منیره اکبرپوران؛ موقعیت اجرای آشیقی در ایران امروز و فروپاشی یک نهاد اجتماعی
منیره اکبرپوران؛[۱]
موقعیت اجرای آشیقی در ایران امروز و فروپاشی یک نهاد اجتماعی
مقدمه
وارد دورانی شدهایم که نوع ادبی حماسه را دوباره کشف و تعریف میکند. علاقه به کلاسیکهای این نوع ادبی با افزایش علاقه به حماسههای زنده جایگزین میشود. متخصصین ادبیات شفاهی، ادبیات تطبیقی و ادبیات قرون وسطی از تعریف کلاسیک و اروپایی نوع ادبی حماسی فاصله میگیرند تا از نگاه متنمحور دور شوند و اعجاز اجرای حماسه و کارکرد اجتماعی نهادهای سنتی انتقال، اجرا و حفظ آن را مورد مطالعه قرار دهند. به بیان دیگر، پارادایم مدرنی که نوشتار و اثر فردی را بر گفتار و اثر جمعی برتر میشمرد در حال کمرنگ شدن است. روایتهایی که زمانی در مقایسه با «ادبیات حرفهای» بیاهمیت شناخته شده و به حاشیه رانده شده بودند به نهادهای مدرن راه پیدا میکنند. در همین راستا این نوشتهی کوتاه به بررسی اجراهای آشیقی و تحول آن در عصر مدرن میپردازد. میخواهیم با تکیه به مشاهدات میدانی و سی مصاحبهی انجام شده در سال ۲۰۱۸ مروری بر این سنت شفاهی داشته باشیم تا متن حماسه را در بافت اجرای آن قرار دهیم و ببینیم چگونه نوشتار و سایر روشهای مدرن ارائهی روایت نظام سنتی را تغییر میدهند و یک رویداد آیینی با کارکرد اجتماعی پر اهمیت را به روایتی بیریشه فرو میکاهند. در این چارچوب تعریف ما از حماسه بر برخی از نظریههای اخیر و به ویژه «مرجعیت سنتی» جان مایلز فولی استوار است: نگاهی که بر رابطهی سنت و بافت اجتماعی و متن مکتوب شده تاکید میکند و فهم متن بدون توجه به تمام سنت شفاهی زمان اجرا و ثبت آن را غیر ممکن میداند[۲]. همچنین ایده حماسه به عنوان یک نهاد اجتماعی را از متخصص حماسه آفریقایی، کریستین سیدو[۳]، وام میگیریم تا راحتتر بتوانیم پویایی انداموار نظام سنت و اجرای حماسه را توضیح دهیم.
ترکان ایران از واژههای اوزان، آشیق و باخشی (خراسان) برای نامیدن خوانندگان داستانهای حماسی (حماسه، عاشقانه، داستان) استفاده میکنند. سنت آشیقی بخشی از سنت بسیار وسیع خواندن داستانها و اشعار با صبغهی تعلیمی و مذهبی رایج در میان مردمان ترک زبان از ترکستان تا ترکمنان کرکوک و اربیل عراق است. جالب توجه است که در میان برخی از ترکهای سیبری و آسیای مرکزی این سنت هنوز پیوندهای مستقیم خود را با دین پیش از اسلام ترکان حفظ کرده است و اجراها به عهدهی شمنهاست. اگرچه این مورد در میان اوغوزهای غربی (ترکیه، جمهوری آذربایجان و ایران) صدق نمیکند، اما آشیقهای سنتی این سرزمینها نیز تا همین اواخر خود را بهرهمند از موهبت الهی و برگزیدهای با یک رسالت معنوی بزرگ حس میکردند. آشیق حافظ سنت و ارزشهای اخلاقی است. او اصلیترین و قانونیترین راوی ادراک عامیانه از اسلام است که هنوز میراث قبل از اسلام را دنبال میکند. در طول قرنهاسنت اجرای حماسی برای مردم ترک بسیار مهم بوده است. باید به این نکته توجه داشت که آشیقهای سنتی به اتفاق آرا از فروکاسته شدن حرفهی خود به خوانندگی هراس دارند و فکر میکنند آشیق شدن سیر و سلوکی دارد که از هر کسی برنمیآید و به هیچ وجه نمیتوان آن را به خواندن اشعار یا اجرای موسیقی فروکاست. در واقع رکن اصلی تمایز سنت آشیقی به عنوان یک نهاد اجتماعی همین شرایط پیچیده وکهنی است که برای آشیق شدن و آشیق ماندن باید رعایت کرد. مسیری که جوان علاقمند به این سنت برای رسیدن به استادی طی میکند، مسیر پر پیچ و خمی است. فرد در این مسیر با ارزشها و سبک زندگی خاصی خو میگیرد که او را به عنوان ریش سفید عاقل و آگاه جامعهاش ثبیت میکند. او با عبور سربلند از آزمونها به مشروعیت فوقالعادهای دست مییابد و در طی سالها مرارت و مداومت تا حدی به نمایندهی گذشتگان و سنت تبدیل میشود.
آشیق بخشهایی از نقش یک خواننده، نویسنده، شاعر، موسیقیدان، مورخ، تذکره نویس، معلم اخلاق و ریشسفید را ایفا میکند. این نقش به وضوح به زمانی پیش از تقسیم کار حرفهای و تخصصی شدن تمام این حوزهها تعلق دارد. سنت آشیقی مجموعهای از همه اینهاست و به این ترتیب یک آشیق در بافت مدرن شهری تقریبا با متخصصین هیچ یک از این حوزهها قادر به رقابت نیست. سنت آشیقی نه تنها انرژی خود را در کسب ترکیبی ازمهارتها در سطحی متفاوت از حرفهایگری امروز صرف میکند، بلکه نگاه کاملا متفاوتی به مهارتهای کسب شده دارد. به این ترتیب موسیقی، ذوق ادبی و حنجرهی تربیت یافته و بقیه تخصصها در خدمت یک چیز قرار میگیرند: سنت و آیین اجرا. بنابراین جستوجوی ماتریالهایی سازگار با تعریف ادبیات و هنر والای کلاسیک در این بافت بیهوده است. از نظر آشیق اینها تنها بخشی از مراسم یا «مجلس» هستند. از نظر آشیق متن نوشته شدهی حماسهی کوروغلو یا فلان باغلاشما یا معما یا… تنها به درد آشیقهای جوان کمحافظهی بی مبالات میخورد که به متن رجوع کنند و مروری بر حماسهی کورغلو داشته باشند. در سنت آشیقی داستان بدون کلامهایی[۴] که در اجرا آن را همراهی میکنند بیفایده یا به قول جان مایلز فولی غیر قابل فهم است.
