی» داشته باشد، خواه در زبانهای «غربی»، و خواه کلاً واژهی غیرفارسیای باشد که در زبان فارسی جا افتاده است. به عنوان مثال در مورد اخیر، به جای کاربرد واژهی «پسا مدرنیسم» (واژهای غیرفارسی با پیشوندی فارسی)، از اصطلاح «پُست مدرنیسم» استفاده کردهام.
نکتهی دیگر در زمینهی زبان، به «ترجمه»ی بازگفتها مربوط میشود. گرچه کوشیدهام که تا حد ممکن از منابع فارسی استفاده کنم، اما مأخذ برخی از بازگفتهای این نوشته، به زبان انگلیسی (اصیل یا ترجمه از زبانهای دیگر) است، که شاید تاکنون بسیاری از آنها به زبان فارسی ترجمه شده باشند. از آنجا که من این ترجمهها را در اختیار نداشـتهام- یا اگر داشـتهام، تطبیـق صفحـات و پیدا کردن بازگفتهایی که در درازنای سالیان از کتابهای انگلیسی یادداشت کرده بودم، کاری بسـیار وقتگیر بود- خود به تـرجمهی بازگفتها پرداختـهام. بدیهی اسـت که این نویسهگردانی، ضمن پذیرش مسئولیت در انتقال معنی، ظرافتهای حرفهایی تـرجمه را ادعا نمیکند.
ساختمان فیزیکیی مجموعه:
۱) این مجموعه، ابتدا «سی سال» را در برمیگرفت، و در ۵ جلد تدوین شد؛ سپس- با وسواسهای من از یک سو، و با وقوع رویدادهای مهم تاریخی از سوی دیگر- به ۷ جلد، و سپسترها به ۱۴ جلد رسید؛ که هر بار، سازوارهی بخشبندی و فصلبندیی مجموعه و هر جلد آن، آرایش تازهای را طلب میکرد، و تا به انجام رسد، زندگیی عینی و ذهنیی مرا در خود میغلتاند؛ به ویژه که نگارش آن، به دلایل مختلفِ شخصی (مانند بیماری و عمل جراحی، نقل مکان از سنت لوئیس میزوری به تگزاس، و «نوه داری») با وقفههای متعدد انجام شد. از فراوردهای خطرناک این دربهدری همین بس که من در هنگام ویرایش نهائیی این مجموعه، تفاوت خط (دبیره) خودم را در جای جای آن دیدم و فرصت یکنواخت کردنِ همهی آنها را نداشتم.
2) چنان که بخش «یادداشتها»ی هر جلد این مجموعه نشان میدهد، فهرستِ مأخذهای آن آکنده اسـت از نشانیی تارنماهائی که حتا خود من در مراجعهی دوباره، به آنها دست نیافتم؛ چه رسد به «مخاطب دور دست»ی که برای این کتاب در نظر دارم. در نتیجه- بنا بر پیشنهاد کتابخانهی کنگرهی امریکا- کوشیدهام تا تاریخ انتشار هر متن در تارنما را- اگر در دسترس بوده- یا تاریخ بازدید آن را، در شناسنامهی متن مورد استفادهی خود بنویسم. همین مشکل سبب شد که از درج «کتابشناسی»ی مراجع خود در این مجموعه خودداری کنم.
۳) بر پایهی «هدفهای مرحلهای»ی این مجموعه، آن را به چهارده جلد تقسیم کردهام: جلد اول، پس از مروری در ذهنیت تبار ایرانی، به آراء روشنفکران دوران انقلاب مشروطه، رضا شاه پهلوی، و محمدرضا شاه پهلوی نگاه کردهام. جلد دوم، انقلاب سال ۱۳۵۷ و دههی نخست جمهوریی اسلامی را در برمیگیرد. در جلد سوم، جنگ ایران و عراق، کشتار زندانیان سیاسی، «عفو عمومی»، جنبش اصلاحات، گفتوگوی تمدنها، جنبشهای زنان، کارگران، دانشجویان و نسل بعد از انقلاب را، به عنوان سازههائی که بر بینش و کنش تبعیدیان اثر میگذارند، بررسی کردهام. در جلد چهارم، پس از مروری در پیشینهی تاریخی/ فرهنگیی «غرب»، گفتمانهای «پست مدرنیسم»، انگیزههای برآیش آن (بحرانهای «مدرنتیه»)، «کاپیتالیسم/ سوسیالیسم»، «فروریزیی کمپ سوسیالیسم»، «جهانیسازی»، «تکنولوژیی اطلاعات» را، باز به عنوان «مؤثر»هائی بر بینش و کنش تبعیدیان، بررسیدهام. موضوع محوریی جلد پنجم، گفتمان «روشنفکر و روشنفکری» است که مبحث «کانون نویسندگان ایران در تبعید» را نیز در برمیگیرد. جلد ششم را به «ادبیات سیاسی» اختصاص دادهام، که به سبب طول کلام، آن را به دو جلد جداگانه تقسیم کردهام. در بخش نخست، نهادهای مقاومت و جنبشهای اپوزیسیون در تبعید را بررسیدهام؛ و در بخش دوم، به نمونههائی از «نقد و نظر»های کوشندگان سیاسی در تبعید پرداختهام. جلد هفتم، با عنوان «ادبیات زندان»، «خاطرات زندان»، «نامهها و وصیتنامههای اعدامشدگان»، «شعر و هنر زندان»، «نقد و نظرِ» تبعیدیان پیرامون «خاطراتِ» یکدیگر را در بر دارد. جلد هشتم، به یادمانِ «درگذشتگان در تبعید» اختصاص دارد. جلد نهم، شامل ژانرهای «داستان»، «نمایشنامه»، «فیلمنامه»، متن تبعیدیان «به زبانهای دیگر»، و «گردآوردههای ادبی» است. در جلد دهم، شاخههای «کهنسرائی»، «ترانهسرائی» و «طنزپردازی» در شعر فارسی در تبعید را بررسیدهام. جلد یازدهم، به شاخهی «نوپردازی» در شعر تعلق دارد. جلد دوازدهم، یکسره به «نقد» تعلق دارد. اما به سبب طول کلام آن را نیز به دو جلد تقسیم کردهام؛ که اولی، شامل گزارشهائی است پیرامون «نقد ادبی»، «نهادهای ادبی/ هنری»، «مراکز انتشاراتی»، «نشریههای ادواری»، «نمونههای نقد و پژوهش و نظریهی ادبی» در تبعید. و در بخش دوم از جلد دوازدهم نیز «نقد پیرامون چهار گفتمان» را پی گرفتهام. این گفتمانها عبارتند از: «هویت ملی»، «زبان و خط فارسی»، «دین»، و «جنسیت»؛ با همه متعلقاتِ مربوط به هر یک از این چهار گفتمان.
***
در پایان این پیشگفتار تأکید میکنم که در این جا، سخن بر سر چند قلمرو گسترده از دانش است، که ضمن استقلال، بر یکدیگر میلغزند، از یکدیگر برمیآیند و به یکدیگر نیرو میبخشند. و در این تعامل مدام، خود مداوماً از درون دگرگون میشوند. به ویژه در زمانهی کنونی، که به قول آلوین تافلر، متفکر امریکایی، «بسیاری از داوریها و تصمیمگیریهای ما، بر اساس حقایقی است که میتواند فردا تغییر کند و چه بسا همین حالا منسوخ شده باشد.»[۷] در نتیجه، شناختن و شناساندن تمام ابعاد هر یک از قلمروهای مورد بحث، اگر هم به طور کامل میسر باشد، نه هدف نوشتهی حاضر بوده است، و نه در حیطهی ادعای من. بنابراین، تصویر فشردهای که از هر یک از این گفتمانها ارائه دادهام، در محدودهی تأثیری بوده است که – به استنباط من- این مقولهها بر بینش و کنش کنشگران و فرهیختگان تبعیدی نهادهاند. با این توضیح که، استنباطها نیز برخاسته از محدودهی دانشی است که در آن قلمروها آموختهام. منتها این آموزهها، از صافیی ذهنیت فرهنگیی من گذشتهاند؛ با عناصر تجربههای شخصیی من درآمیختهاند؛ باز سازی شدهاند؛ شاکلههای ذهنیی مرا ساختهاند؛ و به نام «ادراک»، در کیفیتِ «استنتاج»ها یا «استنباط»های من دخیل هستند. و من، با این که در حال حاضر، در نمایاندن نمودهای این ادراک (البته با پشتوانهی استدلال) پافشـاری دارم، اما نه مدعیی «حرف آخر» هستم و نه حق تجدید نظر را برای خود منتفی میدانم. چنان که قبلاً هم در همین پیشگفتار اشاره کردم، این مجموعه، با همهی آن چه که هست و بیهمهی آن چه که باید میبود، خود، نمودی است از بینش و کنش عضوی از جامعهی نویسندگان ایرانی در تبعید، که من باشم. اگر خوانندهی این مجموعه، مفاد این پیشگفتار را در خوانش سراسر مجموعه در نظر بگیرد، و با توجه به هدف اعلام شده، بر تحلیل گفتمانهای آن نظر کند، این «نمود» را به روشنی میبیند.»
