حسن حسام؛ کابوس
حسن حسام
کابوس
مست و پیروز
شکُفته از دل ِبهمن ،
رقصان و سرشار
رفتیم تا بیاساببم
اما به ناگهان ؛
در آن صبح ِخونین،
با صدای تک تیر ها،
خواب آلوده از جا پریدیم !
ستاره های به خاک افتاده
روزنامه ها را خونین کرده بود ند
خیاط خانه ها
به پستوی مساجد
کوچ کرده بودند
و تند تند کفن می دوختند
قاریان سرآسیمه
دررواق مساجد
دربقعه ها
درگورستان های نو ساز
ودر غَسال خانه ها
سوره یا سین والقرآن الحکیم می خواندند
عمامه ها، عمامه ها
سفید و سیاه ،
یکسرطناب دارشدند
درکوچه های قرق شده
در خیابان های پیروز
امید مردمانِ ظفرمند ،
با بانگ هیابانگِ الله واکبر
آتش گرفته بود،
ودرکشتارگاه های مقدس ،
بیداد ،
داد را می خورد!
میدان ها ،
اما،
و همچنان ،
سرشارازهیاهو بود
با مشت ها ودهان ها
رقصان
۲۱/۰۲/۲۰۲۳ پاریس