محمدحسین صدیق یزدچی؛ تفاوتهای لائیسیته با سکولاریسم
محمدحسین صدیق یزدچی ؛
تفاوتهای لائیسیته با سکولاریسم
در این نوشتار به شرح تفاوتهای ذهنیت لائیک با سکولاریزم میپردازم. خصلتهای عمدهء آندو را در گنجایش مقالهای توضیح میدهم. و آنگاه تمایز لائیسیته و مشخصا «مدل فرانسوی» آن را در حراست و تضمین آزادیها در نهادهای سیاسی (دولت و پارلمان) و نهادهای حقوقی و ساختار آموزش یا مدرسه در تمام سطحها نشان میدهم. آنگاه به روشنی میبینیم که لائیسیته حرمت گذارترین ذهنیّت یا وضع گیری نسبت به حقوق آزادنهء انسان و روابط اجتماعی اوست. واینکه لائیسیته مدام وبی وقفه ارزشهای اومانیستی یا انسان گرای دموکراتیک درروابط جمعی انسانی را دامنه دار میکند. و حراست ازآزادیهای فردی وبقای دموکراتیک کلیّهء تشکّلهای جمعی مثل احزاب وجمعیتها و آزادی بیان وپراکندن اندیشهها را برعهدهء خود میشناسد. لائیسیته همدوش با سکولاریسم به روشنی وبی ابهام به همگان نشان میدهد که بنیان حقوقی که روابط اجتماعی انسانها را در همهء عرصهها تنظیم ومدیریت میکند، فقط وفقط از ارادهء آزاد، عقلانی و بدون قیّم انسان ناشی میگردد. روشن و بی ابهام نشان میدهد که هیچ اصل یا مبدئی قدسی یا ربوبی مثل خداوند یا پیامبری وتحت هرعنوانی که باشد، کوچکترین اعتباری درامرتنظیم روابط سیاسی یا حقوقی یا اجتماعی انسان ندارد. چرا که معنی ساده وبی ابهام «سکولاریسم» مشروعیّت بیاما واگر ارادهء آزاد وعقلانی انسان به جای ارادهء خداوند است. به سخنی تنها ارادهء آزاد وعقلانی وبدون قیّم انسان و نه خداوند سنجهء معنای زیستن و اعتباربخشیدن به ارزشهائی ست که زیست اجتماعی انسانها را مدیرّیت میکند.
پیش از هرشرح وبسطی دانسته شود که تحقق ابتدائیترین وسادهترین آزادیهای سیاسی فردی واجتماعی درجامعهء ایران مثل هرجامعهء دیگر در گرو سکولاریزاسیون یا لائیسیزاسیون (غیر قدسی یا غیر دینی گردانی) کامل تمام نهادهای عمومی: دولت و آموزش ونظام حقوقی با هدف رهایی ازاستبدادهای دینی وهرنظام ایدئولوژیک است. اما قصد من ازپژوهش و تالیف درسوژهء لائیسیته یا سکولاریزم، آگاه گرداندن ایرانیان به ضرورت بیاما واگر ِپذیرش وتحقق آن درجامعهء ایران است. زیرا جامعهء ایران بنابرنظامات وارزشهای سیاسی/ اجتماعی خود زیر سیطرهء ویرانگرضّد ارزشهای اسلامی وحکومت اسلامی ست. بنابراین نخستین گام و امکان رهایش جامعه ازاستبدادهای دین اسلام و شریعت آن وگذر به نظامی سیاسی آزادی خواه وعدالت جو، آنهم درمعنی ومفهوم اومانیستی کلمه، درگرو تحقق لائیسیته یا سکولاریزم دراینجامعهء است. به سخنی سکولاریسم یا لائیسیته تنها امکانی ست که میتواند جامعهء زیرسیطرهء استبدادهای دینی/پادشاهی ایران را به آستانهء جامعهای سیویل (مدنی) برساند. ازاینرو هرفرد ایرانی، اعم از دیندار وغیردیندار باید بداند که ۱ــ پیدایش وتامین یا تحقق آزادیهای نخستین وحقوق بنیادین بشردرجامعهء ایران یا هرکشوری وهرجامعهای خواه