برای آشنائی خوانندگان با محتویات کلی ۱۴ جلد کتاب “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید” که در انتظار انتشار است، عنوان هر جلد، در ذیل ذکر میشود:
– جلد اول: کیستیِ ما
فهرست جلد اول
کیستیِ ما
سپاسگزاری
پیش گفتار مجموعه
مقدمه
فصل اول:
سازههای بنیادین تاریخی- فرهنگی: مقدمه پیشینهی کانون «ما» (ایران)
فصل دوم:
انقلابهای ناتمام ایران
انقلاب مشروطه
رضاشاه پهلوی
محمدرضا شاه پهلوی
جمعبندی
نامنامه
– جلد دوم: پایان پادشاهی و آغاز جمهوریِ اسلامی
فهرست جلد دوم
پایان پادشاهی و آغاز جمهوریی اسلامی
فصل اول
پیشگفتار جلد دوم
انقلاب سال ۱۳۵۷
جمهوریی اسلامی (تا درگذشت آیتالله خمینی)
فصل دوم
گریز از ایران (مروری سراسری)
نشانههای تحول ذهنی (مروری سراسری)
دورهبندیی تبعید/ مهاجرت – گروهبندیی تبعیدیان/ مهاجران
کانونیان و «ما»، «ما» و کانونیان (مروری سراسری)
نامنامه
– جلد سوم: چیستیهای کانون ما
فهرست جلد سوم
چیستیهای کانونِ ما
پیشگفتار
سازههای دگرگونی: مؤثرهای کانونی- مقدمه
جنگ ایران و عراق
کشتار زندانیان سیاسی (قتل عام ۶۷، کشتار بزرگ)
کانون نویسندگان ایران و قتلهای زنجیرهای
«جنبش اصلاحات»
«عفو عمومی»
«گفتوگوی تمدنها»، رخنه در اپوزیسیون تبعید
نسل دوم انقلاب در ایران
جنبشهای دانشجوئی
جنبشهای زنان
جنبشهای کارگری
«جنبش سبز»
ایران هستهای
سال حکومت جمهوریی اسلامی ( مروری کلی)
نامنامه
– جلد چهارم: چیستیهای پیرامون ما + شناسنامهی ما
فهرست جلد چهارم:
چیستیهای پیرامون ما- شناسنامهی ما
فصل اول:
سازههای دگرگونی: مؤثرهای پیرامونی- مقدمه
پیشینهی پیرامون «ما» (غرب)
پست مدرنیسم
«مدرنیته» و بحرانهای آن
نظریههای علمی
زبان/ روانشناسیی نوین
کاپیتالیسم و کمونیسم
پیامد اعلامیههای پست مدرنیسم
جهانی سازی Globalization
تکنولوژی
جمعبندیی پست مدرنیسم و وابستههای آن
«تصادم تمدنها»
فصل دوم:
شناسنامهی «ما»
«ما» در زیستگاه تازه (مروری کلّی)
نامنامه
– جلد پنجم: کانون نویسندگان ایران در خانه و در تبعید+ گفتمان روشنفکر و روشنفکری
فهرست جلد پنجم
کانون نویسندگان ایران در تبعید، گفتمان روشنفکر و روشنفکری
فصل اول
مقدمه
کانون نویسندگان ایران در تبعید )«کنا» در تبعید)
انجمن قلم ایران در تبعید («پنا» در تبعید)
جمعبندیی «کنا» و «پنا» در تبعید
نامهی کانون نویسندگان ایران در تبعید
فصل دوم
چهار کتاب دربارهی «کنا»- مقدمه
کتاب «تاریخ جنبش روشنفکری» تألیف مسعود نقره کار
کتاب «یاس و داس»، تألیف فرج سرکوهی
کتاب «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» تألیف محمدعلی سپانلو
کتاب «حدیث تشنه و آب»، تألیف منصور کوشان
جمعبندیی چهار کتاب
فصل سوم
روشنفکر و روشنفکری- مقدمه
عباس میلانی و گفتمان روشنفکر و روشنفکری
ناصر زرافشان و اندیشههای عباس میلانی
ناصر رحمانی نژاد و اندیشههای عباس میلانی
چند برخورد با عباس میلانی دربارهی کتاب «نگاهی به شاه»
چون و چرا با اندیشههای عباس میلانی
آرامش دوستدار و گفتمان روشنفکری
سیدجواد طباطبائی دربارهی اندیشههای آرامش دوستدار
محمدعلی مرادی دربارهی اندیشههای آرامش دوستدار
ش. والامنش دربارهی اندیشههای آرامش دوستدار
علیرضا منافزاده دربارهی اندیشههای آرامش دوستدار
چون و چرا با اندیشههای آرامش دوستدار
نامهی آرامش دوستدار به یورگن هابرماس
ابراهیم گلستان و روشنفکران
جمعبندی
نامنامه
– جلد ششم (۱): جنبشهای سیاسی در تبعید
فهرست جلد ششم (بخش ا)
جنبش های سیاسی در تبعید
جنبشهای سیاسی – مقدمه
نهادهای پایداری جنبشهای سیاسی: نهضت مقاومت ملیی ایران
جنبشهای سیاسی: شورای ملیی مقاومت ایران
ادامهی حرکت اپوزیسیون
جنبشهای سیاسی: جنبش سپیدِ براندازی
جنبشهای سیاسی: منشور ۸۱
