عباس شکری؛ دست مریزاد خانم تیره گل

عباس شکری

دست مریزاد خانم ملیحه تیره‌گُل

معرفی کتاب ۱۴ جلدی «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید»

نویسنده: ملیحه تیره‌گُل

ناشر: نشر افتاب، نروژ

سال انتشار: اسفند ۱۳۹۸

سینوهه را نخستین تبعیدی جهان در دو هزار سال پیش از میلاد، عنوان کرده‌اند. در همان زمان او گفته بود: «اقدام به تبعید بر قلب و ذهن من نوشته شده بود. من خودم را از خاکی که رویش ایستاده بودم به‌زور کندم.»

دو هزار و یازده سال پس از میلاد، آن‌چنان بر تعداد کسانی که خود را به‌زور از خاک میهن‌شان کنده و آواره‌ی سرزمین‌های دیگر شده‌اند، افزوده شده که رقم از صد میلیون گذشته است. در ایران نیز، تبعید سابقه‌ای بس دراز دارد. هجوم اعراب به سرزمین ما و حمله مغول سبب شد که بسیاری از مردم به سرزمین‌های دیگر بگریزند.

روی کار آمدن سلسله صفویه اما منجر به بزرگ‌ترین موج تبعیدیان سیاسی در تاریخ ایران شد. شاعران و نویسندگان گریزان اغلب به هند می‌رفتند.

شاعر ایرانی می‌سراید:

روم به هند دلم زین جهان بسی تنگ است

علاج درد دلم موی صندلی رنگ است

دوست شاعر تبعیدی او در هند اما در پاسخ می‌گوید:

میا به هند برو با خدای خویش بساز

به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است

پیوند با سرزمین بیگانه، به دلیل آداب‌ورسوم متفاوت و زبان ناآشنا، برای همه تبعیدیان در آغاز سخت و ناگوار است. با گذشت زمان اما تبعیدیان احتمالا به مهاجرینی بدل می‌شوند که به‌ناچار خود را با شرایط کشور میزبان وفق می‌دهند. مهاجرت در درازمدت مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها را در برمی‌گیرد که ویژگی‌هایی برای مهاجرین به وجود می‌آورد. همین ویژگی‌ها است که در ادبیات بازتاب می‌یابد و ادبیاتی از نوع دیگر پدید می‌آورد.

نگاه نویسنده مهاجر یا تبعیدی به جهان پیرامونی خود با نوع نگاه هنرمندی که در وطن می‌زید، متفاوت است. محیط تازه، زبان بیگانه، فرار از خانه، هویت ازدست‌رفته، امکان بازنگری سیاسی، رویارویی با علم و تکنولوژی مدرن در کشور میزبان، همه و همه بر جسم و روح تبعیدی تاثیر گذار است. ادبیات در مهاجرت را به دلیل همین تاثیرپذیری‌ها، باید جدا از ادبیات درون‌مرزی، اما در پیوند با آن نگریست.[۱]

حتا معرفی ۱۴ جلد کتاب به وسعت آسمان تبعیدِ ایرانیان که سراسر گیتی را می‌پوشاند، کاری است بس دشوار. بنابراین بررسی این مجموعه را واگذاریم به فرصتی دیگر. در این جستار بیشتر کوشش می‌کنم از نوشته‌های «ملیحه تیره‌گُل»، نویسنده کتاب ۱۴ جلدیِ “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید” استفاده کنم تا شاید ذره‌ای از دِینِ فارسی‌زبان‌های ایرانی به ایشان را ادا کرده باشم.

برای معرفی ۱۴ جلد کتاب “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید”، اجازه دهید از همین عنوان کتاب شروع کنیم تا شاید زاویه دید نویسنده را از این رهگذر دریابیم.

روایت

نخست از واژه روایت شروع می‌کنم که خانم ملیحه تیره‌گُل خود در گفتگویی گفته است: (نقل به مضمون) به این خاطر از واژه روایت استفاده کرده است که فقط به معرفی آفرینش‌های تبعید بسنده نکرده و گاه در مورد آن‌ها نظر داده و دیدگاه شخصی‌اش را نیز در متن کتاب آورده. دیدگاهی که شاید با زاویه دید دیگرانی که همان اثر را خوانده‌اند، متفاوت باشد. به همین خاطر از واژه روایت استفاده شده که یعنی آنچه در کتاب آمده نگاه و نظر نویسنده است به اثری که بررسی شده.

ادبیات تبعید

تیره‌گُل در گفتگویی با رادیو زمانه می‌گوید: «تا زمانی که یک متن، بدون سانسور (چه سانسور حکومتی و چه خودسانسوری) در سرزمین مادری نویسنده قابل‌انتشار نباشد، یک متنِ «تبعیدی» است؛ و تا زمانی که نویسنده، به خاطر درونه‌ی متنی که نوشته یا می‌‌نویسد، در سرزمین مادری در معرض ناامنی قرار دارد یا قرار داشته باشد، نویسنده‌ای «تبعیدی» است؛ فرقی هم نمی‌‌کند که آن متن، به زبان مادری نویسنده باشد یا با زبانِ کشور میزبان؛ فرقی هم نمی‌‌کند که این نویسنده، «درون‌مرزی» باشد یا «برون‌مرزی»؛ فرقی هم نمی‌‌کند که این نویسنده، خود را «تبعیدی» بنامد یا «مهاجر» یا «به حاشیه‌رانده‌شده».

در مورد ساختار و شکل آفرینش‌های ادبی در تبعید ایشان معتقد است: «البته در آفرینش‌های ادبی ده/ پانزده سال نخست تبعید- به‌جز موارد استثنائی- ارجاع عریان به سرزمین مادری آن‌چنان فراگیر بود که یکی از شاخصه‌های این ادبیات را رقم می‌‌زد. اما زمانی رسید که از سوئی، لایه‌ی نخستِ تبعیدیان، دوره‌ی «سوگواری» را پشت سر گذاشت، و از سوی دیگر، مخزن تجربه‌ی لایه‌های سپسینِ تبعیدیان اصولاً از انگیزه‌های روان‌شناختی‌ی آن سوگ خالی بود. (مفهوم «پساتبعید» نیز شاید در رابطه با غیابِ نشانه‌های آن سوگِ فراگیر قابل توضیح باشد.) ازاین‌رو، در آفرینش‌های ادبی- هنری ده/ پانزده سال اخیر، ارجاعِ متن به سرزمین مادری تلطیف شده است. اما به نظر من این ویژگی، هنوز یک شاخصه‌ی فراگیر برای شناخت این ادبیات نیست، و «فرازمانی/ فرامکانی» شدنِ آثار تبعید را نیز نمایندگی نمی‌‌کند. بلکه در بسیاری از آثار ادبی- به‌ویژه در قلمروهای شعر و داستان- ارجاع‌ها، چنان در شبکه‌ی ساختار و بافتارِ شناختی اثر تنیده شده، که ممکن است در خوانش‌های نخست قابل مشاهده نباشند. البته در دهه‌ی اخیر نویسندگانی در تبعید داشته‌ایم که با هدفِ «فرازمانی/ مکانی» شدن، هرگونه ارجاع به ایران را از حافظه‌ی متن خود زدوده‌اند، و از این فرا‌تر، در تحلیل‌های خود، اعتلای آفرینش ادبی را به این زدایش منوط کرده‌اند. اما پاسخ اعلامیه‌ی این شخصیت‌ها به عهده‌ی آثار جمیز جویس، نویسنده‌ی تبعیدی ایرلندی است. «ایرلندِ» جویس، ضمن اینکه با ارجاعات عریان، به‌عنوان گرانیگاه جهانِ نویسنده قابل‌شناسایی است، در چنان شبکه‌ی درهم‌تنیده‌ای از ساختار و بافتارِ آثار جویس – به‌ویژه در «اولیس» و «تصویر هنرمند به‌عنوان یک مرد جوان» – نشسته است که ویژگی‌های آن به همه‌ی «زمان‌‌ها» و همه‌ی «مکان»‌ها قابل اطلاق است.»

در همین زمینه، مجید نفیسی معتقد است: «در ترکیه خود را بی حقوق می‌بینم، در فرانسه پناهنده و در امریکا شهروند؛ اما در همه حال یک تبعیدی. سه صفت نخست، وضعیت قانونی مرا در کشوری که به آن وارد شدم نشان می‌دهد و صفت آخرین، ذهنیت مرا نسبت به وطنی که ناگزیر به ترک آن شدم.

خواه در امریکا بمیرم، روبروی پسرم “آزاد” که بر بالینم ایستاده و خواه به وطن بازگردم، اگر روی آزادی را ببیند، باز من یک تبعیدی خواهم ماند. درست مثل آن دریانوردی که نوار آواز او را در کلاس‏ درس‏ فرانسوی‌ام در دهکده‌ی “شانتونه” در سال ۸۳ شنیدم که پس‏ از سال‌ها که به میهن بازگشته بود آنجا را غریبه یافت و دوباره به سوی دریا بازگشت. نباید خود را گول بزنم: چه خود را در لس‏آنجلس‏ جزیی از یک جامعه‌ی “موفق” ایرانی آمریکایی ببینم و نام این شهر را به “تهران‌جلس” تغییر دهم، و چه خود را چون نادرپور شاعر غریبه‌ای در “شیطان‌جلس” بینگارم، باز یک تبعیدی خواهم ماند. پس‏ بهتر است که به‌جای خودفریبی، هویت خود را بشناسم و آن را قدر بگذارم.»

بیش از این در ایستگاه عنوان کتاب نمی‌مانیم و وارد کتاب می‌شویم. البته پیش از متن، نگاهی داریم به رنگ جلد ساده اما بامعنی کتاب‌ها. رنگ خاکستری همه ۱۴ جلد را می‌توان به سرشت باور نویسنده نسبت داد که کون و مکان را سیاه‌وسفید نمی‌بیند و گستره‌ای از دیدگاه‌ها را در نظر دارد و به همین خاطر خاکستری زا انتخاب کرده است.