مسلمان، یا یهودی یا مسیحی وغیر آن، با سکولاریزاسیون یا لائیسیزاسیون، یعنی غیرقدسی یا غیر دینی گردانی ِتمام نهادهای عمومی پیوندی جدائی ناپذیردارد. ۲ــ لائیسیته یا سکولاریزاسیون، ذهنیّتی ست که به نحو روشن وقاطع قلمرو عمومی را ازقلمرو خصوصی جدا میسازد واز دخالت هر یک از ایندو در قلمرو دیگری با قاطعّیت جلوگیری میکند. ازاینرو لائیسیته باورهای دینی به هرشکل وتظاهرآنها را در قلمرو خصوصی ابقا میکند. از طرفی لائیسیته یا سکولاریسم به هیچ عنوان باورهای دینی واجرای مناسک آنرا در حیطهء خصوصی تهدید نمیکند وحریم شخصی انسانها را خدشه دار نمیسازد. به این شرط که ایمان دینی وملزومات آن منحصرا در قلمرو خصوصی ابقا گردد. چنانکه ویکتور هوگو نویسندهء مشهور فرانسوی درسخنرانی ۱۵ ژانویهء ۱۸۵۰خود در پارلمان فرانسه میگوید «من میخواهم واین خواست را تکرار میکنم چنانکه پدران ما میخواستند، کلیسا در خانه خود جای گیرد و دولت هم در جایگاه خویش». این نظر چونان شعار ذاتی سکولاریسم ولائیسیته بر تارک آن نقش بسته. باری دراین واقعیت کوچکترین تردید و اما واگری وجود ندارد. بنابراین هرگونه مخالفت یا دشمنی یا معارضه به هرشکل وبهانهای با این واقعیت، یعنی منحصرساختن اعتقادت وسنن ومناسک دینی در قلمرو خصوصی و فقط در قلمرو خصوصی، باری ستیزه جوئی با آزادیهای مسلّم وقطعی انسان ست. واینکه نفی وانکار این واقعیت و این شفافیّت میان قلمرو عمومی و قلمرو خصوصی وتحقق آن در جامعهء ایران رهائی اینجامعه ازاستبدادهای دینی را به تاخیرافکنده وبقای نظام سرکوبگر اسلامی در ایران را تضمین میکند.
اما درنگاه نخست میان لائیسیته با سکولاریسم تفاوتی دیده نمیشود. زیرا مبانی هردو ذهنیّت درخاک وبستر «روشنگری» aufklärung قرن هجدهم رشد کرده وتوانا شده وبقای دموکراسی را درکشورهای آزاد تضمین نمودهاند. ارزشهای والای روشنگری، که امروزهم تضمین بیچون وچرای آزادیها و دموکراسی و زیستن آزاد است، درمتن دو فرهنگ فرانسوی و آلمانی، فرانسهء کاتولیک و آلمان پروتستان، دردو جریان تاریخی اما همدوش یکدیگر تحقق یافته است. شاخصترین و ابتدائیترین عمل روشنگری درعرصهء عمومی جوامع اروپائی، گذریا بیرون رفتن ازاتوریتههای مسیحّیت و دگمهای آن بود که اندیشهء انسان اروپائی را پانزده قرن در چیرگی خود داشت. روشنگری، مسیحیت وارزشهای قدسی مآب آنرا ابتدا از نهاد دولت وسپس از نظام حقوقی و مدرسه وآموزش بیرون راند و «عقل» / raison، یا عقل نقّاد را به جای «ایمان» دینی نشاند و عقل وتجربه را ملاک شناخت ساخت و آنگاه راه سکولاریزه شدن نهادهای عمومی در اروپا را گشود. این مهم در دو روند همدوش یا دو ذهنیّت: لائیسیته یا لائیسیزه کردن و سکولاریسم یا سکولاریزه کردن، یعنی (این جهانی وغیر قدسی گردانی) ارزشهای عصرمدرن را واقعیت بخشید. نخستین یعنی لائیسیته در جامعهء کاتولیک فرانسه و آن دیگر، یعنی سکولاریزم درجامعهء پروتستان آلمان و انگلستان شکل میگیرد.