جنبشهای سیاسی: اتحاد جمهوری خواهان- سازمان جمهوریخواهان
جنبشهای سیاسی: جنبش رفراندُم
جنبشهای سیاسی: جمهوریخواهانِ دمکرات و لائیک
جنبشهای سیاسی: جنبش آذربایجان
جنبشهای سیاسی: شورای ملیی ایران
جنبشهای سیاسی: اتحاد برای دمکراسی در ایران
جنبشهای سیاسی: جنبش سکولار دمکراسیی ایران
نامنامه
– جلد ششم (۲): نقد و نظر سیاسی
فهرست جلد ششم (بخش ۲)
نقد و نظر سیاسی در تبعید
فصل اول
نقد و نظرهای سیاسی: مقدمه
پیرامون فروریزیی «سوسیالیسم واقعاً موجود»
برخورد گرایشها در درون یک جنبش
برخورد سازمانها و جنبشهای سیاسی با یکدیگر
برخورد سازمانهای سیاسی با عضو منتقد
پیرامون انقلاب ۱۳۵۷، نخست وزیریی شاپور بختیار و مهدی بازرگان
از «کنفرانس برلین» تا «جشنوارهی تیرگان»
فصل دوم
پیرامون «جمهوریخواهی»
پیرامون رخنهی جمهوریی اسلامی در اپوزیسیون تبعیدی
نقد تئوریک با تمرکز بر مارکسیسم
پیرامون «جنبش اصلاحات» و «روشنفکران دینی
تاریخ و پیرامون تاریخ
پیرامون احتمال حملهی نظامی به ایران
پیرامون «جنبش سبز»
جمع بندی
نامنامه
– جلد هفتم: ادبیات زندان
فهرست جلد هفتم
ادبیات زندان
مقدمه
فصل اول
خاطرات زندان: کتاب
خاطرات زندان: تک نگاری
نامهها و وصیتنامههای زندانیان سیاسی
شعر و هنرهای دیگر زندان
فصل دوم
نقد و نظر: مقدمه
پیرامون «توبه و تواب»
پیرامون «کشتار ۶۷»
پیرامون «ایران تریبونال»
پیرامون روابط درونسازمانی:
«ویژه نامهی محمود محمودی»
پیرامون مجموعهی «دادِ بیداد …»
پیرامون کتاب «از آن سالها…و سالهای دیگر»
پیرامون کتاب «زندانیی تهران»
چهار مقالهی بازخوردی
فصل سوم
گفتوگو پیرامون زندان و خاطرات زندان
گریز از ایران
کتاب شناسیهای زندان
فهرست خاطرات زندان: کتاب و جزوه
فهرست خاطرات زندان: تک نگاری
فهرست نقد، پژوهش، گزارش، و یادمان
نامنامه
– جلد هشتم: درگذشتگان در تبعید
فهرست جلد هفتم
درگذشتگان در تبعید
درگذشتگان در تبعید- مقدمه
درگذشتگان در گذرگاه گریز:
نمونهها: علی موسوی – محمد رهسپار – حامد سمیعی – کیوان نظری. (۴ نفر شناخته شده)
قربانیان ترور در تبعید:
نمونهها: شهریار شفیق – علیاکبر طباطبائی – غلامعلی اویسی- بیژن فاضلی – علیاکبر محمدی – عطاءالله بای احمدی – عبدالرحمن قاسملو – کاظم رجوی – سیروس الهی – شاپور بختیار- سروش کتیبه – عبدالرحمن برومند – صادق شرفکندی- نوری دهکردی – فتاح عبدلی – فریدون فرخزاد – رضا مظلومان (کورش آریامنش) – ابراهیم تربتی. (۱۸ نفر)
خودکشیها در تبعید:
نمونهها: کاظم امیری – فرشته بوزچلو (مریم) – محمدحسین بهرامیان – مرضیه پروانه – لیلا پهلوی – علیرضا پهلوی – حسین جامعی – حسن (لر) – منصور خاکسار – هومن خوئی – منصور خوشخبری – خلیل رحمتی (کاک خلیل) – محمود صناعی – کامران فرمانده – نیوشا فرهی – اسلام کاظمیه – نیما میرزازاده – مجتبی میرمیران – حسن هنرمندی – ناصر یگانه- مهرداد یلفانی. (۲۱ نفر)
درگذشتگان به مرگ طبیعی- مقدمههنرمندان درگذشته در تبعید:
درگذشتگانِ قلمرو موسیقی:
نمونهها: ثمین باغچهبان – جهان- عماد رام – سوسن- طوفان – کتایون – مرضیه- منوچهر- مهستی- تورج نگهبان- مرتضی نیداوود- مرتضی ورزی – ویگن- هایده- هدیه. (۱۵ نفر)
درگذشتگانِ قلمرو هنرهای نمایشی:
نمونهها: آشوربنیپال بابلا – رضا بیک ایمانوری – خسرو پرویزی – پرویز خطیبی – ایرج زهری – سهراب شهید ثالث – یدالله شیراندامی – فرخ غفاری – محمدرضا فاضلی – بیژن مفید – امان منطقی – خلیل موحد دیلمقانی – رضا بدیعی. (۱۳ نفر)
درگذشتگانِ قلمروهای معماری و هنرهای تجسمی:
نمونهها: عباس جلالی سوسنآبادی – اردشیر محصص – بهمن محصص. (۳ نفر)
درگذشتگانِ قلمرو ارتباطات، ژورنالیسم:
