حسن حسینی کلجاهی؛ مدرنیته و یهودی‌کشی

حسن حسینی کلجاهی

 

مدرنیته و یهودی‌کشی

(معرفی کتاب  و نویسنده‌اش)‏

 

اخیراً کتاب مدرنیته و یهودی‌کشی که ترجمه کتاب ‏Modernity and the Holocaust‏ نوشته زیگمونت باومن ‏است بعد از شکست در اخذ مجوز انتشار از اداره ارشاد اسلامی ایران به صورت دیجیتال در سایت ‏‏«باشگاه ادبیات» انتشار پیدا کرده و نسخه‌ی دیجیتال آن در این نشانی به رایگان در اختیار همگان است: ‏

https://www.bashgaheadabiyat.com/product/modernite_yahudkoshi

 

باومن یکی از بانفوذترین جامعه‌شناسان معاصر دنیاست. او در سال ۱۹۲۵ در لهستان متولد شد، در سال ‏‏۱۹۳۹ بعد از حمله ارتش هیتلر به لهستان با خانواده خود به اتحاد شوروی پناه برد، در جنگ جهانی دوم در ‏آرتش لهستان زیر فرماندهی اتحاد جماهیرشوروی علیه آلمان رزمید، بعد از پایان جنگ به تحصیل و بعد به ‏تدرییس در جامعه شناسی اشتغال پیدا کرد و به درجه پروفسوری جامعه‌شناسی رسید، در سال ۱۹۶۸ ‏باگسترش کمپین ضد یهودی در لهستان این کشور را به قصد اسرائیل ترک کرد، مدتی در دانشگاهای ‏تل‌آویو و حیفا به تدریس پرداخت، و بعد در سال ۱۹۷۱ به انگلستان نقل مکان کرد و بقیه عمر خود را تا ‏سال مرگش دز ۲۰۱۷ در این کشور به تدریس و تحقیق در زمینه جامعه‌شناسی پرداخت. او کتاب‌ها و ‏مقالات فراوانی به زبان‌های لهستانی و انگلیسی منتشر کرده که بخش بزرگی از آن‌ها به زبان‌های ‏مختلف دنیا ترجمه شده است.‏

 

کتاب مدرنیته و یهودی‌کشی را می‌توان مهم‌ترین کتاب باومن و یکی از عمیق‌ترین کتاب‌های جامعه ‏شناسی عصر حاضر به حساب آورد. این کتاب در سال ۱۹۹۰ به دریافت جایزه آمالفی، معتبرترین جایزه ‏علوم اجتماعی در اروپا، نائل آمده است. سخنرانی باومن را در جلسه اهدای این جایزه در پایان این کتاب ‏مطالعه می‌کنید.‏

 

همان طور که از اسم کتاب پیداست باومن در این کتاب به رابطه بین مدرنیته و یهودی‌کشی (هولوکاست) ‏می‌پردازد. منظور او از مدرنیته مجموع سازمان‌های مدرنی است که در آن‌ها سمت‌ها جای انسان‌های ‏واقعی را می‌گیرند و رابطه سمت‌ها توسط مقرراتی که برای تسهیل کارهای سازمانی و تنظیم سرعت ‏آن‌ها تدوین شده‌اند انجام می‌گیرد. در این سازمان‌ها کارها به دلیل تخصصی شدن به اجزا و مراحل ‏مختلفی که گاه در سطح جهانی گسترده‌اند تقسیم می‌شوند و رابطه این اجزا و مراحل عمدتا از طریق ‏سلسله‌مراتب قدرت و تبعیت فرودستان از فرادستان تعیین می‌شوند. در این سازمان‌ها تخصص حرف اول را ‏می‌زند و خصلت‌های شخصی افراد نقش تعیین‌کننده‌ای ندارند. به همین دلیل بعضی از جامعه شناسان ‏کارکنان سازمان‌های مدرن را نیمه انسان و نیمه سازمان توصیف کرده‌اند. یا یکی از کاریکاتوریست‌های ‏ایرانی پاهای کارمندان این سازمان‌ها را با پایه‌های میزهایشان یکی ترسیم کرده است. در سازمانهای ‏مدرن نقش اخلاق به پایین‌ترین حد خود نزول می‌کند.‏