از اینرو یگانه ملاک ارزش گذارنهادهای عمومی چه درلائیسیته وچه در سکولاریسم ارادهء آزاد و عقلانی وبدون قیّم انسان آزاد است. انسان آزاد یعنی انسانی که درک وشعورش بر محور اتوریتهء عقل نقّاد و قواعد آن عمل میکند. انسانی که درک و آگاهی وی در غلبه یا سیطرهء هیچ نظام آمرانهء ایدئولوژیک یا هیچ نظام آمرانهء دینی وهیچ پدیدهء قدسی یا قدسی مآب شکل نگرفته. انسانی آزاد از تمام آموزههای القائی دین وهر دینی. درشکل گیری نهادهای عمومی مثل نهاد دولت یا مدرسه وآموزش هم هیچ مبدئیّت قدسی یا ربوبی یا ارادهء قدسی مثل خداوند یا عنصر وحی وپیامبری، و هیچ نهاد دینی مثل کلیسا وخواست آن دخالت وحضوری ندارد.
برخی از اهل نظر ایرانی که خواهان نظام سیاسی غیردینی هستند، میپرسند چرا اندیشه ورزانی همچون این قلم لائیسیتهء فرانسوی را بر سکولاریسم مثلا برمدل آلمان یا انگلستان ترجیح میدهند؟ ادامهء این نوشتار دلایل نظری و تاریخی این تفاوت را، البته به اجمال توضیح میدهد.
اما تفاوتهای لائیسیته با سکولاریسم
سکولاریزاسیون بنابرتعریفی ازمیان برداشتن برتری وتفوّق مستقیم دین وارزشهای آن درساختار دولت و سپس نظام حقوقی ونهاد آموزش است. طی این روند اعتقادات متعّدد وگوناگون دینی هم ارز وهمدوش یکدیگر گشته وپراکندگی باورهای دینی را به نحو یکسان در جامعه به نتیجه رساندهاند. این مهم بار نخست در تاریخ بشری در (اروپا) به انجام میرسد. طبعا بخشی ازاین اعتقادات دینی دراروپای مسیحی مربوط به آئین مسیحیّت و کلیساست. طی این روند، یعنی پراکندگی اعتقادات دینی، امکان برتری مذهبی خاص مثلا کاتولیک را درعرصهء اروپای مسیحی از میان برمی دارد. این مهم به مثابه انقلابی تاریخی از درون ساختار دین یعنی کلیسا، به انجام میرسد که بدنبال، چگونگی آنرا توضیح میدهم. این روند در تعبیراندیشه ورزانی مثل ماکس وبر [جامعهشناس] و مارسل گوشه /M. Gauchet [فیلسوف وتاریخدان معاصر فرانسوی] «بیرون رفتن از دین» یا «سحر زدائی عالم۱» / Désenchentement du monde نام گرفته. عکس این روند «سحر گردانی عالم» است که درفرهنگ ضّد عقل اسلامی/شیعی ایرانی «سحر» یا امر غیبی عنصرمحوری و تعیین کننده است. درحکومت اسلامی حاکم بر ایران ضّد ارزشهای اسلامی برمحورسحرگردانی عالم گردش میکند [مثل اعتقاد به پدیده مهدی موعود]. به سخنی تمام نهادهای ارزشی/تاریخی ایرانی در کار «سحرگردانی» انسان وعالماند.
اما لائیسیته از جریان تحوّل ساختار دولت میآغازد. دولتی که در مقابل کلیسا واتوریتههای آن میایستد. دولت مدرنی که در فرانسه وبا انقلاب، ذهنیّت سکولر را ملاک نخستین پیدایش دولت غیر دینی، ونه ضّد دینی، میگرداند. این دولت، دین را از عرصهءعمومی بیرون میراند. آنچه از این تفاوت دریافت میشود این است که ِاعمال واجرای سکولاریزاسیون در جوامع پرتستان آنهم دربستری تاریخی و طی روند تحول در درون کلیسا ورفرم لوتری، دولت ودیگر نهادهای عمومی را ازارزشهای مسلط مسیحیت بتدریج میپیراید. طی این رفرم مرکزیّت کلیسا وسلسله مراتب روحانیّت آن مبتنی برمحورّیت پاپ، متلاشی و ویران میشود. سلسله مراتب روحانیان کاتولیک به نام واسطه گان میان عیسی مسیح با مسیحیان عادی یا läics، علاوه از وجدان دینی تودهها، قرنها اهرمهای گردانندهء قدرت سیاسی را دراروپای کاتولیک در اختیار داشتند. کلیسای رفرم [پرتستان] طی چند قرن درآلمان وانگلستان وکشورهای اروپای شمالی مستقر میشود وقدرت کلیسای کاتولیک را در این کشورها متلاشی میکند وخطر تهدید و دخالت روحانیّت مسیحی/ clergé در امور دولت ودیگر نهادهای عمومی را از میان برمیدارد. به سخنی قلمرو عمومی و در راس آن نهاد دولت درکشورهای پرتستان مثل آلمان، از اختیار کلیسا وروحانیان ومقامات آن رها میشود.
اما کلیسای کاتولیک چنین نیست. زیرا همواره حتی امروز مدعی دخالت در امورروزمرّهء شهروندان است. مثلا سال گذشته هنگامیکه لایحهء قانونی ازدواج همجنس گرایان در فرانسه ومجلس ملی مطرح گردید، کلیسای کاتولیک وارد عمل شد وفرانسویان را به تحریم این طرح فراخواند. قهرا درجمهوری لائیک امروز فرانسه کلیسای کاتولیک بیش از اعتراضی ساده نمیتواند پیش رود. اما پروتستانهای فرانسه وبعنوان مسیحی مومن ونه شهروند سیویل هیچ واکنشی مثبت یا منفی نسبت به ازدواج همجنسگرایان نشان ندادند. دانسته شود که کلیسای کاتولیک هم امروزنیز برای تداوم دموکراسی تهدیدی خفته است. امروز هم در سودای بازستادن قدرت سیاسی گذشته هائی ست که مرده است. درحالیکه که در آلمان پرتستان چنین تهدیدی از سوی کلیسای پرتستان متوجّه نهادهای عمومی نیست.
حال ببینیم کلیسای رفرم (پرتستان) چگونه بستر سکولاریزاسیون روابط اجتماعی شهروندان را میگسترد. مارتین لوتر پی افکن کلیسای رفرم پروتستان در آغاز قرن شانزدهم با آموزههای خود میکوشد تا طی سه اقدام بنیادین اتوریتههای کلیسای کاتولیک، یعنی قدرت روحانیت آنرا که تا آن تاریخ [۱۵۱۷ میلادی] پانزده قرن برقرار بوده، ویران سازد و رفرم خود را به اجرا درآورد. دراین تاریخ لوتر رفرم خود را که در ۹۵تزمطرح شده بود بر درکلیسای شهرWittemberg در آلمان اعلان میکند.
