اسماعیل یوردشاهیان مؤسس نخستین دانشکده پزشکی و بیمارستان مدرن در ایران
اسماعیل یوردشاهیان
مؤسس نخستین دانشکده پزشکی و بیمارستان مدرن در ایران
نامهای در بیان انگیزهی نوشتن رمان
سالها پیش در مصاحبه با مجله ی تجربه گفته بودم که نوشتن رمان فرسودن عمر با خیال وکلمه است . اکنون آن را کاملا حس می کنم . بهار سال ۱۳۶۸ بود که انگیزه نوشتن رمان آن جا که زاده شدم را یافتم . جوان بودم و جستجوگر و بعنوان مدیر پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی مشغول فراهم نمودن انتشار نخستین شماره ی مجله ی پزشکی دانشگاه بودم و برای شماره ی اول مجله ، آوردن تاریخچه ی دانشکده پزشکی اورمیه را ضروری می دانستم. روزی که بر بالای قبر دکتر کاکران در سینه کوه سرر ( سیر) کنار دهکده سیر حیدرلو که آن زمان سنگ قبرش سالم بود و نشکسته بود، ایستادم و چشم به سنگ قبر او و زنش کاترین هال و پدر و مادر و فرزندانش که یکصدواندی سال پیش درگذشته بودند دوختم، احساس کردم یک زندگی بی صدا و بی انعکاس مانده. پس تصمیم به نوشتن زندگی دکتر کاکران بنیانگزار نخستین دانشکده پزشکی و نخستن بیمارستان به سبک مدرن و امروزی در سال ۱۸۷۸ م دراورمیه را گرفتم و حاصل کار بعد از سالها زیستن با آن، فکر کردن و نوشتن و فرسودن عمر با کلمه بصورت رمان منتشر شد و خیلی زود در عرصه ی جهانی انعکاس یافت . من از زندگی و گذر روزها و سالهای عمر و اتفاقات زندگی دکتر کاکران هیچ اطلاعی نداشتم جز مدارکی محدود که گزارشی از تاریخ تولد، تحصیل و فعالیتهای پزشکی او بودند. پس به تخیل خود پناه بردم و در مرز بین واقیعت و تخیل با آفرینش ذهنی رمانی برپایه زندگی دکتر کاکران آفریده و نوشتم. رمان در سال ۱۳۸۴ توسط نشر فرزان روز به مدیریت وقت خانم گلی امامی نویسنده و مترجم اندیشمند معاصر منتشر شد و خیلی زود مورد توجه محافل دانشگاهی، پزشکی و تاریخی قرار گرفت که باعث تعجب من و بسیاری شد. چون هرگز انتظار نداشتم که چنان مورد توجه و استقبال قرار گیرد. این رمان در کنفرانس بین الملی تاریخ پزشکی دانشگاه استانبول ترکیه مورد تقدیر قرار گرفت و به سرعت به زبانهای انگلیسی و فرانسه و اسپانیایی ترجمه شد. پیشنهادم به اهل کتاب و پژوهشگران و علاقمندان مطالعه کتاب (آن جا که زاده شدم) است که بسیار شورانگیز و متفاوت است و در امریکا آن را با دکتر ژیواگو نوشته پاسترناک مقایسه کرده اند که من چندان موافق نیستم . باشد که روزگار این امکان را برای همه فراهم کند که به تقدیر و ستایش انسانهای واقعی و خدمتگزاران انسانها بپردازیم. مقاله زیر شرح مختصریست از زندگی دکتر ژوزف پلمب کاکران بنیانگزار نخستین دانشکده طب و بیمارستان در یکصد و پنجاه سال پیش در شهر اورمیه ایران.