ممدو دیوف، متخصص حماسههای آفریقایی در حماسه آفریقا دائرهالمعارفهایی میبیند که قبایل دانش مورد نیاز خود را از طریق آنها ثبت و منتقل میکنند[۵]. ما میتوانیم همین را در مورد اجراهای حماسی ترکی نیز مد نظر قرار دهیم. آشیق سنتی باور دارد که باید بتواند و میتواند به تمام سوالات مخاطبان خود پاسخ دهد. ناگفته پیداست که منظور از همه سوالات ، سوالاتی در بطن سنت هستند و این مردان حتی میکوشند از میراث شفاهیای که گرد آوردهاند به مسائل علمی جدید نیز پاسخ بدهند. پاسخهایی که جز با شناخت آن سنت و اعتقاد به کلیت آن، غیر منطقی و حتی بیمعنا به نظر خواهند رسید. آشیق از خود انتظار دارد تمام مباحث مورد نیاز مخاطبان خود را از حفظ بداند: اشعار، داستانها، روایات تاریخی و… هرچیزی که مخاطب فرضی او میتواند از او بخواهد. باید کاری کرد که تا جای ممکن نیاز به گفتن «نمیدانم» نباشد. این پایان مشروعیت آشیق خواهد بود. اغلب مصاحبه شوندگان من معتقد بودند که هرچند خودشان امروز همه چیز را نمیدانند اما افتخار شاگردی استادانی را داشتهاند که همه چیز را میدانستند ، مطلقاً همه چیز!
این تسلط شگفتانگیز به سنت و سبک زندگی خاص این مردان را به تجسم سنت و دانش نیاکان بدل میکرد به طوری که بسیار مورد احترام مخاطبان خود بودند. به نظر میرسد در بافتهای سنتی رد درخواست آشیق تاوان اجتماعی سختی داشته است و اغلب افراد از این کار خودداری میکردند. به طور مثال، وقتی آشیق برای برگزاری مراسمی وارد روستایی میشد، یکی از وظایف او آشتی دادن طرفین دعوا و ختم غائلههایی بود که به نوعی به عروسی و خانوادهی دو طرف مربوط بودند. مورد بسیار مشهوری که اغلب مصاحبهشوندگان در خاطراتشان ذکر میکردند رفتن دنبال اقوامی بود که به دلائلی از صاحب مراسم کینهای به دل داشتند و در عروسی شرکت نکرده بودند. در این مواقع آشیق با خواندن دو بیتیهای بداهه یا با صحبت، شخص را راضی میکرد که کوتاه بیاید و او را تا مجلس همراهی کند.
اگر به رپرتوار یک آشیق سنتی نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که از عناصر کاملاً مشخص اما بسیار متنوعی تشکیل شده است: روایت حماسه، شرح آن از طریق ضرب المثلها، نمونههایی از زندگی روزمره و دوبیتیهای عامیانه[۶]، برکت دادن و دعای خیر کردن، گفتن «تعریف» اشعارتعلیمی و مذهبی، پاسخ به سوالات و احتمالاً بحثهای بداهه یا باغلاشما[۷]. رابطه ی اندامواری بین این عناصر وجود دارد و دریافت داستان یا شعر در خارج از چارچوب مراسم با دریافت سنتی آن بسیار متفاوت خواهد بود. اگر آشیقها همکاران جوان خود را به عنوان آشیق واقعی به رسمیت نمیشناسند دقیقا به این خاطر است که آنها به جای آموختن کل مراسم در سالهای همراهی با استاد، تنها داستان را یاد گرفتهاند و قادر به جای دادن آن در کلیت پویای مراسم نیستند. خصوصیتی کهمعمولا با فقدان نقش معنوی آشیق همراه میشود. از نظر این سالخوردگان چون جوانان بی سلوک نقش معنوی و اجتماعی آشیق را به جا نمیآورند، خوانندگانی بیش نیستند.
مسلمان شدن ترکان در قرن هشتم میلادی روند طولانیای را آغاز کرد که طی آن این مردانمسئولیت خواندن اشعار عرفانی و تصوف را بر عهده گرفتند. سنت آشیقی همیشه با گرایش های شیعی در ارتباط بوده است. می دانیم که آشیق قربانی پدر معنوی و آموزگار بنیانگذار سلسله صفویه، شاه اسماعیل بوده است. خود او نیز به عنوان یک فرد مقدس بسیار مورد احترام بود وهمچنان اشعارش در حلقههای علوی آناطولی و اهل حق آذربایجان به عنوان ذکر خوانده میشود. آشیقها نیز این اشعار را میخوانند . در بخش بسیار بزرگی از سنت کلامی، حضرت علی به عنوان یاریگر قهرمان داستان ظاهر میشود. این کرامات را باید در کنار حضور شخصیت درویش و بناهای مقدس صفوی مانند مسجد صاحبالامر تبریز و بقعهی شیخ صفی در اردبیل در داستانها فهم کرد. با تمام اینها رابطهی آشیقها و دولت صفوی، چنانکه رابطهی این سلسله با قیزیلباشهایی که آنها را به قدرت رسانده بودند چندان خوب پیش نرفت. در زمان جانشین شاه اسماعیل (۱۵۷۶-۱۵۱۴) موسیقی با مشکلات بزرگی روبرو شد. در کتابهای مذهبی آن زمان بحثهایی پیرامون ممنوعیت موسیقی و رقص در حال توسعه بود، بحثهایی که تا به امروز ادامه دارد. اما ارتباط منفی موسیقی و آواز تمام مشکل نبود: روایتهای مذهبی که این افراد میگویند و میخوانند ، گاهی با نسخههایی که توسط نهاد مذهبی ثبت و استاندارد شده است، تناقض دارد. در چنین مواقعی اغلب نهاد رسمی دین، برای کسب حکمت و دسترسی به حقیقت مرجع قابل اطمینانتری به نظر میرسند و روایت اغراقآمیز آشیق روز به روز بیاعتبارتر میشود. نه تنها داستانهای قدیمی مثل داستان نباتی رویارویی اساتید بزرگ با روحانیان دستبالایی این مردان اهل عرفان را نقل میکنند، خاطرات آشیقهای سالخورده ی امروز نیز از این لحظات پر دلهره اما غرورآمیز خالی نیست: رویارویی با یک روحانی در مجلس یا هر جای دیگر و پاسخ به سوال او که با خلع سلاح کردن طرف مقابل همراه بوده است، جدا از تجربهی زیسته آشیقها و داستانهای شبهتاریخی[۸]، این رقابت در یک باور فولکلوریک رایج کاملا قابل مشاهده است. در حالی که آشیقها درخت توت را به شکل سنتی مناسبترین چوب برای ساخت ساز خود میدانند، یک باورفولکلوریک رایج مردم را تشویق میکند که توت را وقف هیزم مساجد بکنند.
