گارسیا لورکا؛  سیر سیرک

گارسیا لورکا؛  سیر سیرک

برگردان: علی حسینی

 

 

سیرسیرک!

 

آی سیرسیرک شادی بخش!

تو در بستری از خاک می‌میری

سرمست از نور.

 

تو از دشت‌ها

راز زندگی را فرا گرفته‌ای

و داستان آن پَری پیر را می‌دانی

که رویش علف را می‌شنید.

 

سیرسیرک!

آی سیرسیرک شادی بخش!

تو می‌میری

با قلب آبی آکنده از خون.

 

نور نزول خداست،

و آفتاب

روزنی که از آن می‌گذرد.

 

سیرسیرک!

آی سیرسیرک شادی بخش!

تویی که در این گیر و دار

وزن سنگین آسمان را حس می‌کنی.

 

آنچه زنده است

و از گذرگاه مرگ می‌گذرد

با سر فرو می‌افتد  به وادی

هوایی سفید و خواب‌آلود.

و کلام، تنها اندیشدن است

صامت . . . و اندوه وار،

پوشیده در عبای سکوت،

ردای مرگ.

 

اما تو ای سیرسیرک!

مسحور در سرور موسیقی‌ می‌میری،

شکوفان در آوا

و نور ملکوتی.

 

سیرسیرک!

آی سیرسیک شادی بخش!

تو ملبسی در ردای روح القدس

که خود، نور است.

 

سیرسیرک!

آی ستاره سرود

بر دشت‌های خواب،

دوست قدیمی قورباغه‌ها

و جیرجیرک‌های سایه‌وار،

تو مقبره‌ای‌ طلایی داری

در زرتاب‌های آشفته خورشید

که به تو زخم می‌زند، شیرین

در شور و نشاط تابستان.

آفتاب روح‌ات را می‌بَرَد

تا مبدل کند به نور.

 

بگذار قلب من سیرسیرکی باشد

بر فراز کشتزارهای ملکوتی.

بگذار آرام و آوازخوان بمیرد،

زخم خورده از آسمان آبی.

و آنگاه  که رو به فسردن ‌‌نهاد،

بگذار زنی که تصورش روبرویم هست

آن را پراکنده کند به میان گرد و غبار.

 

و بگذار خون من در دشت

گِلی گلگون و شیرین آرایش دهد

آنجا که دهقانان خسته

بیلچه‌هاشان را فرو ‌کنند.

 

سیرسیرک!

آی سیرسیرک شادی بخش!

تو زخم خوردهُ‌

شمشیرهای نامرئی آسمانی.