نمونهها: اسماعیل پوروالی – مجید تهرانیان – نورالدین ثابت ایمانی – محمد درخشش- حسن شهبار – محمد عاصمی – محمود عنایت – تورج فرازمند – ژاله کاظمی – منوچهر کاوه زاده – ایرج گرگین – محمود گودرزی – منوچهر محجوبی- رضا مرزبان – اسدالله مروتی – مصطفی مصباحزاده – امنون نتصر – هوشنگ وزیری – داریوش همایون. (۱۹ نفر)
درگذشتگانِ قلمروهای مختلف سیاسی/ اجتماعی:
نمونهها: پوران بازرگان – لوئیز باغرامیان – حسام بنیهاشمی – منوچهر ثابتیان – مینا حقشناس – یدالله خسروشاهی – آذر درخشان – مهرانگیز دولتشاهی – علیاکبر شالگونی – راضیه غلامی شعبانی – شجاع صدری – بهزاد کاظمی – امیرهوشنگ کشاورز صدر – مهرداد مشایخی – داوود منشیزاده – خلیل مؤمنی. (۱۶ نفر)
درگذشتگانِ قلمروهای شعر، داستان، پژوهش، نقد، ترجمه، نشر
نمونهها: هوشنگ ابرامی- برهان ابن یوسف – پرویز اسلامپور- ژاله اصفهانی- نادره افشاری- علیاکبر اکبری- پرویز اوصیاء (ا. پایا)- سیروس آرینپور- لئوناردو آلیشان- امین بنانی – علیاصغر بهرام بیگی – ایرج پروین- محمدعلی جمالزاده- منوچهر جمالی – صادق چوبک – اردوان داوران- روشنک داریوش- کارو دردریان- بهزاد رعیت – کمال رفعت صفائی- داود رمزی – غلامحسین ساعدی – مهدی سحابی- شجاعالدین شفا – حامد شهیدیان- ذبیحالله صفا- محمدعلی صفریان- علی صیامی- حسین ضیائی- بزرگ علوی- فریدون فریاد – داریوش کارگر- بیژن کارگر مقدم – سیما کوبان – منصور کوشان- ستار لقائی- محمدجعفر محجوب – تقی مدرسی- شاهرخ مسکوب – ربیع مشفق همدانی- وریا مظهر (و. م. آیرو)- علیاصغر مهاجر- نادر نادرپور – تیرداد نصری – فریدون هویدا. (۴۵ نفر)
نامنـامـه:
– جلد نهم: داستان + نمایشنامه + فیلمنامه + به زبانهای دیگر+ گردآوردهها
فهرست جلد نهم
داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، به زبانهای دیگر، گردآوردهها
پیشگفتار
مقدمه
ماندگاریی زخم در آفرینشهای ادبی
فصل اول:
رمان و داستان بلند در تبعید (مروری سراسری)
فهرست فشردهای از رمانها و داستانهای بلند در تبعید
رمان و داستان بلند در تبعید- مقدمه
نمونههای رمان و داستان بلند:
«بر بال باد نشستن» از شهرنوش پارسیپور —- «ناتنی» از مهدی خلجی— «داستان مادری که دختر پسرش شد» از قلی خیاط —- «انجل لیدیز» از خسرو دوامی —- «گدار» از حسین دولتآبادی —- «سایهها» از محمود فلکی —- «وردی که برهها میخوانند» از رضا قاسمی —- «فریدون سه پسر داشت» از عباس معروفی —- «آثار اکبر سردوزامی».
فصل دوم:
داستان کوتاه در تبعید (مروری سراسری)
فهرست فشردهای از داستانهای کوتاه
داستانهای «تَرکشی» – مقدمه
نمونههای داستانهای ترکشی:
«بیلی» از سودابه اشرفی—- «آرزو، دیو، ملول»، از پروین باوفا —- «نقل قهوه»، از بیژن بیجاری —- «سرگذشت نویسندهی فقیر» از شهرنوش پاررسیپور —- «من میمانم و …»، از فرامرز پورنوروز —- «کاج»، از خسرو دوامی —- «خوشوقتم سالوادور کاسادا»، از زاون —- «غروب اول پائیز»، از اکبر سردوزامی —-«بژی»، از بهروز سیمائی —- «کاچی»، از فلورا شباویز —- «ملاقات»، از شهلا شفیق —- «رِویه ران»، از رضا شهرستانی —- «صبح موالی به خیر»، از سردار صالحی —- «زرد»، از فریبا صدیقیم —- «جاده»، از عزیز عطائی —- «آینههای مادر»، از الهام قیطانچی —- «گوزن، گوزن»، از داریوش کارگر—- «گلها را من باید میخریدم»، از بیژن کارگر مقدم —- «مرگ یک رفیق»، از بیژن کارگر مقدم —- «غریبهای در رختخواب من»، از مهرنوش مزارعی —- «مادام x»، از مهرنوش مزارعی —- «قهقههی شغال»، از وریا مظهر (آیرو) —- «لحظههای خاکستری»، از قباد مهاجرانی —- «گرگ»، از مرتضا میرآفتابی —- «خطی آبی بر کاغذهای زردشده»، از شکوه میرزادگی —- «شاعر»، از مسعود نقره کار —- «التهاب»، از شیریندخت نورمنش —- «آرزوهای دم مرگ»، از حسین نوشآذر.
