کوشیار پارسی؛ چشم چرانی از سوراخ ِ کلید
کوشیار پارسی؛
چشم چرانی از سوراخ ِ کلید
خانم جوانی میگفت برخی شبها همهی خانواده مینشینند به تماشای فیلم از تلهویزیون و زمانی که ناگهان صحنهای از کامش نشان داده شود، با تظاهر به شوکه شدن صدا بلند میکنند: ‘ای بابا، این دیگه چیه؟’
من چنین تجربهای نداشتهام، اما هنوز دیدن صحنهی تنکامخواهانه در تلهویزیون همراه با دیگران از هر چیز دیگری آزار دهندهتر است. در سکوت و سرخ از خجالت، آرواره به هم میفشارم و خیره میشوم به تصویر و یا با مشغول کردن خود به چیزی دم ِ دست – روزنامه یا تلفن همراه-، سر میگردانم. در شگفتام از اینکه کاریِ معمولی چون تماشای تلهویزیون میتواند انگیزانندهی چنین شرمی در میان ِ جمع بشود. تصویری خیالی که هیچ ربطی به تو ندارد، عکس کارهای شرمآور روزانهی دیگر، سبب چنین احساس شرم میشود. (یادم میآید در پایان دورهی آموزشی با هنرجویان گرد آمدیم به تماشای فیلمی از پدرو آلمادوار. صحنهی کامش که رسید، هیچ کسی از ما نبود که به تصویر بنگرد. همه سر به زیر انداختند یا سر گرداندند. چندتایی صدای ‘اوه’ نیز از گلو بیرون داده شد.)
دیدن گاهی به اندازهی دیده شدن آزارنده است. در زندگی روزانه به آسانی چشم میبندی به آنچه نمیخواهی ببینی، اما هنرهای زیبا میتواند نگاهات هدایت و خیره کند، حتا اگر احساس راحت نداشته باشی. چهگونه هنری، به زمان تماشا چنین میکند و چرا؟ در برابر چه کار هنری چشم میبندیم و چه ارتباطی میتوانیم داشته باشیم با کار هنری که با نگاهکردن به آن تن ِ خود جمع و جور میکنیم؟
اینکه نگاه کردن به کامش سرچشمهی احساس ناراحتی است، در نگارخانهای در آمستردام به خوبی نشان داده شد: ناراحتی، کاری از جنیفر لیون بل (Jennifer Lyon Bell). (نمایشگاه یک روز پس از گشایش بسته شد.)
روی پوستر نمایشگاه جملهای آلبر کامو آمده بود: آنسوی سوراخ، میان آنچه انسان میخواهد و آنچه جهان برای ارایه به او دارد.
فیلمهای الفیه شلفیه (پورنو) لیون بل در مجموع برای تماشا در اتاق خواب و به شکل ناشناس است، اما گاهی نیز میان دیوارهای جداساز نمایشگاه در نگارخانهها به نمایش گذاشته میشود. در نمایشگاه شهر آمستردام، میان آلونکهای چوبی ِ پنهان در پشت ِ پردهها با نشان ِ چهار پا به هشدار. در گوشهای تخت گذاشتهاند و من نمیدانم به چه منظور؟ یعنی باید بروم و روی آن بنشینم؟ ترجیح میدهم از لای پرده نگاه کنم به عشقبازی دو نفر بر صفحه تصویر.
همهی فیلمهای لیون بل به این منظور ساخته شده که کامش را واقعیتر و با احترام بیشتر به زن نشان دهد، به عکس فیلمهای صنعت الفیه شلفیه. فیلم سی دقیقه است و در آن دو نفر بازی تنکامخواهانه دارند. عریان آغاز میکنند و در حال کامش لباس میپوشند. دوربین بیشتر چهره را نشان میدهد، فریب انگیزی، خلسه و گاه تردید. بیشتر تمرکز روی چهره است که به واقعی نمودن یاری میرساند و این واقعی بودن پرسش در من میانگیزد: یعنی ایستادهام در نمایشگاه هنری؟
ژان پل سارتر در هستی و نیستی (۱۹۴۳) بندی نوشته است دربارهی چشمچرانی که در آن اشاره میکند: کسی که از سوراخ کلید دید میزند بی آنکه مچاش گرفته شود، میتواند با خیال راحت کارش را انجام دهد و با تمام وجود میشود نگاهی خیره. اما اگر کسی متوجه شود یا خودش فکر کند مچاش را گرفتهاند، شرمسار میشود، چون حالا احساس میکند دیگری دارد چیزی را دید میزند که نباید. او اکنون زیر نگاه ِ چشم چران دیگری قرار گرفته است.