اما رقابت بر سر درخت توت یا حق روایت معراج پیامبر و کرامات حضرت علی و حتی ادعای تعلیم اخلاق و دین با همراهی موسیقی در جامعهای که موسیقی را گناه آلود و شهوت انگیز میداند بزرگترین دغدغهی آشیقها نماند. زمانی که آنها کمکم به نقش غیر دینی خود رضایت میدادند، رقبای جدید و مشکلات جدیتری را در زمینه نوسازی کشور تجربه کردند. به ویژه اینکه مدرنسازی با تحقیر شدید همه جلوههای سنت و عطش شدید به فناوری و مدرنیته همراه بود. به طرز جالبی این دورخیز به سمت نو شدن با نگاه حسرت بار به گذشتهی باستانی ایران همراه بود. درست مانند اروپا که برای مدرن شدن بازهی بزرگی از تاریخ خود را که با تسلط مسیحیت و اقوام ژرمن شناخته میشد به نام قرون وسطی به حاشیه میراند، ایران نیز می خواست به دوره ی قبل از حمله اعراب و مغول، مسلمان شدن و مهاجرت ترکان به ایران بازگردد. تحت تاثیر این تمایل و البته تحصیل گسترده به زبان فارسی، یک زبان نمایندهی تمدن و پیشرفت شد و زبان دیگر نمایندهی تحجر، بی سوادی و طبقههای فرودست.
انحلال نظام اربابی یکی دیگر از عناصر تعیینکننده در تغییر وضعیت آشیقها بود. خانها معمولا آشیقهای رسمی خود را داشتند. علاوه بر این، آنها با دعوت آشیقها به مجالس مجلل هفت شب خود به اجراها رونق میبخشیدند. در این مجالس بود که آشیقها باهم رقابت میکردند و بهترینها تعیین میشدند. گرایشها، آهنگها و اشعار جدید در بستر این مجالس مجلل و پر جمعیت رشد و نمو میکردند. علاوه بر حذف نظام اربابی تغییر سبک زندگی و رشد فردیت نیز در وارونه شدن موقعیت اجتماعی آشیقها نقش داشتند. در حالی که تا همین سی چهل سال پیش عروسیهای سه و حتی پنج روزه که مدیریت آنها به آشیق سپرده میشد کم نبودند. امروزه عروسیها چند ساعتی بیشتر طول نمیکشند و البته در این زمان کوتاه مردم ترجیح میدهندبرقصند و شادی کنند تا اینکه حکمت بیاموزند و پند بگیرند.باید این را در نظر گرفت که در بافتهای سنتی افراد جلوی آشیق نمیرقصیدند. آشیق و ریش سفیدان در داخل مجلس جای داشتند و دایرهچیدر بیرون از مجلس برای جوانان و کودکان مینواخت. مطلب مهم دیگر تاثیر این تغییرات بر بازار کار آشیقهاست. در حالی که در گذشته آشیقها در طول سه، پنج یا حتی هفت روز برای سفارشها پول دریافت میکردند، در عروسیهای کوتاه مدت امروزی این مجال وجود ندارد و آشیق از صاحب مجلس پولدریافت میکند. با اینکه در اغلب مناطق جمعآوری پول همچنان به عهدهی آشیق است، اما تمام آنچه در طول مراسم جمعآوری میشود هدیهی عروسی به شمار میآید و مال صاحب مجلس است. گویا در گذشته نیز هدیهی عروسی به روشهای کم و بیش یکسانی تقدیم میشد اما چون زمان طولانی بود صاحبخانه تمام هدایا را در شب اول دریافت میکرد و آنچه میماند مال آشیق بود.
پیشتر به بررسی انواع مختلف اجراها خواهیم پرداخت اما باید دانست که اجرا در عروسی کاملترین اجراهاست زیرا شرکتکنندگان مردم معمولی هستند که به مناسبت ازدواج جمع شدهاند. موضوع گردهمایی بسیار سنتی است. بسیاری از کدها و آیینها از طرف مخاطبان و آشیق کاملاً شناخته شده هستند. در یک بافت سنتی آشیق مدیریت تمام و کمال این مراسم را بر عهده دارد. لازم به ذکر است که به طور سنتی هیچ آشیق دیگری نمیتواند در این مراسم شرکت کند. در غیر این صورت این حضور به نوعی مبارزه طلبی حمل خواهد شد و دو مردباید به شکل بداهه باهم رو در رو شوند تا آشیق اصلح تعیین شود و دیگری مجلس و احتمالا آن منطقه را برای همیشه ترک کند. کسی که میبازد باید ساز خود را بدهد و این حرفه را رها کند. البته در عصر اخیر گرفتن ساز به ندرت اتفاق میافتد و آشیق بازنده تنها با کولهباری از شرمساری مجلس را ترک میکند. به نظر میرسد محدودیت حضور در مجلس آشیقهای دیگر نوعی محافظت سنتی از حق مالکیت معنوی اثر باشد. در رقابت بین آشیقها، ازبر بودن کاملترین مجموعه از مطالب سنتی بسیار مهم بود. مجموعهای که کسب آن سالها زمان میبُرد و در گرو هفت سال شاگردی یک استاد بود. در این هفت سال جوان خدمت استاد میکرد و اجازه مییافت او را در مراسم همراهی کند و اداره کردن مراسم را از او بیاموزد. در همین مراسمها بود که گهگاه استاد ساز را به شاگردش میداد و از او میخواست برخیزد و درخواستی را اجرا کند. این زمینهای بود برای معرفی مرد جوان به مخاطبین. به این ترتیب نه تنها مطالب بلکه مخاطب و قلمرو را نیز شاگرد از استادش به ارث میبرد.
در بافت سنتی این مراسم عملکرد اجتماعی قابل توجهی داشت. در جامعهای که اکثر مردم بیسواد بودند یا فقط میتوانستند قرآن بخوانند، اجرای آشیق رسانه اصلی و مجالی برای معاشرت بود. این مجالس نه تنها راهی برای سرگرمی و یادگیریبلکه راهی برای مشارکت در جامعه بودند. کمیت و کیفیت مشارکت اعضای جامعه در مراسم با موقعیت آنها در زندگی واقعی و هرم اجتماعی ارتباط تنگاتنگی داشت. کسی که به سنت آشیقی تسلط بیشتری داشت و میتوانست درخواستهای پیچیدهتری بدهد و البته کسی که مبلغ بیشتری را صرف سفارش دادن میکرد، احترام جمع را بر میانگیخت و کم کم خود رابه عنوان ریش سفید آن گروه یا جامعه جا می انداخت. هنگام صحبت با سالخورده متوجه میشویم که اداره کردن مجلس انرژی و مهارت بسیار بالایی طلب میکرده و هر لحظهی آن سرشار از بایدها و نبایدهایی بوده که از استاد به شاگرد منتقل میشدند و جوانان با همراهی پدرانشان در مراسم میآموختند. مثلا آشیقها با دریافت هر سفارش قبل از اجرا مجلس را میسنجیند تا نادانسته درگیر دعوای دو نفر یا دو طایفه نشوند: متداول بود که افراد اشعاری برای رساندن پیامی خاص به یک فرد حاضر در مجلس سفارش بدهند. این پیام ممکن بود مثبت یا منفی باشد. مثلا برادری که فکر می کرد برادرانش ارث پدری را بالا کشیدهاند شعری در مذمت خیانت برادر به برادر سفارش میداد و آشیق تلاش خود را میکرد که اجرای بداههاش تا حد ممکن غیر شخصی و بیدردسر باشد. در خاطرات آشیقها بسیار به چنین مسائلی برمیخوریم: مرد نابینایی که چون آشیق در شعرش از واژه ی «کور» استفاده کرده مجلس را به هم میزند تا مردی که دست به چاقو میبرد، چون آشیق به سفارش شخصی ترانهای را اجرا کرده که نام زن فرد مدعی در آن برده میشود.