Clergé و laïcs روحانیان و تودهها
چنانکه میدانیم ازآغاز پیدایش کلیسا، حتی پیش از آغازیدن قرون وسطی درقرن چهارم میلادی جامعهء مسیحی ازدوطبقهء مشخّص تشکیل میشد. ۱ــ ecclésiastique یا clergé یعنی روحانیان [آباء کلیسا] و ۲ــ laïcs مردم عادی بطور اعّم. کلیسای کاتولیک، که کلیسای رومن شناخته میشد، از آغاز پیدایش خود روحانیان را واسطهء پیوند لائیکها [مردم عادی] با عیسی مسیح (پسر) و خداوند (پدر) میگرداند و آنانرا از امتیازی ربوبی برخوردار میسازد. بطوریکه هر گونه ارتباطی با عیسی مسیح را با وساطت پدران کلیسا ممکن میسازد. در راس سلسله مراتب روحانیت کلیسا پاپ مستقر گشته که همگان اعمّ از پدران کلیسا تا لائیکها در اطاعت اویند و اوست که فیض پدر (خداوند) وپسر (عیسی) را به مومنان میرساند. تمایز طبقهء روحانیان از لائیکها و برخورداری امتیازات ایشان، آنانرا در طول تاریخ قرون وسطی مرجع قدرت سیاسی ودخالت درساختار دولت درجوامع اروپای مسیحی/کاتولیک، میگرداند. تا آنجا که پادشاهان وجملگی سینیورها (مالکان واشراف) نخست در اطاعت بیچون وچرای پاپ وسپس دیگر مراتب کلیسا قرار مییابند.
بنابراین مارتین لوتر طی نخستین یورش به کلیسای کاتولیک تمایز وبرتری روحانیان بر لائیکها یا مسیحیان عادی را ازمیان برمی دارد. دردومین اقدام نقش وجایگاه ربوبی پاپ چونان یگانه واسطهء فیض قدسی و ارتباط با عیسی را هم متلاشی میکند. از سوی دیگر کلیسای کاتولیک معتقد بود و هنوزهست که پاپ تنها اتوریتهء مسیحی ست که حّق تفسیر کتاب مقّدس را دارد. نیز آنکه وی هرگز دچار خطا نمیشود. لوتر این اعتقاد رایج را منسوخ میکند. از نظر او پاپ هیچ امتیازی بر دیگر مسیحیان حتی ساده ترینشان ندارد بلکه همانند دیگرمسیحیان است. لذا لوتر پاپ را ازکلیهء امتیازات میپیراید.
نخستین یورش لوتر به کلیسای کاتولیک و از میان بردن تمایز روحانیان با لائیکها اقدامی بینظیر در تاریخ کلیسا بود که طی آن سیطرهء مطلق کلیسا در جامعهء پروتستان بعدی مثل آلمان متلاشی میشود ومسیحیان عادی (مردم) همدوش روحانیان میگردند. این اقدام لوتر به سلطهء پانزده قرنی آبأ کلیسا نقطهء پایان میبخشد. دراقدام مهمی دیگر لوتر به نظریهء رایج کلیسا که غسل تعمید را حق انحصاری روحانیان یا آباء کلیسا میداند، یورش برده واعلان میکند که عمل غسل تعمید حق مسلّم هر مسیحی ست ودر این مهم اختلافی بین فرد روحانی وفرد لائیک وجود ندارد. بنابراین لوتر اعلان میکند که «همهء مسیحیان مثل روحانیاناند. هر مسیحی میتواند به سادگی وآزادانه با خدای خود گفتگو کند. بدون آنکه در این ارتباط نیازی به واسطه باشد. هم چنین همهء مسیحیان میتوانند کتاب مقّدس را بخوانند وبفهمند. وبالاخره آنکه همهء باورمندان به مسیح در شأن ومقام یکسانند هر چند که دارای پایگاه اجتماعی یکسان نباشند. یعنی کشاورزان یا افزارمندان یا دیگر گروههای شهر نشین که همان لائیکها هستند، نسبت به روحانیان ازمقامی نازلتر برخوردار نیستند بلکه با مقامات کلیسا همدوش وبرابراند. زیرا روحانی مسیحی اعم از پاپ ودیگرپدران کلیسا با مردم مسیحی عادی نزد خداوند مرتبهای یگانه دارند.»
