چند شعر از عسگر آهنین بوی گلاب

چند شعر از عسگر آهنین

 

بوی گلاب

دچار چنان حواب عمیقی شده بودم

که دیگر رویاهایم را نیز

به یاد نمی آورم

تنها چیزی که از شب گذشته به جا ماندست

بوی گلاب پرده های پنجره هاست

شاید جایی در رویاهایم

فصل گلاب گیری بود؟

۱۲ مارس ۲۰۱۷

 

درختکاری

روز درختکاری

در خاوران

درخت سرو بکارید

تا یاد کشته گان

همیشه سبز بماند

شاید که نسل های آینده

از سروها بیاموزند

که گوسپند های مومن

درنده تر از گرگ های بیابانند

۱۰ مارس ۲۰۱۹

 

راه

مقصدی بود، ولی راه نبود

راه، پیداشد و ُ همراه نبود

تا بدانم رَه و ُ همراه، منم

مقصدی گمشده در خویشتنم

چرا بهار نمی آید؟

هوا، هوای صبحدمان بود

سکوت،

روی پرده سنگینی می کرد

یک لحظه پرده را کنار زدم

گلی شکفته ندیدم

“چرا بهار نمی آید؟”

پرسیدم وُ زن همسایه را،

در باغچه، مشغول گلکاری دیدم

۸ مارس ۲۰۱۴

 

نوبر بهار!

حالا که روز ها بلند تر شده اند،

دیگر بهانه ی تاریکی هم از دستت رفت!

دنبال یک بهانه ی دیگر باش

تا باز هم سراغ من نیایی

من مانده ام که نوبر بهار تو امسال چه خواهد بود؟!

۴ مارس ۲۰۱۳

 

من چهره نگار گل سرخم

من چهره نگار گل سرخم

من صید وُ شکار گل سرخم

او بی سخن از عشق سخن گفت

من واژه گذار گل سرخم

همراه بهار است و ُ به راه است

من لحظه شمار گل سرخم

هم مژده ی دیدار شنیدم

هم مژده بیار گل سرخم

بی تاب تر از باد بهارم

خود باد بهار گل سرخم

این گل، گل عشق است و ُ به پایش

من گرد و ُ غبار گل سرخم

دانی که پس از این به کجایم؟

جایی که کنار گل سرخم.

دوم مارس ۲۰۱۳

 

پیامی از دور

اگر سراغ موج شکن رفتی

یادت باشد

سلام مرا هم

به فانوس های دریایی برسانی

اگر به قایق بی سرنشینی برخوردی

که بازیچه ی امواجست

به شاعری بیاندیش

که تندباد حوادث

او را به ساحل غربت راند

اگر سراغ موج شکن رفتی

دستی برای کشتی مسافری تکان ده

که راهی سواحل دور است

۲۲ فوریه ۲۰۲۰

 

کشو ها

کشو ها را باز می کنم

نامه ها و عکس های قدیمی را

می بینم

چقدر چهره ها دورند

چقدر فرق کرده اند

چقدر لحن نامه ها عوض شده است

کشو ها را می بندم

خاطراتم را بر می دارم

به کافه ی محلّه مان پناه می برم

۲۵ فوریه ۲۰۱۵

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تنفس

باید کمی بیاسایم

از دست آرزوهایی

که دست یافتنی نیستند

باید نفسی تازه کنم

تا باز هم بتوانم

همنفس رویاهایم باشم

مرا ببخش که در عالم خیال

از تو کمی فاصله می گیرم

۱۹ فوریه ۲۰۱۵

بیگانه

در کوچه ها و خیابان ها

در پارک های مه گرفته

با باری از خبر و خاطره

دنبال خودم می گردم

دنبال آن کسی

که زادگاه و تبعیدگاهش

هرگزوطن او نشدند

تا همسخن بی کلام درختان باشد

۱۳ فوریه ۲۰۱۹

 

به نقل از آوای تبعید شماره ۱۸