- رسانه های مدرن و سنت در مسلخ
امروزه از چندین طریق میتوان به سنت آشیقی دست یافت: در عروسی، قهوهخانهها، کاست، سیدی منتشر شده توسط خود آشیقها، کتاب، نمایش تلویزیونی، برنامه رادیویی، کنسرت، جشنواره و البته در کانالهای محتلف تلگرام یا روی آپارات. دریافت هر یک از این اجراها با دیگری متفاوت است و تاثیر متفاوتی برتحول اجراها دارد. اما کمابیش همهی این رسانهها چیزی جز گودالهای آب پراکندهی بازمانده از یک دریای خشکیده به دست نمیدهند. چنانکه دیدیم اجرای عروسی حتی در زمان کم و با تبدیل آشیق به خواندن خواننده و ترانههای رقص کاملترین شکل اجراییست که اکنون به آن دسترسی داریم. دومین بستر اجرا از لحاظ قدمت قهوهخانهها هستند. شاید بتوان گفت قهوهخانهها مقر اصلی آشیقها در شهر بودند. با رفت و آمد به قهوهخانه، آشیقها برای خود شبکهای حمایتی ایجاد میکردند که تقسیم قلمرو و رابطه با مخاطبان دیگر مناطق را ساماندهی میکرد. به این ترتیب کسانی که عروسیای در پیش داشتند میدانستند برای شناسایی و دعوت آشیق مناسب به کجا باید مراجعه کنند. احتمالا به خاطر توسعهی راهها در اطراف شهرهای بزرگ رفت و آمد به تبریز، زنجان یا اورمیه راحت تر از رفت و آمد به روستاهای اطراف آنها بود و آشیقی که در یک شهر بزرگ اقامت میگزید میتوانست مراجعان بیشتر و متنوعتری داشته باشد.
چنانکه از مصاحبهها پیداست، هر چایخانه مقررات خاص خود را داشت، یک یا گروهی از آشیقها با قهوهخانهای به توافق میرسیدند و طبق برنامه خاصی که در اختیار مخاطبان نیز قرار میگرفت به اجرا میپرداختند. به این ترتیب مخاطبین نیز میتوانستند داستان مورد نظر خود را دنبال کنند یا فقط برای اجرای آشیق مورد علاقهشان به قهوهخانه بروند. قسمت عمدهی این قواعد هنوز در قهوهخانههای زنجان و ارومیه قابل مشاهده است با این تفاوت که مخاطبین بسیار بسیار اندک هستند و افراد برای دعوت آشیق به مراسم عروسی بیشتر به خود آشیق زنگ میزنند تا اینکه بخواهند مثل گذشته زمان و هزینه ی زیادی برای انتخاب آشیق صرف کنند. چنان که گفتیم امروز آشیق اهمیت نمادین سابق را ندارد و چون مثل گذشته افراد رویدادهای مربوط به دنیای آشیقها را دنبال نمیکنند. دعوت فلان آشیق که اخیرا در فلان مجلس فلان بداههی خاص را اجرا کرده دیگر ارزش و معنای چندانی ندارد که صاحب عروسی بخواهد برای آن رنج سفر را به جان بخرد. در گذشته اکثر کسانی که به قهوهخانهها میآمدند و از شدت ازدحام دم در و سر پا سفارش میدادند و اجراها را دنبال میکردند، صاحبان عروسی بودند اما امروزه این قهوهخانه ها بیشتر میزبان دورهمی آشیقهای درمانده از تنهایی خانه و طرفداران سابق و سالخوردهی آنان است. هنوز هم هستند آشیقهایی که برای همفکری و رفع اشتباهات خود به همکارانشان در قهوهخانهها مراجعه میکنند. اما دیگر نه از کسانی که برای آزمون و انتخاب آشیق میآمدند خبری هست، نه آنهایی که پایهی همیشگی اجراها بودند و نه از مسافرانی برای شرکت دریک اجرای جدید یا دیدن اجرای یک آشیق مشهور فرصت سفر را غنیمت میشمردند تا ذوق این کشف جدید را با خود به دیارشان سوقات ببرند. این سوقاتی هم در اولین عروسی پیش رو و هنگام تصمیمگیری برای دعوت آشیق به کار میآمد و هم بعدها میتوانست موضوع یک سفارش جالب توجه و خاص باشد. در هر حال قهوهخانه و اجراهای آن نوعی تمرین و مقدمهای برای اجرای مراسم عروسی تلقی میشدند. به گفتهی مصاحبهشوندگان من ممنوعیت اجرا در قهوهخانهها در سالهای بعد از انقلاب و سالهای جنگ دلیل از بین رفتن این ساز و کار منظم و قاعدهمند شده است. سالها تعطیلی قطعا حلقههای ارتباطی بسیاری را گسسته و بسیاری از جوانها را از ورود به این حرفه و همراهی اساتید محروم کرده است. اما تغییر سبک زندگی و تغییر نگاه جامعه به گذران وقت را نیز باید به عنوان عامل مهمی در این فروپاشیدگی در نظر گرفت: در ایران امروز قهوه خانه به هیچ وجه نمیتواند به عنوان مکانی فرهنگی شناخته شود. ضمن اینکه مردان زمان بیشتری را با خانوادههای خود سپری میکنند و دیگر آن فراغت سابق را ندارند.
در مورد اجراهای ارائه شده بر کاست یا سیدی، انحراف شدید از سنت مشهود است. در اجراهای ضبط شده، داستان بر مناسک غلبه میکند. فرمول های سنتی برای شروع و پایان مراسم حذف یا به شدت خلاصه میشوند. مداخلات معمول آشیق در داستان برای شرح آن بسیار کاهش مییابد. زیرا نه جمعی وجود دارد، نه واکنشی و نه تعاملی! بنابراین بخشی از سنت به عنوان زواید و حاشیههای داستان که برای مخاطب امروزی خوشایند نیست حذف میشوند. دعای خیر، دعای سفره که در عروسی به عهدهی آشیق است، تعریف گفتن، پرسش و پاسخ، لطیفههایی که نمیتوان خارج از جمع مردانهی شب عروسی از آنها سخن گفت و …
در واقع، در اجراهایی که در غیاب مخاطب ضبط میشوند، تعامل بین آشیق و مردم به طور خطرناکی تغییر میکند. مخاطب غایب است و از قضا همه خطاها جاودانه میشوند. در هنگام اجرا از آشیق سوال نمیشود. او آنچه را که بهتر میداند اجرا میکند و اگر دست خودش باشد میتواند چندین بار اجرا را ضبط و پاک کند تا بالاخره به یک نسخهی قابل قبول برسد. اما نمیتواند عملکرد خود را با توجه به عکسالعمل تماشاگران تنظیم کند. آشیقی که ضبط میکند آسیب پذیر و خلع سلاح است. مصاحبهها گواه درماندگی این مردان در مقابل واکنشهای بعضا پرخاشگرانهی برخی مخاطبان خویش است.یکی از مسائل و مشکلات اصلی در این حوزه به تفاوت روایتها مربوط میشود. چنانکه گفته شد پیشترها آشیقها قلمرو و روایات را از استاد خود به ارث میبردند و معمولا با گروههایی سرو کار داشتند که آن نسخه را به عنوان نسخهی صحیح و حتی عین واقعیت میپذیرفتند. هنوز هم به قول خود آشیقها مخاطبان «آشیق شناس[۹]» قبل از دعوت هر آشیق از او دربارهی شجرهی اساتیدش و داستانهایی که ازبر دارد سوال میکنند. اما چه اتفاقی میافتد وقتی اجرای یک آشیق به دست مخاطبی در یک قلمرو دوردست یا حتی یک آشیق دیگر با اعتقاد به روایتی دیگر میرسد؟نتیجه معمولا زیر سوال بردن دانش آشیق مورد نظر است. خطر بزرگی که این کاستها و کتابها سنت را با آن مواجه کردهاند ایجاد استانداردهایی است که با به حاشیه راندن و حذف روایتهای موازی پویایی ویژهی اجرای داستان را مختل میکند. به بیان دیگر، با توجه به اینکه تمام مناطق و تمام گروههای مختلف دسترسی یکسانی به ابزارهای ثبت و پخش ندارند، این ابزارها نسخه خاصی را که احتمالاً گروه وسیعی از آشیقها نادرست بدانند به عنوان نسخهی یگانه و اصلی تقدیس میکنند.
جالب توجه اینکه اغلب آشیقهای سنتی به هیچ وجه سخن آموخته شده از استاد خود را تغییر نمیدهند. حتی وقتی مجبور به تصحیح کلمه یا عبارتی هستند که معنای آن را درست به یاد ندارند ویا کلمه به شکلی که آنها ضبط کردهاند در جمله معنا نمیدهد این کار را به نام بازگشت به روایت استاد و تصحیح اشتباهی از طرف خودشان در سیر درونی کردن مطلب یاد میکنند. یعنی به هیچ وجه به آنچه آموختهاند به چشم متون ادبی دائما سیال و بیصاحب نگاه نمیکنند. در چنین موقعیتی است که وقتی با نسخههای ترکیبی تالیف شده و یا حتی نسخههای قدیمی اساسا متفاوت از نسخهی خود مواجه میشوند ممکن است به دانش و نیت خیر ارائه کنندهی آن نسخهی «غلط» شک داشته باشند.
علاوه بر این از نظر برخی آشیقهای سنتی، انتشار و فروش میراث استاد نوعی خیانت است. آشیقی که دانش سنتی را دریافت میکند تنها مجاز به ارائه آن در مراسم مشخص و در چارچوب قواعد معین است: فروش روایت، خود به شکل یک کتاب یا کاست به معنی بیارزش کردن این میراث گرانبهاست. هیچ آشیقی نمیتواند مالکیت معنوی داستانها را بفروشد چون این سرمایه یک سرمایهی مشترک است و به فرد خاصی تعلق ندارد. با فروش آن مخاطبین به خواندن کتاب و گوش دادن کاست قناعت خواهند کرد و آشیقها امکان بهرهمندی از دانش خود را از دست خواهند داد. در برخی مصاحبهها افرادی مدعی شدند که حاضرند داستانهایشان را با خود به گور ببرند اما به نسل جدید «آشیقهای خدمت استاد نکرده» منتقل نکنند. هرچند امروزه این نگاه افراطی در مقابل انبوه کسانی که تنها هدفشان بقای سنت و انتقال میراث گرانبهاست حاشیهای بیش نیست، اما برای فهم نگاه سنت به این متون و ساز و کارهای حفظ مالکیت معنوی در بستر سنت شفاهی بسیار آموزنده است.
در این جا بهتر است از کاست و دستنویس به عنوان پشتیبان حافظه نیز یاد کنیم. بسیاری از آشیقهای سنتی بیسواد هستند و تمام مطالب را هنگام همراهی با استاد در مراسم آموختهاند. در چنین مواردی بسیار پیش آمده که استاد قطعهای را روی کاست برای شاگردش اجرا کرده. از ۵-۴ دهه پیش اساتیدی که قادر به خواندن و نوشتن هستند برای انتقال این میراث بهنوشتار رجوع میکنند. کتابهای چاپ شده نیز اغلب شکل و شمایل همین دستنویسها را دارند. یعنی تنها به ثبت روایت و قسمتهای موزون که حفظ آن اهمیت بسیار دارد و نمیتوان بداهه آنها را باز سرود، اکتفا شده است. در هر حال تجربه نشان میدهد که مخاطب غالب این آثار آشیقهای جوان، طرفداران و علاقمندان سابق و یا افرادی هستند که نگاه مردمشناختی به متن دارند. یعنی چنین متونی به ندرت میتوانند مانند یک رمان و به صرف لذت ادبی اثر خوانده شوند. از طرف دیگر، همان طور که گفته شد این آثار تنها بخشی از اجرا را ثبت میکنند که باید دست نخورده بماند.
اجرای آشیق به طور کلی سه حالت دارد: آواز، شعر خوانی و روایت. اغلب بخشهایی که یک بار با ساز به شکل آواز ارائه میشوند بار دوم بدون ساز خوانده میشوند. در این تکرارها آشیق اغلب با جابه جایی ظریف کلمات معنای شعر را به روز میکند یا توضیحی بر مطلب میافزاید. یعنی این تکرارها دارای دلالتهای ضروری برای درک متن هستند. اما چون قسمتی از سبک هر استاد به حساب میآیند و حالت بداهه دارند در کتاب جایی ندارند. به این ترتیب، با حذف مثالها و مثلها و تفسیرها آنچه باقی میماند روایتی است برهنه و ساده؛ روایتی جدا شده از زمینهای که دیگر پویایی یک اجرا را ندارد و با غیر شخصی شدن و قرار گرفتن در حوزه عمومی به گذشتهای دور و دور از دسترس پرتاب میشوند. مقصد پایانی این کتابها معمولا آرشیو کتابخانه آشیقها و پژوهشگران است.
