فهیمه فرسایی؛ پس از احمدینژاد؛ خلاء نشر آثار ادبی نسل دومیها در آلمان
فهیمه فرسایی؛
پس از احمدینژاد؛ خلاء نشر آثار ادبی نسل دومیها در آلمان
جستار زیر، نوشتهای مستقل و گامی است در جهت تکمیل مقالههای ویژهنامهی شمارهی ششم “آوای تبعید” با عنوان “نویسندگان نسل دوم ایرانیتبار در خارج از کشور”. در این شماره که در بهار ۱۳۹۷ انتشار یافت، آثار سه نویسندهی ایرانیتبار در آلمان (نوا ابراهیمی، مهرنوش زائری اصفهانی، شیدا بازیار) و همکاران آنان در فرانسه (نگار جوادی و مریم مجیدی) معرفی و بررسی شدند. در کنار مصاحبههایی با این نویسندگان، کاوش دربارهی جایگاه آثار یادشده در پیکربندی ادبیات مهاجرت این دو کشور اروپایی نیز موضوع گفتوگو با کارشناسان و مقالات مستقل ویژهنامه بود.
نوشتهی زیر در ادامهی این پژوهش، سیر انتشار تولیدات ادبی نویسندگان ایرانیتبار را در سالهای پس از شکست محمود احمدینژاد در انتخابات ۲۰۱۳، تا ۲۰۱۸ بررسی میکند.
وجوه مشترک
نشر آثار نویسندگان ایرانی و ایرانیتبار در آلمان پس از روی کار آمدن حسن روحانی، رییسجمهوری ایران، در سال ۲۰۱۳ و تغییر سیاست خارجی این کشور سیر نزولی در پیش گرفت. گویی صاحبان بنگاههای نشر نیز مانند سیاستمداران آلمانی در حال سبک و سنگین کردن گفتهها و قولهای سلف احمدینژاد بودند که رفتاری آشتیجویانه با جامعهی جهانی در پیش گرفته بود و پس از انعقاد توافقنامهی “برجام” میکوشید مفاد آن را پیاده کند. (۱)
از پیامدهای ناخواستهی این درنگ و تامل، کاهش شمار آثاری بود که از نیمهی دوم ۲۰۱۵ تا پایان ۲۰۱۷ به بازار کتاب آلمان راه یافته بودند (۲)*: در واقع افزایش اعتماد جهانی نسبت به سیاست خارجی ایران، تنزل درجهی اهمیت آثار ادبی این کشور را به همراه داشت.
سیر نزولی انتشار تولیدات ادبی نویسندگان ایرانیتبار در آلمان در سال ۲۰۱۸ نیز ادامه یافت. کتابهای منتشره از این دست، در کنار کتاب “همدستها” از آنوشکا روشنی، اغلب برگردان رمانهایی بودند که پیشتر در سایر کشورها از جمله در ایران، فرانسه (۳) و ایالات متحدهی آمریکا به چاپ رسیده بودند. **
وجوه مشترک
ویژگیِ مضمونیِ این آثار را میتوان در جابهجایی دید و نحوهی برداشت راویان آنها از واقعیتهای نامانوس پیرامون خود خلاصه کرد. انباشتگی تجربههای هستیشناسانهی این نویسندگان که در مراحل مختلف زندگی خود با فرهنگهای گوناگون آشنا شده و پارههایی از آنها را نهادینه کردهاند، فضایی است که من ـ راوی رمانها در آن حرکت میکند. این ویژگی که از پیوندخوردگی (هیبرید ـ Hybridity) فرهنگی خبر میدهد و بهطور مستقیم بر قضاوتها و واکنشهای قهرمانان روایتها تاثیر میگذارد، همزمان تفاوت میان آنها و شخصیتهای آثار نویسندگان نسل اول را نیز برجسته میسازد؛ شخصیتهایی که اغلب متاثر و ملهم از موازین مسلط نظمی به ظاهر تک فرهنگی، رفتار و داوری میکردند.
ارزیابیهای متفاوت
بهطور کلی بازتاب مفاهیمی چون پیوندخوردگی (هیبرید ـ Hybridity) هویت و فرهنگ، در ادبیات مهاجرت تمامی کشورهایی که خواه ناخواه*** با این پدیده روبرو هستند، به جزء جداییناپذیر این ادبیات تبدیل شده است. هُومی بابا، یکی از مهمترین چهرههای اندیشمند در پژوهشهای پسااستعماری معاصر (۴) از پساساختارگرایانی است که بُعدی فلسفی ـ ادبی ـ تاریخی ـ اجتماعی به این مقولات بخشیده است.
کلیدواژهی “پیوندخوردگی”، به تعبیر هُومی بابا به شکلگیری فرهنگی دو رگه/تلفیقی/پیوندیِ (Hybrid) ناشی از برخورد چند فرهنگ متفاوت و بازتاب آن در ادبیات جهان اشاره دارد. ویژگی نظریهی هومی بابا را میتوان در تعریف خاص او از فرآیند درهمآمیزی و چگونگی ایجاد یک فرهنگ پیوندی خلاصه کرد. او به نشت و نشر فرهنگها در یکدیگر و شکلگیری فرهنگی تازه، باور دارد. در این تعریف، “تفاوت” میان فرهنگها جای خاصی را اشغال میکند. برای بابا اندیشه تفاوت (difference) فرهنگی، جایگزین گونهگونی (diversity) فرهنگی میشود. به باور او “تفاوت فرهنگی” فرآیند شناسایی است، در حالی که تنوع فرهنگی، فرآیند تطبیق است و ظرفیت ردهبندیشدن بالایی دارد. اغلب نویسندگان نسل دوم ایرانیتبار، موقعیتهایی را به تصویر میکشند که با شناخت فردیِ آنان از زوایای زندگی جامعهای که در آن میزیند، پیوند تنگاتنگ دارد و دستامد تجربههای شخصی آنها است.
