چند شعر از امیر کرآب
چند شعر از امیر کرآب
وجدان بیدار
دلم برای واژه راستگویی میسوزد!
در زمانهای که دروغ مد روز شده
شرم فراموش شده در تاریخ
درخت معرفت را سر بریدهاند!
باغ همسایه مورد دستبرد قرار گرفته
زندگی وارونه شده از درون
عشق به تنفر تبدیل شده
و تنفر را بجای عشق جا زدهاند
آسمان بارش از دروغ سنگین شده
و قلب حقیقت را پنهان کردهاند
مردم در بهت وحیرتند؟
خدایا؛ از آسمان شادی و عشق و دوستی بفرست
دلم برای همه چیز میسوزد
برایمان قدری راستگویی و شرم و حیا بفرست
چقدر زندگی کردن بارش سنگین شده
پرنده صلح و دوستی بفرست
تو را هر روزه خرید و فروش میکنند
آنقدر واژهها مسخ شدهاند
دروغ و تزویر و ریا غذای هر روزه شده
خدایا؛ قدری وجدان بیدار بفرست؟
تا قدری دروغ و شرم و حیا خجالت بکشد
دلم؛ برای واژهها میسوزد!
دوم اگوست دو هزار و نوزده
******
قلب حقیقت
قلب حقیقت را شکافتند
دیدند؛ خالی بود!
***
در جهانی که جهل و تاریکی حاکمست
حقیقت؛ واژهایست مسخ شده!
و انسان بدنبال آن رهسپارست
قرنها میگذرد؛ انسان دربدرست
و کسی نشانی ازحقیقت ندارد!
گاه حقیقت شکل عوض میکند
گاه به ما انسانها میخندد
گاه حقیقت رویا میشود
گاه ما در خودمان گمیم
گاه در خوابی گران؛به دنبال حقیقتیم
گاه قلب حقیقت؛ خالی از زندگیست
قرنهاست؛ درخت حقیقت را دزدیدهاند
و جایش علفهای هرز را غالب کردهاند
هر کس نشانی از حقیقت دارد؟
انسان را از خواب هزاران ساله بیدار کند!
جرم اینست؟
بیست و دوم آگوست دو هزار و نوزده
******
از دفترچه یاداشت یک انسان مالیخولیایی
بیگانه
زمانیست، تو خودت را گم کردهای؟
شایدم دیگران از خود گریزانند؟
اتفاق پشت اتفاق، تو را آچمز میکنند!
زمان بیحوصله، خودت خالی از حوصله
همه چیز رنگ غم گرفته
و کسی از بی پدری زار میزند
تو ماندهای در شوک
پد، مادر، دو واژه در دورها
آنها در نبودن تنهایند؟
بیگانهگی لباس زندگی پوشیده
باران بیحوصله میبارد
تو گاهی خوابی،
گاه خواب درجا میزند
واژهها تهی از احساسند
عشق نگاهش برفیست
تو راهت را گم کردهای
دیگران تنهایند!
همسایه آلمانیم عاشق قلبند
پشت درشان علامت قلب حک شده!
اینجا عشق کمیابست
همه در شهر گم شدهاند
عشق بدنبال خودش سرگردانست
من گم شدهام را فراموش کردهام
دوستیها رنگ باختهاند
زنی دنبال زندگیست
مردی در چارراه چه کنم، سرگردان
امروز زندگی بارانیست
و زنی دربدر دنبال خودش میگردد
بیگانهای در شهرباد درو میکند
خواب دم صب از یادها رفتهاست
زندگی سالها بیحوصلهست!
بیست و هشتم مارس دو هزار و هجده
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۴
امیر کرآب تحصیل کرده آلمان است. شاعری است نوجو و نویسندهای که میخواهد زندگی را آنطور که هست توصیف و تصویر کند. سادگی شعرهای او نیز گویای همین واقعیت است.
آثار منتشرشده:
مجموعههای شعر
خانهام در لحظهها تَرک برداشت(۱۳۷۸)
خاکستر یادهایم را جایی به باد بسپارم(۱۳۸۲)
بانگ بیداری(۱۳۹۲)
راز واژهها و رمز حیات(۱۳۹۵)
در کنار آگاهی دراز کشیدن(۱۳۹۵)
بی تابیهای شاعرانه، نوعی از خوانش بر نوعی از شعر(۱۳۹۵)