این مشکل در ثبت اشعار غیر روایی بیشتر دیده میشوند. در حالی که داستان کوراوغلو یا اصلی و کرم کم و بیش میتوانند در دسته بندیهای متداول انواع ادبی جایی برای خود داشته باشند. بخش عظیمی از سنت آشیقی با این دستهبندیها سازگاری چندانی ندارند. چطور میتوان معماهای آشیقی را ثبت کرد؟ امروز چه کسانی میتوانند مخاطب چنین معماهای پیچیده و دور از ذهنی باشند؟ همین طور است برای «تعریفها»،« دعاهای خیر»، و دئییشمهها. در نظر بگیرید رویارویی بداههی دو آشیق را که طبق سنت قرار میشود تمام اشعارشان بی نقطه، یا بدون تماس لبها[۱۰] یا با رعایت الزام دیگری از این نوع باشد. در آن رویارویی معیار اصلی سرعت و دقت عمل است. ممکن است آشیقها و مخاطبانشان هیچ یک بعدها هیچ کدام از اشعار رد و بدل شده را به یاد نیاورند، رویدادی است که تنها در لحظه زیست میشود. آیا ثبت این اشعار میتواند خوانندهی عادی شعر دوست را به مطالعهی آنها ترغیب کند؟ آیا در فقدان هیجان برد و باخت و نفس مجلس این اشعار همچنان ارزش ادبی لازم برای چاپ شدن و مطالعهی عمیق را خواهند داشت؟
دیدیم که امروزه میراث کهن آشیقها نمیتواند موفقیت چندانی در میدان ادبیات ایران به دست بیاورد چون از دید خود آشیقها این متون بیش از آنکه ادبیات به شمار بیایند آرشیوهای دانش هستند. اما در میدان دانش نیز چه تاریخ، چه فلسفه و چه علوم تجربی، این مردان هیچ شانسی برای تثبیت خود ندارند. در دنیای معاصرنه تنها سنت آشیقی بلکه هیچ دانش فولکلوریکی هر قدر هم غنی باشد نمیتواند در مقابل نهاد علم قد علم کند. میماند رقابت با خواننده و نوازنده. رقابتی که به هزار دلیل نتیجهی دلسرد کنندهی آن از پیش معلوم است. در واقع اگر زمانی سنت آشیقی در ایران تنها با موسیقی کلاسیک فارسی مجبور به رقابت بود، امروز تعداد رقبا بسیار زیاد است: از موسیقی مدرن غربی گرفته تا موسیقی و آواز مدرن ترکیه، جمهوری آذربایجان و حتی خوانندگان برخاسته از میان خود ترکان ایران هر یک به سهم خود قسمتی از مخاطبین فرضی این مردان را به خود اختصاص میدهند.
یعنی حتی کسانی که به موسیقی و آواز ترکی نیز علاقه دارند ممکن است ترانه ها را به اجرای آشیقی ترجیح دهند و میدهند. این گونه است که آشیقها مجبور میشوند برای پاسخ دادن به سفارشها ترانه های محبوب کشورهای همسایه را بیاموزند و اجرا کنند، در حالی که به شدت از مضمون و محتوای اغلب این ترانه ها بیزارند و اجرای آهنگهای رقص را دون شأن خود میشمارند. با این حال رابطهی آشیق و خواننده بسیار پیچیدهتر از اینهاست. از قدیم شهرت ملاک مهمی در سنت آشیقی به شمار میآید. هر قدر که ثروت بی اهمیت شناخته شده، شهرت و محبوبیت تاییدی است برحقیقی بودن آشیق و موفقیت او در سلوک خویش. در واقع رسیدن به مقام استادی که آرزوی هر آشیقی است جز با محبوبیت و شهر ممکن نیست. از این زاویه بهتر میتوان درک کرد که محبوبیت یک خواننده بیبهره از «سجایای اخلاقی» لازم تا چه حد میتواند مایهی رشک و حتی اندوه یک آشیق سالخورده شود.
مشکل دیگر رابطهی بین سنت آشیقی و رسانههای مدرن در ایران، عدم شناخت سنت و نگاه توریستی به آن است. برگزارکنندگان جشنوارههای غیرحرفهای و مدیران پخش رادیو و تلویزیون از این سنت به خوبی آگاهی ندارند و ترجیح میدهند حداقل دستمزد را بپردازند و یک آشیق روی صحنه داشته باشند. بدون اینکه واقعاً نگران کیفیت کار او باشند. به این ترتیب، اساتید بزرگ معمولا به خاطر مطالبهی دستمزد یا دوری از حلقههای نزدیک به رسانهها به حاشیه رانده میشوند. در نتیجه آشیقهایی به جشنوارهها، برنامههای رادیویی یا تلویزیونی راه مییابند که از نظر اساتید سنتی لزوماً بهترینها نیستند. از نظر مصاحبهشوندگان من «بی تجربگی» این افراد تصویر خوبی از سنت ارائه نمیکند. با اینحال باید در نظر داشت که: ۱. قسمت عظیمی از سنت چنان که پیشتر گفته شد، نمیتواند با مخاطبان جوان ارتباط بر قرار کند؛ ۲. در اغلب موارد این برنامهها تنها جنبهی تفریحی دارند و هدف معرفی واقعی سنت نیست، بلکه حضور نمایشی نمایندهای از سنت است؛ ۳. در این نوع گزینش معمولا مهارتی که معیار قرار میگیرد با معیارهای سنتی آشیق موفق تفاوت بسیار دارد.
علاوه بر این، دراین اجراها آشیقها باید شعر کوتاهی را در همراهی با موسیقی بخوانند شعری که انتخاب میشود به ندرت میتواند از نگاه سنت شعر مناسبی باشد.اشعار مناسبتی در سنت آشیقی جایگاه ویژهای دارند و نه تنها اشعار روز بلکه انواع تعریف نیز میتوانند به نوعی در سنت جای بگیرند. اما معمولا به خاطر کمبود وقت یا استیصال آشیق کم تجربه در مقابل دوربین و تمرکز او بر ارائهی چیزی که مانع از دعوت او در مناسبتهای بعد نشود، این اجراها نمیتوانند بهدرستی در سنت ادغام شوند و حالت نچسب و مصنوعی به خود میگیرند.
آشیقهایی که در کنسرتها میخوانند عموماً افرادی هستند که تصور مدرنی از موسیقی دارند. آنها اجراهای سنتی را با سلیقه مردم شهری و طبقهی متوسط تطبیق میدهند. در این نوع اجراها موسیقی و آهنگ بر کلام غلبه دارند، در حالی که در اجراهای سنتی کاملاً برعکس است و محتوا، توانایی آشیق در پاسخ به خواستهها و سوالات مخاطبان پر اهمیتتر از کیفیت ساز اوست و موسیقی تنها بخشی از اجرا را همراهی میکند. کنسرتهای آشیقی مانند سایر کنسرتهای مدرن تهیه و سازماندهی میشوند، بنابراین هیچ بداهه و هیچ رابطه عاطفی خاصی بین آشیق و مردم وجود ندارد. این کنسرتها معمولا شکل یک کار گروهی را دارند که از راه فروش بلیط هزینههای خود را تامین میکند. ناگفته پیداست که مخاطب این کنسرتها ومخاطب آشیق در عروسی یکی نیستند و ذاتا به طبقههای اجتماعی متفاوتی تعلق دارند. رابطهی فرد به فردی که در عروسی بین سفارشدهنده و آشیق برقرار میشود و معمولا تا سالها در خاطر آشیق میماند اما اینجا به فیدبکهای رسانهای و بعضا فردی بعد از کنسرت تبدیل میشوند.