جنگ ایران و عراق در آفرینشهای ادبی:
رمان «شمایل مانا» از مختار پاکی —- رمان «خسرو خوبان» از رضا دانشور —- نمایشنامهی «پروانهای در مشت» از ایرج جنتی عطائی —- نمایشنامهی «حرکت با شماست مرکوشیو» از رضا قاسمی —- داستان کوتاه «عرعری برای شما» از یاشار احد صارمی —- داستان کوتاه «نوبت» از مسعود برزگر —- داستان کوتاه «جا به جا» از علی حسینی —- داستان کوتاه «قصهی کوچهی بیقواره …» از نسیم خاکسار —- داستان کوتاه «آفاق» از حسین دولتآبادی —- داستان کوتاه «سربازها» از پرویز رجبی – داستان کوتاهِ «ننه خرامان» از فوزیه رجبی —- داستان کوتاه «پرستوهای سنگی» از پریوش سیم و زر —- داستان کوتاه «جنگ گوجه فرنگی» از ناصر شاهین پر—- داستان کوتاه «ماههای آخر» از محمود صفریان —- داستان کوتاه «سپیدیی صبح» از کیوان فتوحی —- داستان کوتاه «زغال» از داریوش کارگر —- داستان کوتاه «آن واقعه» از حسین نوشآذر —- داستان کوتاه «دائی در زندان» از پیمان وهابزاده —- شعرهائی از: رامین احمدی —- مینا اسدی —- خسرو باقرپور —- بهزاد رزاقی —- یدالله رؤیائی —- ماندانا زندیان —- فرامرز سلیمانی —-ع. شفق — رضا شنطیا —- عباس صفاری —- لیلا فرجامی —- شهیار قنبری —- حبیب محبیان —- مجید نفیسی.
فصل سوم:
هنرهای نمایشی در تبعید- مقدمه
جستارهای وابسته به هنرهای نمایشی
فهرست فشردهای از آثار نمایشی
فصل چهارم:
تبعیدیان و زبانهای دیگر
گردآوردههای ادبی در تبعید
نامنامه
– جلد دهم: شعر فارسی: کهنسرائی+ ترانهسرائی+ طنزپردازی
فهرست جلد دهم
شعر: هنسرائ ، ترانهسرائ ، طنزپردازی
فصل اول:
شعر فارسی پس از انقلاب ۵۷ (مروری سراسری)
فهرست گزینهای از دفترهای شعر در تبعید
شاخههای شعر فارسی در تبعید- مقدمه
فصل دوم:
کهنسرائی در تبعید– مقدمه
«نیمایی» سرایانِ » کهن « سرا
نمونهها: احمدی، رامین * اصفهانی، ژاله * ایزدی، غلامرضا * باقرپور، خسرو * باوفا، پروین * بدیهیان، مهناز *بینا، سیروس * جلالی چیمه، محمد )م. سیحر( * حسام، حسن * خادمی، ایرج * خواجوی، آذر * خوئی، اسیماعیل *ذکائی، محمد * راوی * رزاقی، بهزاد * رساپور، مهرانگیز )م. پگاه( * رضویان، شیرین * رنجبر ایرانی، نسرین *روحانی، فضل الله )سهند) * ساقریچی، امیر * صداقت فر، جهانگیر * طبیبزاده، علیرضا * طه، منیر * عطائی، مسعود * قائممقامی، شاهین * کویر، محمود * کیانوش، محمود * مقصدی، رضا * میرزازاده، نعمت )م. آزرم ) * نادرپور، نادر * نیّری، سرور * وجدی، شاداب * وفایغمائی، اسماعیل * یوسف، سعید
فصل سوم: ترانهسرائی در تبعید
ترانهسرائی در تبعید– مقدمه
نمونهها: امینی، مسعود * باوفا، پروین * جنتی عطائی، ایرج * خادمی، ایرج * ذوالقرنین، اکبر * زاکاریان، زویا * عطائی، مسعود * سرفراز، اردلان * قنبری، شهیار * نگهبان، تورج
فصل چهارم: طنزپردازی در تبعید
طنزپردازی در تبعید– مقدمه
طنزپردازان نسل دومِ تبعید
نمونهها: دَن احتوت – مَکس امینی – ماز )مازیار( جبرانی – امید جلیلی– ریموند جوان – مهران خاقانی – پیوند
خرسندی – شاپی )شاپرک ( خرسندی – سیروش رضائیان – اسلام شمس – اسماعیل صالحی – رضا عطاران –تهران قصری- مهران مرادی – زهرا نوربخش – میشائیل )مایک ( نیاورانی- شیلا وثوق – تیم همایون
طنزپردازان نسل اولِ تبعید
نمونهها: بیژن اسدیپور- ایرج پزشکزاد- فریدون تنکابنی- هادی خرسندی- حمیدرضا رحیمی- پرویز صیاد- مسعود عطائی- منوچهر محجوبی- بهمن فرسی.