برای معرفی کتاب ترجیح دادم به‌جای هر نوشته‌ای، نگاه و انگیزه خود نویسنده را که در مقدمه جلد اول کتاب آمده است، برایتان بیاورم:

« مجموعه­ی حاضر، ادامه­ی کتابی است با عنوان  «مقدمه­ای بر ادبیات فارسی در تبعید»، که در سال ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸ منتشر کردم. منتها اکنون، نه من همانم که در زمان نوشتن آن کتاب بودم، و نه ویژگی­های موضوع بررسی همان‌هایی هستند که آن زمان بودند. زمانی که نوشتن کتاب «مقدمه …» را شروع کردم، هجده سال از انقلاب ۱۳۵۷، و دست‌کم، پانـزده سـال از اقـامـت ما و تـولیـد نوشـتار فارسـی در زیسـتگاه­های تـازه­ می­گذشت؛ هنوز نخستین لایه­ی گریختـگان از اسـارت و اعدام، درصد بالایی از نویسندگان را رقم می­زد، و لایه­های بعدی­ی نجات­یافتگان و تشنگان آزادی­، هنوز به گستردگی­ی امروز، به حجم آن لایه­ی نخستین در تبعید نپیوسته بودند؛ هنوز «نسل دومِ» ما به عرصه نرسیده بود، و ما، اکثر ما، نگران زبان فارسی و فرهنگ ایرانی­ی نسل دوم بودیم؛ هنوز فریاد درد و خشمی مبهوت در متن­های فارسی حرف اول را می­زد؛ هنوز تبعیدیان و پناهندگان راهی­ی کشور مادر نشده بودند؛ هنوز آثار تبعید در ایران منتشر نمی­شد؛ هنوز گریز ناگزیر از ایران و خودتبعیدی، حتا برای اکثریت فرهیختگان درون­مرزی ارزشی منفی تلقی می­شد؛ و ارزیابی­ی آنان از آثار ادبی­ی ما با واژه­ی «هیچ» برابر بود؛ یعنی، بیرونه­ی این ادبیات هم، بدون هیچ اما و چرا و شاید، شناسه­ی«تبعید» را تصویب می­کرد؛ هنوز نهادهای فرهنگی و سیاسی­ و رسولان حکومت جمهوری­ی اسلامی در میان تبعیدیان و مهاجران چندان گسترده، همه­جانبه، و نیرومند نبودند؛ هنوز اینترنت به‌صورت کنونی همگانی نشده بود، و «کتاب» و نشریه­ی چاپی، رسانه­های رایج در انتقال کلام نوشتاری بودند؛ هنوز رسانه­های دیداری/ شنیداری­ی ما در سراسر دنیا، به تعداد انگشتان یک دست نمی­رسید؛ و «هنوز»های بسیار دیگر هم هست.

اما مهم­تر از دگرگونی­های یادشده، دگرگونی­­های ذهنیتِ خودِ من است. مخاطب آن کتاب خودم بودم و نسـل خـودم، و به «دقیقه­ی اکنون»؛ با خمـیـرمـایـه­ی امیدی تعریف­نشدنی،­ که در درازنای زمان گم شد. مخاطب مجموعه­ی حاضر، اما الزاماً و فقط، خـودم و نسـل خـودم و دقیقـه­ی اکنون نیسـت. این بار بر آنم که گوشه­هایی از ذهنیت خود و نسل­های اکنونی در تبعید/ مهاجرت را، و خبرهایی جسته و گریخته از امیدها، تلاش­ها، کنش­ها، و واکنش­هامان در مصاف با رویدادهای ایران و جهان را بر بستر معرفت­شناسی­ی تبار خود بنشانم، و برآیند آن­ها را- از دید خود- به نسل­های آینده­ گزارش کنم. گزینش این راه نیز، نه به خاطر ثبت رویدادهای تاریخی در توالی­ی یکدیگر و گنجاندن خود در زمره­ی «تاریخ­نگاران»، بلکه امید به نزدیک شدن به درک عقلانیت و خِردِ خودبنیادِ حاکم بر فرایندهای تاریخـی در نوشته­های هزاران نویسنده­ی ایرانی در تبعیـد/ مهاجـرت بوده اسـت؛ تا آینـدگان بداننـد که «ما» هم بوده­ایم، و «چـه­دانـم»ها و «­نـدانـم­»ها و «می­دانم»های ما چه بوده­اند، از چه جنسی بوده­اند، و در بستر چه شرایطی روان بوده­اند. همین توجه به مخاطبِ دور، در چیستی­ها و چه­گونگی­های بررسی­ی حاضر- از جمله در گزینش قلمروهای آن، در ساختارهای عینی و ذهنی­ی آن، در گزینش رویکرد روش­شناختی­، و در زبان کاربردی- نقشـی تعیین­کننده داشـته اسـت، که در همین پیش­گفتار به کیفیت آن­ها اشاره خواهم کرد.

انگیزه­:

در زمان تألیف کتاب «مقدمه …» می­خواستم به یاری­ی «شعر» و «داستان» و «نقد»های فارسی در تبعید بدانم: «ما» رانده­شدگان از وطن حالا چه می­گوئیم؟ درد مشترکمان چیست؟ این درد مشترک، در آفرینش­های ادبی و نقدهای ما با چه ابزار ذهنی و عینی­ای تبیین شده­ است؟ جهان را چه­گونه می­بینیم؟ هویت فردی و جنسی و قومی­ی خود را در متن جهان چه­گونه تعریف می­کنیم؟ چه پدیده­هایی را به زیر سئوال برده­ایم، و از چه زاویه­ای به زیر سئوال برده­ایم؟ تجربه­ی انقلاب و تبعید در چه زمینه­هایی از روان جمعی­ی ما دست برده است؟ دریافت­های تازه­ی ما، تا چه حد به «شناخت» نزدیک شده، و تا چه حد در هاشوری از ایده­ال/ شناخت شناور است؟

ناگفته پیداست که تلاش من در رسیدگی به این پرسش­ها، دست بالا، من و مخاطب کتاب «مقدمه …» را به درک بهتر از جوانب پرسش­ها نزدیک کرد. اما رسیدن به «پاسخ» – اگر چنین چیزی اصولاً ممکن باشد- در قلمرو ادعای من نبود، و در مجموعه­ی حاضر هم نیست.  کما این که آن پرسش­ها، هنوز که هنوز است به قوت خود باقی هستند، و به سبب دگرگونی­های همه­جانبه­ی دهه­ی اخیر، به حجم آن­ها افزوده هم شده است؛ به ویژه اگر قلمرو نگاه را از ژانرهای «شعر» و «داستان» و «نقد»، تا گستره­ی «متن فارسی در تبعید» بگشائیم؛ و به ویژه اگر داده­های این آثار را در متن پیشینه­ی فرهنگی­مان تبارشناسی کنیم. چنان که من در بررسی­ی حاضر چنین کرده­ام. دامان گسترده­ی همان پرسش­ها، خیزگاه پرسش­های دیگری است که جولان­گاه آن­ها را کیفیت­ها و کمیت­های متن فارسی­ در تبعید رقم زده است. با خواندن و بررسی­ی هر اثر ادبی و توجه به شناسنامه­ی آن، و با ملاحظه­ی اظهار نظرهای نویسندگان در نقدها و گفت­وگوهای ادبی، فرهنگی، سیاسی، شمار و اعتبار این پرسـش­ها در ذهن من چنان فزونی گرفت که انجام جست­وجوی حاضر را برای من به بایستـه­ای گریزناپذیر تبدیل کرد. گزینه­ای از این پرسش­ها را در این جا مطرح می­کنم:

پس از گذران حدود سه دهه در کشورهای میزبان، و پس از آشنایی با فرهنگ­ این کشورها و آموختن زبان­های دیگر، با این مخاطب کم حجمی که داریم، چرا هنوز به زبان فارسی می­نویسیم؟ چرا، نه تنها در کتاب­ها و جستارهای آزادمان، بلکه حتا در بسیاری از پایان­نامه­ها و جستارهای دانشگاهی­مان «تاریخ ایران و زبان فارسی» را محور جست­وجو قرار می­دهیم؟ چـرا اگر سرمایه­ی اندکی را که داشته­ایم یا گردآورده­ایم، بـرای تأسـیس مـرکـز انتشـارات فارسـی، نشـریه­ و رسـانه­ی فارسـی­زبان، و کتاب فروشی­ی فارسـی هزینه کرده­ایم، و در درازنای این سه دهه با چنگ و دندان آن­ها را تداوم بخشیده­ایم؟ چرا با برگزاری­ی «کنفرانس» و «سمینار»، و با نوشتن «مقاله» و «اعلامیه» و «بیانیه»، یا با «جمع­آوری­ی امضاء» در برابر مسائل سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی/ هنری/ ادبی­ی ایران، یا درباره­ی ایران، هنوز چنین زنده و کوشنده واکنش نشان می­دهیم؟ راه و روش کوشندگان ما برای حل مسائل از کانال چه ذهنیتی گذر می­کند؟ در این پراکندگی­ی جغرافیایی و با پایان عمر نسل اول و دوم تبعیدیان/ مهاجران، به سر این حجم انبوه از نوشتار فارسی چه خواهد آمد؟ این مجموعه­ی عظیم، که بخش چشمگیر آن در دهه­ی اخیر در فضاهای مجازی­ی اینترنت منتشر شده­ است، در کجا ثبت و ضبط خواهد شد؟ دگرگونی­های پرشتاب و فزاینده­ی جهان- به عنوان «مؤثرهای پیرامونی»[۲]–  و دگرگونی­های سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی و ادبی­ی ایران- به عنوان «مؤثرهای کانونی»- در درونه­ی آفرینش­های ادبی­، نقد ادبی، متن­های سیاسی،­ و نقدهای سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی­ی دهه­ی اخیر (در تبعید) چه دگرگونی­هایی پدید آورده­اند؟ این مؤثرها با چه ابزاری در متن فارسی ایفای نقش کرده­اند؟ آیا می­توان به جهت حرکت این نقش­ها دست یافت، و پیامدهای عملی­ی آن را در هر زمینه شناسایی کرد؟ از این­ها فراتر، آیا دریافت­های تازه در  مورد «ذهنیت استبدادزده»- که سخنِ آنبسیاری از نوشته­های فرهنگی­ی ما را چراغانی کرده- به آن میزان در ادراک ما نهادینه شده است که در آفرینـش­های ادبی و کنش ِ داوری­ها­ی فرهنگی و سـیاسـی­مان نمودی عینی بیابد؟ به بیانی دقیق­تر،  آیا در جامعه­ی روشنفکران و اندیشه­ورزان سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی/ ادبـی/ هنـری­ی ما، «نظـرِ» آزادی و آزادی­خواهی، با «عمـل» تأیید مـی­شــود؟ و نهایتاً این پرسشِ بنیادین که: آیا می­توان ادعا کرد که پس از این همه تجربه­های همه تلخ، آرزوی رسیدن به «استقلال اندیشه» و فردیتِ خودبنیاد در جامعه­ی فرهیختگانِ دست به قلم ما تحقق یافته است؟

اعتراف می­کنم که از زمان گردآوری­ی مطالب و طراحی­ی فصل­های این مجموعه، به روشنی می­دانستم که پاسخِ سرراست و شسته/ رُفته­ای به این پرسش­ها نخواهم یافت. اما امیدم بر این بوده است که با تکیه بر ماهیت­ها و سمت و ســوی مؤثرهای «پیرامونی» و «کانونی»، و با غوطه خوردن در چـند و چون متن­های فارسی در تبعید، خود و خواننده­ام را، دست کم، به شناسایی­ی جوانبی از این پرسش­ها برسانم، که می­توانند پاسخ­های احتمالی را گویا کنند. بنابراین امید، هدف من از این مطالعه به قرار زیر است:

هدف:

هدف این مطالعه دو گرانیـگاه دارد: ۱) ثبت گوشه­هایی از بینش­ها و کنش­های کوشندگان، فرهنگ­پروران، هنرمندان، و نویسندگان تبعیدی/ مهاجر در قلمرو متن­های سیاسی، فرهنگی، ادبی. ۲) شناسایی­ی سازه­های ذهنی­ در بینش و کنش آن­ها، و دگرگونی­هایی که در تبعید در جهان­بینی­ی آن­ها پدید آمده­اند. بدیهی است که دیدن و درک «دگرگونی»های ذهنی، ما را به تبارشناسی­ی فرهنگی هدایت می­کند؛ و این الزام به نوبه­ی خود، هم شناسائی­ی پیشینه­ی فرهنگی­­ی کانون ما (ایران) و پیرامون ما (غرب) را طلب می­کند، و هم شناسائی­ی مناسبات حاکم بر کانون و پیرامون ما در دوران کنونی را. در نتیجه، تا به «ادبیات تبعید» برسم، حدود چهار جلد از این مجموعه­ی حاضر نوشته شده و به عنوان «مقدمه» به خواننده­ام عرضه شده است.