 

منظور باومن از هولوکاست (که در این کتاب به دلیل حساسیت مقامات ایران به یهودی‌کشی ترجمه شده) ‏آزار و کشتار معمولی یهودیان نیست؛ آزار و کشتاری که همواره در طول تاریخ انجام گرفته است. بلکه ‏کشتار سیستماتیک و منظم میلیون‌ها یهودی است توسط یک دستگاه مدرن که در آن عقلانیت و کارآئی ‏در درجه اول اهمیت قراردارد و هدف آن ایجاد «دنیای ایده‌آل و بی عیب و نقص» هیتلر است.‏

 

باومن تبعیت از قدرت در جوامع مدرن و ارتباط آن با فاصله اجتماعی را با آزمایش‌های میلگرم، استاد ‏روانشناسی اجتماعی دانشگاه ییل در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، توضیح می‌دهد. در این آزمایش‌ها یک ‏استاد دانشگاه صاحب صلاحیت از دانشجویان می‌خواهد نخست دست فردی را که قربانی محسوب ‏می‌شد روی صفحه‌ای که تظاهر می‌شد شوک الکتریکی وارد می‌کند فشار دهند. از تعداد آزمایش‌کنندگان ‏فقط ۳۰ درصد این آزمایش را تا پایان انجام دادند. وقتی در مرحله بعد از آنان خواسته شد که به جای ‏فشاردادن دست قربانی اهرم‌های میز کنترل را برای انجام همین کار حرکت دهند و شوک الکتریکی ‏غیرمستقیم انجام گیرد تعداد کسانی که تبعیت کردند به ۴۰ درصد رسید. وقتی قربانیان را پشت دیواری ‏مخفی کردند به نحوی که صدای فریاد آنان شنیده می‌شد تعداد کسانی که آماده بودند کار را تا آخر انجام ‏دهند به ۶۲.۵ درصد رسید. قطع کردن صدا این تعداد را چندان بالا نبرد. و رقم را فقط اندکی افزایش داد و ‏به ۶۵ درصد رساند.‏

 

نتایجی که میلگرم از این آزمایش‌ها می‌گیرد این است که هرچه فاصله جسمی و روانی مجریان از قربانیان ‏بیشتر باشد ستمگربودن مجریان آسانتر است و این فاصله بیشتر در دید تجلی پیدا می‌کند تا در گوش. به ‏کلام خود میلگرم:‏

 

«هر نیرو یا اتفاقی که بین واردکننده شوک و نتایج وارد کردن شوک به قربانی قرار گیرد به کاهش اضطراب ‏واردکننده شوک منجر خواهد شد و سرپیچی را کمتر خواهد کرد. در جامعه مدرن، دیگران غالباً بین ما و آن عمل ‏ویرانگر نهائی که ما در آن سهیم هستیم قرار می‌گیرند.»‏

 

فهم این که چرا فاصله داشتن با قربانی ستمگری را آسان‌تر می‌کند از لحاظ روانشناختی چندان پیچیده ‏نیست. در این حالت فاعل ِ عمل از عذاب ِ دیدن نتیجه‌ی عمل خود در امان می‌ماند. حتی ممکن است خود ‏را گول بزند و باور کند که هیچ چیز واقعا وحشتناکی روی نداده است، و به این وسیله عذاب وجدان خود را ‏تسکین دهد.‏

 

و لیکن این، ازنظر باومن، تنها تبیین موضوع نیست. تبین تکمیل‌کننده‌اش اجتماعی بودن این گونه اعمال ‏است. قرار دادن قربانی در اتاقی دیگر نه فقط او را از فاعل عمل دور می‌کند، بلکه فاعل عمل و مسئول ‏آزمایش را به هم نزدیک می‌کند. در این حالت بین مسئول ِ آزمایش و فاعل عمل تعلق گروهی تازه‌ای به ‏وجود می‌آید که قربانی از آن محروم است. در شرایط وجود فاصله، قربانی واقعا فردی بیگانه است، بیگانه و ‏تنها، چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روانی.‏

 