مرداد ماه ۱۴۰۲
www.yourdshah.com
شرح زندگی ودست آورد های دکتر ژوزف پلمب کاکران
(Joseph Plumb Cochran)
موسس نخستین دانشکده پزشکی وبیمارستان مدرن در ایران
اسماعیل یوردشاهیان نویسنده وپژوهشگر استاد دانشگاه
بامشاورت دکتر ژیرایر کاراپتیان
بر سنگ قبر دکتر کاکران آیه ای از انجیل نوشته شده که ترجمه آن این است :
“He came not to be ministered unto, but to be minister
(( او نیامده بود که به او خدمت کنند بلکه آمده بود که خدمتگزار و خادم دیگران شود))
پیش درآمد (مقدمه)
در ۱۸۲۳ میلادی ( ۱۲۰۱ خ) دو کشیش از کلیسای پرس پیتری فرقهی پروتستان مسیحیت امریکا (اسمیت۱ و دوایت۲)[۱] که مأموریت مطالعه وضع مسیحیان منطقه را داشتند، از طریق مرز ترکیه وارد شهر اورمیه شدند که در آن سالها یکی از شهرهای مهم مسیحینشین و مرکز آشوریها و ارمنیهای ایران بود. ورود آنها مصادف بود با همهگیری بیماریهای سرخک و تیفوئید. آنها در طی چند ماهی که در اورمیه بودند وضع مردم شهر و روستاهای منطقه را اسفناک دیدند. بعد از بازگشت به امریکا گزارشی جامع از وضع شهر و زندگی مردم اورمیه و دیگر شهرهای منطقه به کلیسای پرسپیتری و مدرسه روزهای یکشنبه نیویورک و بوفالو ارائه دادند و خواستار اقدام بشردوستانه از طرف کلیساهای امریکا شدند. در ۱۸۳۲ م ( ۱۲۱۰ خ) دکتر آساهل گرانت*۳ و خانمش همراه با دکترجانتان پرکینز*۴ خانمش و آقای هیس*۵ و چند امریکائی دیگر وارد شهر اورمیه شدند. دکتر گرانت قبل از رفتن به موصل وکرکوک در دوسالی که در اورمیه بود درمانگاهی تاسیس و به مداوای بیماران پرداخت و دستورالعملهایی برای رعایت بهداشت فردی و بهداشت محیط به زبانهای فارسی، ترکی، کردی، آسوری، ارمنی و انگلیسی نوشت و در شهر و روستاها میان مردم پخش و به دیوارها نصب کرد. تلاش بسیار موثری برای بهبود وضع بهداشتی و سلامتی مردم انجام داد. جانتان پرکینز که همراه با دکتر گرانت آمده بود در مطالعه و بررسی میدانی شهر و روستاها علت اصلی وضع موجود را در بیسوادی، فقر و مشکلات مالی و اقتصادی مردم منطقه دانست. بر آن شد که با تأسیس مدرسهای به طرز مدرن به باسوادسازی مردم و تربیت کودکان بپردازد و از امریکا درخواست کتاب، کاغذ و دستگاه چاپ و دیگر لوازم مورد نیاز آموزشی برای راهاندازی چند باب مدرسه کرد. درسال ۱۸۳۷ م ( ۱۲۱۵ خورشیدی) نخستین دستگاه چاپ به همراه دیگر لوازم با چند امریکایی دیگر وارد اورمیه شد و جانتان پرکینز نخستین مدرسه به سبک امروزین را در نزدیکی محله آشوریها اورمیه افتتاح و در آن را برای بازدید مردم گشود. مردم شهر که خبر یافته