در گذشتهای نه چندان دور آشیقها فقط در حاشیه جشنوارههای مختلف، به ویژه جشنوارههای مربوط به اقوام یا شبهای شعر دعوت میشدند تا مخاطبان را سرگرم کنند. این اجراها معمولا به نوعی زمان استراحت بین دو برنامه جدی تلقی میشدند. آشیق اشعار کوتاهی مربوط به موضوع همایش یا اشعار شاد فولکلوریک را میخواند. در ده سال اخیر برخی از آشیقها موفق به ورود به موسسات مدرن و برگزاری جشنواره های مخصوص سنت آشیقی شدهاند. مخاطب اجراهای گروه اول اغلب شهروندانی بودند که یا به دنبال پر کردن اوقات فراغت خود در یک برنامهی تفریحی شرکت میکردند یا به مناسبت خاصی گرد هم میآمدند و چند دقیقه ای هم شاهد اجرای آشیق بودند. در اجراهای گروه دوم افرادی شرکت میکنند که به طور ویژه به این سنت علاقه دارند. این مراسم دارای فرمول ها و آیین های سنتی است اما درواقع همه چیز تمرین شده و نوعی شبیه سازی اجرای سنتی یا تئاتری است که مراسمی مرده را به تصویر میکشد. آشیق سنتی اغلب اجراهای گروه اول را کاملاً بیارزش و دون شأن خود میداند اما اغلب یا به خاطر حفظ سنت یا به خاطر نیاز به دستمزد اندکی که پرداخت میشود؛ و یا حتی به خاطر دسترسی به صحنه و آزمودن بخت خود در این رقابت پیچیده به آن تن میدهد. اجراهای گروه دوم اما شأن و تشخص خاصی دارند و معمولا دعوت شدن به آنها حتی بدون دریافت دستمزد لذتبخش است. کما اینکه از این طریق آشیق میتواند با مخاطبان تجدید دیداری بکند و به این ترتیب در هفته ها و ماههای آینده تماسهای بیشتری برای دعوت به عروسی داشته باشد.
دیدیم که برای آشیقها و مخاطبان سنتی آنها این روایات معنایی متفاوت از ادبیات داشت. مراسمی بود آیینی که به عنوان یک نهاد اجتماعی عمل میکرد: مشارکت در مراسم روابط بین فردی اعضای گروه و در سطحی وسیعتر جامعه را تنظیم میکرد، بازگویی سنت حافظه جمعی و دانش عامیانه در مورد جهان را منتقل و البته به روزرسانی می کرد. کاهش مجموعهای پویا به گونههای ادبی که از روی نمونههای ادبیات مکتوب تعریف شدهاند، زیباییشناسی و عملکرد هنر سنتی را زیر سوال میبرد.هر رسانهای غیر از رسانهی سنتی اجرا در مراسم،قسمتی از اجرا را حذف میکند و حتی در دراز مدت بر متون و مناسبات اقتصادی و اجتماعی موجود میان اساتید سنت تاثیر میگذارد. مشکل اصلی سنت آشیقی در دنیای امروز این است که دیگر نمیتواند مانند گذشته به عنوان یک نهاد مستقل زنده بماند. بخشهای خاصی از آن دیگر معتبر نیست زیرا تقسیم کار اجتماعی و تخصصی شدن نقشی که این بخشها به عهده داشتند را به نهادهای متخصص مستقلی سپرده است: دین انحصار برآوردن نیاز به معنویت و توضیح سنتی جهان را در دست گرفته است. و البته حتی همین دین نیز در مقابل نهادهای علمی متعدد و توسعه یافتههر روز بیش از پیش به قلمروی کوچکتر رضایت میدهد. بنابراین، این توضیحات عامیانه و اسطورهای از جهان که آشیقها ارائه میکنند کاملاً بی اعتبار هستند. چند نفر در دنیای امروز ما حاضر میشوند در مجلس عروسی پولی به آشیق بدهند و از او سوالهایی بکنند که نسلهای گذشته میکردند: چرا هفته هفت روز دارد؟ هابیل و قابیل چطور به تنهایی نسل انسان را گسترش دادند؟ پیامبر در معراج خود چه حیوان عجیبی دید[۱۱]؟
علاوه بر این، یکی از وظایف مهم سنت آشیقی این بود که برخی رویدادهای تاریخی را چندان بازگو کند که بخشی از حافظه جمعی و تاریخ مشترک شوند. امروزه نهاد تاریخ نگاری رسمی اجازهی قد علم کردن به هیچ روایت رقیب دیگری نمیدهد. در مورد تربیت اخلاق و آداب و رسوم هم همین طور. آداب، قواعد واصول زندگی تغییر کردهاند و دیگر آشیق و مجموعه مطالب سنتی او به هیچ وجه مرجع مناسبی برای یادگیری نحوه رفتار محسوب نمیشوند.
در نتیجه، تنها چیزی که برای آشیقها میماند حوزهی ادبیات و موسیقی است. برای این کار آشیقها باید با نوازندگان، خوانندگان و شاعران رقابت کنند. اما زیباییشناسی ادبیات شفاهی کاملاً متفاوت است و سازگاری آن با زیباییشناسی مدرن بسیار دشوار است. در حالی که ادبیات شفاهی مبتنی بر تکرار است و باید در زمینه مراسم آیینی و جمعی درک شود، هنر مدرن بر فرد و تکرار ناپذیری اثر و منحصر به فرد بودن آن تاکید میکند.
درک مخاطبان سنتی از اجراهای حماسی و نوع ادبی حماسی با آنچه در قرن نوزدهم به عنوان بخشی از نظریههای نوع ادبی توسعه یافته و از روی متون تدوین شده، بسیار متفاوت است. روایتهای حماسی به نهادی غیر از نهاد ادبیات تعلق دارند. آنها زیباییشناسی خاص خود را دارند. تلاش ما برای تکهتکه کردن یک اجرا، تعاملات اجتماعی ایجاد شده در اطراف آن و دلالتهای معنایی و زیبایی خاص آن را از بین میبرد.هنگام ثبت و انتقال، کلام چاره ای جز تکهتکه شدن ندارد. بخشهای مختلف از پیکرهی واحد اجرا جدا شده به قواعد چارچوبهای مختلف تن میدهند. روایت منثور و ابیات منظوم هر یک با توجه به مضمون و محتوای خود برای جای گرفتن در دستهبندیهای متفاوتی تغییر میپذیرند. مثلها به عنوان فولکلور در مجموعه ها گردآوی میشوند و باورها به شکلی فروکاسته در کتابهای «باور عامه» جا میگیرند. ناگفته پیداست که بخش زیادی نیز هیچگاه هیچ جا ثبت نمیشوند چون با چارچوبهای موجود سازگاری ندارند: همه فرمولهای سنتی که آشیقها هنگام اجرا برای صحبت با مردم از آنها استفاده میکنند، مناسک، حرکات و قواعد ریز و درشتی که فهم این متون را ممکن میکردند.