درست همین دلیلی است که آدورن از جنبهی موزه و نگارخانه به تمامی فیلمی متفاوت است از آنی که در خلوت خانه تماشا میشود. ایستادهام جلوی پرده و احساس میکنم خود ِ فیلم موضوع ِ مشاهدهی من نیست، این نگاه من است که آشفته میشود با تصویر حضور نگاه دیگران به خودم: چشم چرانی از سوراخ کلید.
الفیه شلفیه در جای همگانی سبب شرم میشود، اما چشم چرانی با احساس حضور دیگران مسبب آن نیست. در پایان سال ۲۰۱۷، یکی از دیدارکنندگان موزه متروپولیتن نیویورک شکایت کرد علیه نمایش نگارهی ترزه در رویا [Thérèse Dreaming] از بالتوس [بالتازار کلوسوفسکی درولا/Balthasar Kłossowski de Rola] –نگارگر فرانسوی- و خواست که از نمایشگاه برداشته شود. در نگاره ترزه بلانشار [Thérèse Blanchard] دیده میشود، دختر سیزده ساله که پشت داده است به صندلی. دستها گذاشته به پشت سر – پنجه در پنجه – و یک پا گذاشته بر لبهی صندلی و شورتاش دیده میشود. چشمها بسته است و گونههاش سرخ است. از نگاه ِ بیننده بیخبر است.
در شکایت آمده بود: ‘با توجه به فضای کنونی که روزانه سوءاستفاده جنسی از کودکان علنیتر میشود، موزه متروپولیتن بدون هیچ توضیح روشن برای همگان به روشنی از چشم چرانی و تبدیل کودکان به ابزار حمایت کرده است.’
۱۱۵۹۸ نفر این دادخواست را امضا کردند. این درخواست برداشتن نگاره از موزه قابل درک نبود. اما نگاه به نگارهای که در آن داری به شورت دختر سیزده سالهای نگاه میکنی، چهگونه است. انتقاد به بالتوس نه تازه بود و نه بی اساس. دختران خردسال با آن حالت ِ تداعی جنبهای دیگر، موضوع ِ بسیاری از نگارههای او هستند/بودند. خود او بارها به انحراف جنسی متهم شد.
با اینحال میتوان گفت که ترزه در رویا بیش از ناراحتی انگیزانندهی دلخوری است. دوپهلو و رازآمیز است و برداشتهای گوناگون از آن ممکن میکند. اما نمیتواند سندی باشد در اثبات انحراف جنسی بالتوس.
میان چشم چرانی هنری و الفیه شلفیه تفاوت وجود دارد. نمیتوان ادعا کرد که کار هنری نمیتواند شهوتانگیز باشد و الفیه شلفیه هرگز راز آمیز نیست. گرچه الفیه شلفیه صریحتر است. اما کار هنری هرگز ابزار تکبُعدی برای ارضای تمنای خاص نیست بلکه در گام نخست دعوت به واکنش نسبت به همهی جنبههای هنری است. دلیل اینکه نگاه از ترزه در رویا نمیدزدی این است که رنگ است بر پرده، تصویری است با ترکیب بندی و خیلی بیش از تخیل مبتذل است. چشم چرانی هنری بیننده به چالش میطلبد و از او میخواهد موضع بگیرد. نگاه به ترزه تو را به چالش میطلبد که نه تنها به نگاره و محیط بنگری، بلکه به خود آیی. نگاه که میکنی، جایی میگذاری برای برخورد با خودت و نگاهات و یافتن راهی برای گریز از ناراحتی.
آنکه چشم چرانی میکند باید انتظار ناراحتی نیز داشته باشد. کم پیش میآید که چشم چرانی قائم به ذات باشد. دیدن با دیده شدن از سوی خود و دیگری پاسخ داده میشود.
بوریس میخاییلوف [Boris Mikhailov] هنرمند و عکاس اوکراینی، پنج سال پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، مدت دو سال به عکاسی از صدها بیخانمان و کارتنخواب در شهر زادگاهاش خارکف پرداخت. عکسها را در کتاب شرح حال/ Case History منتشر کرد. نمایشگاه برپا کرد و در اینترنت نیز برخی عکسها را میتوان دید.
افراد با دریافت غذای گرم، جلوی دوربین او میایستادند. گاه برهنه و گاه با بالا زدن لباس و نشان دادن بخشی از تن: شکم، پستان، باسن، زخم، راش (ضایعه پوستی) و خالکوبی چهرهی لنین. تصاویری خام و ساده به نشان دادن هستی ِ سیاه افراد، بی هدف انگیختن همدردی با آنان. این مدلها جسمیت ِ دیگرانیاند که جامعه به آنان پشت کرده و میکند. مردان و زنان این عکسها تو را با ‘به ما نگاه کن!’ به چالش میکشند. با نگاه به این عکسها شرم میکنی، اما نمیتوانی نگاهات بدزدی. اینها دارند به تو مینگرند.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۸