نامنامه
– جلد یازدهم: شعر فارسی شاخهی نوپردازی
فهرست جلد یازدهم
شعر: نوپردازی
فصل اول
«شعر نو» در تبعید – مقدمه
نمونههائی از نوسرایان:
ابراهیمی، هادی -اسدی، مینا – افراسیابی، امیرحسین – آشوری، علی – آقائی، مانا – بیگناه، روشنک – پورنوروز، فرامرز – جام برسنگ، طاهر- چگنی، ژاله – حکاکیان، رؤیا – خاکپور، افسانه – خاکسار، منصور – رحیمی، حمیدرضا – زرهی، حسن – زندیان، ماندانا (بابائی) – سیمائی، بهروز – شفافی، مصطفی – صدیقیم، فریبا – صفاری، عباس – ضیائی، معصومه. – عزیزپور، بتول – عسگری، میرزاآقا (مانی) – فرجامی، لیلا – فرمند، رضا – فلاحتی، مهدی (م. پیوند) – فلکی، محمود – قاضینور، احمد- قهرمان، ساسان. – قهرمان، ساقی – کرباسی، زیبا – کشفی، صمصمام – کلباسی، خلیل – گیلانی، فریدون – محب، رباب – محمدی، شیدا – مساعد، ژیلا – موسوی، نجمه – میرآفتابی، مرتضا – نفیسی، مجید – نوری علا، اسماعیل – نوری علا، پرتو – هوله، مریم.
فصل دوم
شعر «نو» شاخهی «آزادسرائی» – مقدمه
نمونههائی از آزادسرایان:
احد صارمی، یاشار – بابازاده، افشین – رحیمی، سهراب – رؤیائی، یدالله – زرین، علیرضا – سرفراز، جلال- سلیمانی، فرامرز – مازندرانی، سهراب – مدل، محمدحسین – مظهر، وریا (م. آیرو)- نانام (محمد فاضلی) – وهابزاده، پیمان – یکتائی، منوچهر.
پست مدرنیسم در آفرینش های ادبی
آفرینشهای ادبی در تبعید:
جمعبندی
نامنامه
– جلد دوازدهم (۱): نقد و تئوریهای ادبی،
فهرست جلد دوازدهم: بخش اول
نقد ادبی
در گذرگاه نقد ادبی- مقدمه
فصل اول:
مروری در نقد ادبی در ایران
گزینهای از کتابهای علوم انسانی در ایران (۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷)
نقد ادبی در ایران تا سال ۱۳۵۷
نقد ادبی در ایران پس از انقلاب ۵۷- مقدمه
گزینهای از کتابهای علوم انسانی در ایران (۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲)
فصل دوم:
نقد ادبی در تبعید- مقدمه
نهادهای ادبی/ فرهنگی در تبعید
انتشارات فارسی در تبعید
نشریههای ادواری در تبعید- مقدمه
فهرست تفصیلیی نشریههای ادواری در تبعید
نقد، پژوهش، و نظریهی ادبی در تبعید- مقدمه
فهرست فشردهای از منتقدان و پژوهشگران ادبی در تبعید
نمونههای نقد، پژوهش، و نظریهی ادبی در تبعید
نامنامه
– جلد دوازدهم (۲): نقد پیرامون چهار گفتمان اجتماعی.
