پویان مقدسی مامان و مانکنش
پویان مقدسی مامان و مانکنش درِ فریزرِ صندوقی را که باز میکند، بخار سفیدی بلند میشود. با احتیاط
بیشتر بخوانیدپویان مقدسی مامان و مانکنش درِ فریزرِ صندوقی را که باز میکند، بخار سفیدی بلند میشود. با احتیاط
بیشتر بخوانیدرشید مشیری دور میدان ناصر خم شده ومشغول بستن بند کفش هایش بود. خدیجه در حالیکه وردی را زمزمه
بیشتر بخوانیدمحمود فلکی پاییز پدر نفت پارهای از کتاب “پاییزِ پدرِ نفت” (۱) (داستانی بر اساس زندگی محمد مصدق) نشر
بیشتر بخوانیدحسین دولتآبادی مرجانِ بندر فصلی از جلدِ دوم «چکمۀ گاری» خانۀ مسکونی بساز بفروش فاصلۀ زیادی باخوابگاه من نداشت
بیشتر بخوانیدلوییز اِردریک* ماچیمانیتو برگردان: ا. مازیار ظفری پیش از برفریزان، مُردن را آغاز کردیم و چون گُلیجهای برف به
بیشتر بخوانیداحمد خلفانی آقای جوادی در زیر چتر صدایی گفت: “آقای جوادی، چترتان را با خودتان نمیبرید؟” آقای جوادی
بیشتر بخوانیدقباد حیدر شلیک تفنگ روی شانه ی من است. در مخفی گاه نشسته و چشم دوخته ام به دایره
بیشتر بخوانیدقباد آذرآیین شامی ۱ گفتم: بابا،دوباره برمیگردیم خونه این خانمه؟ این را گفتم و زبانم را محکم کشیدم دور
بیشتر بخوانیدرشید مشیری آرزو … هر چند که پدر دل و دماغ جشن نداشت. اما به روال گذشته و به
بیشتر بخوانیدقباد حیدر اصل غافلگیری اولین بار چه کسی ،آدم دیگری را ماساژ داد؟ منشاء این اتفاق میتوانست عشق انسان به
بیشتر بخوانید