سه شعر از عدنان الصائغ
سه شعر از عدنان الصائغ
ترجمهی سه شعر عربی از شاعرِ عراقی عدنان الصائغ
برگردان : سعید هلیچی
یک :
شعر مرا به فقر رسانده
آیا شعر تو را به فقر رسانده؟
آیا تو را به زندانبان سپرده
یا به فرار
و دیوانگی؟
با آن دو دشداشهیِ عبوس و پاره پاره
هیاهو به پا میکردیم در کوچهها
با دوقلبی برهنه
رویایی کوچک
مجموعه شعری عاشقانه
و تکهای نان…
پس چگونه در گذرگاههای شعر
از هم جدا گشتیم…؟
این منم… پس از بیست سال شاعرانگی
اکنون جز پاکیِ قلب و جیبم
و رویایِ کشته شدهام چیزی ندارم
تو چگونه این آپارتمان مجلل
و شکمِ سنگین را به دست آوردهای…؟
أوصلتنی القصیدهُ للفقرِ
هل أوصلتکَ القصیدهُ… للفقرِ؟
هل أسلمتکَ إلى حارسِ السجنِ
أو للتشردِ
أو للجنونْ؟
کنا معاً نستفزُّ الأزقهَ
دشداشتین مشاکستین
وقلبین دون حذاء
وحلماً صغیراً
بدیوانِ حبٍّ،
وکِسرهِ بیتْ
فکیفَ افترقنا إذنْ..
فی دروبِ القصیده..؟
ها أننی.. بعد عشرین عاماً من الشِعرِ
لا أملکُ الآنَ
غیرَ نظافهِ قلبی
وجیبی
وحلمی القتیلْْ
فکیف حصلتَ على
شقهٍ فارهه
وکرشٍ ثقیلْ…؟
دو :
اندکی دیگر…
میگذرم،
زندگیام را چونان گاریِ تُهی هُل میدهم
و فریاد میزنم: ای رهگذران
مراقب باشید
که به رویاهایم نخورید…
بعد قلیلٍ ….
أمرُّ
أدفعُ الحیاهَ أمامی کعربهٍ فارغهٍ
وأهتفُ: أیها العابرون
احذروا
أن تصطدموا بأحلامی
سه :
گناه من چیست که باید
گناهان انتخاب نکرده
و جنگهایِ آغاز نکرده را به دوش بکشم
گناه من چیست که باید،
تاوانِ تاریخی که نساختهام را بپردازم
و اندوه سرزمینهایی که در آنها
نه قدمگاهی دارم، و نه حتی قبری…
ما ذنبی أحملُ أوزاراً لمْ أخترْها
وحروباً لمْ أشعلْها
ما ذنبی أدفعُ فاتورهَ تاریخٍ لمْ أصنعْهُ
وهمومَ بلادٍ لا أملکُ فیها
موطیءَ قبرٍ أو قدمینْ
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۴