نمونه بارری که باومن در مورد تأثیر فاصله اجتماعی در تسهیل فجایع ذکر می‌کند بمباران یک کشور توسط ‏نیروهای هوائی کشور دیگر است. در این بمباران‌ها خلبانان با نگاه به نقشه‌ای که از قبل فراهم شده ‏نقطه یا نقاطی را مورد حمله قرار می‌دهند و بعد از بازگشت با آرامش کامل و بدون عذاب وجدان به بازی ‏با فرزندان خود می‌پردازند یا با آنان غدا می‌خورند بی آن که فکر کنند صدها تن و از جمله فرزندان دیگران در ‏محلی که بمباران کرده‌اند فدا شده‌ و یا بین مرگ و زندگی به خود می‌پیچند. اگر هم بعدها در مورد نتایج ‏عمل خود مورد سؤال فرار گیرند انجام آن را به اجرای دستور از ما فوق خود نسبت می‌دهند؛ کاری که ‏تعدادی از مسئولان هولوکاست در محاکمه‌شان در دادگاه نورنبرگ انجام دادند.‏

 

به اعتقاد باومن فاصله اجتماعی زندگی مدرن در تسهیل وقوع هولوکاست نیز تأثیر به سزائی داشت. ‏یهودیان، بنا به سنت دیرینه، در بسیاری ازشهرهای اروپا در گتوها زندگی می‌کردند و این گتوها رابطه ‏یهودیان را با بقیه مردم شهرها به حداقل رسانده بود. وقتی مسئولین نازی یهودیان را در گروه‌های بزرگ ‏به سالن‌های مرگ می‌فرستادند مردم عادی به دلیل دوری از آن‌ها اطلاع بسیار کمتری از سرنوشت آنان ‏پیدا می‌کردند و اگر هم پیدا می‌کردند بی‌اعتنا از کنار آن رد می‌شدند. بنا به تفسیر باومن که بر خوانده‌ها ‏و تجربیات شخصی او استوار است اگر آنان در گتوها زندگی نمی‌کردند و با مردم ارتباط روزانه داشتند این ‏بی‌توجهی هرگز به این گستردگی اتفاق نمی‌افتاد. نمونه‌های زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه افراد غیر ‏یهودی سعی می‌کردند به یهودیانی که با آنان ارتباط نزدیک داشتند کمک کنند و آنان را از این مهلکه نجات ‏دهند. حتی کسانی که نگاه مثبتی به یهودیان نداشتند یهودیان نزدیک به خود را افرادی مهربان ‏می‌دانستند و آنان را از مجموع یهودیان دیگر جدا می‌کردند: ”نه، من او را می‌شناختم. او آدم بسیار ‏مهربانی بود و به یهودیان دیگر شباهت نداشت».‏

 

نقش فاصله اجتماعی را حتی امروزه هم در شهرهای بزرگ اروپا در مورد مهاجرین می‌بینیم. کسانی از ‏افراد بومی که با مهاجرین معینی نزدیکند این «مهاجرین مهربان» را از بقیه «مهاجرین بد که اکثریت دارند» ‏جدا می‌کنند و آنان را انسان‌هائی نزدیک به خود ازریابی می‌کنند. طبق تجربیات شخصی من (مترجم) بین ‏خود مهاجران ایرانی در سوئد این گفتار مرتب تکرار می‌شود که می‌گویند «دوستان سوئدی‌ام به من ‏می‌گویند تو مثل ایرانیان دیگر نیستی».‏

 

به اعتقاد باومن تأثیر همین فاصله اجتماعی بود که به گردانندگان هولوکاست یاد داده بود مجربان را ار ‏قربانیان دور نگه دارند. افرادی که یهودیان را برای بردن به کوره‌های آدم‌سوزی به کامیون‌ها سوار می‌کردند ‏با آنان مثل «بار حمل و نقل» برخورد می‌کردند. کامیون‌ها را بر اساس این بارها تجهیز و بازسازی می‌کردند ‏و تمهیدات معینی به کار می‌بردند تا کسانی که کوره‌های آدم‌سوزی را روشن می‌کنند این کار را از فاصله ‏دور انجام دهند تا نتایج اعمال خود را به چشم خود نبینند.‏

 