متنی که به عنوان داستان کوروغلو به دست ما می رسد عقیم است. آشیقهای جوان دیگر به رسم قدیم تعلیم نمیبینند و باور پیشینیان را به حرفهی خود و کلام به ارث رسیده ندارند. یعنی با تغییر نسل دیگر چارهای جز بسنده کردن به همین متون عقیم نخواهد بود. ترکان ایران نیز مانند بسیاری دیگر از مردمان جهان از اجرای حرفهای سنت فاصله می گیرند. ثبت و نگهداری لحظههای آفرینش در فقدان رابطهی مستقیم و نزدیک خالق و مخاطب (نگارش، دیجیتال، فیلم، صدا یا حتی اجرای زنده ی اینترنتی) روز به روز بیش از پیش جا می افتد. رونق امروز بازار کتاب ترکی در ایران نشان میدهد که این گسست از مدتها پیش آغاز شده است و بازگشت به گذشته غیر ممکن است. سرگردانی دونکیشوت وار این مردان از خود گذشته در هزار توی میدانهای فرهنگی شهری گواه روشنی بر این مدعاست. تنها کاری که میتوان کرد توجه به روشهای نوین ثبت، مطالعه و دریافت این آثار است. تنها با به رسمیت شناختن بوطیقای ویژهی کلام و اجراست که میتوان به تجربهی دریافتی نزدیک به دریافت سنتی اثر امید داشت.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۳
[۱] – منیره اکبرپوران متولد تبریز در سال ۱۳۶۳ (۱۹۸۴) که اشعار خود را با نام اولکر اوجقار به چاپ رسانده، دکترای ادبیات فرانسه را در سال ۲۰۱۸ از دانشگاه شهید بهشتی تهران اخذ کرده است. رساله دکترای او که پنج مقالهی مستخرج از آن به طور آنلاین در دسترس هستند به تطبیق دریافت دو حماسهی کهن فرانسوی و ترکی میپردازد: رزمنامههای رولان و کتاب دده قورقود. در امتداد این پژوهش او دو سال پژوهشگر فوق دکترای دانشگاه کلرمون فران (فرانسه) بود که در این مدت با ترجمهی پنج اجرای کوراوغلو به فرانسه مطالعات خود را بر تحول اجراها در فضاهای مدرن شهری متمرکز کرد. حاصل این دو سال یک کتاب و چندین مقاله در آستانهی چاپ هستند. نگارنده مقاله در حال حاضر دانشجوی دکترای مرکز ملی پژوهش علمی (INRS)در مونترال کاناداست و از طریق تحلیل سی مصاحبهی انجام شده با آشیقهای مناطق مختلف ایران بر روی تجربه زیستهی آخرین نسل آشیقهای سنتی ایران کار میکند.
این مصاحبهها به زودی در قالب ویژهنامهی نشریه اوزان در تهران به چاپ خواهند رسید. مطلب حاضر چکیدهای از مقدمهی این مصاحبههاست.
آثار پژوهشی نگارنده :
۱- « Vers l’étude du « travail épique » dans le Livre de Dede Korkut », Études mongoles et sibériennes, centrasiatiques et tibétaines, Paris, EPHE-CEMS, 2014, N° ۴۵ (https://journals.openedition.org/emscat/2340).
۲- « L’Altérité dans Le Livre de Dede Korkut : l’image du chrétien », The Journal of Academic Social Science Studies, n°۵۷, p. 291-309, Été ۲۰۱۷.
۳- « Le destan turc est-il une épopée ? Premiers débats et prolongements actuels », Recueil Ouvert du Projet Épopée, Université Grenoble Alpes, (http://ouvroir-litt-arts.univ-grenoble-alpes.fr/revues/projet-epopee/283), 2017.
۴- « Approches de l’imaginaire épique ; vers conceptualisation d’une notion », Bulletin de l’IFAN Ch. A. Diop, sér. B, t. LIX, n° ۱-۲, ۲۰۱۹, p.157-167.
آثار در حال چاپ:
۱- « Le destan de Koroğlu et l’éloge de la rébellion », colloque international La transgression dans l’épopée, Rouen, 27-28 septembre, 2018.
۲- « Récitations des ashiq iraniens au sein des institutions modernes : anachronisme et transformation sociale », Anachronisme, Saulo Neiva, Presses de l’université Clermont-Auvergne.
۳- Koroğlu du XXIe sicèle et les aşıq iraniens, Texte bilingue de six récitations enregistrées en Iran du 2015-2018 et dans de différents milieux culturels, Isis, Istanbul.
۴- « La notion d’imaginaire épique à l’épreuve du Livre de Dede Korkut », Revista Epicas, Asie épique (2).
[۲] Foley, J. M. (1999). Homer’s traditional art. Penn State Press.p.13-34.
[۳] Seydou, C. (1996). « L’épopée, genre littéraire ou institution sociale ? L’exemple africain », In : L’épopée : mythe, histoire, société, Littérales, N°۱۹, ۵۱-۶۶.
[۴] اینجا «کلام» به عنوان معادلی برای «سؤز» در عبارت«سؤز و ساز» مورد استفاده ی آشیقها انتخاب شده است ، دو گانهای که موسیقی را از کلام جدا میکند. آشیقها معمولا هنگام صحبت از شجرهی حرفهای خود از دو نوع استاد نام میبرند، استاد کلام و استاد ساز. بنابراین میتوان این واژه را معادل «متن» در سنت شفاهی در نظر گرفت. بدیهی است که کلام از نظر بوطیقا با حرف زدن عادی تفاوت بسیار دارد و آفریده میشود. چه زمانی که با یک بداهه طرف هستیم، چه زمانی که آشیق آفریدهی پیشینیان یا حتی معاصران خود را بازآفرینی میکند.
[۵] Diouf, M. (1991). « L’invention de la littérature orale : les épopées de l’espace soudano-sahélien », Études littéraires, ۲۴ (۲), p. 31-32.
[۶] Bayatı
[۷] Bağlaşma /Deyişmə
[۸] مشهورترین این داستانها داستان رویارویی پیروزمندانهی خسته قاسیم با میرزا کاظم، حاکم شرع زمان خویش، در قرن۱۸ میلادی است. مقبرهی خسته قاسیم در شهر تیکمهداش( آذربایجان شرقی) و مسجد میرزا کاظم در شهر تبریز قرار دارند.
[۹] Aşıq bilən, aşıq taniyan adam
[۱۰] دوداق دیمز (dodaq dəyməz)به شعرهایی گفته میشود که در آن حروفی که طی تلفظ آنها لبها با هم تماس پیدا میکنند استفاده نمیشود.
[۱۱] سوالها از خاطرات آشیقهای مورد مصاحبه انتخاب شدهاند.