شیوا فرهمند راد؛ صغری و کبرای یک تومور تحمیلی

شیوا فرهمند راد

صغری و کبرای یک تومور تحمیلی

در پیچ‌وخم‌های ترجمه

 

به‌تازگی کتاب «خشم و هیاهوی یک زندگی، زندگی و خاطرات غلام‌یحیی دانشیان از فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده ایران» (ترجمه‌ی علی مرادی مراغه‌ای، نشر اوحدی، تهران ۱۳۸۸) را در پی مطلبی ورق می‌زدم. با خواندن جمله‌ی «به خاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب  کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان و اهمیت اجرایی اخراج کرده‌اید» در درستی ترجمه شک کردم: حزب کمونیست ایران که در دوران رضا شاه نابود شد، نمی‌توانست ربطی به فرقه دموکرات آذربایجان داشته‌باشد. به ناگزیر به متن اصلی رجوع کردم، و با تأسف دیدم که تردیدم به‌جا بوده‌است.

اما نخست اجازه دهید یک نکته از تجربه‌ی شخصی در ترجمه و اهمیت ترجمه‌ی درست تک‌تک واژه‌ها بگویم.

در پاییز سال ۱۳۶۱ خاطره‌ای را نوشته‌ی یکی از شاگردان شاعر بزرگ ترک ناظم حکمت از ترکی آذربایجانی به فارسی ترجمه کردم. او «آ. قادر» نام داشت و پس از آموختن در مکتب حکمت، یکی از شاعران نامدار ترکیه شد. آن ترجمه‌ی من در همان ماه‌ها در هفتمین «دفتر شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» چاپ شد، اما شب پیش از توزیع به غضب اداره‌ی ارشاد وقت گرفتار آمد، و همه‌ی نسخه‌های آن را خمیر کردند، و آن حکایتی دیگر است.

آ. قادر می‌نوشت که شبی در زندانی در ترکیه، در محفل شاگردانی که ناظم حکمت داشت، یکی از شاگردان ترجمه‌ی ترکی «زمین نوآباد» اثر میخاییل شولوخوف را که تازه منتشر شده‌بود آورد تا به جمع معرفی کند. او شروع به خواندن ترجمه کرد، اما به محض آن که رسید به جمله‌ی «هلال سبز رنگ ماه از لابه‌لای شاخه‌ها…» ناظم حکمت (که خود سال‌ها در اتحاد شوروی پناهنده بود و با زبان روسی آشنایی داشت) خشمگین کتاب را از دست او کشید و به سویی پرتاب کرد، و گفت: «ممکن نیست شولوخوف «هلال ماه» نوشته‌باشد»!

آ. قادر توضیح بیشتری نداده‌بود که ناظم حکمت چرا «هلال ماه» را غلط می‌دانست. من، در مقام مترجم جوان و کم‌تجربه‌ی نوشته‌ی آ. قادر، در شگفت بودم که چرا ناظم حکمت چنین واکنشی نشان داد. مگر شولوخوف در اصل چه نوشته‌بود؟ به ترجمه‌ی فارسی زنده‌یاد م. ا. به‌آذین از این اثر شولوخوف رجوع کردم. به‌آذین، با آن که نه از متن روسی، که از زبان فرانسه ترجمه کرده، نوشته‌است: «[…] تا هنگامی که شاخ سبز رنگ ماه از خلال برهنگی شاخه‌ها پدیدار گردد…» [چاپ دوم، انتشارات نیل، تهران، ۱۳۵۷، ص ۱۵]. چه زیبا!

تنها اکنون، پس از این همه سال، می‌توانم به متن اصلی و روسی شولوخوف رجوع کنم، و می‌بینم که حق هم با ناظم حکمت بود و هم با به‌آذین (و هم مترجم روسی به فرانسه!). شولوخوف نوشته‌است рог месяца، یعنی «شاخ ماه»، و نه هلال. واضح است! شولوخوف داشت درباره‌ی جامعه‌ی دهقانان استپ‌های دن می‌نوشت. در جهان تصویری و خیالی دهقان آن دیار، ماه نو به شاخ چارپایانش تشبیه می‌شود.

این بحث پیرامون متن ادبی بود، که خیلی‌ها تغییر واژه‌های آن را در ترجمه چندان مهم نمی‌دانند. آن‌چه می‌خواهم بگویم مربوط به ترجمه‌ی اسناد و مدارک و خاطرات تاریخی‌ست.

برای ترجمه از برخی زبان‌های پر مترجم، مترجمان می‌توانند بر کار یک‌دیگر نظارت کنند، نقد کنند، و ایرادهای کار یک‌دیگر را نشان دهند. اما برای برخی زبان‌های دیگر، مانند ترکی آذربایجانی، تعداد مترجمان کم است و نقد چندانی بر کیفیت کار مترجمان از این زبان‌ها نوشته نمی‌شود.