  1. شناسایی­ی پیشینه­ی فرهنگی­ی «کانون» و «پیرامونِ» ما.
  2. شناسایی­ی مؤثرهای پیرامونی در زمان حال.
  3. شناسایی­ی مؤثرهای کانونی در زمان حال.
  4. شناسایی­ی برآیند سازه­های «فرهنگ موروثی» و «مؤثرهای پیرامونی وکانونی» در بینش­ها و کنش­های نویسندگان متن­های غیرتخیلی.
  5. شناسایی­ی برآیند سازه­های «فرهنگ موروثی» و  «مؤثرهای پیرامونی و کانونی» در آفرینش­های ادبی.

با این توضیح که، هر یک از این مرحله­ها نیز شامل زیرمجموعه­های دیگری هستند، که عنوان و محتوای بندها، فصل­ها، و بخش­های مجموعه را رقم زده­اند.

دیدگاه:

هدف­­ کلی­ی کتاب و مرحله­های آن ، نشان از پیوند جدایی­ناپذیری دارند که  بین «زندگی» و «نوشتار» می­بینم. به بیانی دیگر، هیچ سخنی را از گوینده­ی آن و از شرایط خاص ابراز آن جدا نمی­بینم. از این رو، در قلمروهای مختلف این مجموعه، هیچ یک از تئوری­های اعلام­شده را (که طبیعتاً فرآورده­ی شرایط زمانی، زیستی، و اندیشگی­ی خاصِ تئوریسین­ است)، سنجه­ی بررسی قرار نداده­ام؛ گرچه به برخی از آن­ها نزدیک شده­ام. زیرا، در عین حال که دانش تئوریک را به مثابه کلید درکِ زوایای متن، و راهگشای تحلیل، و گسترنده­ی افق­های دیدِ منتقد برآورد می­کنم، و تسلط بر آن را یک ضرورت انکارناپذیر در نقد می­دانم، گنجانیدن تمامیت هر پدیده­ی انسانی­ در یک تئوری­ی خاص را (برای سنجش)، نه فقط جزم­گرایی، بلکه عین «جباریت» نسبت به متن و نویسنده­ی آن می­دانم. سنجش متن در قالب یک تئوری­ی معین، جباریت نسبت به خود منتقد هم هست؛ چرا که یک تئوری­ی معین، مسیر عبور و ابزار کار را به او دیکته می­کند، و راه جهـش­های ذهنی­ و کشـف و خلاقیتِ او را می­بندد؛ جباریت نسبت به «متن» هم هست؛ چرا که  کاربرد یک چهارچوب از پیش سـاخته­شـده برای سـنجـش و تحلیل داده­های متن، برخوردی «پرُکراستی» است، و پدیده­ی مورد سنجش را به نسبت ابعاد معیار (تخت) می­سنجد: یعنی، یا بخشی از اثر را «می­بُرد »، یا کل آن را «کِش می­دهد». به بیانی دیگر، وجــوهی از اثر را نادیـده می­گیرد و وجوهی را از بیرونِ اثر به آن تحمیل می­کند. سنجش متن در قالب یک تئوری­ی از پیش­ساخته­شده، افزون بر بریدن و کش دادن عناصر متن، در ذات خود، دیدگاهی فرجام­شناختی دارد. چرا که، خودِ تئوری­ها، چه در نگاه شهودی­ی  افلاطون و ارسطو، چه در نگاه «ایده­آلیستی»ی هگل،  چه در نگاه «ماتریالیستی»ی مارکسیسمِ بعد از مارکس، به «سرنوشت مقدر» می­انجامند.[۳]  حتا تئوری­های پست مدرنیستی که علیه سرنوشت مقدرِ مدرنیسم برخاستند، و کوشیدند تا از فرجام­شناسی فاصله بگیرند، در ذات خود «فرجام» دیگری را پرورش دادند، که از مفهوم سرنوشت مقدر سربرکرده است. (خواهم گفت که چرا و چه­گونه.)

بنا بر این دیدگاه، می­توان گفت که کتاب حاضر در قلمرو کلی­ی «نقد فرهنگی»، و در محدوده­ی «شناخت­شناسی» می­گنجد؛ با  رویکردی  که، جهت حرکت و چه­گونگی­ی  مقوله­های هنری، ادبی، و فکری را – در رابطه­ با نظرگاه­ها، ارزش­ها، و زمینه­های تاریخی­ی تکوین آن­ها- بررسی می­کند؛ رویکردی که، بی­پایانگی­ی عبور، یعنی گذار مکرر علت­ها از یکدیگر به یکدیگر­ را پی می­گیرد. در نتیجه، تا جایی که به دیدگاه تئوریک من و به حیطه­ی «جامعه­شناسی­ی معرفت» در این کتاب مربوط می­شود، هیچ یک از پدیده­ها (باشنده­ای به نام «جامعه» و باشنده­ای به نام «متن»)، در حضور و هستی و حرکت آن دیگری، حکم «علت غایی» را ندارد. بلکه این دو پدیده­ی انسانی، و خرده­پدیده­های متحرکِ به هم پیوسته­ای که آن­ها را شکل داده­اند، هر یک به طور هم­زمان، هم محرک است و هم متحرک؛ هم تحریک است و هم پاسخ؛ هم «مؤثر» است و هم «تأثیرپذیر»؛ هم علت است و هم معلول. و با این تبادل بی­وقفه، بر هر چه «فرجام» است خط بطلان می­کشد. نکته­ی دیگر در این زمینه، الگوهای شـناخت­شناسی­ی کاربردی در این مجموعه اسـت، که هیچ «پدیده»ی انسانی­ یا «متن»ی را، با معیارهای ضعف، قوت، ایدئولوژی، گرایـش، و شـهرت یا گمنامـی­ی نویسـنده نمی­سنجد. چرا که این متن­ها، مستقل از من و مای نخبه­گرا یا پوپولیست یا موافق یا مخالف، «هستی» دارند؛ و درست به همین سبب، از اعتبار انسانی برخوردارند؛ و درست به همین سبب باید فارغ از گرایش­های زیبائی­شناختی یا ایدئولوژیک در ثبت و شـناخت  آن­ها کوشید. بی­درنگ بگویم که البته کوشش من بر این حال وُ هوا بوده اسـت؛ اما این که تا چه میزان در انجام آن موفق بوده­ام، خودم نمی­دانم.

روش­:

از آن جا که  سمت و سو و ماهیتِ هدفِ هر جستار، در گزینش رویکرد روش­شناختی­ی آن جستار نقش تعیین کننده دارد، و از آن جا که هـدف مجموعه­ی حاضر، عمدتاً، رسـیدگی به کیفیت­های ذهنی در نوشتار فارسی در تبعید است، رویکرد روش­شناختی­ی من در این مجموعه، به «رویکردهای پژوهش کیفی» (Qualitative Research Methods) نزدیک است. در این رویکردها، «تأویل­گر متعهد است که از راه بررسی­ی چشم­اندازهای فردِ مورد مطالعه، و این که او جهان را چه­گونه تجربه می­کند، و واقعیت را چه­گونه می­بیند، به فهم و ادراک او دست یابد.»[۴] ابزار مادی در روش پژوهش کیفی، کلمات، بافتارِ متن­های نوشتاری، و مصاحبه­های فردِ مورد مطالعه هستند. به بیانی دیگر، از طریق تحلیل این مواد است که جست­وجوگر به نیروهای معنی­داری دست می­یابد که ایده­های درونی، احساسات، عواطف، و کلاً، بینش و کنش فرد یا افراد مورد مطالعه را رقم زده­اند. از آن جا که در علوم انسانی، هدف تحقیق با روش کیفی، همانا « درک عمیق رفتار انسان و شناخت دلایلی است که آن رفتـار را پدید آورده­انـد»،[۵] جست­وجوگر، با مطالعه­ی چه­گونگی­های هر نمونه، در آغاز به درک  تک تکِ نمونه­ها می­رسد، و سـپس، بسـامد شباهت­های موجود در نمونه­های یک گروه اجتماعی را در شناسایی­ی کل گروه دخالت می­دهد؛ به طوری که، مجموعه­ی نمونه­ها، مهم­ترین ویژگی­های تمامیت گروه را نمایندگی می­کند. در نتیجه، وجه کاربردی این روش، بر اساس بازگشایی­ی «نمونه»ها استوار است. اسـتفاده از روش کیفی، البته بدان معنا نیست که کمیت­ها را نادیده گرفته­ام، بلکه در برخی از بزنگاه­های استدلال، به  آمار و ارقام نیز رجوع کرده­ام.

نکته­ی قابل یادآوری در زمینه­ی روش، مسئله­ی «زمان» است: در رویکردهای «پژوهش کمی» و «پژوهش کیفی»، جست­وجوی علمی در چارچوبِ دوره­ی معین و مکان معین صورت می­گیرد؛ و من هم کوشیده­ام تا در این چارچوب حرکت کنم. (پیرامون این موضوع در همین پیش­گفتار توضیح داده­ام.) اما پرش­های ذهنی­ی من در مجموعه­ی حاضر تابع این محدودیت­های روش­شناختی­ نیستند. یعنی، تا تصویری که در هر زمینه­ی سخن در ذهن دارم به تمامی ترسیم شود، در یک مبحث معین، از فراز یک زمان به زمانِ دیگری­ پریده­ام: از فراز و نشیب­های امروز، به فراز و نشیب­های نقطه به نقطه­ی گذشته­های دور وُ نزدیک؛ وَ از گذشته­ها، به نقطه نقطه­ی فرداهاشان، که دیروز وُ امروز باشند. زیرا که،  گوهر مورد بررسی­ی من- با همه­ی افت و خیزهایش- در درازنای زمان تپش داشته است. نه این که آن را «ازلی» و «ابدی» بپندارم، بلکه از آن رو که آغاز و پایانش در چشم­انداز من پیدا نیستند؛ یعنی که خاستگاه آن گوهر، در چشم­انداز من زمانمند نیست. کما این که، تا این خط شکسته­/ پیوسته را در روند جست­وجوهایم ندیدم، کارِ مجموعه­ی حاضر- با همه­ی بازنویسی­های ساختاری- به جائی نرسید.

ساختارهای عینی و ذهنی­ی مجموعه:

۱) در مجموعه­ی حاضر، هر آن چه را که با نام «متن فارسی» شناسایی می­شود، به قلمرو جست­وجو راه داده­ام، و در فرازی به عنوان «شناسنامه­ی ما» و در «مقدمه»های متعددِ این مجموعه به چرائی­ها­ی این کار پرداخته­ام.

۲) همین جا باید به بزرگ­ترین کاستی­ی مجموعه­ی حاضر اعتراف کنم، و اشاره کنم که زبان «فـارسی»، تنها زبانی نیست که ایرانیـان تبعـیدی خـود را با آن بیان کرده­اند. از میانه­های دهه­ی دوم و با رواج اینترنت، صدها متن در زمینه­های مختلف به زبان­های آذری، کردی، و عربی در تارنماهای ایرانیان منتشر شده است، که من به سبب ندانستن این زبان­ها، از خـواندن آن­ها محـروم بوده­ام. این غبن بزرگ، البته شامل متن­هائی هم می­شود که نویسندگان تبعیدی/ مهاجر به زبان­های غیرایرانی- مانند فرانسوی و آلمانی و سوئدی- پدید آورده­اند. گرچه «پوزش­خواهی»، این کاستی را جبران نمی­کند، اما جز این از من کاری ساخته نیست.

 3) درست است که دست­مایه­ی مجموعه­ی حاضر،  سی و پنج سال متن فارسی در تبعید/ مهاجرت است؛ اما، خواننده­ی من باید به یاد داشته باشد که «سی و پنج سال متن فارسی»، تا آن جا که من خوانده­ام؛ و به گونه­ای که، این خوانده­ها در ذهنیت من بازتابیده­اند؛ و فارغ از دغـدغه­ی تکرارِ حـرف­های روز، استنباط خـود را از حرف­های روز بازگفته­ام. من در جلدهای این مجموعه به بن­مایه­هایی پرداخته­ام که در طول سده­ی گذشته در متن­های بسیاری توصیف و تحلیل شده­اند، که گزارش­های من از این گفتمان­ها، در برابر آن­ها می­تواند یک «صفر» بزرگ جلوه ­کند. به ویژه که در روزگار کنونی، افزون بر کتاب­ها و مقاله­های چاپی ، صدها گزارش و تحلیل پیرامون تک تک شخصیت­ها و رویدادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی­ی این دوره، و همه­ی دوره­های تاریخ ایران و جهان، در فضای مجازی­ی اینترنت شناور است، و هر یک از آن­­ها با یک فشار انگشت در اختیار جست­وجوگر قرار می­گیرد. بنابراین، مرور سریع من بر این گفتمان­ها، هر نوع ادعای «تاریخ­نگاری» را از دوش ژانرشناسی­ی مجموعه­ی حاضر برمی­گیرد.

۴) با این همه، به جرأت می­توانم ادعا کنم که درصد بالایی از متن­های تبعیدیان را خوانده­ام، و انبوه سرسام­آوری از آن­ها (یا یادداشت­هایی درباره­ی آن­ها) را در زمان تدوین مجموعه­ی حاضر در اختیار داشته­ام. اما به حکم روشی که برای جست­وجو برگزیده­ام، از بین انبوهی از متن­های هر گفتمان، فقط یک یا چند نمونه را بررسیده­ام. در نتیجه، نمونه­هایی که در این مجموعه به تحلیل گذاشته­ام، همه­ی متن­هایی نیستند که در سی و پنج سـال گذشته خوانده­ام. اعتراف می­کنم که گزینش نمونه­ها، یکی از فرساینده­ترین بخـش­های کار من در تدوین این مجموعه بوده اسـت. و همین جا، از صدها نویسنده­ی تبعیدی/ مهاجر که اثری از آن­ها خوانده­ام، اما نام و اثرشان در این کتاب نیامده، پوزش می­خواهم. همین کاستی، در عین حال، هر نوع ادعای «کتاب­شناسی­ی متن فارسی در تبعید» را نیز از دوش ژانرشناسی­ی مجموعه­ی حاضر برمی­دارد.

۵) این گفته­ی بیهقی را در نظر داشته­ام که: «احتیاط باید کردن نویسندگان را در هرچه نویسند، که از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید.» از این رو، در مجموعه­ی حاضر، طول بازگفت­ها را از حد متعارف بسیار فراتر برده­ام. زیرا که فشرده کردن نظرات نویسنده، به ویژه در متن­های انتقادی و تحلیلی، همواره این خطر را همـراه دارد که ادراک تحلیل­گر از متن، دقیقاً همانی نباشد که نویسنده­ی متن در نظر داشته است. در نتیجه، با این هدف که خواننده­ی کتاب- اگر به اصل متن­ها دسترسی نیابد- از بازگفت­های بلند، هم نسبت به زبان و دیدگاه و آراء نویسنده­ی متن مجال داوری داشته باشد، و هم نسبت به داوری­های من. و چنین شد که حجم فیزیکی­ی مجموعه، نوشته­ی من تنها نیست، و در هم­سرایی­ی صدها نویسنده­ی دیگر پیکر گرفته است.

۶) تا پیوند پارامترهای تشکیل دهنده­ی شبکه­ی یک گفتمان حفظ شود، کوشیده­ام که در هر مبحث، یا دست کم در جمع­بندی­ی هر مبحث، محدوده­ی هاشوری­ی بین پارامترهای آن نادیده باقی نماند. این روش، هم به وسـواس من در نشان دادن و تأکید کردن بر رابطه­های متقابل و همایندِ «مؤثرها» و «تأثیرپذیری­ها» پاسـخ داده است، و هم، به برخی از بخش­ها و فصل­ها و حتا بندهای مجموعه هویتی مستقل بخشیده است؛ به طوری که، هر یک از آن­ها، جدا از متن سراسری­ی مجموعه، قادر است با تمامیتی معنی­دار، سخن مرا به خواننده منتقل کند. این وسواس، البته به تکرار برخی از مفاهیم نیز انجامیده، که ممکن است در نگاه نخست، انسجام ساختاری­ی کتاب را به زیر سئوال ببرد. اما امیدوار بوده­ام که این تکرارهای اشاره­وار، در رابطه با «دیدگاه»ی که در این پیش­گفتار ارائه می­دهم، و نیز در رابطه با «هدف» کتاب، ضرورت وجودی­ی خود را مستدل کنند.

۷) «دوره­بندی»های این مجموعه نیز یکی از نکات قابل اشاره است. در هر دو رویکردهای «پژوهش کیفی» و «پژوهش کمّی»، دوره­ی تاریخی­ی موضوع پژوهش­­، یکی از عناصری است که پژوهنده باید در نظر بگیرد؛ به ویژه اگر دامنه­ی موضوع جست­وجو گسترده باشد. البته از دیدگاه جامعه­شناسی­ی شناخت، دوره­های تاریخی را به نسبت تحولاتی که در مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی­ی یک جامعه پدید می­آید، تقسیم­بندی می­کنند. با این وصف، مرزبندی­ی دوره­های تبعید- به ویژه در درانای سی­ و پنج سال- اگر هم ممکن باشد، به دو علت، دقیق و عاری از چون و چرا نخواهد بود. نخست این که، «مجمع­الجزایر نامتصل»[۶]  تبعیدیان/ مهاجران ایرانی، به معنای دقیق کلمـه، «جامعه» محسـوب نمی­شـود. با این وصف، با توجه به کلی­ترین مشخصاتِ مشـترک، و البته باز هم با تسـامح، برای نامیدنِ این پدیده­ی ناپیوسته، واژه­ی «جامعه» را به کار برده­ام. علت دوم، این اصل جامعه­شناختی است که ظهور و افول دوره­های تاریخی، تابع یک نظام  مرزبندی شده­­ی زمانی نیستند. چرا که همواره بخشی از دوره­ی بعد، در دامان دوره­ی در حال گذار ظهور می­کند و بخشی از یک دوره­ی سپری­شده، در حاشیه­ی دوره­ی نوظهور تا مدت­ها ادامه می­یابد. مدت این بخش­های هاشوری- با هیچ معیار علمی­ای- قابل اندازه­گیری­ی دقیق نیستند. از این رو، من در زمینه­های لازم، به فراخور موضوع مـورد بحث، نوعی دوره­بندی­ی قراردادی را بـه خوانـنـده­ام معـرفی کـرده­ام. این دوره­بندی­های قراردادی، در عین حال، پرش­های ذهنی­ی من (از نقطه­ای در زمان به نقطه­ی دیگر) را مهار نکرده­اند.

۸) با این که در مجموعه­ی حاضر بر «اندیشه»­های کوشندگان سیاسی در تبعید درنگ­های درازدامنی داشته­ام، اما «تاریخ سازمان­های سیاسی»، «گرایش سیاسی­ی هر سازمان»، تفاوتِ گرایش­های فلسفی­/ سیاسی­ در «سازمان­های سیاسی»، و «انشعاب­های سازمانی» در تبعید، مطلقاً سوژه­ی شناخت من در این کتاب نبوده­اند. چرا که در این زمینـه­ها، نه از بضاعت علمـی/ اطلاعاتی برخوردارم، و نه هدف کتابـم درنگ طولانی بر چنین مقوله­هایی را طلب می­کند.