این اقدام مارتین لوتر برای بار نخستین همهء قشرها وطبقات اجتماعی اروپائی را برابر اعلان میدارد. این مهم یکی ازمبانی پیدایش آزادیهای سیاسی اومانیستی وسپس سکولاریزاسیون درعرصهء اروپا به ویژه آلمان وانگلستان میگردد. از اینجاست که رفرم کلیسای پروتستان چونان انقلابی تاریخی راه سکولر شدن جامعهء دینی را میگشاید. این مهم البته در جامعه یا جوامع اروپائی کاتولیک مثل فرانسه واقع نمیشود. زیرا کلیسا همچون گذشته به سیطرهء خود تا انقلاب ۱۷۸۹ادامه میدهد و حتی بعد از انقلاب میکوشد بخش مهمی از امتیازات خود را حفظ کند.
میتوان از وجه تاریخی به جریان سکولاریزاسیون انگلیسی در مقایسه با تاریخ لائیسیزاسیون فرانسوی یا همان لائیسیته، نظرکرد. اینکه در لائیسیته فرانسوی با ارادهء دولت عقلانی قدرت کلیسا از عرصهء دولت ودیگر نهادهای عمومی بیرون رانده میشود. اما سکولاریزاسیون، چنانکه توضیح دادم، گذر از برتری مستقیم مسیحیّت بردیگر ادیان است. که نظامات مسیحّیت ازسوی دولت تابع کلیسا ویا پادشاه دراختیار کلیسا به توده تحمیل میشده. اما در نهایت با رفرم لوتری کلیسا درجوامع پرتستان بطور مشخص به تعدّد وبرابری باورها ونهادهای دینی دیگر گردن مینهد. ودولت نیز از هیچ مذهبی مشّخص حمایت نمیکند. اما از طرفی نقش عمومی سازمانهای دینی ومشخصا کلیسا در نظام سکولر مبهم میماند. ابهامی که هم امروز نیزدر آلمان یا انگلستان در باب اختیارات کلیسا وهردینی دیگر مشهود است. اما این ابهام استقلال کامل نهادهای عمومی مثل دولت را تهدید نمیکند. زیرا که آموزههای پرتستانیسم دندانهای زهری مسیّحیت را کشیده. پس روحانیان پروتستان، پاستورها، هیچ ادعای حکومتگری وسروری بر توده را ندارند. یک پاستور پرتستان خود را فقط خدمتگذار کتاب مقّدس میشناسد وبس. کاری که از هر مسیحی عادی برمی آید. از اینرو کلیسای رفرم در آلمان یا انگلستان هرگز به حریم اختیارات دولت وقدرت سیاسی نزدیک نمیشود ودر مقابل آن کاملا خنثی ست.
باری میتوان گفت که درجوامع پروتستان سکولاریزه شدن عرصهء عمومی از «درون» میآغازد. سکولاریزاسیونی که کلیساها از حقوق مشخّص والبته محدودی برخوردارمی شوند. در حالیکه درجمهوری لائیک نهاد دولت تنظیم کنندهء حدود عمل اهل دیانت از جمله کلیساهاست. که طی آن دولت کلیسا را که از قدرتی برتر برخوردار بوده، از عرصهء عمومی بیرون میبرد.
چنین مقایسهای در «درسهائی درباب فلسفهء تاریخ» هگل بطور دقیق منعکس گشته. هگل میگوید: «در آلمان Aufklärung روشنگری ازجانب الهّیات برخاسته. اما در فرانسه همو [روشنگری] بیدرنگ معارضه با کلیسا را پیش گرفته. در صورتیکه در آلمان روند سکولاریزاسیون پیشاپیش واز جریان رفرم کلیسا راه را گشوده وهموار کرده بود…… [درآلمان] بیعدالتی غیر قابل وصفی که از دخالت قدرت روحانی در امور سکولر [امور زندگی معمول] ناشی میشده، وجود نداشته. ونه حتّی نوع دیگری از قدوسّیت مشروع وشناخته شدهء پادشاه یا سلطانی که نقش داور را ایفا میکند هم دیده نمیشود».
