مجید نفیسی؛ پنج زن

پنج زن

مجید نفیسی

آفتاب‌خیزان
در تپه‌های دریا‌کنار
پنج بار بی‌درنگ
با نامِ مادر و چار خواهران
از صد‌و‌هشتاد‌و‌نه پله پائین میروم
و از صد‌و‌هشتاد‌و‌نه پله بالا می‌آیم
و هر دورِ آنرا بپاسِ یکی
آغاز می‌کنم و پایان می‌دهم:

مادرِ دلشاد، یکم
فرشته‌ی مهربان، دوم
گُردآفریدِ بی‌نقاب، سوم
هملتِ اندیشناک، چارم
و نگارگرِ رنج، پنجم.

هنگامی که آخرین بار
از واپسین پاگرد بالا می‌آیم
مُهره‌هایی را که نخ‌کرده‌ام
به گردن می‌آویزم
و شادمانه به خانه باز‌می‌گردم.

یازدهم مه دوهزار‌و‌پانزده