۹) بسـیاری از تـحلیل­ها و جمع­بندی­های من در این مجموعه، گواهان گویایی هستند بر ناتوانی­ی من در رسیدن به پاسخ معین و مشخص، و مخصوصاً بر پریشانی­ی من در امـر داوری­های از پیش، «پیش­بینی» شده. اما از آن جا که این کتاب، با مُرکّبی از درد تاریخی نوشته شده است، یک جست­وجوی خنثا هم نیسـت. (بر عبارت «درد تاریخی» تأکید می­کنم تا آن را از سوزِ «سوگواری» جدا کرده باشم. زیرا خودم چنین می­اندیشم که آن مرحله را پشت سر نهاده­ام.) در پژوهش­های آکادمیک رسم جاری بر این است که آراء و باورهای شخصی­ی پژوهشگر پشت بافتار اثر و پشت ذهنیتی سرد و خنثا پنهان بماند. اما من، در جای جای این مجموعه از بروز دردهای تاریخی­ی خود- در قالب­های پرسش، پاسخ­های احتمالی، و داوری­های موضعی- ابا نکرده­­ام. زیرا به نظر من، در زمانه­ی شروری که ما آن را زیست می­کنیم، نقد و تحلیل و جست­وجو، در خلاء شور وُ تپش  وُ تقلا برای شناخت، وَ درغیاب نبض تپنده­ی داوری­، و در حضور ترس از پرسیدن، و در غیاب جرأتِ ورود به قلمروهای ممنوعه­ی فرهنگی، افسوس قلم است وُ بس. با این همه- از آن رو که به معنای واقعی «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود»- در سراسر این جست­وجوی بلند، نه پاسخی شسته­وُرفته برای پرسش­هایم یافته­ام/ عرضه کرده­ام، و نه «راه حلی» دیده­ام و ارائه داده­ام. البته این یادآوری را بدان نیاوردم که مسئولیت خود را در مورد نظرهائی که در این کتاب ارائه می­دهم کمرنگ کرده باشم؛ یا، راه هرگونه نقد و سنجش را بر آن بسته باشم. در هر دو مورد برعکس است: من، در برابر تک تک داوری­های خود، مسئول و پاسخگو هستم. و برای این که لغزش­های احتمالی­ی من در این مجموعه، در کنار خودِ مجموعه، به تاریخ گزارش شود، سنجش آن را از مسئولیت­های «نقد» در زبان فارسی می­دانم.

کاربرد زبان:

در نوشتار حاضر کوشیده­ام که از «زبان آکادمیک»، از کاربرد واژگان تخصصی، و از بازگفتِ تئوری­های نظریه­پردازان (که معمولاً «غربی» هستند) تا حد ممکن خودداری کنم. در موارد اندکی که از این کار ناگزیر بوده­ام، در خود متن، یا در زیرنویسِ وابسته، درباره­ی هر یک از آن­ها توضیح لازم را ارائه داده­ام. و نیز، با هدف رسـیدن به طیف گسترده­تری از مخاطبان، مسـئولیت انتقال معناها را مصرانه به عهده­ی نثری گذاشته­ام که در زمانه­ی خودم، «نثر مُرسَل» برشمرده می­شود. در نتیجه، در هنگام نوشتن این کتاب، فقط کافی بوده است که واژه/ مفهوم مورد نیازم، به پیکره­ی زبان فارسی گره خورده باشد، و در قالب نحو جمله، رسالت معنا را از عهده برآید؛ خواه این واژه، فارسی­ی «سره» باشد، خواه ریشه در زبان «عربی» داشته باشد، خواه در زبان­های «غربی»، و خواه کلاً واژه­ی غیرفارسی­ای باشد که در زبان فارسی جا افتاده است. به عنوان مثال در مورد اخیر، به جای کاربرد واژه­ی «پسا مدرنیسم» (واژه­ای غیرفارسی با پیشوندی فارسی)، از اصطلاح «پُست مدرنیسم» استفاده کرده­ام.

نکته­ی دیگر در زمینه­ی زبان، به «ترجمه»­ی بازگفت­ها مربوط می­­شود. گرچه کوشیده­ام که تا حد ممکن از منابع فارسی استفاده کنم، اما مأخذ برخی از بازگفت­های این نوشته، به زبان انگلیسی (اصیل یا ترجمه از زبان­های دیگر) است، که شاید تاکنون بسیاری از آن­ها به زبان فارسی ترجمه شده باشند. از آن­جا که من این ترجمه­ها را در اختیار نداشـته­ام- یا اگر داشـته­ام، تطبیـق صفحـات و پیدا کردن بازگفت­هایی که در درازنای سالیان از کتاب­های انگلیسی یادداشت کرده بودم، کاری بسـیار وقت­گیر بود- خود به تـرجمه­ی بازگفت­ها پرداختـه­ام. بدیهی اسـت که این نویسه­گردانی، ضمن پذیرش مسئولیت در انتقال معنی، ظرافت­های حرفه­ای­ی تـرجمه را ادعا نمی­کند.

ساختمان فیزیکی­ی مجموعه:

۱) این مجموعه، ابتدا «سی سال» را در برمی­گرفت، و در ۵ جلد تدوین شد؛ سپس- با وسواس­های من از یک سو، و با وقوع رویدادهای مهم تاریخی از سوی دیگر- به ۷ جلد، و سپس­ترها به ۱۴ جلد رسید؛ که هر بار، سازواره­ی بخش­بندی و فصل­بندی­ی مجموعه و هر جلد آن، آرایش تازه­ای را طلب می­کرد، و تا به انجام رسد، زندگی­ی عینی و ذهنی­ی مرا در خود می­غلتاند؛ به ویژه که نگارش آن، به دلایل مختلفِ شخصی (مانند بیماری و عمل جراحی، نقل مکان از سنت لوئیس میزوری به تگزاس، و «نوه داری») با وقفه­های متعدد انجام شد. از فراوردهای خطرناک این دربه­دری همین بس که من در هنگام ویرایش نهائی­ی این مجموعه، تفاوت خط (دبیره) خودم را در جای جای آن دیدم و فرصت یکنواخت کردنِ همه­ی آن­ها را نداشتم.

 2) چنان که بخش «یادداشت­ها»ی هر جلد این مجموعه نشان می­دهد، فهرستِ مأخذهای آن آکنده اسـت از نشانی­ی تارنماهائی که حتا خود من در مراجعه­ی دوباره، به آن­ها دست نیافتم؛ چه رسد به «مخاطب دور دست»ی که برای این کتاب در نظر دارم. در نتیجه- بنا بر پیشنهاد کتابخانه­ی کنگره­ی امریکا- کوشیده­ام تا تاریخ انتشار هر متن در تارنما را- اگر در دسترس بوده- یا تاریخ بازدید آن را، در شناسنامه­ی متن مورد استفاده­ی خود بنویسم. همین مشکل سبب شد که از درج «کتاب­شناسی»ی مراجع خود در این مجموعه خودداری کنم.

۳) بر پایه­ی «هدف­های مرحله­ای»ی این مجموعه، آن را به چهارده جلد تقسیم کرده­ام:  جلد اول، پس از مروری در ذهنیت تبار ایرانی، به آراء روشنفکران دوران انقلاب مشروطه، رضا شاه پهلوی، و محمدرضا شاه پهلوی نگاه کرده­ام. جلد دوم، انقلاب سال ۱۳۵۷ و دهه­ی نخست جمهوری­ی اسلامی را در برمی­گیرد. در جلد سوم، جنگ ایران و عراق، کشتار زندانیان سیاسی، «عفو عمومی»، جنبش اصلاحات، گفت­وگوی تمدن­ها، جنبش­های زنان، کارگران، دانشجویان و نسل بعد از انقلاب را، به عنوان سازه­هائی که بر بینش و کنش تبعیدیان اثر می­گذارند، بررسی کرده­ام. در جلد چهارم، پس از مروری در پیشینه­ی تاریخی/ فرهنگی­ی «غرب»، گفتمان­های «پست مدرنیسم»، انگیزه­های برآیش آن (بحران­های «مدرنتیه»)، «کاپیتالیسم/ سوسیالیسم»، «فروریزی­ی کمپ سوسیالیسم»، «جهانی­سازی»، «تکنولوژی­ی اطلاعات» را، باز به عنوان «مؤثر»هائی بر بینش و کنش تبعیدیان، بررسیده­ام.  موضوع محوری­ی جلد پنجم، گفتمان «روشنفکر و روشنفکری» است که مبحث «کانون نویسندگان ایران در تبعید» را نیز در برمی­گیرد. جلد ششم را به «ادبیات سیاسی» اختصاص داده­ام، که به سبب طول کلام، آن را به دو جلد جداگانه تقسیم کرده­ام. در بخش نخست، نهادهای مقاومت و جنبش­های اپوزیسیون در تبعید را بررسیده­ام؛ و در بخش دوم، به نمونه­هائی از «نقد و نظر»های کوشندگان سیاسی در تبعید پرداخته­ام. جلد هفتم، با عنوان «ادبیات زندان»، «خاطرات زندان»، «نامه­ها و وصیت­نامه­های اعدام­شدگان»، «شعر و هنر زندان»، «نقد و نظرِ» تبعیدیان پیرامون «خاطراتِ» یکدیگر را در بر دارد. جلد هشتم، به یادمانِ «درگذشتگان در تبعید» اختصاص دارد. جلد نهم، شامل ژانرهای «داستان»، «نمایش­نامه»، «فیلم­نامه»، متن تبعیدیان «به زبان­های دیگر»، و «گردآورده­های ادبی» است. در جلد دهم، شاخه­های «کهن­سرائی»، «ترانه­سرائی» و «طنزپردازی» در شعر فارسی در تبعید را بررسیده­ام. جلد یازدهم، به شاخه­ی «نوپردازی» در شعر تعلق دارد. جلد دوازدهم، یکسره به «نقد» تعلق دارد. اما  به سبب طول کلام آن را نیز به دو جلد تقسیم کرده­ام؛ که اولی، شامل گزارش­هائی است پیرامون «نقد ادبی»، «نهادهای ادبی/ هنری»، «مراکز انتشاراتی»، «نشریه­های ادواری»، «نمونه­های نقد و پژوهش و نظریه­ی ادبی»  در تبعید. و در بخش دوم از جلد دوازدهم نیز «نقد پیرامون چهار گفتمان» را پی گرفته­ام. این گفتمان­ها عبارتند از: «هویت ملی»، «زبان و خط فارسی»، «دین»، و «جنسیت»؛ با همه­ متعلقاتِ مربوط به هر یک از این چهار گفتمان. 