عنوان اصلی کتاب خیلی ساده «خاطرات» است، اما مترجم مقدمه‌ی مفصلی بر آن نوشته و عنوان آن را تغییر داده‌است. بگذریم از این که من نمی‌دانم ترکیب «خشم» یک «زندگی» در عنوان کتاب چه معنایی می‌تواند داشته‌باشد، اما ببینیم این مترجم چه بر سر واژه‌ها، جمله‌ها، و حتی نام‌ها و تاریخ‌ها آورده‌است.

متن ترجمه از لحاظ برگرداندن نام‌ها و عناوین و اختصارات هیچ یک‌دست نیست. برای نمونه برابر Sov. İKP چند جا به درستی «حزب کمونیست اتحاد شوروی» نوشته شده، اما در موارد دیگر به جای آن «حزب کمونیست آذربایجان» (ص ۹۳) و دست‌کم سه بار «حزب کمونیست ایران» ترجمه شده (ص ۲۴۰، ۲۴۳، ۲۴۴)، که هر دو به‌کلی غلط است؛ و یک جا آن را جا انداخته‌اند (ص ۲۳۴).

مترجم گویی به ترجمه‌ی رقم‌های رومی چندان علاقه‌ای ندارد. XXII (بیست و دوم) را چند جا به‌کلی جا انداخته (ص ۲۳۴، ۲۴۰، ۲۴۳، ۲۴۴)؛ و یک جا «نوزدهم» ترجمه کرده (ص ۲۳۶). همچنین III را جا انداخته (ص ۲۲۶). «کنگره II حزب توده ایران» را «کنگره ۱۱…» ترجمه کرده (ص ۲۵۳). تاریخ ۱۱/X-1961 را به‌کلی جا انداخته، و ۶/II-1962 را به‌جای ۶ فوریه ۱۹۶۲، ۶ نوامبر ترجمه کرده‌است (هر دو در ص ۲۸۲). پرانتز و عبارت (۱۵/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17 gün çəkir را حذف کرده (ص ۲۸۷). «پلنوم X (III) حزب» را به جای «پلنوم دهم (سوم) حزب» دو جا «پلنوم سیزدهم» ترجمه کرده‌است (ص ۲۹۵، و ۲۹۶). ۹/X-1963 را ۱۹ اکتبر ترجمه کرده (ص ۳۰۹). ۳۰/V-1962 را «مورخه ۱۹۶۲» ترجمه کرده (ص ۳۱۳). ۱۲ ژوییه را ۲۳ ژوییه نوشته (ص ۳۲۱)، و XII (V) را به‌کلی جا انداخته‌است (ص ۳۲۶). «بیش از ۲۰۰۰» را هم ۲۰۰ نوشته‌است (ص ۳۵۴).

مترجم همچنین tarixli آذربایجانی را به معنای «به تاریخ»، بارها «تاریخی» ترجمه کرده (ص ۳۱۶، ۳۴۸، ۳۵۱، ۳۵۴)، و gündəlik به معنای «دستور جلسه» را «روزمره» و «روزانه» ترجمه کرده، یا جا انداخته‌است (ص ۲۴۳، ۲۷۵، ۲۷۶، ۲۹۷، ۳۱۸، ۳۲۲، ۳۲۶، ۳۳۰، ۳۴۰، ۳۴۴، ۳۴۸). او در ص ۳۱۸ نزدیک به یک پاراگراف را جا انداخته‌است.

مترجم با نام فعالان سرشناس حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان آشنایی ندارد. او نام [عبدالحسین] آگاهی را در دو جای ترجمه درست نوشته، اما در پنج مورد دیگر Agahi را آقایی ترجمه کرده‌، و یک جا مفهوم لغوی آن را نوشته‌است.

[احمدعلی] رصدی دو بار در مقدمه‌ی کتاب رسدی، و هشت بار در طول کتاب اسدی ترجمه شده‌است. رویین‌دژ را همه جا روییندج نوشته‌است. صارمی شده سارومی، حسن نظری شده حسن حضری، و رضا قاضی شده رضا قاسمی (هر سه ص ۲۸۵).

Palkovnik، به معنی سرهنگ، به نام شخص پالکوفیک ترجمه شده‌است. نام نخست‌وزیر وقت شوروی که در رسانه‌های فارسی کاسیگین نوشته می‌شود، در ترجمه‌ی ایشان یک بار گوزیگین (ص ۳۲۶) و بار دیگر گوسیگین (ص ۳۴۸) شده‌است.

مترجم با نام روزنامه‌های آن دوران هم آشنا نیست و «شعله جنوب» را «کوله‌بار جنوب» ترجمه کرده‌است. اما شاهکار برگرداندن نام‌ها آن‌جاست که [حمید] صفری شده‌است «صغری و کبری»!! (ص ۳۲۷)

و چند مورد خطای ترجمه‌ی متن، نمونه‌ی خروار:

Agahi Sov. İKP-nin XXII qurultayı barədə çıxış etdiyinə görə onu ADF MK üzvlüyündən və İcraiyyə heyətindən çıxarıbsız.

