مجید نفیسی: ترانهی صلح
ترانهی صلح
مجید نفیسی
ای جنگ
تا چند دروازههای شهر مرا میکوبی؟
بگذار فریادی شوم
تا دیگر طنین کوبههای سنگین ترا نشنوم
فریادی بلندتر از غرش طیارههای جنگی
بر فراز شهر جنگزده
فریادی ژرفتر از نالههای مرگ
در دهان بیشرم خاک.
من مرد حماسه نیستم
تا در بوق دروغ پیشوایان تو بردمم
رستم من سالهاست
که در چاه تنهایی خود مرده است.
من مرد غزلوارهام:
ترانهسرای صلح.
بگذار چنگی را که تو از چنگ این مردم ربودهای
دوباره برگیرم
و از زخمهای جانکاه تو بسرایم
بگذار ترانهی صلحی بسازم
رساتر از حماسههای دروغینت.
سیزدهم آوریل هزارونهصدوهشتادوهشت