جعفر بهکیش؛ نقدی بر واکنش برخی از زندانیان سیاسی دهه شصت به کتاب “زندانی تهران”
جعفر بهکیش
نقدی بر واکنش برخی از زندانیان سیاسی دهه شصت به کتاب “زندانی تهران”[۱]
نقد و بررسی ادبیات زندان ما برای راستنویسی و دقت در تاریخ زندان دارای اهمیت است. حقیقت نزد کیست؟ چه سنجههایی برای تشخیص تحریف یا خیالپردازی در نوشتههای زندان وجود دارد؟ این پرسشها و نیز تامل در مقوله تواب و مقاومت موضوعات مهمی هستند که جا دارد در این ویژه نامه به آنها پرداخته شود.
نوشته پیش رو که سالها پیش به نگارش درآمده، از این رو که با نگاهی انتقادی به موضوعات فوق در آثار زندان پرداخته، در ویژه نامه زندان بازنشر مییابد. ضمن اینکه فارغ از کتاب مارینا نمت چنین مباحثی همچنان قابل تامل میباشند.
منیره برادران
مقدمه
با انتشار کتاب مارینا نمت با عنوان Prisoner of Tehran: A Memoir (زندانی تهران: یک خاطره) [۲] از طرف انتشارات پنگوئن در ۲۰۰۷ (۱۳۸۶)، مخالفت با انتشار آن در میان برخی از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ آغاز شد. اوج این مخالفتها ارسال نامهای از طرف منیره برادران و گلرخ جهانگیری به بنگاه انتشاراتی پنگوئن کانادا بود. این نامه در ۲۵ جولای ۲۰۰۷ (۳ مرداد ۱۳۸۶) ارسال و در همان زمان برای اطلاع عموم منتشر شد.
برادران و جهانگیری نوشته بودند که “صحنهها و فضای تشریح شده در این کتاب نه تنها در روشن کردن تجربه زندان موفق نبوده بلکه حقیقت را تغییر و آنرا معکوس نشان داده است.” (Baradaran and Jahangiri 2007) علاوه بر نویسندگان اصلی نام ۲۳ تن دیگر از زندانیان سیاسی دهه شصت که به گروههای سیاسی مختلفی وابستگی داشتند در زیر این نامه به چشم میخورد.
نوشتهای که در ادامه آمده است، نگاه انتقادی من به نقد زندانیان سیاسی “مقاوم”[۳] بر کتاب مارینا نمت است.
در انتشار این نوشته بسیار تعلل کرده[۴] و دو سه باری متن آنرا تغییر دادهام. اما هر بار از انتشار آن خودداری کردم، به این دلیل که نگران بودم تا چه میزان نقد من بر واکنش دوستانم بر این کتاب – بدون آنکه مسئله مقاومت در زندانها را زیر سئوال ببرد – میتواند خوانندگان را در فهم بهتر در مورد جنبههایی که به نظرم از طرف منتقدین نمت نادیده گرفته شده است، یاری رساند. اما بهرغم این تردیدها، تصمیم گرفتم این نوشته را، هر چند سالیانی بر آن گذشته و دیگر موضوع تازهای نیست، منتشر کنم. امیدوارم دوستانم که در این مبحث سالیانی متمادی مطالعه کرده و به ویژه آن دسته از دوستان که رنج خاطره نویسی را بر خود هموار داشتهاند و در این مقاله رفتار و دیدگاههایشان را مورد نقد قرار دادهام، با دقت نظری که از آنان سراغ دارم، برای درک صحیحتر من از این موضوع دشوار یاری رسانند.
هدف از این نوشته نقد کتاب “زندانی تهران” نیست، که در آن صورت، برای روشن شدن بسیاری از جنبههای مبهم و دور از تجربهها و شنیدههایم، نیاز به کاری تحقیقی و چه بسا ساعتهای متمادی مصاحبه با مارینا نمت و همبندان وی دارد، که در محدوده این مقاله که در پیش روی شماست نمیگنجد. این مقاله نقد روش برخورد برخی از دوستانم که سالها رنج زندان و شکنجه جمهوری اسلامی را تحمل کردهاند، با مسئله مکتوب کردن خاطرات زندان است.
نسخه اولیه متنی که در ادامه میآید پس از مطالعه کتاب نمت نوشته شد.[۵] اما به دلیل پیچیدگی مسئله و برخی انتقادات ترجیح دادم که در آن زمان و بدان ترتیب از انتشار این مقاله خودداری کنم.
در دی ۱۳۸۷ که مسئله دروغ بودن خاطرات هرمن روزنبلت[۶] [Herman Rosenblat] از طرف خبرگزاریها منتشر (بیبیسی فارسی ۱۳۸۷) و گروه برکلی، از شرکتهای جانبی انتشاراتی پنگوئن از وی خواست که به دلیل ساختگی بودن داستان، تمام دستمزد دریافتی برای نوشتن کتاب را پس دهد و انتشار کتاب متوقف شد، بر آن شدم که با تجدید نظر در آن نوشته، اقدام به انتشار آن کنم.
یک مورد بحث برانگیز در خاطره نویسی
از مهمترین مواردی که نویسنده یک خاطرات (خاطرات سیاستمداران را به کناری بگذاریم که همیشه دروغهای بزرگی در آنها یافت میشود) به دروغپردازی متهم شده است، مورد ریگوبرتا منچو [Rigoberta Menchú][۷]، برنده جایزه صلح نوبل در ۱۹۹۲ است. منچو خاطرات خود را در ۱۹۸۳ با عنوان “من ریگوبرتا منچو: یک زن بومی در گواتمالا” منتشر کرد. (Menchú and Burgos-Debray 1984) کتاب که مصاحبه با منچو بود توسط الیزابت بورگوس [Elizabeth Burgos]، همسر رژی دبره تنظیم و توسط آن رایت [Ann Wright] به انگلیسی ترجمه شد. انتشار این کتاب و توجه جهانی به آن بدون شک یکی از دلایلی بود که کمیته جایزه صلح نوبل منچو را برای دریافت چنین جایزهای انتخاب کرد. کتاب خاطرات منچو به یکی از کتابهایی تبدیل شد که در مدارس و دانشگاهها تدریس شده و مورد بررسی و تحقیق قرار میگیرد.
دیوید استول [David Stoll]، استاد انسانشناسی در دانشگاه میدلبری آمریکا، پس از سالها تحقیق در گواتمالا در ۱۹۹۹ کتابی را بر اساس ۱۲۰ مصاحبه با همولایتیهای منچو منتشر و وی را به دروغپردازی و غلّو در بیان خاطراتش متهم کرد. او با مراجعه و جمعآوری شواهد مدعی شد که در بسیاری از موارد منچو دروغ گفته یا در بیان واقعیت غلّو کرده است. (Stoll 2007) انتشار کتاب استول مجادلهای جدی را در میان حامیان و منتقدان منچو برانگیخت و تا آنجا پیش رفت که برخی از منتقدان خواستار شدند که جایزه نوبل منچو پس گرفته شود. (Rohter 1998) منچو در سال ۱۹۹۹ قبول میکند که او داستان دیگران را با سرگذشت خودش مخلوط کرده است تا توجه جهانی را به جنایتی که در گواتمالا در جریان است جلب کند. (The Associated Press 1999) حملات شدیدی که علیه منچو سازمان داده شد و از حمایت برخی از معتبرترین روزنامههای ایالات متحده، از جمله نیویورک تایمز، برخوردار بود، سبب شد که کمیته نوبل اعلام کند که جایزه نوبل منچو صرفا به دلیل کتاب خاطرات او نبوده و از باز پس گرفتن جایزه وی خودداری کرد.
منچو هنوز هم یکی از فعالترین حامیان توسعه حقوق بشر و مدافعین حقوق ساکنین بومی است و بسیاری از موسسات آموزش عالی هنوز هم کتاب منچو را به عنوان یکی از مواد درسی خود مورد مطالعه و تحقیق قرار میدهند.
نقد نامه اعتراضی
چند نکته در مورد نامه اعتراضی زندانیان سیاسی ایرانی به انتشارات پنگوئن در اعتراض به انتشار کتاب مارینا نمت:
در نامه سه محور عمده برای نشان دادن داستانسرایی مارینا نمت ذکر شده است:
۱- صحنه اعدامی که نمت شرح میدهد، آنقدر غیرواقعی است که تنها میتواند از تخیل نویسنده ناشی شده باشد.
۲- فضای بی در و پیکر و خارج از کنترل زندان و ورود و خروج بیمانع زندانی به همراه بازجو، تصویر سلولهای انفرادی ٢٠٩، زندان و رفتار بازجوها و نگهبانان که همگی برای مناسب شدن داستان مارینا نمت شکل میگیرند، با واقعیت اوین در آن سالها کاملا بیگانه است.
۳- فضایی که بطور زیرکانه در این کتاب برای حذف چهره دیگر زندان، یعنی چهره مقاومت، صورت میگیرد، از نظر ما توهین به تمامی زندانیان سیاسی ایران، به ویژه زندانیان سیاسی زن است.
نخست آنکه عدم تطابق یک خاطره با حقیقت آنچه اتفاق افتاده است را نمیتوان صرفا با استناد به تجربه شخصی افراد یا استنتاجات این و آن اثبات کرد. به طور مثال چون سیمهای خاردار اطراف اردوگاه مرگ بوخونوالد [Buchenwald Concentration Camp][۸] بلند بوده و برجهای نگهبانی در فاصلههای نزدیک به هم قرار داشتند و پرتاب میوه برای زندانیان کاری بسیار دشوار بوده، برای اثبات غیرواقعی بودن داستان هرمن روزنبلت کافی نیست. اینکه پرتاب خوراکی در آن شرایط دشوار امری است بعید شاید منشاء تحقیقی بوده است که امروز نتایج آن اعلام شده است.
دیوید استول برای مبالغهآمیز یا دروغ بودن خاطرات منچو، رنج یک تحقیق جامع را بر خود هموار کرده بود. عمده انتقاداتی که بر نوشته نمت منتشر شده است نشان از چنین تحقیقی ندارند.
مثلا روشن نیست که چگونه منتقدان مدعی میشوند که امکان ندارد نام فردی را که برای اعدام مصنوعی میبرند بر پیشانی او بنویسند؟ اینکه منتقدان این مسئله را تجربه نکردهاند به معنی دروغ بودن آنچه نمت گفته نیست. به ویژه که در آن دوره خاص اعدام مصنوعی یکی از انواع متداول شکنجههایی بود که استفاده میشد. آیا ممکن نبود که بازجویان و پاسداران که میدانند زندانی را تنها برای اعدام مصنوعی میبرند، برایشان مهم نباشد که اسم قربانی را کجای بدن او بنویسند؟
شاید تنها کار جدی در مورد کتاب “زندانی تهران” را همنشین بهار انجام داده باشد. وی مدعی میشود که فردی به نام “علی موسوی”، بازجوی اوین که مارینا نمت با او ازدواج میکند، در میان زندانیان سیاسی زمان شاه وجود نداشته و همچنین نام آرش (دوست پسر نمت قبل از انقلاب) در میان شهدای ۱۷ شهریور تهران به چشم نمیخورد. (همنشین بهار ۱۳۸۶) اما تحقیقات همنشین بهار نشان نمیدهد که آیا مارینا نمت با یکی از بازجویان یا پاسداران اوین ازدواج کرده یا نه؟ معلوم نیست که اگر ازدواجی صورت گرفته، سرنوشت آن چه شده است؟ آیا همسر سابق وی هنوز زنده است؟ و اگر در قید حیات نیست، به مرگ طبیعی فوت کرده، در جنگ کشته شده، توسط مجاهدین ترور شده یا به دلیل اختلافات داخلی جمهوری اسلامی به قتل رسیده است؟ این نکته قابل ذکر است که نمونه ازدواج زنان زندانی با بازجو و پاسداران وجود داشته.[۹] آیا همنشین بهار مدعی است که داستان این ازدواج به تمامی ساختگی است؟
منتقدین مارینا نمت با تکیه بر تجربه شخصی و استنتاجات خود که بعضی اوقات این گمان را به وجود میآورد که آنان خود را تنها مرجع قابل وثوق در مورد خاطرات زندان میدانند، نتیجه گرفتهاند که داستان نمت در بسیاری از موارد تنها داستانسرایی است. به دست آوردن شواهدی مستند که “دروغ پردازی” و “داستانسرایی” نمت را اثبات کند، در حالی که منتقدان وی دسترسی به این اسناد ندارند، امری بسیار دشوار است.
نکته دوم، ایرج مصداقی میگوید که نسخه اولیه خاطرات مارینا نمت را خوانده و این نسخه با آنچه منتشر شده تفاوتهای بسیاری دارد.[۱۰] به نظرم، این مسئلهای حائز اهمیت است، اما آیا در میان خاطرات ایرانیان که توسط بنگاههای انتشاراتی در همین چند سال گذشته انتشار یافته است، چنین تغییراتی برای آنکه خاطرات را “هیجان انگیزتر” و خواننده را به خواندن آن ترغیب کنند وجود نداشته است؟[۱۱] من با مصداقی موافق هستم که چنین کاری صحیح نیست، اما آیا این بدان معنی است که محورهای اصلی داستان زندگی مارینا نمت دروغ است؟
نکته سوم به غریب بودن برخی از روایتهای نمت از بند ۲۰۹ و دیگر مسائل زندان مربوط میشود. در برخی از روایتهای زندان که من به تازگی خواندهام یا به آنها دسترسی دارم ماجراهایی روایت شده است که با تجربه شخصی زندانیان دیگر میتواند مغایر باشد یا با عقل جور در نیاید، منظورم این نیست که این روایتها حقیقت ندارند، بلکه تنها بر نامانوس بودن آنها تاکید کردهام. به ذکر چند نمونه قناعت میکنم.
اولین نمونه حضور چند روزه ایرج مصداقی در راهروی مرگ در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت است. وی در حالی که لنگی بر چشم دارد روزهای متعددی را در راهروی مرگ نشسته و نظارهگر جنایتی است که جنایتکاران حتی از چشم محرمترین کسانشان نیز پنهان نگاهداشتهاند. (مصداقی, تمشکهای نا آرام ۱۳۸۵, ۱۴۴) یا آنجا که وی پس از بیتابی از شرایط غیرانسانی قبرها[۱۲] آمادگی خود را برای مناظره به حاج داوود اعلام میکند و حاج داوود لوطی منشی میکند و وی را به بند باز میگرداند. (مصداقی, اندوه ققنوسها ۱۳۸۵, ۹۷) یا عفت ماهباز در بند ۲۰۹ و در جریان بازجویی همسرش یکباره در اطاق بازجویی را باز میکند و میگوید میخواهد با همسرش دیدار کند و بازجویان که حیرت زده شدهاند، به وی اجازه این ملاقات را میدهند. (ماهباز ۱۳۸۷, ۶۰) یا آنجا که در بند ۲۰۹ از دور شاهپور را از زیر چشمبند میبیند و بدون آنکه اجازهای گرفته باشد به کنار شاهپور که در گوشهای نشسته میرود و از او سئوالی میکند و پس از پاسخ شاهپور، چنان غرق شادی میشود که بوسهای بر گونه شاهپور میزند که صدای آن در بند میپیچد. (ماهباز ۱۳۸۷, ۷۹-۸۱) آیا روایت ماهباز با تجربیات دیگر زندانیان همخوانی دارد؟ آیا باور کردن اینکه مصداقی برای روزهای متوالی لنگ بر چشم در راهروی مرگ نشسته دشوار نیست؟[۱۳] چرا آنها را باور میکنیم؟ شاید علت آن است که آنان “آن چهره دیگر زندان” را نشان میدهند که ما با آن احساس همدلی و همراهی میکنیم و به خود اجازه نمیدهیم در این روایت که قهرمانی و مقاومت زندانیان و شقاوت زندانبانان را نشان میدهد، تردید کنیم.
چهارمین نکته، محدود بودن تجربه زندانی است. خاطرات زندان نسرین پرواز (پرواز ۱۳۸۰)، عفت ماهباز و منیره برادران را ورق میزنم. بعضی اوقات شاید آنان در یک زمان در یک اطاق حضور داشتهاند ولی هیچ اثری از “دیگری” در روایت آنها به چشم نمیآید. گویا زندانیان “دیگر” به عنوان شخصیتی حقیقی وجود خارجی ندارند. در این میانه “توابین” محلی از اعراب نداشته و ندارند.[۱۴] تنها بعضی اوقات اشارهای به هویت فردی زندانبانان میشود. قصدم انتقاد از این دوستان نیست، شاید “صادقانهترین” شکل بیان روایت همین گونه است، چرا که به نظر میرسد در زندان چنین زندگی کردهاند. بنا بر روایتهای منتشر شده زندانیان در زندانهای کوچکی که شاید آنرا کمون مینامیدند نیز محصور و محبوس بودند. از همین روست که روایت زندان نمت، مصداقی، ماهباز، پرواز و برادران اهمیت مییابند. هر کدام از این خاطرات گوشهای از شرایط دهشتناک زندانهای سیاسی را آشکار میکنند.[۱۵] علاوه بر این شخصیت، موقعیت اجتماعی و طبقاتی، اعتقادات سیاسی و ایدئولوژیک راوی در زمانی که زندانی بوده و زمانی که روایت خود را بیان میکند، بر شکلگیری هر روایت تاثیر محسوس و نامحسوس داشته و خواهد داشت و این بر گونهگونی و تفاوت روایتهای زندان خواهد افزود.[۱۶]
نویسندگان و امضاء کنندگان نامه به بنگاه انتشاراتی پنگوئن بر این باور هستند که مارینا نمت روایت خود را به گونهای بیان کرده است که “چهره مقاومت” را از زندانهای جمهوری اسلامی حذف کند.[۱۷] اگر فرض کنیم که درکی واحد از چهره مقاومت در زندان وجود دارد (که چنین نیست)، آیا زندانهای جمهوری اسلامی به “چهره مقاومت” محدود بوده است؟ آیا هیچ کدام از نویسندگان نامه اعتراضی توانستهاند روایت کسانی را که در مقابل فشارهای بازجویی تاب نیاوردند و در مقابل زندانبانان از خود “ضعف” نشان دادند و همکاری با زندانبانان را (به درجات مختلف) بر همراهی با زندانیان “مقاوم” ترجیح دادند، بازگو کنند؟ کدام یک از خاطرات منتشر شده از طرف امضاء کنندگان نامه اعتراضی حتی اندکی به این تجربه دردناک هزاران زندانی سیاسی “تواب” نزدیک شده است؟[۱۸] کوتاهی از آنان نیست، آنان با آن تجربه بیگانه هستند و روایت “این چهره” از زندان را تنها میتوان از زبان کسانی شنید که خود آنرا تجربه کردهاند.
رویکردی که نامه اعتراضی انتخاب کرده است، این نظر را تداعی میکند که آندسته از زندانیان سیاسی که آنان “تواب” مینامندشان، تنها با توبهای مجدد از آن رویهای که در زندان برگزیدند، مجاز هستند روایت خود را بیان کنند. “توابان” باید سرافکنده باشند و با سرافکندگی به بیان جنایتی که در مورد آنان روا داشتهاند و مشارکت خود در این جنایت بپردازند.[۱۹] نویسندگان نامه اعتراضی حق نادیده گرفتن “زندانیان مقاوم” را برای توابین به رسمیت نمیشناسند. و مهمتر اینکه به کسی حق نمیدهند که تمام مقاومتی که در زندانها انجام شده است را بیهوده و حتی زیانآور بدانند.
برخی (از جمله ایرج مصداقی) نمت را متهم کردهاند که با انگیزه پولدار شدن اقدام به نوشتن کتابش کرده است. من نمیدانم که انگیزه نوشتن این کتاب از طرف مارینا نمت چه بوده است، همانگونه که در مواردی دیگر نیز بر این انگیزه واقف نیستم، این پنجمین نکته است که به آن میپردازم.
با مرور تجربه کمیسیونهای حقیقت متوجه میشویم کسانی که داستان خود را بازگو کردهاند، انگیزهای یکسان نداشتهاند. برخی برای افشای جنایتکاران اقدام به چنین کاری کردهاند، برخی بیان واقعیت و به رسمیت شناخته شدن جنایتی که در حق آنان انجام شده است انگیزه بیان روایتشان بود، برخی دیگر برای آن روایت خود را بیان میکنند که فضای جامعه چنین امری را بر آنان تحمیل کرده است، برخی دیگر به دلیل به دست آوردن جبران مالی لب به سخن گشودند. از طرف دیگر کمتر کسی در میان جنایتکاران یافت میشد که برای افشای جنایت لب به سخن گشوده باشد، برای آنکه آنان به سخن بیایند، برخی از کمیسیونهای حقیقت، از جمله کمیسیون حقیقت و آشتی آفریقای جنوبی، عفو آنان را مشروط به بیان همه حقیقت آنچه انجام داده بودند کردند.
متاسفانه من به منبعی که انگیزه نویسندگان را برای انتشار روایت زندانشان (در ایران) بررسی کرده باشد دسترسی ندارم، اما آشنایی محدود من با روایتهای زندان مرا به این نتیجه میرساند که نویسندگان انگیزههای متفاوت داشتهاند. برخی برای ادای دین به همراهان خود در زندان و افشای جنایتی که انجام شده دست به قلم بردند. برخی با انگیزه تقویت سازمان سیاسی خود چنین کردهاند. برخی دیگر برای توسعه مبانی حقوق بشر دست به این کار دشوار زدهاند و برخی دیگر به خیال یافتن نامی و احیانا به دست آوردن درآمدی. به نظرم معقول میرسد که انگیزه بیان روایت برای زندانیان سیاسی تنها محدود به یکی از این موارد نبوده و احتمالا مجموعهای از این انگیزهها مشوق آنان در پذیرش این تجربه دردناک بوده است. همچنین زندانیان تغییر کردهاند، فردی که ده سال قبل روایت خود را بیان کرده، امروز ممکن است دیگر آن انگیزه اولیه برایش اهمیتی نداشته باشد. نویسندگان نامه اعتراضی چنین ادعا میکنند که تنها بیان خاطراتی که با انگیزه افشا چهره جمهوری اسلامی و تقدیس مبارزانی که جان در راه مبارزه با جمهوری اسلامی نهادند، مجاز و قابل دفاع است. این نوع از برخورد باید بیش از همه مدافعین و فعالان حقوق بشر را بر آشوبد.
نکته دیگری که کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که قربانی برای بیان روایت خود به فضای امن نیاز دارد. جنایتی که بسیاری از ما تجربه کردهایم سنگینی خود را بر زندگی ما تحمیل کرده است. بسیاری از ما هنوز هم کابوس میبینیم. از تکرار آنچه بر ما گذشته است وحشت داریم. مهم نیست که زندان را قهرمانانه پشت سر گذاشتهایم یا در مقابل زندانبانان سر خم کرده و احیانا برای رهایی به اقداماتی مغایر با ارزشهایمان دست زده باشیم. بسیاری از ما تلاش کردهایم که آن خاطرات را تا حد ممکن به دور افتادهترین زاویههای ذهنمان عقب نشانده و زندگی خود را تا حد امکان با “فراموش کردن” آن بخش ادامه دهیم.
تجربه (کمیسیونهای حقیقت) نشان داده است که قربانیان برای یادآوری آنچه بر آنها روا داشتهاند و روایت آن، نیاز به همدلی و همدردی مخاطبان خود دارند. بدون چنین فضای همدلانهای گمان اینکه قربانیان به سخن در آیند و از آنچه بر آنها گذشته است سخن بگویند، خیالی بیهوده است. نامه اعتراضی به ایجاد چنین فضایی نه تنها کمکی نکرده است، بلکه نشان از آن دارد که برخی از زندانیان “مقاوم” تنها پس از توبه مجدد زندانیان “غیر مقاوم” حاضرند به آنها اجازه دهند که روایتشان را (با تغییرات مورد نظر آنان) بیان کنند.
نامه اعتراضی و اغلب نقدهایی که بر کتاب مارینا نمت نوشته شده است چنین به من تفهیم میکند که توابین باید روایتشان را به حسب سلیقه و دستگاه ممیزی زندانیان مقاوم تغییر دهند تا اجازه و مقبولیت بیابند.
این هفتمین و آخرین نکته است که به آن میپردازم. این برخورد صراحتا با آزادی بیان مورد ادعای بسیاری از امضاء کنندگان نامه اعتراضی، مغایرت دارد. آنان میخواهند “توابین” را مجبور کنند که تفکراتشان را بنا به میل این دوستان تغییر دهند. آنان به این نکته ظریف توجه نمیکنند که مارینا نمت حق دارد یکسره زندانیان مقاوم را نادیده بگیرد. این حق او است، چه به مذاق ما خوش بیاید، چه خوش نیاید.
نتیجهگیری:
برای بدست آوردن تصویری نزدیک به واقعیت از آنچه که در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ اتفاق افتاده است، تنها روایت زندانیان “مقاوم” کافی نبوده و نیست و ایجاد فضای لازم برای سخن گفتن زندانیان غیر مقاوم که از سوی رژیم و زندانیان “مقاوم” “تواب” نامیده میشوند نیز لازم و ضروری است. اگر گمان کنیم که انگیزه اصلی یا یکی از مهمترین انگیزههای زندانیان مقاوم برای بیان خاطرات خود مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی است، زندانیان غیر مقاوم به احتمال زیاد با انگیزههای به کلی متفاوت، به میدان خواهند آمد. باید انتظار داشت که کشمش میان زندانیان “مقاوم” و “توابین” در بیرون زندان نیز تداوم یابد. نامه اعتراضی به بنگاه انتشاراتی پنگوئن و انتقادات زندانیان “مقاوم” از مارینا نمت همه نشان از این رویارویی دارد. امیدوار هستم که با دفاع از آزادی بیان و به ویژه با پذیرش حق “توابین” در بیان خاطرات خود، آنچنان که خود میپسندند، اطلاعات ما از آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ گذشته است را غنا بخشند. امیدوارم که اشتباهات احتمالی ما در زندان، به شکلی دیگرگون در خارج از زندان تکرار نشود. اشتباهاتی که میتواند سبب خساراتی جبران ناپذیر گردد.
منابع ذکر شده
Abu-Lughod, Lila. 2002. “Do Muslim Women Really Need Saving? Anthropological Reflections on Cultural Relativism and Its Others.” American anthropologist ۱۰۴ (۳): ۷۸۳-۹۰. doi:https://doi.org/10.1525/aa.2002.104.3.783.
Baradaran , Monireh, and Golroch Jahangiri. 2007. “PROTEST AGAINST THE PUBLICATION OF THE PRISONER OF.” July 25. Accessed March 15, 2022.
http://sites.utoronto.ca/prisonmemoirs/Protest.pdf.
Buchenwald and Mittelbau-Dora Memorials Foundation. n.d. “Buchenwald Concentration Camp, 1937–۱۹۴۵.” Buchenwald and Mittelbau-Dora Memorial Foundation. Accessed March 15, 2022. https://www.buchenwald.de/en/72/.
Cloud, Dana L. 2004. “‘To Veil the Threat of Terror’: Afghan Women and the ⟨clash of Civilizations⟩ in the Imagery of the U.S. War on Terrorism.” he Quarterly Journal of Speech ۹۰ (۳): ۲۸۵-۳۰۶. doi:https://doi.org/10.1080/0033563042000270726.
Ebadi, Shirin. 2011. The Golden Cage : Three Brothers, Three Choices, One Destiny. Carlsbad, Calf: Kales Press.
Menchú, Rigoberta, and Elisabeth Burgos-Debray. 1984. I, Rigoberta Menchu: An Indian Woman in Guatemala. London: Verso.
Nemat, Marina. 2007. Prisoner of Tehran, A Memoir. Toronto: Penguin.
Rohter, Larry. 1998. “Tarnished Laureate: A special report.; Nobel Winner Finds Her Story Challenged.” The New York Times, Dec 15. Accessed March 15, 2022.
https://www.nytimes.com/1998/12/15/world/tarnished-laureate-a-special-report-nobel-winner-finds-her-story-challenged.html.
Stoll, David. 2007. Rigoberta Menchu and the Story of All Poor Guatemalans: New Foreword by Elizabeth Burgos. Westview Press.
The Associated Press. 1999. Peace Prize Winner Admits Discrepancies. News, The New York Times. Accessed March 15, 2022. https://www.nytimes.com/1999/02/12/world/peace-prize-winner-admits-discrepancies.html.
The Nobel Foundation. 1992. “The Nobel Peace Prize 1992.” Oslo: The Nobel Prize, Oct 16. Accessed March 15, 2022. https://www.nobelprize.org/prizes/peace/1992/summary/.
برادران، منیره. ۱۳۷۶. حقیقت ساده. استکهلم: نشر باران.
—. ۱۳۸۰. روانشناسی شکنجه، بحثی پیرامون ارشاد و توابسازی در زندانهای جمهوری اسلامی ایران. نشر باران. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://www.iran-archive.com/fa/liste-ketabemojood/13.
بیبیسی فارسی. ۱۳۸۷. داستان عشقی هولوکاست دروغین بود. خبری، بیبیسی فارسی. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://www.bbc.com/persian/arts/2008/12/081229_wmj-rosenblat.
پرواز، نسرین. ۱۳۸۰. زیر بوته لاله عباسی. انتشارات نسیم. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-08/nasrin-parvaz-zire-buteye-laleabbasi.pdf.
تنکابنی، زهره. ۱۳۸۷. “واقعیت بایکوت در زندان زنان.” اخبار روز. ۳ مهر. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=17282.
عدالت برای ایران. ۱۳۹۰. جنایت بی عقوبت، شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان سیاسی زن در جمهوری اسلامی، گزارش اول: دهه ۶۰. تحقیقی، لندن: عدالت برای ایران. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://justice4iran.org/persian/call-for-action/cwp-1/.
کیاکجوری، اعظم. ۱۳۸۴. فرهنگ اصطلاحات زندانیان سیاسی. نشر باران.
ماهباز، عفت. ۱۳۸۷. فراموشم مکن. استکهلم: باران.
مصداقی، ایرج. ۱۳۸۶. “مقایسهی دو متن متفاوت از «خاطرات زندان» مارینا نمت.” دیدگاهها. ۳۱ تیر. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=17742.
—. ۱۳۸۵. نه زیستن نه مرگ، اندوه ققنوسها. چاپ دوم. سوئد: آلفابت ماکزیما. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
http://irajmesdaghi.com/pfiles/andooh_ghoghnoosha.pdf.
—. ۱۳۸۵. نه زیستن نه مرگ، تا طلوع انگور. ۲. سوئد: آلفابتماکزیما. دستیابی در ۳۱ مرداد ۱۴۰۱.
http://irajmesdaghi.com/pfiles/ta_toloue_angoor.pdf.
—. ۱۳۸۵. نه زیستن نه مرگ، تمشکهای نا آرام. چاپ دوم. جلد ۳. ۴ جلد. آلفابتماکزیما. دستیابی در ۲۵ تیر ۱۴۰۰.
http://irajmesdaghi.com/pfiles/tameshkhaye_naaram.pdf.
همنشین بهار. ۱۳۸۶. “خاطرات آبگوشتی «زندانی تهران».” دیدگاهها. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.
https://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=17604.
