زیبا کرباسی؛ شعررمان نامه‌ی بهادر درانی و آهو حسانی

نامه های خصوصی ی بهادر درانی و آهو حسانی

۱۵۷

 

به جستجوی تو بس سرکشیدم از در و دیوار

سزد که منصب جاسوسی از کلاغ تو گیرم

(شهریار تبریزی)

 

اگر می‌توانستم سرم را جمع کنم

قلبم را جمع کنم

اشکم را جمع کنم

همه را مثل

خریطه‌های خُرده‌نان

واپسین پس‌مانده‌ی

ته پاکت دختری سربه زیر

با مظلومی‌ی نگاه ناسیر

ملوس

در این نامه بریزم

قلبت مثل پفک

زیر دندان

خرت و خرت می‌کرد بهادر

سری به شعر می‌سائیدی

گونه‌ات برق می‌زد

خیس

زانوهایت زمین را می‌بوسید

براستی

آن‌ها که خوشبختی را در معنایش می‌جویند

چه می‌جویند

 

۱۵۷

لحظه‌ای با آن دیوار انس گرفتم و با آن قالی

(شمس تبریزی)

 

روبرویت بنشینم

به آن دیوار نگاه کنم

دیوار حرفی برای گفتن داشت

اگر تنها به این چشم‌ها می‌شناختمت

وقتی به فاصله برمی‌خیزد

دور یا نزدیک

فرقی نمی‌کند

کسی چه می‌داند

که سایه‌ی کیست

وقتی شب بالا می‌کشد خود را در تن

مثل کره بر عصب‌ها می‌مالد تاریکی را

تکان‌های ناشی

تند

دیوار را دچار مالی‌خولیا می‌کند

قاب سیاه‌سرفه می‌گیرد

در گفتگوی غریب نفس‌ها

ته چاه‌های قهقهه

چاله‌های هق‌هق

در ادامه

در تکرار

آهسته می‌شویم

مثل تانی‌ی پرکشش خمیازه

در کشیدگی‌ی ملول ماهی‌چه

لذت

همه‌ات را نشان بده

با لب و دندان نشانه‌گذاری کنم

از این گوشه شروع می‌کنی

تک تک

تهش را درمی‌آوری

همه‌ات را در شادی‌ی دفتر صد برگ رنگی می‌ریزی آهو

تا مثل ابرها

به وقت بارش

تب دریا را بگیرم و

بروم

 

۱۵۸

 

یکی شکسته‌نوازی کن ای نسیم عنایت

که در هوای تو لرزنده‌تر ز شاخه‌ی بیدم

(شهریار تبریزی)

 

حال همه‌ی خدا می‌داند اگرها را

داشتی اگر

می‌دانستی

زیر زبان کمی فهم مزه می‌کردی

پیشانیت از درک عمیقی باد برمی‌داشت

گمان کمانه می‌کرد

بر خال می‌نشست

خلوت بود

هر چه بود و هست

در خلوت می‌ماند

کمی از این سگ فاصله کن آهو

سگ که مصدرش گرگ پایمال است

سگ که مصبش لابه ست

سگ که مسلکش از پی دویدن است

با این از سگ بهتران گوشه‌ی آینده را بگیر

تکانی بده

گوشش را گرم کن

حواسش را در اتحاد جمع کند

از آن میانه

شانه مهربانی برایم کنار بگذار

تا لختی بیاسایم

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *