گودرز ایزدی از دفتر :” در اهتزاز جرثقیل”
گودرز ایزدی
از دفتر :” در اهتزاز جرثقیل”
پیغام زخم
رگ های تازه بریده ی میهنم
خون پاشه های همیشه اند
دیریست که عصب های عصیان سر زمین من
تیر می کشند،جیغ می کشند
وگاهی فریاد
درمحکمه ی فرعونیانِ هزار کسوت
ما باز مانده از ذبیحان گلو بریده ایم
سرگیجه های عصیان نا تمام
پیغام زخم سر باز نکرده ایم
تا ” مظلمه خون سیاووش” ان
به در گاهی آتش فردا
به کی مرامان آزادی
تا خسروان عشق
نامهربانی طناب
بیا از گلو گیری بغض
از گیر دشنه بر جگرگاه غم
از عشوه گری های عشق
از رقص مرگ
در تاب وتن تن ها
از نامهربانی طناب
آز آیینِ آیینه وآتش
در اهتزاز جرثقیل
ازحرف آخر ماسیده بر زبان
سخنی بر ساز کنیم
بیا تا پست مدرنِ عدالت رانشانت دهم
همین جا، میانه همین میدان
گفته بودم که: در سراچه عشق ،
بهای آزادی کمتر نیست
در بی زمانی ایام
باز هم بپرس
از حافظه خونی تیرک ها
از بوته های باران خورده عصیان
که خواب پر خون شقیقه می بینند
از ” نامه های تیر باران”۱
ازامشب که یادِ تو یاد یاد می اورد
وبه من می گوید:
” افتاده خراب اولی”۲
گودرز ایزدی
۱- نامه های تیر باران شده ها از لویی آراگون
۲-در مصرعی از حافظ ونام کتاب مارگریت دوراس