[۱] نسخه اولیه مقاله در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۸۸ در وبلاگ “من از یادت نمیکاهم” منتشر شده است:
http://jafar-behkish.blogspot.com/2010/03/60.html
[۲] این کتاب در ۲۰۰۷ توسط بنگاه انتشاراتی پنگوئن کانادا به انگلیسی منتشر و سپس به بسیاری از زبانها ترجمه شده است. تا آنجا که اطلاع دارم ترجمه فارسی آن در دسترس نیست.
[۳] بنا بر اطلاعات موجود اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سیاسی به درجات و روشهای متفاوت در برابر فشارها و شکنجهها مقاومت کردند. اما اتفاق نظری در مورد اینکه زندانی سیاسی مقاوم کیست، وجود ندارد. در فرهنگ اصطلاحات زندانیان سیاسی این واژه معرفی نشده است، هر چند میتوان با نگاهی به تعریف زندانی تواب متوجه شد که مقاومت در زندان احتمالا به همان اندازه تواب بودن پیچیده و قابل تفسیر است. (کیاکجوری ۱۳۸۴) در اصطلاحات و لغات زندان که توسط ایرج مصداقی، یکی از کسانی که نامه مذکور را امضا کرده است، تهیه شده نیز لغتی به عنوان مقاومت یا زندانی مقاوم وجود ندارد. (تا طلوع انگور ۱۳۸۵, ۲۹۴-۳۲۴) در نامه به انتشارات پنگوئن نیز منظور از مقاومت و زندانی مقاوم تعریف نشده است و تنها به این نکته اشاره شده است که مارینا نمت زیرکانه چهره دیگر زندان که مقاومت و ایستادگی بر مواضع خود بوده را حذف کرده است. (Baradaran and Jahangiri 2007)
[۴] یکی از علل تعلل در انتشار این مقاله مصاحبه چند دقیقهای من در حسینیه اوین برای آزادی بود. اخلاقا خود را مجاز نمیدانستم بدون نوشتن درباره این مصاحبه به چنین انتقادات تندی از دوستانم بپردازم، از سوی دیگر نوشتن درباره این مصاحبه برای من بسیار آزار دهنده بود. هم زمان با انتشار این مقاله، داستان مصاحبه در اوین را منتشر کردم. علاقهمندان میتوانند شرح مصاحبهام در حسینیه اوین را با عنوان “خاطرات پراکنده (قسمت ۱): مصاحبه در حسینیه اوین شرط آزادی” که در ۲۸ اسفند ۱۳۸۸ در وبلاگ “من از یادت نمیکاهم” منتشر شده است مطالعه کنند:
http://jafar-behkish.blogspot.com/2010/03/1_8257.html
[۵] جالب توجه آن بود که اکثر امضا کنندگان، کتاب مارینا نمت را نخوانده بودند.
[۶] برای سالهای طولانی هرمن روزنبلت، یک پسربچه یهودی لهستانی که در نوجوانی در زمان جنگ جهانی دوم در یکی از کمپهای فرعی بوخونوالد (Buchenwald sub-camp) در آلمان زندانی بوده و در ۱۹۴۵ پس از شکست المان نجات مییابد، مدعی بود که در دوران اسارت دختربچهای از روی سیمهای خاردار کمپ برای او سیب و نان پرتاب میکرده است. او روایت میکند که دوازده سال بعد دوستی دختری را در نیویورک به او معرفی میکند، از قضا این دختر همان دختربچهای است که برای او سیب پرتاب میکرد و روزنبلت در همان اولین دیدار از او تقاضای ازدواج میکند. اما داستان این عشق و دختربچه ساختگی و روزنبلت همسرش را برای اولین بار در نیویورک ملاقات کرده بود.
[۷] بنیاد نوبل در معرفی منچو مینویسد: جایزه صلح نوبل ۱۹۹۲ به ریگوبرتا منچو تام “برای به رسمیت شناختن کارهای وی برای عدالت اجتماعی و سازگاری قومی-فرهنگی بر اساس احترام به حقوق مردم بومی” داده شد. (The Nobel Foundation 1992)
[۸] اردوگاه مرگ بوخونوالد در ۱۹۳۷ برای از میان برداشتن مخالفان سیاسی، یهودیان و کولیها و دیگر شهروندان که از نظر حکومت نازی نامطلوب بودند تاسیس شد و تا ۱۹۴۵، زمانی که توسط متفقین آزاد شد، نابودی انسانها در این کمپ ادامه یافت. بیش از ۵۶ هزار نفر در این کمپ به دلیل شکنجه، آزمایشات پزشکی، گرسنگی و تیرباران جان باختند. (Buchenwald and Mittelbau-Dora Memorials Foundation)
[۹] [*] برای اطلاعات بیشتر به فصل ازدواجهای زندان در کتاب “جنایت بی عقوبت” مراجعه کنید. (عدالت برای ایران ۱۳۹۰، ۶۱ تا ۷۸)
[۱۰] ایرج مصداقی معتقد است داستان مارینا نمت به گونهای است که مطلوب طبع جریانهای مذهبی و راستگرای آمریکای شمالی و اروپا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است. (مصداقی ۱۳۸۶) در آن سالها برای شکل دادن به افکار عمومی برای حمایت از حمله به افغانستان و عراق تمام اشکال نقض حقوق بشر در افغانستان و عراق برجسته میشدند. از جمله تلاشهای جنبش زنان برای مبارزه با تبعیض ساختاری در افغانستان یکی از مهمترین موضوعات تبلیغاتی در دست محافل جنگ طلب در آمریکا بود تا نشان دهند که تصرف افغانستان برای آزادی زنان نیز هست. (Abu-Lughod 2002, Cloud 2004)