بودند هر روز گروه گروه میآمدند و از مدرسه، دستگاه چاپ و لوازم آموزشی مدرن دیدن میکردند و برای نخستین بار مردم اورمیه شکل کروی زمین را با زمینه رنگ آبی دریاها و اقیانوسها و رنگ سبز و زرد و گاه قهوه ای مایل به سرخ قاره ها و خشکی ها را که بر روی پایه ای قرارداشت، می دیدند و سوالاتی میکردند و برای نخستین بار مییافتند که زمین چه شکلی هست، چه وضعی دارد. چقدر آن جز دریاها و اقیانوسهاست و وضع و حد جغرافیایی کشورها چگونه است. استقبال مردم به حدی بود که پرکینز برای آموزش دانش آموزان با کمبود معلم روبرو شد و از امریکا کمک خواست و برای وسعت دادن به مدرسه و محل کارخود ناگزیر شد محل و مرکز اداری مدارس را به دهکده سیر در سینهی کوه سیر۱ مشرف بر شهر اورمیه که محل اقامت همه امریکائیهای مهاجر و مسیونرها بود منتقل کند و دریافت که برای رفع کمبود آموزگار باید به تربیت معلم بپردازد. پس نخستین مدرسه شبانهروزی تربیت معلم را در دهکدهی سر در سینه کوه سر*۱ مشرف به شهر اورمیه تاسیس کرد که حاصل آن تربیت تعداد زیادی معلم از میان جوانان باسواد بود و همین باعث شد که مدارس پرکینز گسترش و در مدت کمتر از ده سال در شهر و روستاهای منطقه به ۱۱۷ باب مدرسه با ۲۴۱۰ محصل برسد. پرکینز که هم چنان با کمبود آموزگار روبرو بود، در سال ۱۸۴۵ م ( ۱۲۲۳ خ) برای تدریس در دانشسرای تربیت معلم که خود بنیانگزارش بود از امریکا در خواست نیرو و افراد تحصیلکرده نمود. براساس درخواست پرکینز در سال ۱۸۴۸ م(۱۲۲۸خ) کشیش ژوزف جی کاکران*۲[۲] که لیسانسیه فیزیولوژی و معلم موسیقی و تربیتیافته مدرسه یکشنبههای کلیسای پرس پیتری نیویورک بود به همراه زنش دبرا*۳ و دو دختر خردسالش ایدا*۴ وکاترین*۵ همراه با دو خانوادهی امریکایی دیگر وارد ارومیه شد. کشیش ج کاکران بعد از اقامت در دهکدهی سیر و آشنایی با شهر اورمیه علاوه بر تدریس در مدرسه تربیت معلم، علاقه به گردش و موعظه داشت. کلیسای انجیلی دهکدهی سیر را برای روزهای یکشنبه بنا نمود و برای مبارزه با بیسوادی هر چند روز سوار بر اسب به شهرها و قصبهها و دهکده های دوردست می رفت. گاه سوار بر اسب به صحبت با مردم می پرداخت و در ضمن صحبت با اهالی روستاها آنها را تشویق به آگاهی و سوادآموزی میکرد و روشهای جدید در کشاورزی را به مردم می آموخت.
تولد وشرح زندگی دکتر ژوزف پلمب کاکران ( Dr Joseph Plum Cochran )
در ۱۴ جون سال ۱۸۵۵م ( ۲۴ خرداد ۱۲۳۳ خ ) کشیش ج کاکران صاحب پسری شد و نام او را ژوزف نهاد که با آوردن اسم فامیل مادرش دبرا پلمب در ادامه اسم او، ژوف پلمب کاکران نام گرفت .