ترجمه ایشان: «به خاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان و اهمیت اجرایی اخراج کرده‌اید».(ص ۲۴۰)

برداشت من: [عبدالحسین] آگاهی را به خاطر سخنرانی‌اش درباره‌ی کنگره ۲۲ حزب کمونیست اتحاد شوروی از عضویت کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان و هیئت اجراییه‌ی آن کنار گذاشته‌اید.

 

Hizbin İcraiyyə heyətinin təqsirlərindən biri hövzələrin təkliflərinə laqeyd yanaşmaqdır. Hövzələr təklif edirlər ki, firqənin adı saxlanılmasın və Mərkəzi Komitəsinin adı qalmasın.

ترجمه ایشان: «از تقصیرات هیئت اجرایی حزب، یکی برخورد خونسردانه و بی‌اعتنایی آن به تکالیف و وظایف حوزه‌هاست. نام فرقه و کمیته مرکزی باید تغییر یابد.» (ص ۲۴۵)

برداشت من: یکی از کوتاهی‌های هیئت اجراییه حزب بی‌اعتنایی به پیشنهادهای حوزه‌هاست. حوزه‌ها پیشنهاد می‌کنند که نام فرقه حفظ نشود و نام کمیته مرکزی آن نیز باقی نماند.

 

Güya Azərbaycana inqilab südur edildi.

ترجمه ایشان: «گویا انقلاب به صورت تومور بر آذربایجان تحمیل شد» (ص ۲۶۲). ایشان در همه جای کتاب «صدور» را «تحمیل» ترجمه کرده‌اند.

برداشت من: گویا انقلاب به آذربایجان صادر شد.

Bunu deyənlər: Azəri, Bəydili, Cahanşahlu, Rza İnayət və başqalarıdir.

مترجم جمله را حذف کرده‌است! (ص ۲۷۲)

برداشت من: گویندگان این سخن عبارت‌اند از: آذری، بیگدلی، جهانشاهلو، عنایت رضا، و دیگران.

 

Bakıda 70 (7) n-li Akademiya hövzəsinin heyəti-amiləsi təşkilatı qaydanı pozub, özbaşınalıq etdiyinə görə Bakı təşkilatı Akademiya hövzəsində yeni heyət amilə seçkisi aparmaq qərarını ADF MK İcraiyyə heyəti təsdiq edib, orada yeni hövzə heyəti seçkisi aparılmasına icazə verdi.

ترجمه ایشان: هیئت عامل حوزه آکادمی باکو قواعد حزبی را زیر پا گذاشته، خودسرانه در حوزه آکادمی، در پی انتخابات هیئت عامل جدید بر آمده‌اند. کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان نیز آن را تصدیق کرده و در آن‌جا اجازه داد هیئت جدید حوزه انتخاب شود. (ص ۲۹۰)

برداشت من: از آن جایی که هیئت عامله‌ی حوزه شماره ۷ آکادمی باکو قواعد سازمانی را زیر پا گذاشته بود و دست به کاری خودسرانه زده‌بود، سازمان باکو تصمیم گرفت که برای گزینش هیئت عامله تازه‌ای انتخابات برگزار کند. هیئت اجراییه کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان با آن تصمیم موافقت کرد و اجازه‌ی گزینش هیئت عامله‌ی جدید حوزه را صادر کرد.

 

Mən həmin plenumda Agahinin hesabsız və məntiqsiz çıxışına cavab verərkən, dedim ki, mən heç vaxt…

ایشان ترجمه کرده‌اند: «من در همین پلنوم در ضمن جواب دادن، به سخنانی غیر منطقی و غیر حساب شده آگاهی یافتم چرا که من هیچ وقت…»(ص ۳۱۳)

برداشت من: من در همان پلنوم در پاسخ به سخنان نسنجیده و غیر منطقی [عبدالحسین] آگاهی، گفتم که من هیچ وقت…

 

Ağayi Giyamidən (Qiyamidən) canlı tarix kimi istifadə etmək lazımdır.

ترجمه ایشان: از قیاممان به مانند یک تاریخ زنده بهره بجوییم.(ص ۳۱۷)

برداشت من: لازم است از وجود آقای [زین‌العابدین] قیامی همچون یک تاریخ زنده بهره ببریم.

 

من تمامی متن ترجمه را با متن اصلی مقابله نکرده‌ام و آن‌چه نوشتم تنها حاصل ورق زدن و چشم گرداندن است. از بسیاری ایرادهای خرد و ریز ترجمه هم که دیدم، چشم پوشیدم.

آیا این رد پای مترجم گوگل نیست که در آشفتگی‌هایاین ترجمه می‌بینیم؟ آیا همان دو سه ایراد نخست که نوشتم، تمامی ترجمه‌ی این متن تاریخی را، که حتی نام‌ها و تاریخ‌ها در آن غلط ترجمه شده، به‌کلی بی‌اعتبار نمی‌کند؟ خواننده ترجمه‌ی فارسی کتاب به کجای این ترجمه اعتماد بکند؟

جا دارد گفته‌شود که متن اصلی کتاب ترکی نیز پر است از غلط‌های تایپی.

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۳