رویه دیگر صنعت مدرن هولوکاست استفاده از قربانیان برای پایین آوردن هزینه‌ها بود. انتخاب افرادی که باید ‏عازم کوره‌های آدم سوزی می‌شدند در بسیاری از موارد توسط مسئولان یهودی گتوها انجام می‌گرفت. ‏این مسئولان گاه ازنتایج انتخاب خود بی‌خبر بودند ولی در بسیاری از موارد به این اقدام وحشتناک تن ‏می‌دادند تا به زعم خود با قربانی کردن تعدادی محدود تعداد بیشتری را نجات دهند، گرچه این انتخاب ‏کنندگان در غالب موارد موفق به «نجات تعداد بیتشری» نمی‌شدند و نجات‌یافتگان امروز در عمل به ‏قربانیان فردا تبدیل می‌شدند. گذشته از این در این انتخاب‌ها رشوه‌های گزافی هم بین قربانیان و مسئولان ‏رد و بدل می‌شد.‏

 

در صنعت هولوکاست، مانند بسیاری از صنایع مدرن دیگر، گاه جای وسیله و هدف عوض می‌شد. اکنون که ‏این صنعت به وجود آمده بود به راحتی نمی‌شد کنارش گذاشت. کنار گذاشتن یک صنعت بزرگ هزینه‌بردار ‏است. اگر امروز به تولید کالائی نیاز نیست می‌توان به جای برچیدن صنعت، تولید کالاهای دیگری را ‏جانشین آن کرد. همین اتفاق در صنعت هولوکاست روی داد. این صنعت از قتل گزینشی یهودیان به سوی ‏کشتار جمعی آنان و از کشتار جمعی یهودیان به سوی کشتار افراد معلول، کولی‌ها و همجنس‌گرایان ‏حرکت کرد. و اگر حکومت هیتلر دوام پیدا می‌کرد معلوم نبود فردا نوبت کدام گروه‌ها برسد. به بیان زیبای ‏باومن «هیتلر درصدد ایجاد یک باغ زیبا بود؛ باغی که هر روز باید علف‌های هرز آن را کند تا گلهای زیبای آن ‏امکان رشد پیدا کنند».‏

 

هدف باومن در این کتاب زیر سؤال بردن مدرنیته و پناه بردن به راه حل‌های سنتی نیست. او به عنوان یک ‏جامعه شناس با تجربه به خوبی می‌داند که کم شدن گرسنگی میلیون‌ها انسان، مبارزه با ییماری‌های ‏گوناگون و بهبود غیر قابل انکار زندگی انسان‌ها نیتجه رشد صنایع و راه‌های مبارزه با بیماری‌های گوناگون ‏است. او به خوبی می‌داند که آزادی او در انتقاد از مدرنیته در کشورهای مدرن نتیجه رشد دموکراسی در ‏این کشورها و جلوگیری از چاپ چنین کتاب‌هائی در کشورهای سنتی نتیجه عدم رشد دموکراسی در این ‏کشورهاست. هدف او، برعکس، هشدار دادن به خوانندگان کتاب خود است تا بدانند که خطرات برای ‏همیشه ازبین نرفته و فجایعی از نوع هولوکاست هنوز هم می‌تواند تکرار شود. هدف او هشدار به ‏اندیشمندانی از نوع اندیشمندان مخاطب آزمایش‌های میلگرم است که حاضر به پذیرش نتایج آزمایش‌های ‏او نبودند و به جای تأمل در این نتایج از انتشار آن‌ها جلوگیری کردند تا صدمه‌ای به مدرنیته مورد اعتقادشان ‏وارد نشود.‏

 

هدف باومن هشدار به همه ماست که به دلیل اشتغال در یک سازمان مدرن حلقه‌ای از فعالیت‌های آن ‏هسیتم و ممکن است نادانسته به فجایعی کمک کنیم که هرگز مایل به انجام آن نبوده‌ایم. هرکدام از ما ‏به خودی خود آدم‌های بد و خوب نیستیم. بدی و خوبی ما عمدتا به شرایطی که در آن قرار می‌گیریم ‏بستگی دارد. باومن این نکته را با مثال جالبی از یک ژورنالیست توضیح می‌دهد. او می‌نویسد:‏

 