ژوزف پلمب کاکران کودکیش را در دهکده سیر اورمیه کنار خانواده گذراند. در مدرسهی دهکده تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را طی کرد و در پانزده سالگی بورس تحصیل تا پایان دوره دانشگاه از یک بانکدار مقیم نیویورک (خانواده ی کلمنت۱) گرفت و برای ادامه ی تحصیل به امریکا رفت. وی بعد از گذراندن دوره تحصیل کالج، وارد دانشکده پزشکی نیویورک شد. در آنجا علاوه بر تحصیل پزشکی و کار در بیمارستان دوره جراحی و چشمپزشکی و داروسازی را که در آن زمان جزیی از دروس ملزم پزشکی بود گذراند و درسال ۱۸۷۸ م ( ۱۲۵۶خ ) همراه با همسرش (کاترین هیل *۲) به زادگاهش اورمیه بازگشت و شروع به کارنمود اما در طی کار و معاینه و درمان بیماران متوجه شد که برای درمان بیماران و بستری نمودن آنها نیاز به ساختن بیمارستان به طرز نوین و علم روز است. برای تاسیس بیمارستان و هدفهای دیگر خود نخست با کمک اهالی شهر و مبشرین مسیحی باغی به وسعت ۲۱هکتار در خارج از شهر اورمیه خریداری کرد (اکنون محل دانشگاه اورمیه در پردیس شهر است) و چهار ساختمان مجزا اما نزدیک و پیوسته به هم همراه با سردخانه و آزمایشگاه و داروخانه بنا نمود که این ساختمان ها به بخش زنان و زایمان، بیماریهای چشم وگوش وحلق و بینی، بیماریهای عفونی واگیر و بیماری ریوی (سل) و غیره شامل می شد. نام آن را بیمارستان وست مینستر۳ نهاد که از همان ماههای اولیه شروع فعالیتش در منطقه و بعدها در میان اهالی کشورهای همسایه و خاورمیانه معروف شد و بیماران زیادی از ترکیه و عراق و لبنان و کشورهای عربی برای درمان بیماریهایشان، بخصوص درمان سل و جراحی (آب مروارید) کاتاراک چشم به آن جا میآمدند. دکتر ژوزف پلمب کاکران از همان آغاز کار بیمارستان فهمیده بود که برای اداره بیمارستان و درمان بیماران نیاز به (پزشک و پرستار) دارد. لذا علاوه بر درخواست از امریکا در سال ۱۸۷۸م ( ۱۲۵۶ خورشیدی) بر اساس نقشه ساختمانی که زنش کاترین از امریکا آورده بود، در وسط باغ که
در میان اهالی شهر اورمیه و مردم منطقه به صاحبلر قالاسی*۱ (قلعه صاحب ها) معروف شده بود۱*. ساختمانی مناسب برای اقامت خود و مدرسه عالی طب ساخت که هنوز باقی است و به ساختمان چوبی معروف است. بعداز تکمیل ساختمان و لوازم آن نخستین دانشکده پزشکی به طرز مدرن که شامل بخشهای مختلف همراه با دانشکده داروسازی بود تاسیس کرد، وسایل و کتابهای آن را از امریکا وارد کرد و تا پایان عمرش حین خدمت در بیمارستان در پنج دوره برای تحصیل پنج سالهی پزشکی دانشجو پذیرفت که اسامی دانشجویان هر یک از دوره ها به ترتیب زیر است:
اولین گروه از دانشجویان که درسال ۱۸۸۳م ( ۱۲۶۱خ ) دیپلم دکترا گرفتند و فارغ التحصیل شدند عبارتند از دکتر اوشاناخان (آسیستان دکترکاکران) دکتر اسرائیل، دکتر شموئیل، دکتریوحنا (آسیتان بیمارستان) دکتر الیشا
دومین گروه از دانشجویان که در سال ۱۸۹۰ م ( ۱۲۶۸خ) فارغ التحصیل شدند عبارتند از دکتر داود (وی در اوایل آسیستان بیمارستان و بعدها برای ادامه تحصیل به لندن رفت) دکتر دانیل شمعون
سومین گروه از دانشجویان که در ۱۸۹۴م ( ۱۲۷۲خ ) فارغ التحصیل شدند عبارت بودند از دکتر افشیلیم خان. دکتر باقرخان خویی، دکتر الساندورس از سلماس، دکترآقاسی، دکتر یونتن که، دکتر داود حسنلو، دکتر شلیمون
