گودرز ایزدی از دفتر”ازگلوگاهِ بی هراس”

گودرز ایزدی

از دفتر”ازگلوگاهِ بی هراس”

 

نیارام آرام

نیارام آرام

تا کویر خوانی باران شبنم پاش

تا جوانمرگی قرنفل ناز

تا اشک ِ سلول

بر اعتراف ستا رگان

 

نیارام آرام

خواب نسیمی

به مژگانِ پلکی نمی خورد

ملالی نیست

این رش ریش ریشه سلاطون است

بد جا نشسته

بر مغز نای استخوان مادرم، ایران

 

نیارام آرام

شب نیست

این سایه کرکسانِ غارت است

بر جنازه بی تابوت میهنم

ببین از کفن لاله گان

چگونه خونابه دهشت

بر پیرهن پاکی

مادران می ریزد

 

نیارام آرام

که لینجا در” مجالس سبعه” تر

اژدر های خوف پستان به شناعت گزیده اند

شیر شرارت ازافراط سفاهت می خورند

 

نیارام آرام

که در سر زمین من

ارمغان فرعونیان طاعون است

به هزار ویک نیرنگ

 

” میهن تلخ”۱

 

از نهالان این همه آفتاب

که در ” میهن تلخ” نشا کرده ایم

هر گز مگوکه:

خورشید سر نمی کشد

از مشرق پیاله های سرخ

گودرز ایزدی

۱-ترانه میهن تلخ،ماوت هاوزن، ترجمه شاملو

 

انتخابات

 

از رگ رگ گرسنگی

سُرنج سفاهت

بلاهت بازوی اندیشه را

به خِفَتِ خِفَت گرفته است

به جبر بیرون کشیدن یک رای

 

در بات باتِ* انتخابات

در سِجل احوال ما

ارای نقیصه را به نقیضه ای

انگشت سُربی بر شقیقه می زنند

 

در شُعبِه های شُعبَده

درشگفتی شائبه های وحشت

هنوز چنگیزِ تازیِان تیموری

در شناسنا مه ام یورتمه می روند

 

گودرز ایزدی

 

*بات: انکه بر نتواند خاست از زاری” دهخدا”