«یکی از خبرنگاران لوموند با گروهی از قربانیان هواپیماربائی مصاحبه کرد. یکی از جالب‌ترین چیزهائی که کشف ‏کرد میزان بالای طلاق در بین زوج‌هایی بود که عذاب گروگان بودن را باهم تجربه کرده بودند. او کنجکاوانه از این ‏افراد درخواست کرد که علت تصمیم خود را برای طلاق بیان کنند. بسیاری از مصاحبه شوندگان گفتند که قبل از ‏هواپیماربائی هرگز به طلاق فکر نکرده بودند. ولی در اثنای این حادثه ترسناک «چشمانشان باز شد» و همسران ‏خود را  «به چشم دیگری نگاه کردند». شوهران خوب معمولی «ثابت کردند» که موجودات خودخواهی هستند که ‏فقط به شکم خود فکر می‌کنند؛ تجار شجاع نشان دادند که بزدلانی منزجرکننده‌اند». انسان‌های کاردان «در هم ‏شکستند و کاری جز گریه و زاری برای مرگ قریب الوقوع خود انجام ندادند». خبرنگار پرسید: کدام‌یک از این ‏چهره‌های متضاد چهره واقعی این افراد است و کدام‌یک نقاب صورت آنان؟ او به این نتیجه رسید که سؤال را غلط ‏طرح کرده است. هیچکدام از این چهره‌ها «حقیقی‌تر» از دیگری نبودند. این‌ها امکان‌هایی بودند که شخصیت هر ‏قربانی همیشه با خود حمل می‌کرد. ساده‌تر بگوییم، این چهره‌ها در زمان‌های مختلف و شرایط مختلف آشکار ‏می‌شدند. چهره «خوب» فقط به این دلیل طبیعی به نظر می‌رسید که در شرایط عادی بیش از دیگر چهره‌ها ‏مقبول دانسته می‌شد. اما چهره دیگر هم همیشه حاضر بود، گرچه معمولا به صورت نامرئی. جالب‌ترین جنبه ‏یافته خبرنگار این بود که اگر حادثه هواپیماربائی رخ نمی‌داد «چهره دیگر» احتمالاً برای همیشه مخفی می‌ماند، ‏زوج‌ها همچنان از زناشوئی خود لذت می‌بردند و آن چهره‌ای را که می‌شناختند دوست می‌داشتند، غافل از این ‏که بعضی موقعیت‌های غیرمنتظره صفاتی نامطبوع را دراشخاصی که فکر می‌کردند می‌شناسند علنی ‏می‌سازند.» (ص ۳۰)‏

 

هدف باومن توصیف رشد یک‌جانبه کارآئی مدرنیته است که وقتی در دست نیروهای مخربی از نوع هیتلر ‏قرار می‌گیرد نتایج فاجعه‌باری به وجود می‌آورد. هدف او هشدار در مورد پیدایش دنیائی است که در آن ضد ‏مدرن‌ترین نیروها پیشرفته‌ترین فراورده‌های مدرنیته را به کار می‌گیرند تا از پوسیده‌ترین سنت‌های خود ‏محافظت کنند. امروزه مدرن‌ترین سلاح‌ها در مدرن‌ترین هواپیماها برای نابود کردن آزادی و برابری انسان‌ها ‏حمل و نقل می‌شود.‏

 

برای بستن راه فجایعی که ممکن است بار دیگر توسط سازمان‌های مدرن به وجود آید باومن راه حل نهائی ‏روشنی ندارد. همان طوری که خود او اعتراف می‌کند هدف او از نوشتن کتاب «مدرنیته و یهودی‌کشی» ‏بیشتر هشدار است تا نشان دادن راه حلی روشن و مشخص. لیکن او با طرح نکاتی که می‌تواند پایه‌های ‏مطالعه و بحث اندیشمندان اجتماعی باشد سعی می‌کند این اندیشمندان را برای پیدا کردن راه حل‌های ‏مشخص بسیج کند.‏

 