چهارمین گروه از دانشجویان که در سال ۱۹۰۰م ( ۱۲۷۸خ) فارغ التحصیل شدند عبارتند از: دکتر ژوزف پیره (آسیستان دکتر کاکران، نامبرده از پزشکان معروف اورمیه بود در سال ۱۳۳۴ به استرالیا مهاجرت کرد و در آن جا سالها مشغول طبابت بود و همانجا درگذشت) دکتر انویه (در شهرتبریز طبابت می کرد)، دکتر لوتر، دکتر ابراهیم و دکتر هاشم خان خویی، دکتر میرزا علی خویی، دکتر الخاص
———————————————–*-*
*۱توجه عمیق به معنی همین اسم گویا بسیاری از مسائل از جمله نبود نهادهای مدرن و اساسی براساس یک مدیریت و سیاست کشورداری را در آن زمان نشان می دهد و گویای این مسئله است که هیچ نهاد مسئولی نبوده و ساختار شهر و معنی شهروندی شکل نگرفته بوده ))
پنجمین دوره از دانشجویان تربیتیافتهی مدرسه پزشکی اورمیه که در ۱۹۰۴م ( ۱۲۸۲خ) فارغ التحصیل شدند عبارتند از دکتر اسکندرخان (در شهراورمیه طبابت می کرد)، دکتر شموئیل، دکتر بع بع (نامبرده در شهر موصل طبابت میکرد)، دکتر میرصادق خویی، دکتر باباخان خویی و دکتر میلر
از این بیست هفت نفر، دو نفر زیردست دکتر رایت۱*[۳] ، دو نفر با دکتر نون نوردن۲* ، هفت نفر با دکتر هلمز۳* ، بقیه از تربیتیافتگان دکتر کاکران هستند. مدت دوره مدرسه طب پنج سال و در آن علاوه بر علوم پایه و زبان، فیزیولوژی، آناتومی، کلیات پزشکی، بیماریهای عفونی، بیماریها واگیر وغیر واگیر، اصول جراحی، بیماریها و جراحی چشم، زنان و زایمان، و ارتوپدی و دارو سازی تدریس میشد.
مدرسه عالی طب تا آگوست سال ۱۹۰۵م( ۱۸۸۷خورشیدی) فعال بود در ۱۸آگوست ۱۹۰۵ دکتر کاکران در پنجاه سالگی خسته از کار و زندگی که بعد از مرگ زنش کاترین درسال ۱۸۹۴ (۱۲۷۲خ) بسیار احساس تنهایی می کرد و افسرده بود در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (در بعضی اسناد در اثر ابتلا به تیفوئید قید شده) درگذشت و در دهکده سیر کنار گور زنش کاترین به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری او بیش از ده هزار نفر از اهالی شهر و روستاهای منطقه شرکت داشتند و بسیار متأسف و عزادار بودند. دکتر کاکران انسانی فرهیخته و بشردوست و با ایمان بود. حاصل فعالیت و دستآورد او در زندگی کوتاهش علاوه بر تأسیس بیمارستان و درمان بیش از ده هزار نفر از بیماران برابر اسناد بیمارستان و معاینه و درمان بیماران در خانه و روستاها ، تاسیس دانشکده طب و تربیت بیست هفت پزشک است. بیمارستان او با همان ساختمانها که بنای نهاد اکنون باقی ست و محل پردیس دانشگاه اورمیه در شهر است. خانهی او و محل نخستین دانشکده پزشکی تبدیل به موزه پزشکی شده است. او زندگی پر ماجرا، پر از رنج و موفقیت گذراند. در بسیاری از حوادث تاریخی زمان خود حضور موئر داشت و برای امنیت و آرامش و سلامت مردم محل بخصوص اهالی شهر اورمیه و شهرهای اطراف بسیار فعالیت نمود. برابر با روایت اسناد، برای درمان بیماران و نجات مردم از مسائل و مشکلات به میان قبایل و مردم نواحی مختلف و دوردست آذربایجان غربی در ایران، به موصل و کرکوک و دیگر نقاط شمال عراقی و به منطقهی حکاری در شرق ترکیه سفر میکرده و در انجام این کار گرفتار حوادث و تلخیهای بسیاری می شده است. در سال ۱۸۸۷ ( ۱۲۶۵خ ) در برابر هجوم اقوام شورشی ( شیخ عبیدالله) به شهر اورمیه، از خود گذشتگی نمود، واسطه شد تا مردم را از آسیب و جنگ برهاند و در این راه آسیب بسیار دید و گرفتار تهمت وافترا شد. اما هم چنان با عشق به خدمت پرداخت و روزی که در گذشت دلش هم چنان با مردم بود. روانش شاد، یادش گرامی باد