[۱۱] روایت شیرین عبادی از اتفاقات گورستان خاوران در کتاب “قفس طلایی” بخشی از یک داستان است. (Ebadi 2011, 9-12) تا آنجا که اطلاع دارم عبادی هرگز به خاوران نرفته است. شاید او تلاش کرده تا بدین ترتیب دین خود به “مادران و خانوادههای خاوران” را ادا و بیتوجهی خود در گذشته را جبران کند؟
[۱۲] داود رحمانی، از نزدیکان و همدستان اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز تا ۱۳۶۳ بود. او از مرداد ۱۳۶۰ تا تیر ۱۳۶۳ ریاست زندان قزل حصار را بر عهده داشت. وی و همدستانش، از جمله برخی توابین، در اواخر سال ۶۱ تصمیم میگیرند که برای تواب کردن زندانیان سیاسی سر موضع، آنان را در شرایطی به غایت غیر انسانی قرار دهند. منیره برادران، زندانی سیاسی از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰، قبرها یا تختها را چنین تصویر میکند:
تخت واقعیت داشت. اما نه تختی برای خوابیدن و استراحت، تختههایی برای جعبه، برای قفس. درون جعبهای قرار گرفتم که دو طرفام را دیواری از تخته گرفته بود. وقتی رو به دیوار چهارزانو نشستم، پاهایم از دو طرف با تختهها تماس پیدا میکرد. عملاً هیچ امکان تکان خوردن نبود. پشت سرم دیواری نبود و آنجا نگاه مراقب زهره [یکی از زندانیان تواب] همیشه ما را میپایید. این دورهی سیاه در بین زندانیها به “تختها” معروف شد.
روزها میگذشت، اما چه کُند و چه سخت. از ساعت ۶ صبح تا ۱۰ شب بیحرکت در سکوتی مرگبار. عضلات بدن و به ویژه پاها از بی حرکتی درد داشتند. با چشمان بسته و گوشهایی که هیچ صدایی برای شنیدن نمییافتند، لحظهها چه سنگین و یکنواخت بودند. (برادران، حقیقت ساده ۱۳۷۶، ۲۰۰)
[۱۳] مثلا از خود نمیپرسیم که حتی اگر یک پارچه توری را دهبار تا کنیم، احتمالا دیگر چیزی از میان تار و پود آن دیده نمیشود.
[۱۴] منیره برادران از جمله معدود کسانی است که در مقالات متعددی به مسئله توابسازی در زندانهای جمهوری اسلامی پرداخته و از حقوق توابان دفاع کرده است. (برادران، روانشناسی شکنجه ۱۳۸۰)
[۱۵] یکی از اهداف کمیسیونهای حقیقت نیز این بوده که با ایجاد فضائی مناسب شهادت قربانیان (و جنایتکاران) را گردآوری کنند و به حقیقت آنچه اتفاق افتاده است نزدیک شوند.
[۱۶] به عنوان نمونه زهره تنکابنی روایت منیره برادران از جریان بایکوتها را صحیح نمیداند. (تنکابنی، واقعیت بایکوت در زندان زنان ۱۳۸۷)
[۱۷] حقیقت آن است که هزاران تن شکنجهها و سختیهای بسیاری را تحمل کردند تا سبب سختی برای دیگران نشوند و بسیاری جان بر سر پیمان گذاشتند. اما مقاومت در زندان چهرههای دیگری نیز داشت. زندانیان مقاومی که دیگر زندانیان را بایکوت میکردند و حتی با هم گلاویز میشدند و تحمل زندان را برای دیگران دشوار میکردند، زندانیانی که در زیر بازجوئی داوطلبانه اطلاعات خود را در اختیار بازجو قرار داده بودند و در بند برای جبران آن تندروانه برخورد میکردند، زندانیانی که در زیر شکنجه هیچ اطلاعاتی نداده بودند و در بند برای گریز از اعدام و یا آزاد شدن برخی اعمال مورد پسند زندانبانان را انجام میدادند و قس علیهذا. منظور از چهره مقاومت کدام است؟
[۱۸] در جلسه معرفی کتاب خاطرات عفت ماهباز در تورنتو سخنرانان وی را ستایش کردند که شکسته شدن خودش را نیز نشان داده است. کتاب ماهباز را با دقت خواندم اثری از آنچه من در زندان از شکست و تسلیم مشاهده کرده بودم در آن نیافتم. ماهباز اندکی هم به تجربه آن هم سلولی نیک نفس من که برای دیگر زندانیان گزارش رد میکرد و در بیرون از زندان چنان از رفتار خود شرمنده بود که قادر به رودررو شدن با من نبود، نزدیک نشده بود.
[۱۹] برخی از توابان حقیقتا به موجودات خبیثی تبدیل شده بودند. برخی از آنان در ظاهر یا حقیقتا و یا چنین به خود قبولانده بودند که کینهای عمیق نسبت به گروههای سیاسی مخالف و منتقد دارند و رفتاری بسیار خشن با زندانیان سر موضع داشتند. زندانبانان این توابان افراطی را آلت دست قرار داده بودند تا به اهداف خود دست یابند. برخی از توابان به ماموران حکومت و شکنجهگر تبدیل شدند.