همان طوری که در ابتدای این نوشته اشاره شد به نظر باومن یکی از مشخصات مدرنیته تقویت تبعیت از ‏مقررات موجود و دستورات مقامات مافوق است. زمانی نظامیان ایران امر می‌کردند که سربازان باید هنگام ‏انجام وظیفه حتی در مقابل مجسمه‌هائی که نشان‌های افسران ما فوق را برشانه دارند ادای احترام ‏کنند. همین طور چنان که آزمایش‌های میلگرم نشان می‌دهد ایجاد فاصله اجتماعی یکی دیگر از ‏مشخصات مهم مدرنیته است. باومن هر دوی این مشخصات را تضعیف‌کننده اخلاق در ارتباطات بین ‏انسان‌ها می‌ داند و راه حل او برای مشکلاتی که در کتابش مطرح می‌ کند تقویت اخلاق در ارتباط بین ‏انسان ‌است.‏

 

به نظر باومن که مبتنی بر آزمایش‌های یاد شده در فوق و نظرات فلاسفه و اندیشمندان رشته‌های مختلف ‏مطالعات اجتماعی است، اخلاق در رابطه نزدیک بین انسان‌ها ایجاد می‌شود. به ویژه در رابطه‌های رو در ‏رو که انسان‌ها همدیگر را می‌بینند. ما از طریق دیدن همدیگر است که به رنج‌ها و شادی‌های همدیکر پی ‏می‌بریم و از طریق نزدیک شدن به هم و ایجاد ارتباطات مستقم اجتماعی است که می‌توانیم غم‌هایمان را ‏به شادی تبدیل کنیم.‏

 

در بین فلاسفه و اندیشمندان اجتماعی کسانی که نظراتشان به نظرات باومن نزدیک‌تر است ‏پراگماتیست‌ها هستند که آموزش مداوم انسان‌ها، تقویت رابطه نزدیک بین آنان، گسترش نهادهای مدنی ‏و مقاومت در مقابل سازمان‌های سلطه‌گرا را توصیه می‌کنند. به ویژه ریچار سنت جامعه‌شناس به‌نام ‏امریکائی که باومن این‌جا و آن‌جا به تأثیر‌پذیری‌اش از نظرات او اعتراف کرده است.‏

 

ریچارد سنت در زمینه جامعه‌شناسی شهری کار می‌کند. او در همه کتاب‌های خود به نزدیک‌تر کردن ‏انسان‌ها به همدیگر تأکید می‌ورزد (درساختمان‌ها، میدان‌ها، بازارها و همه محل‌های تجمعات شهری)؛ ‏انسان‌هایی که به طبقات، اقوام، جنسیت‌ها و گروه‌های متفاوت اجتماعی تعلق دارند. به نظر او این نزدیک ‏شدن‌ها کلیشه‌های مختلفی را که در تعریف گروه‌های مختلف انسانی به کار می‌روند (بومی – مهاجر، ‏سیاه – سفید، ثروتمند ـ فقیر، مرد ـ زن ….) و آنان را از هم جدا می‌‌کنند تضعیف می‌کند. تماس‌های نزدیک ‏انسان‌ها را به صورت انسان‌های واقعی، با همه نقاط قدرت و ضعفشان، به یکدیگر نشان می‌دهند و زمینه ‏را برای همکاری‌های بعدیشان فراهم می‌کنند. او که همکاری دیرینه‌ای با شهرسازان دارد مخالف ‏سرسخت آسمان خراش‌هائی است که با طراحی و نظارت یک یا چند معمار ساخته می‌شوند و انسان‌ها ‏را در سلول‌های فردی خود مخفی می‌سازند، و مشوق پیگیر شرکت تک‌تک مردم در مرمت و ساختن ‏بخش‌های مختلف جوامع شهری.‏

 

خلاصه کردن نکات مهم یک کتاب تخصصی بیش از ۳۰۰ صفحه‌ای در چند صفحه امکان پدیز نیست. به ‏همین دلیل علاقمندان را به خواندن کامل کتاب درسایت فوق دعوت می‌کنم. در پایان لازم می‌دانم از ‏کمک‌های بی‌دریغ دوست عزیزم شیوا فرهمندراد در طراحی روی جلد کتاب و آماده کردن آن برای انتشار ‏دیجیتال تشکر کنم.‏

‏ ‏

استکهلم، ژانویه ۲۰۲۱‏

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۵