خلاصه انگلیسی
Abstract
Dr. Joseph Plumb Cochran. Born to a migrant American family in the city of
Oroumieh in Iran in 1855, he studied medicine in the US and returned to work
in Iran. He established the Westminster Hospital and the first medical college in
Oroumieh, and he died in1905 in Oroumieh
سپاسگزاری :
سپاس دارم از پروفسور ژیرایر کاراپتیان استاد دانشگاه اورمیه که در ویراش مقاله و توجه به مواردی چند در متن مقاله را به من یاد آوری و یارمند شدند. بخصوص یادآوری ایشان که در یکصد هشتاد سال پیش امریکا تازه به استقلال رسیده بود و دولت انگلیس در بسیاری از کشورها مسئولیت حفظ منافع و امور کنسولی امریکا (اتازونی) را برعهد داشت و آمدن مبشرین مسیحی هیچ ارتباطی به دولت امریکا نداشته بلکه آنها از طرف کلیسا و نهادهای خدمتگذاران بشر گسیل میشدند و دکتر کاکران نه برای تبلیغ مسیحیت بلکه برای خدمت و کمکرسانی فعالیت داشت و دلبستگی زیادی به زادگاهش اورمیه داشت و خود را یک شهروند اورمیه میدانست.
منابع :
یوردشاهیان. اسماعیل – آن جا که زاده شدم. نشرفرزان روز – تهران ۱۳۸۴ این رمان معروف شرح کامل زندگی شورانگیز دکترکاکران است. در ۲۰۱۵ به زبانی انگلیسی ترجمه و در نیویورک منتشر شد و در آگوست ۲.۱۹ به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس منتشر شده است.
شیرازی – میرزای یوسف خان رتبت الانسان فی حیات دکترکارکان . ۱۹۰۷ اورمیه
تمدن . محمد تاریخ رضائیه ( اورمیه) . موسسه تمدن ۵۰شمسی
۴-Speer. Robert . E –The Hakim Sahib ( The Foreign doctor)- Fleming H. Revel Company- New York – 1968
اسماعیل یوردشاهیان ( اورمیا)
Esmail Yourdshahian Mphil
Writer and Poet and Researcher
Esmaeil Yourdshahian (Urmia), contemporary Iranian poet and writer in the conceptual style, was born on March 26th 1955 in the city of Oroumieh in Iran. He pursued his studies in the fields of culture and civilization, as well as in psychology. For many years, he has been teaching and researching in different universities in Oroumieh, and working with other universities and literary circles around the world. He has published 15 books of poetry, 9 novels, 3 books on linguistics and ethnography, and 37 academic articles in international journals. His third novel, Where I Was Born, is different. In this literary and artistic portrait, Yourdshahian depicts the lives of a group of migrant Americans in Iran, 150 years ago. It is about some men and women who went to serve people there and give a new meaning to their lives.
[۱] *۱-Rev. Smeet ۲- Rev. Dovayet ۳-The Rev and Mrs. Asahel Grant *۲- Dr and Mrs.Janathan Perkins *3-Mr. Haass1-
[۲] *۱-Seir (Seer) *۲- The Rev. Joseph G. Cochran *۳ – Mrs. Deborah Plumb
*۴- Ida *۵- Katherine
*۱- Clement ۲- Katharine Hale Cochran ۳ – Westminster
[۳] ۱*- Dr Right ۲*- Dr Non Nor den 3*- Dr Helms
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۸