چند شعر از عسگر آهنین

چند شعر از عسگر آهنین

تک خوانی پرنده

 

می خواستم سکوت کنم

اما پرنده ی آواز خوان

سکوت را نمی شناسد

همراه ماه سر شب

تک خوانی اش آغاز می شود

 

آینه های ابری

 

اندوه چشم های تو

در آسمان هیچ کوهساری نیست

در حوصله ی ثانیه ها

ابرها متراکم شده اند

باید به انتظار ترکش بغض هوا بنشینم

تا آسمان آینه ها صاف تر شود.

۲۵ سپتامبر ۲۰۱۳

خواب و خاطره

 

نه هشدار ساعت ها را شنیدم

نه یادآوری تقویم ها را

عمری به خواب و خاطره طی شد.

۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴

 

توکای ساکت

 

توکای از نفس افتاده

زندانی قفسی

در انبار زیر زمین است

سرشاخه نشین درخت ها

کلاغ های پرغوغایند

هفتم سپتامبر۲۰۱۷

 

بلندای عشق

 

بر قلّه ی بلند عشق بر نیامدیم

تا گسترای درّه ها و ُ دامنه ها را دریابیم

شاید شجاعت آن را نداشتیم

تا عشق را ممکن سازیم

شاید که از بلندی می ترسیدیم

آنان که پای دامنه ها سرگردانند،

دارند این حقیقت مسکوت را،

رو به قلّه، آه … می کشند.

۶ سپتامبر ۲۰۱۳

 

باغ سبز

 

نگاه من به دری بسته،

در صبحگاه مه گرفته ای، افتاد

ماندم که آفتاب مه شکن بر آید

سرشاخه های سبز درختان

نوید گلستان می دادند

در را که باز کردم

خود را در آستانه ی گورستان دیدم.

۵ اوت ۲۰۱۳

 

همسفر تنهایی

 

چه فرق می کند

کجای جهان باشی

وقتی که همسفرت تنهاییست؟

چه فرق می کند

که پشت پنجره بارانیست

یا آفتاب سرک می کشد

وقتی جهان خوابگونه ات

همیشه ابریست؟

باد است، که در رابطه با تو،

سخن آخر را می گوید

این را بپذیر و ُ به تماشای جهان بنشین.

۲۷ اوت ۲۰۱۳