افشین بابازاده: دلقک ها

 

افشین بابازاده
 دلقک ها 

 

در باز شد

صدای  جیرجیر

لولاها

با ورق خوردن کاغذها

دندان ها‌ را نشان می دادند

که خندیدن‌ روی چهره ها

چگونه است

دلقک ها

یکی پس از دیگری

کاغذها را می جویدند

کسی نمی خندید

شعرها را می جویدند

کسی نمی خندید

بیانیه ها را می جویدند

کسی نمی خندید

 

درها بسته شد

جنازه های جویده:

لای کاغذها

زیر شعرها

روی بیانیه ها

 

دلقک ها

برای خود می خندیدند

روی دیوار عکس پلی بود

که خر عده ای

از روی آن می گذشت

 

دلقک ها

همچنان می خندیدند