Hegel « Leçon sur la philosophie de l’histoire 4 partie, paris, Verin,1963,p. 338-339
چنین مقایسهای با تاریخ آلمان سازش پذیر است. تاریخی که جریان رفرم کلیسا را با خود همراه دارد. به سخنی در آلمان پیشتر میان قوانین دینی موجود و حقوق ناشی از ارادهء آزاد انسانی نوعی سازش انجام گرفته. لذا هگل ستون پایهء مدرنیته را در این سازش میبیند. اینکه لوتر با تاکید بر اصل وجدان آزاد [فرد مسیحی] حتی در امور ایمانی پرچم مدرنیته را برمی افراشد. در صورتیکه چنین مصالحهای در مذهب کاتولیک بوجود نیامده. هگل تاکید میکند که: «کلیسای پرتستان خود به آشتی دین با حق آزاد [انسان] اقدام کرده.» [همانجا] درحالیکه درفرانسه اصل ارادهء آزاد معارض ومخالف قوانین موجود، [قوانین کلیسا] بوده.
هگل اما در ادامهء تحلیل خود ودر همان صفحه به ستایش انقلاب فرانسه میپردازد وآنرا چونان «فجر بینهایت خورشید یا روشنائی» میبیند. انقلابی که آغاز واقعی بنیان گذاری موّثر وپایدار کلیّهء هنجارهائی ست که بربنیان ِمدرن ِ «روح آزاد» نهاده شده. که البته رفرم کلیسا پیشتر راه آنرا گشوده واصل آزادی وجدان را پی نهاده است. و به یقین همان رفرم پرچم را برافراشت و راه «آزادی» راهموار ساخت.
از جهت مقایسه با فرانسهء کاتولیک، تامّلات هگل برسکولاریزاسیون دراین کشور روی رادیکالیسم انقلابی و نه سیاستهای دینی متفاوت مکث میکند. به نظر فیلسوف آلمانی شدّت و تندی انقلابی میتواند جهت خود را به رادیکالیتهء «لائیسیته» متوجّه کند. وباز اینکه علت این شدّت وتندی نتیجهء تعارضی نیرومند علیه کلیسای کاتولیک است. تعارضی که در عرصهء کلیسای رفرم پرتستانی دیده نمیشود ونیازی بدان نبوده. زیرا جنبش رفرم عرصهء «مدرنیزه کردن» مسیحیّت را کوبیده و گذر به مدرنیته را آسان گردانده. بدین ملاحظات میتوان گفت که رفرم پرتستانی چونان انقلابی دینی توانست تا Aufklärung / روشنگری را در آلمان به نحو محافظه کارانه در عرصهء سیاسی بگسترد. نیز همین انقلاب دینی رفرم در نهایت، تعارض میان عقل ومذهب مسیحیّت را هم مورد مداقّه قرار داد. به سخنی این مهم [تعارض عقل ودین] وپرداختن جدّی بدان خود سنتزی از رفرم پرتستانی ست. در صورتیکه معماران روشنگری فرانسه مثل ولتر و روسو و دیگران به جهت وضع گیریهای استبدادی وانعطاف ناپذیر کلیسای کاتولیک، نسبت به مذهب وضع گیری تهاجمی توام با بیانی ارادی هجوآمیز پیشه کردند. که حملات این اندیشه ورزان از مسیحیّت عبور کرده وهمهء ادیان صاحب کتاب وپیامبری را درشمول میگیرد.
در نوشتار بعدی ودر پیوند با این سوژه، وضعیّت تاریخی/اجتماعی ایران شیعی مذهب و چگونگی گذر از قدرت روحانیّت شیعی واسلام حکومتگرای را که با تحقّق لائیسیته میّسر خواهد گشت، شرح خواهم داد. خواهیم دید که شرایط سیاسی/دینی ایران و ساختار روحانیت شیعی تشابههای بسیاری با ساختار کلیسای کاتولیک دارد. ازاینرو متلاشی کردن قدرت روحانیت شیعی ایران تنها با مدل لائیسیتهء فرانسوی ونه سکولاریزم کشورهای پروتستان امکان پذیر است. وباز اینکه جامعهء ایران بدون خنثی سازی قدرت اهریمنی روحانیت، آزادیها را تجربه نخواهد کرد.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۹