فهرست جلد دوازدهم: بخش دوم
نقد پنج گفتمان فرهنگی/ سیاسی/ اجتماعی
نقد پیرامون پنج گفتمان – مقدمه
نقد در قلمرو «هویت ملی»
نقد در قلمرو «زبان و خط فارسی»
نقد در قلمرو زبان/ هویت و «اقلیتهای قومی»
نقد در قلمرو «دین»
در قلمرو «اقلیتهای دینی»- مقدمه
نمونههای آثار «اقلیتهای دینی» به ترتیب تاریخ
نقد در قلمرو «جنسیت»- مقدمه
«عشق و جنسیت»، نمونههای نقد و نظر
«همجنسخواهی/ دگرباشیی جنسی»- مقدمه
«همجنسخواهی»، نمونههای نقد و نظر
نشریههای دگرباشان جنسی
اروتیسم- مقدمه
اروتیسم، نمونههای نقد و نظر
اروتیسم در آفرینشهای ادبی
پایانهی مجموعه
نامنامه
اگر دقت کنید، فقط خواندن فهرست چهارده جلد کتابِ «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» نیاز به دقت دارد و اندیشه. کاری که نیازمند گروهی از پژوهشگران بوده را یک نفر با صرف سالهای زیادی از عمرش انجام داده و بهیقین دور از کاستی نخواهد بود. اما همینجا دستان خانم “ملیحه تیرهگُل” را میفشارم و برایش سلامت و بهروزی آرزو میکنم که با این کار سترگ بخش بزرگی از تاریخ ادبیات فارسی در خارج و داخل ایران را که خودش اصرار بر تبعیدی بودن آن دارد را برای همیشه به نسلهای بعدی هدیه داد تا مباد که درگذر زمان، اینهمه آفرینش به فراموشی سپرده شوند.
[۱] تارنمای دویچهوله، الهه خوشنام
[۲] با این که در بخشهای بعدیی این کتاب، دربارهی دو واژهی قراردادیی «پیرامون» و «کانون» توضیح دادهام. اما همین جا باید اشاره کنم که این دو واژه جنبهی «مکانی» دارند، و نه ارزشی. منظورم از «پیرامون»، سرزمینها و فرهنگهای غربی، یعنی، زیستگاه اکثریت تبعیدیان است، و منظورم از واژهی «کانون»، سرزمین مادریی نویسندهی تبعیدی، یعنی ایران است.
[۳] مبنای غایت شناسی (Teleology) ، اعتقاد به وجود «علت و قصد نهایی» در جهان است. در کیهانشناسیی افلاطون و ارسطو، از دیدگاهی ذاتی و غیر عرَضی، «وجود خدا» علت غاییی جهان برآورد میشود، و در تعبیر استالین از مارکسیسم، از دیدگاهی عرَضی و غیرذاتی، و طبیعی، «کشمکش طبقاتی» علت غاییی حرکت تاریخ برآورد میشود. برای مطالعهی بیشتر در این زمینـه، البته باید به «فائدو» و «تیمائوس» نوشتهی افلاطون، و «سرچشمهی حیوانات» نوشتهی ارسطو، و به «ماتریالیسم تاریخی»ی ساخته و پرداختهی متفکران و روشنفکران روسی مراجعه کرد. اما در این جا برای روشن شدن موضوع شاید این یک توضیح مختصر لازم باشد که از دیدگاه افلاطون، هر«شونده» باید بر اثر علتی «بشود». زیرا ممکن نیست که چیزی بیعلت به وجود آید. علتهای افلاطون، به «علتهای خدایی» و «علتهای ضروری» تقسیم میشوند. از دیدگاه او، برای شناخت هر پدیده، باید بکوشیم که به علل خداییی آن پی ببریم. اما در عین حال، برای پیبردن به علل خدایی، باید به علل ناشی از ضرورت هم آگاه شویم. این دو نوع «علت» افلاطون، در ماتریالیسم تاریخی، به «ضرورت» و «تصادف» تبدیل میشوند که البته حامل نظرگاه طبیعتگرا در برابر نظرگاه متافیزیکیی افلاطون و ارسطو است. اما علت غایی در این دستگاه نظری، همانا تضاد طبقاتی است که در مسیر حرکت خود، تصادفها یا رویدادها تاریخی را شکل میدهد و تاریخ را میسازد. هر دو سیستم در نهایت امر، به سلب «اختیار» از انسان و به «سرنوشت مقدر» میانجامند.
[۴] Steven J. Taylor & Robert Bogdan, Introduction to Qualitive Research Methods, New York: John Wiley & Sons, Inc, 1998, p 3.
در زمینهی روش تحقیق کیفی، همچنین نگاه کنید به کتابهای زیر، که از جمله منابع مورد مطالعهی من بودهاند:
- Charles C. Tagin, Constructing Social Research: The Unity and Diversity of Method, New York: Pine Forge Press, 1994.
- Karen Golden-Biddle and Karen Locke, Composing Qualitive Research, second edition, Thousadn Oaks: Sage Publishers, 2007.
[۵] Steven J. Taylor & Robert Bogdan, Introduction to Qualitive Research Methods, New York: John Wiley & Sons, Inc, 1998, p. 4; Karen Golen- Biddle and Karen Locke, Composing Qualitative Research, Thousand Oaks, London, New Delhi: Sage Publisehers, 2007, pp. 9-24.
[۶] این اصطلاح را از منصور خاکسار به وام گرفتهام.
[۷][۷] گفت و گو با آلوین تافلر: نگاه تازه به آینده، منتشر شده در تارنمای «digitalmpq»، ترجمهی وحیدرضا نعمتی، منتشر شده در تارنمای «آینده نگر» در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ (۲۶ آوریل ۲۰۰۷):
www.ayandehnegar.org/page1.php?news_id=1991