***

 در پایان این پیش­گفتار تأکید می­کنم که در این جا، سخن بر سر چند قلمرو گسترده از دانش است، که ضمن استقلال، بر یکدیگر می­لغزند، از یکدیگر بر­می­آیند و به یکدیگر نیرو می­بخشند. و در این تعامل مدام، خود مداوماً از درون دگرگون می­شوند. به ویژه در زمانه­ی کنونی، که به قول آلوین تافلر، متفکر امریکایی، «بسیاری از داوری­ها و تصمیم­گیری­های ما، بر اساس حقایقی است که می­تواند فردا تغییر کند و چه بسا همین حالا منسوخ شده باشد.»[۷] در نتیجه، شناختن و شناساندن تمام ابعاد هر یک از قلمروهای مورد بحث، اگر هم به طور کامل میسر باشد، نه هدف نوشته­ی حاضر بوده است، و نه در حیطه­ی ادعای من. بنابراین، تصویر فشرده­ای که از هر یک از این گفتمان­ها ارائه داده­ام، در محدوده­ی تأثیری بوده است که – به استنباط من-  این مقوله­ها بر بینش و کنش کنشگران و فرهیختگان تبعیدی نهاده­اند. با این توضیح که، استنباط­ها نیز برخاسته از محدوده­ی دانشی است که در آن قلمرو­ها آموخته­ام. منتها این آموزه­ها، از صافی­ی ذهنیت فرهنگی­ی من گذشته­اند؛ با عناصر تجربه­های شخصی­ی من درآمیخته­اند؛ باز سازی شده­اند؛ شاکله­های ذهنی­ی مرا ساخته­اند؛ و به نام «ادراک»، در کیفیتِ «استنتاج»ها یا «استنباط»های من دخیل هستند. و من، با این که در حال حاضر، در نمایاندن نمودهای این ادراک (البته با پشتوانه­ی  استدلال) پافشـاری دارم، اما نه مدعی­ی «حرف آخر» هستم و نه حق تجدید نظر را برای خود منتفی می­دانم. چنان که قبلاً هم در همین پیش­گفتار اشاره کردم،  این مجموعه، با همه­ی آن چه که هست و بی­همه­ی آن­ چه که باید می­بود، خود، نمودی است از بینش و کنش عضوی از جامعه­ی نویسندگان ایرانی در تبعید، که من باشم. اگر خواننده­ی این مجموعه، مفاد این پیش­گفتار را در خوانش سراسر مجموعه در نظر بگیرد، و با توجه به هدف اعلام شده، بر تحلیل گفتمان­های آن نظر کند، این «نمود» را به روشنی می­بیند.»

برای آشنائی خوانندگان با محتویات کلی ۱۴ جلد کتاب “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید” که در انتظار انتشار است، عنوان هر جلد، در ذیل ذکر می‌شود:

– جلد اول: کیستیِ ما

فهرست جلد اول

کیستیِ ما

سپاسگزاری

پیش گفتار مجموعه    

مقدمه

فصل اول:

سازه‌های بنیادین تاریخی- فرهنگی: مقدمه      پیشینه‌ی کانون «ما» (ایران)

فصل دوم:

            انقلاب‌های ناتمام ایران

               انقلاب مشروطه

رضاشاه پهلوی

محمدرضا شاه پهلوی  

جمع‌بندی 

نامنامه

– جلد دوم: پایان پادشاهی و آغاز جمهوریِ اسلامی

فهرست جلد دوم

پایان پادشاهی و آغاز جمهوری­ی اسلامی

فصل اول

پیش­گفتار جلد دوم

انقلاب سال ۱۳۵۷

جمهوری­ی اسلامی (تا درگذشت آیت­الله خمینی)

فصل دوم

گریز از ایران (مروری سراسری)

نشانه­های تحول ذهنی (مروری سراسری)

دوره­بندی­ی تبعید/ مهاجرت – گروه­بندی­ی تبعیدیان/ مهاجران

کانونیان و «ما»، «ما» و کانونیان (مروری سراسری)

نامنامه

– جلد سوم: چیستی­های کانون ما

فهرست جلد سوم

چیستی‌های کانونِ ما

پیش­گفتار

سازه­های دگرگونی: مؤثرهای کانونی- مقدمه

جنگ ایران و عراق

کشتار زندانیان سیاسی (قتل عام ۶۷، کشتار بزرگ)

کانون نویسندگان ایران و قتل­های زنجیره­ای

«جنبش اصلاحات»

«عفو عمومی»

«گفت­وگوی تمدن­ها»، رخنه در اپوزیسیون تبعید 

نسل دوم انقلاب در ایران

جنبش­های دانشجوئی

جنبش­های زنان

جنبش­های کارگری

«جنبش سبز»

ایران هسته­ای

سال حکومت جمهوری­ی اسلامی ( مروری کلی)

نامنامه   

– جلد چهارم: چیستی­های پیرامون ما + شناسنامه­ی ما

فهرست جلد چهارم:

چیستی­های پیرامون ما- شناسنامه­ی ما

فصل اول:

سازه­های دگرگونی: مؤثرهای پیرامونی- مقدمه

پیشینه­ی پیرامون «ما» (غرب)

پست مدرنیسم

«مدرنیته» و بحران­های آن

نظریه­های علمی

زبان/ روان­شناسی­ی نوین

کاپیتالیسم و کمونیسم

پیامد اعلامیه­های پست مدرنیسم 

جهانی سازی Globalization

تکنولوژی

جمع­بندی­ی پست مدرنیسم و وابسته­های آن

«تصادم تمدن­ها»

فصل دوم:

 شناسنامه­ی «ما»

«ما» در زیستگاه تازه (مروری کلّی)

نامنامه

– جلد پنجم:  کانون نویسندگان ایران در خانه و در تبعید+ گفتمان روشنفکر و روشنفکری

فهرست جلد پنجم

کانون نویسندگان ایران در تبعید، گفتمان روشنفکر و روشنفکری

فصل اول

مقدمه

کانون نویسندگان ایران در تبعید )«کنا» در تبعید)

انجمن قلم ایران در تبعید («پنا» در تبعید)

جمع­بندی­ی «کنا» و «پنا» در تبعید

نامه­ی کانون نویسندگان ایران در تبعید

فصل دوم

چهار کتاب درباره­ی «کنا»- مقدمه

کتاب «تاریخ جنبش روشنفکری» تألیف مسعود نقره کار

کتاب «یاس و داس»، تألیف فرج سرکوهی

کتاب «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» تألیف محمدعلی سپانلو

کتاب «حدیث تشنه و آب»، تألیف منصور کوشان

جمع­بندی­ی چهار کتاب

فصل سوم

روشنفکر و روشنفکری- مقدمه

عباس میلانی و گفتمان روشنفکر و روشنفکری

ناصر زرافشان و اندیشه­های عباس میلانی

ناصر رحمانی نژاد و اندیشه­های عباس میلانی 

چند برخورد با عباس میلانی درباره­ی کتاب «نگاهی به شاه»

چون و چرا با اندیشه­های عباس میلانی 

آرامش دوستدار و گفتمان روشنفکری

سیدجواد طباطبائی درباره­ی اندیشه­های آرامش دوستدار

محمدعلی مرادی درباره­ی اندیشه­های آرامش دوستدار 

ش. والامنش درباره­ی اندیشه­های آرامش دوستدار 

علیرضا مناف­زاده درباره­ی اندیشه­های آرامش دوستدار 

چون و چرا با اندیشه­های آرامش دوستدار

نامه­ی آرامش دوستدار به یورگن هابرماس 

ابراهیم گلستان و روشنفکران

جمع­بندی

نامنامه  

– جلد ششم (۱): جنبش­های سیاسی در تبعید

فهرست جلد ششم (بخش ا)

جنبش های سیاسی در تبعید

جنبش­های سیاسی – مقدمه

نهادهای پایداری جنبش­های سیاسی: نهضت مقاومت ملی­ی ایران

جنبش­های سیاسی: شورای ملی­ی مقاومت ایران

ادامه­ی حرکت اپوزیسیون

جنبش­های سیاسی: جنبش سپیدِ براندازی

جنبش­های سیاسی: منشور ۸۱

جنبش­های سیاسی: اتحاد جمهوری خواهان- سازمان جمهوری­خواهان

جنبش­های سیاسی: جنبش رفراندُم

جنبش­های سیاسی: جمهوری­خواهانِ دمکرات و لائیک

جنبش­های سیاسی: جنبش آذربایجان

جنبش­های سیاسی: شورای ملی­ی ایران

جنبش­های سیاسی: اتحاد برای دمکراسی در ایران

جنبش­های سیاسی: جنبش سکولار دمکراسی­ی ایران

جمع­بندی

نامنامه   


– جلد ششم (۲): نقد و نظر سیاسی

فهرست جلد ششم (بخش ۲)

نقد و نظر سیاسی در تبعید

فصل اول

نقد و نظرهای سیاسی: مقدمه  

پیرامون فروریزی­ی «سوسیالیسم واقعاً موجود»

برخورد گرایش­ها در درون یک جنبش

برخورد سازمان­ها و جنبش­های سیاسی با یکدیگر

برخورد سازمان­های سیاسی با عضو منتقد

پیرامون انقلاب ۱۳۵۷، نخست وزیری­ی شاپور بختیار و مهدی بازرگان

از «کنفرانس برلین» تا «جشنواره­ی تیرگان» 

فصل دوم

پیرامون «جمهوری­خواهی»

پیرامون رخنه­ی جمهوری­ی اسلامی در اپوزیسیون تبعیدی

نقد تئوریک با تمرکز بر مارکسیسم

پیرامون «جنبش اصلاحات» و «روشنفکران دینی

تاریخ و پیرامون تاریخ 

پیرامون احتمال حمله­ی نظامی به ایران

پیرامون «جنبش سبز»

جمع بندی

نامنامه

– جلد هفتم: ادبیات زندان

فهرست جلد هفتم

ادبیات زندان

مقدمه  

 فصل اول

خاطرات زندان: کتاب

خاطرات زندان: تک نگاری

نامه­ها و وصیت­نامه­های زندانیان سیاسی

شعر و هنرهای دیگر زندان 

فصل دوم

نقد و نظر: مقدمه 

پیرامون «توبه و تواب»

پیرامون «کشتار ۶۷»

پیرامون «ایران تریبونال»

 پیرامون روابط درون­سازمانی:

  «ویژه ­نامه­ی محمود محمودی»

پیرامون مجموعه­ی «دادِ بی­داد …»

پیرامون کتاب «از آن سال­ها…و سال­های دیگر»

پیرامون کتاب «زندانی­ی تهران»

چهار مقاله­ی بازخوردی

فصل سوم

گفت­وگو پیرامون زندان و خاطرات زندان

گریز از ایران

کتاب شناسی­های زندان

فهرست خاطرات زندان: کتاب و جزوه

فهرست خاطرات زندان: تک نگاری 

فهرست نقد، پژوهش، گزارش، و یادمان

نامنامه

– جلد هشتم: درگذشتگان در تبعید

فهرست جلد هفتم

درگذشتگان در تبعید

درگذشتگان در تبعید- مقدمه

درگذشتگان در گذرگاه گریز:

نمونه­ها: علی موسوی – محمد رهسپار – حامد سمیعی – کیوان نظری. (۴ نفر شناخته شده)

قربانیان ترور در تبعید:

نمونه­ها: شهریار شفیق – علی­اکبر طباطبائی – غلامعلی اویسی- بیژن فاضلی – علی­اکبر محمدی – عطاءالله بای احمدی – عبدالرحمن قاسملو – کاظم رجوی – سیروس الهی – شاپور بختیار- سروش کتیبه – عبدالرحمن برومند – صادق شرفکندی- نوری دهکردی – فتاح عبدلی – فریدون فرخ­زاد – رضا مظلومان (کورش آریامنش) – ابراهیم تربتی. (۱۸ نفر)

خودکشی­ها­ در تبعید:

نمونه­ها: کاظم امیری – فرشته بوزچلو (مریم) – محمدحسین بهرامیان – مرضیه پروانه – لیلا پهلوی – علی­رضا پهلوی – حسین جامعی – حسن (لر) – منصور خاکسار – هومن خوئی – منصور خوش­خبری – خلیل رحمتی (کاک خلیل) – محمود صناعی – کامران فرمانده – نیوشا فرهی – اسلام کاظمیه – نیما میرزازاده – مجتبی میرمیران – حسن هنرمندی – ناصر یگانه- مهرداد یلفانی. (۲۱ نفر)

درگذشتگان به مرگ طبیعی- مقدمههنرمندان درگذشته در تبعید:

درگذشتگانِ قلمرو موسیقی:

نمونه­ها: ثمین باغچه­بان – جهان- عماد رام – سوسن- طوفان – کتایون – مرضیه- منوچهر- مهستی- تورج نگهبان- مرتضی نی­داوود- مرتضی ورزی – ویگن- هایده- هدیه. (۱۵ نفر)

درگذشتگانِ قلمرو هنرهای نمایشی:

نمونه­ها: آشوربنی­پال بابلا – رضا بیک ایمانوری – خسرو پرویزی – پرویز خطیبی – ایرج زهری – سهراب شهید ثالث – یدالله شیراندامی – فرخ غفاری – محمدرضا فاضلی – بیژن مفید – امان منطقی – خلیل موحد دیلمقانی – رضا بدیعی. (۱۳ نفر)

درگذشتگانِ قلمروهای معماری و هنرهای تجسمی:

نمونه­ها: عباس جلالی سوسن­آبادی – اردشیر محصص – بهمن محصص. (۳ نفر)

درگذشتگانِ قلمرو ارتباطات، ژورنالیسم:

نمونه­ها: اسماعیل پوروالی – مجید تهرانیان – نورالدین ثابت ایمانی – محمد درخشش- حسن شهبار – محمد عاصمی – محمود عنایت – تورج فرازمند – ژاله کاظمی – منوچهر کاوه­ زاده – ایرج گرگین – محمود گودرزی – منوچهر محجوبی- رضا مرزبان – اسدالله مروتی – مصطفی مصباح­زاده – امنون نتصر – هوشنگ وزیری – داریوش همایون. (۱۹ نفر)

درگذشتگانِ قلمروهای مختلف سیاسی/ اجتماعی:

نمونه­ها: پوران بازرگان – لوئیز باغرامیان – حسام بنی­هاشمی – منوچهر ثابتیان – مینا حق­شناس – یدالله خسروشاهی – آذر درخشان – مهرانگیز دولتشاهی – علی­اکبر شالگونی – راضیه غلامی شعبانی – شجاع صدری – بهزاد کاظمی – امیرهوشنگ کشاورز صدر – مهرداد مشایخی – داوود منشی­زاده – خلیل مؤمنی. (۱۶ نفر)

درگذشتگانِ قلمروهای شعر، داستان­، پژوهش، نقد، ترجمه، نشر

نمونه­ها: هوشنگ ابرامی- برهان ابن یوسف – پرویز اسلامپور- ژاله اصفهانی- نادره افشاری- علی­اکبر اکبری- پرویز اوصیاء (ا. پایا)- سیروس آرین­پور- لئوناردو آلیشان- امین بنانی – علی­اصغر بهرام­ بیگی – ایرج پروین- محمدعلی جمال­زاده- منوچهر جمالی – صادق چوبک – اردوان داوران- روشنک داریوش- کارو دردریان- بهزاد رعیت – کمال رفعت صفائی- داود رمزی – غلامحسین ساعدی – مهدی سحابی- شجاع­الدین شفا – حامد شهیدیان- ذبیح­الله صفا- محمدعلی صفریان- علی صیامی- حسین ضیائی- بزرگ علوی- فریدون فریاد – داریوش کارگر- بیژن کارگر مقدم – سیما کوبان – منصور کوشان- ستار لقائی- محمدجعفر محجوب – تقی مدرسی- شاهرخ مسکوب – ربیع مشفق همدانی- وریا مظهر (و. م. آیرو)- علی­اصغر مهاجر- نادر نادرپور – تیرداد نصری – فریدون هویدا. (۴۵ نفر)

نامنـامـه:

– جلد نهم: داستان + نمایش­نامه + فیلم­نامه + به زبان­های دیگر+ گردآورده­ها

فهرست جلد نهم

داستان، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه، به زبان‌های دیگر، گردآورده‌ها

پیش­گفتار 

مقدمه    

ماندگاری­ی زخم در آفرینش­های ادبی

فصل اول: 

رمان و داستان بلند در تبعید (مروری سراسری)

فهرست فشرده­ای از رمان­ها و داستان­های بلند در تبعید

رمان و داستان بلند در تبعید- مقدمه 

نمونه­های رمان­ و داستان­ بلند:

«بر بال باد نشستن» از شهرنوش پارسی­پور —- «ناتنی» از مهدی خلجی— «داستان مادری که دختر پسرش شد» از قلی خیاط —- «انجل لیدیز» از خسرو دوامی —- «گدار» از حسین دولت­آبادی —- «سایه­ها» از محمود فلکی —- «وردی که بره­ها می­خوانند» از رضا قاسمی —- «فریدون سه پسر داشت» از عباس معروفی —- «آثار اکبر سردوزامی».

فصل دوم: 

داستان کوتاه در تبعید (مروری سراسری)

فهرست فشرده­ای از داستان­های کوتاه

داستان­های «تَرکشی» – مقدمه

نمونه­های داستان­های ترکشی:

«بیلی» از سودابه اشرفی—- «آرزو، دیو، ملول»، از پروین باوفا —- «نقل قهوه»، از بیژن بیجاری —- «سرگذشت نویسنده­ی فقیر» از شهرنوش پاررسی­پور —- «من می­مانم و …»، از فرامرز پورنوروز —- «کاج»، از خسرو دوامی —- «خوشوقتم سالوادور کاسادا»، از زاون —- «غروب اول پائیز»، از اکبر سردوزامی —-«بژی»، از بهروز سیمائی —- «کاچی»، از فلورا شباویز —- «ملاقات»، از شهلا شفیق —- «رِویه ران»، از رضا شهرستانی —- «صبح موالی به خیر»، از سردار صالحی —- «زرد»، از فریبا صدیقیم  —- «جاده»، از عزیز عطائی —- «آینه­های مادر»، از الهام قیطانچی —- «گوزن، گوزن»، از داریوش کارگر—- «گل­ها را من باید می­خریدم»، از بیژن کارگر مقدم —- «مرگ یک رفیق»، از بیژن کارگر مقدم —- «غریبه­ای در رختخواب من»، از مهرنوش مزارعی —- «مادام x»، از مهرنوش مزارعی —- «قهقهه­ی شغال»، از وریا مظهر (آیرو) —- «لحظه­های خاکستری»، از قباد مهاجرانی —- «گرگ»، از مرتضا میرآفتابی —- «خطی آبی بر کاغذهای زردشده»، از شکوه میرزادگی —- «شاعر»، از مسعود نقره کار —- «التهاب»، از شیرین­دخت نورمنش —- «آرزوهای دم مرگ»، از حسین نوش­آذر.

جنگ ایران و عراق در آفرینش­های ادبی:

رمان «شمایل مانا» از مختار پاکی —- رمان «خسرو خوبان» از رضا دانشور —- نمایش­نامه­ی «پروانه­ای در مشت» از ایرج جنتی عطائی —- نمایش­نامه­ی «حرکت با شماست مرکوشیو» از رضا قاسمی —- داستان کوتاه «عرعری برای شما» از یاشار احد صارمی —- داستان کوتاه «نوبت» از مسعود برزگر —- داستان کوتاه «جا به جا» از علی حسینی —- داستان کوتاه «قصه­ی کوچه­ی بی­قواره …» از نسیم خاکسار —- داستان کوتاه «آفاق» از حسین دولت­آبادی —- داستان کوتاه «سربازها» از پرویز رجبی – داستان کوتاهِ «ننه خرامان» از فوزیه رجبی —- داستان کوتاه «پرستوهای سنگی» از پریوش سیم و زر —- داستان کوتاه «جنگ گوجه فرنگی» از ناصر شاهین پر—- داستان کوتاه «ماه­های آخر» از محمود صفریان —- داستان کوتاه «سپیدی­ی صبح» از کیوان فتوحی —- داستان کوتاه «زغال» از داریوش کارگر —- داستان کوتاه «آن واقعه» از حسین نوش­آذر —- داستان کوتاه «دائی در زندان» از پیمان وهاب­زاده —- شعرهائی از:  رامین احمدی —- مینا اسدی —- خسرو باقرپور —- بهزاد رزاقی —- یدالله رؤیائی —- ماندانا زندیان —- فرامرز سلیمانی —-ع. شفق —  رضا شنطیا —- عباس صفاری —- لیلا فرجامی —- شهیار قنبری —- حبیب محبیان —- مجید نفیسی.

فصل سوم:

هنرهای نمایشی در تبعید- مقدمه 

جستارهای وابسته به هنرهای نمایشی

فهرست فشرده­ای از آثار نمایشی

فصل چهارم:

تبعیدیان و زبان­های دیگر

گردآورده­های ادبی در تبعید

 نامنامه

– جلد دهم: شعر فارسی: کهن­سرائی+ ترانه­سرائی+ طنزپردازی

فهرست جلد دهم

شعر: هنسرائ ، ترانهسرائ ، طنزپردازی

فصل اول:

شعر فارسی پس از انقلاب ۵۷ (مروری سراسری)

 فهرست گزینهای از دفترهای شعر در تبعید

شاخه‌های شعر فارسی در تبعید- مقدمه

فصل دوم:

کهن‌سرائی در تبعید مقدمه

«نیمایی» سرایانِ » کهن « سرا

نمونه‌ها: احمدی، رامین * اصفهانی، ژاله * ایزدی، غلامرضا * باقرپور، خسرو * باوفا، پروین * بدیهیان، مهناز *بینا، سیروس * جلالی چیمه، محمد  )م. سیحر( *  حسام، حسن * خادمی، ایرج * خواجوی، آذر * خوئی، اسیماعیل *ذکائی، محمد * راوی * رزاقی، بهزاد * رساپور، مهرانگیز )م. پگاه(  * رضویان، شیرین * رنجبر ایرانی، نسرین *روحانی، فضل الله  )سهند) * ساقریچی، امیر * صداقت فر، جهانگیر * طبیب‌زاده، علیرضا * طه، منیر * عطائی، مسعود * قائم‌مقامی، شاهین * کویر، محمود * کیانوش، محمود * مقصدی، رضا *  میرزازاده، نعمت )م. آزرم ) * نادرپور، نادر * نیّری، سرور * وجدی، شاداب * وفایغمائی، اسماعیل * یوسف، سعید

فصل سوم: ترانه‌سرائی در تبعید

ترانه‌سرائی در تبعیدمقدمه

نمونه‌ها:  امینی، مسعود * باوفا، پروین * جنتی عطائی، ایرج * خادمی، ایرج * ذوالقرنین، اکبر * زاکاریان، زویا * عطائی، مسعود * سرفراز، اردلان * قنبری، شهیار * نگهبان، تورج

فصل چهارم: طنزپردازی در تبعید

طنزپردازی در تبعیدمقدمه

طنزپردازان نسل دومِ تبعید

نمونه‌ها:  دَن احتوت – مَکس امینی – ماز )مازیار(  جبرانی – امید جلیلی– ریموند جوان – مهران خاقانی – پیوند

خرسندی – شاپی )شاپرک ( خرسندی – سیروش رضائیان – اسلام شمس – اسماعیل صالحی – رضا عطاران –تهران قصری-  مهران مرادی – زهرا نوربخش – میشائیل )مایک ( نیاورانی-  شیلا وثوق – تیم همایون

طنزپردازان نسل اولِ تبعید

نمونه‌ها:  بیژن اسدی‌پور-  ایرج پزشکزاد-  فریدون تنکابنی-  هادی خرسندی-  حمیدرضا رحیمی-  پرویز صیاد- مسعود عطائی-  منوچهر محجوبی-  بهمن فرسی.

نامنامه

– جلد یازدهم: شعر فارسی شاخه­ی نوپردازی

فهرست جلد یازدهم

شعر: نوپردازی

فصل اول

«شعر نو» در تبعید – مقدمه 

نمونه­هائی از نوسرایان:

 ابراهیمی، هادی -اسدی، مینا – افراسیابی، امیرحسین – آشوری،  علی – آقائی، مانا – بیگناه، روشنک – پورنوروز، فرامرز – جام برسنگ، طاهر- چگنی، ژاله – حکاکیان، رؤیا – خاکپور، افسانه – خاکسار، منصور – رحیمی، حمیدرضا – زرهی، حسن – زندیان، ماندانا (بابائی) – سیمائی، بهروز – شفافی، مصطفی – صدیقیم، فریبا – صفاری، عباس – ضیائی، معصومه. – عزیزپور، بتول – عسگری، میرزاآقا (مانی) – فرجامی، لیلا – فرمند، رضا – فلاحتی، مهدی (م. پیوند) – فلکی، محمود – قاضی­نور، احمد- قهرمان، ساسان. – قهرمان، ساقی – کرباسی، زیبا – کشفی، صمصمام – کلباسی، خلیل – گیلانی، فریدون – محب، رباب – محمدی، شیدا – مساعد، ژیلا – موسوی، نجمه – میرآفتابی، مرتضا – نفیسی، مجید – نوری علا، اسماعیل – نوری علا، پرتو – هوله، مریم.

فصل دوم

شعر «نو» شاخه­ی «آزادسرائی» – مقدمه 

نمونه­هائی از آزادسرایان:

 احد صارمی، یاشار – بابازاده، افشین – رحیمی، سهراب – رؤیائی، یدالله – زرین، علیرضا – سرفراز، جلال- سلیمانی، فرامرز – مازندرانی، سهراب – مدل، محمدحسین – مظهر، وریا (م. آیرو)- نانام (محمد فاضلی) – وهاب­زاده، پیمان – یکتائی، منوچهر.

پست مدرنیسم در آفرینش های ادبی

آفرینش‌های ادبی در تبعید:

جمع‌بندی

نامنامه

– جلد دوازدهم (۱): نقد و تئوری­های ادبی،

فهرست جلد دوازدهم: بخش اول

نقد ادبی

در گذرگاه نقد ادبی-  مقدمه

فصل اول:

مروری در نقد ادبی در ایران

گزینه­ای از کتاب­های علوم انسانی در ایران (۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷)

نقد ادبی در ایران تا سال ۱۳۵۷

نقد ادبی در ایران پس از انقلاب ۵۷- مقدمه

گزینه­ای از کتاب­های علوم انسانی در ایران (۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲)

فصل دوم:

نقد ادبی در تبعید- مقدمه

نهادهای ادبی/ فرهنگی در تبعید

انتشارات فارسی در تبعید 

نشریه­های ادواری در تبعید- مقدمه 

فهرست تفصیلی­ی نشریه­های ادواری در تبعید

نقد، پژوهش، و نظریه­ی ادبی در تبعید- مقدمه

فهرست فشرده­ای از منتقدان و پژوهشگران ادبی در تبعید

نمونه­های نقد، پژوهش، و نظریه­ی ادبی در تبعید

نامنامه 

– جلد دوازدهم (۲): نقد پیرامون چهار گفتمان اجتماعی. 

فهرست جلد دوازدهم: بخش دوم

نقد پنج گفتمان فرهنگی/ سیاسی/ اجتماعی

نقد پیرامون پنج گفتمان – مقدمه

نقد در قلمرو «هویت ملی»

نقد در قلمرو «زبان و خط فارسی»

نقد در قلمرو زبان/ هویت و «اقلیت­های قومی»

نقد در قلمرو «دین»

در قلمرو «اقلیت­های دینی»- مقدمه

نمونه­های آثار «اقلیت­های دینی» به ترتیب تاریخ

نقد در قلمرو «جنسیت»- مقدمه

«عشق و جنسیت»، نمونه­های نقد و نظر

«هم­جنس­خواهی/ دگرباشی­ی جنسی»- مقدمه

«هم­جنس­خواهی»، نمونه­های نقد و نظر

نشریه­های دگرباشان جنسی

اروتیسم- مقدمه

اروتیسم، نمونه­های نقد و نظر

اروتیسم در آفرینش­های ادبی

پایانه­ی مجموعه

نامنامه  

اگر دقت کنید، فقط خواندن فهرست چهارده جلد کتابِ «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» نیاز به دقت دارد و اندیشه. کاری که نیازمند گروهی از پژوهشگران بوده را یک نفر با صرف سال‌های زیادی از عمرش انجام داده و به‌یقین دور از کاستی نخواهد بود. اما همین‌جا دستان خانم “ملیحه تیره‌گُل” را می‌فشارم و برایش سلامت و بهروزی آرزو می‌کنم که با این کار سترگ بخش بزرگی از تاریخ ادبیات فارسی در خارج و داخل ایران را که خودش اصرار بر تبعیدی بودن آن دارد را برای همیشه به نسل‌های بعدی هدیه داد تا مباد که درگذر زمان، این‌همه آفرینش به فراموشی سپرده شوند.


[۱]  تارنمای دویچه‌وله، الهه خوشنام

[۲]      با این که در بخش­های بعدی­ی این کتاب، درباره­ی دو واژه­ی قراردادی­ی «پیرامون» و «کانون»  توضیح داده­ام. اما همین جا باید اشاره کنم که این دو واژه جنبه­ی «مکانی» دارند، و نه ارزشی. منظورم از «پیرامون»، سرزمین­ها و فرهنگ­های غربی، یعنی، زیستگاه اکثریت تبعیدیان است،  و منظورم از واژه­ی «کانون»، سرزمین مادری­ی نویسنده­ی تبعیدی، یعنی ایران است.

[۳]      مبنای غایت شناسی (Teleology) ، اعتقاد به وجود «علت و قصد نهایی» در جهان است. در کیهان­شناسی­ی  افلاطون و ارسطو، از دیدگاهی ذاتی و غیر عرَضی، «وجود خدا» علت غایی­ی جهان برآورد می­شود، و در تعبیر استالین از مارکسیسم، از دیدگاهی عرَضی و غیرذاتی، و طبیعی، «کشمکش طبقاتی» علت غایی­ی حرکت تاریخ برآورد می­شود.  برای مطالعه­ی بیش­تر در این زمینـه، البته باید به «فائدو» و «تیمائوس» نوشته­ی افلاطون، و «سرچشمه­ی حیوانات» نوشته­ی ارسطو، و به «ماتریالیسم تاریخی»ی ساخته و پرداخته­ی متفکران و روشنفکران روسی مراجعه کرد. اما در این جا برای روشن شدن موضوع شاید این  یک توضیح مختصر لازم باشد که از دیدگاه افلاطون، هر«شونده» باید بر اثر علتی «بشود». زیرا ممکن نیست که چیزی بی­علت به وجود آید. علت­های افلاطون، به «علت­های خدایی» و «علت­های ضروری» تقسیم می­شوند. از دیدگاه او، برای شناخت هر پدیده، باید بکوشیم که به علل خدایی­ی آن پی ببریم. اما در عین حال، برای پی­بردن به علل خدایی، باید به علل ناشی از ضرورت هم آگاه شویم. این دو نوع «علت» افلاطون، در ماتریالیسم تاریخی، به «ضرورت» و «تصادف» تبدیل می­شوند که البته حامل نظرگاه طبیعت­گرا در برابر نظرگاه متافیزیکی­ی افلاطون و ارسطو است. اما علت غایی در این دستگاه نظری، همانا تضاد طبقاتی است که در مسیر حرکت خود، تصادف­ها یا رویدادها تاریخی را شکل می­دهد و تاریخ را می­سازد.  هر دو سیستم در نهایت امر، به سلب «اختیار» از انسان و به «سرنوشت مقدر» می­انجامند.

[۴]       Steven J. Taylor & Robert Bogdan, Introduction to Qualitive Research Methods, New York: John Wiley & Sons, Inc, 1998, p 3.

در زمینه­ی روش­ تحقیق کیفی، هم­چنین نگاه کنید به کتاب­های زیر، که از جمله منابع مورد مطالعه­ی من بوده­اند:

  • Charles C. Tagin, Constructing Social Research: The Unity and Diversity of Method, New York: Pine Forge Press, 1994.
  • Karen Golden-Biddle and Karen Locke, Composing Qualitive Research, second edition, Thousadn Oaks: Sage Publishers,  2007.

[۵]       Steven J. Taylor & Robert Bogdan, Introduction to Qualitive Research Methods, New York: John Wiley & Sons, Inc, 1998, p. 4; Karen Golen- Biddle and Karen Locke, Composing Qualitative Research, Thousand Oaks, London, New Delhi: Sage Publisehers, 2007, pp. 9-24.

[۶]      این اصطلاح را از منصور خاکسار به وام گرفته­ام.

[۷][۷]    گفت و گو با آلوین تافلر: نگاه تازه به آینده، منتشر شده در تارنمای «digitalmpq»، ترجمه­ی وحیدرضا نعمتی، منتشر شده در تارنمای «آینده نگر» در تاریخ ۶ اردی­بهشت ۱۳۸۶ (۲۶ آوریل ۲۰۰۷): 

 www.ayandehnegar.org/page1.php?news_id=1991