موافق اندیشهی بابا، از آنجا که فرهنگهای معاصر پیوندخورده و هیبرید هستند، فضای (سومی) ایجاد میشود که در آن کنشگری، آفرینش و تغییر رخ میدهد؛ در این فضای سوم است که نویسندگان نسل دومی به تبیین خود و هویت فرهنگی خود برمیخیزند؛ فضایی که در آن هیچگونه تفکر دو قطبی، تقابلی و ذاتباور راه ندارد.
از نگاه بابا، جایگاه فرهنگ، به طور کلی، جایگاهی “درـ میان” و آستانهای است و در پی آن، هویتهای فرهنگی نیز هویتهای “درـ میان” و پیوندخورده (هیبرید) هستند.
تغییر در کانون تدقیق
در رمانهای نسل دومیهای ایرانیتبار به طور کلی بررسی فرآیند دگرگشتیِ درونی و بیرونیِ شخصیتِ اصلی روایت و هویتهای “درـ میان” و هیبریدی است که زیر ذرهبین قرار میگیرند؛ روندی که معمولا با مسیر و روال زندگی نویسنده نیز در پیوند است. ملاط ضروری برای ساختن بنای زیباییشناسانهی چنین رمانی، شخصیتپردازی ـ در برابر شخصیتنمایی ـ است. نیکا، پزشک داستان “من دیگر دروغ نمیگویم”، از نگار آ. زاده (۵) یکی از این نمونهها است. این زن جوان وقتی همسرش او را به مناسبت تولد ۳۶ سالگیاش به صبحانه دعوت میکند، متوجه میشود که تا آن هنگام ارزشی برای زندگی و گذر عمر خود قایل نبوده و آن را بنا به خواست و تصور دیگران شکل داده است.
نیکا که بر خلاف همسرش در آرزوی داشتن فرزند میسوزد، پیش از پاسخدادن به او به یاد میآورد: «… سال پیش هم در همین روز فکر نکردم که آخرین روز ۳۴ سالگیام است، همینطور که فکر نکردم، اولین روز ۳۵ سالگیام شروع میشود. ـ ص ۱۷۰» با درک این مهم، نیکا به مرورِ رویدادهای تعیینکنندهای مینشیند که تا پایان ۳۵ سالگی خود آنها را تجربه کرده و تکههای پازل شخصیتاش را میسازند. حدس زدن در این مورد که نیکا در پایان کنکاش خود به نتیجهای رضایتبخش نمیرسد، چندان دشوار نیست.
خواننده، همدست نویسنده
در این راه خواننده تنها کسی معرفی میشود که پزشک جوانِ رمان به او اعتماد میکند و چند و چون رویدادهای مهم زندگی خود را با او در میان میگذارد. تنها او است که از وجود معشوق “خوشتیپ” نیکا با خبر میشود؛ خشم و عناد او را نسبت به مادر ایرانی بیمار و مستبدش درک میکند؛ نظر محکومکنندهاش را در مورد پدر آلمانیِ “بیدست و پا” و درماندهاش میشناسد و با او از این که زندگی کسالتباری را در کنار همسر آلمانی خود سپری کرده، رنج میبرد. …
“من دیگر دروغ نمیگویم”، داستان زنی ظاهرا خوشبخت را بازگو میکند که دیگر قادر نیست زیر حباب پردرخشش دروغ و بدون بازسنجی گذشتهی خود به زندگی ادامه دهد؛ داستانی که جا بهجا از رٓد و روال زیست و دید چند فرهنگی نویسنده نشان دارد. نگار آ. زاده که در سال ۱۹۷۸ در لندن متولد شده مانند نیکا در پایتخت بریتانیا بزرگ شده و پس از گذراندن دوران تحصیل به ایران بازمیگردد تا زندگی جدیدی را آغاز کند. هرچند که چندی بعد، در سال ۲۰۰۰ دوباره به اروپا کوچ میکند و در آلمان ساکن میشود.
رمان شبهزندگینامه
دینا نیری، نویسندهی ایرانیتباری که اکنون در لندن زندگی میکند، نیز زندگی پر فراز و نشیب مشابهی را تجربه کرده است (۶). او در ده سالگی، پس از دو سال زندگی با مادر خود در اقامتگاههای پناهندگان، به آمریکا مهاجرت میکند و در پی اتمام تحصیلات در پرینستون و هاروارد به هلند میرود. او دو سال ساکن آمستردام بوده است.
دومین رمان نیری با عنوان “سه نفر، یک روستا است”، از فعالیتها و تجربیات او در این شهر مایه گرفته است. این نویسنده، در کنار بازگویی داستان زندگی خود در روایتها و مقالاتاش، به سرنوشت تلخ آوارگان و مهاجران سراسر جهان نیز میپردازد. به همین مناسبت، جایزهی “پل اینگل” در سال ۲۰۱۷ به او اهدا شده است. این جایزه هر ساله در آیوا به نویسندگان، ناشران و ویراستارانی تعلق میگیرد که موضوعات بروز را با هدف بهبود شرایط تنگدستان و محرومان جهان دستمایهی آثار خود قرار میدهند.
“اهل کجایی؟“
نیری در رمان “سه نفر، یک روستا است”، داستان زن مهاجر موفقی به نام “نیلو” را بازگو میکند که دوران کودکی و جوانی و تحصیلات عالیهی خود را در آیوا گذرانده و در آغاز داستان، زندگی مرفه و بیدغدغهای را با همسر خود در هلند میگذراند. او خود را نمونهی بارز یک ایرانی ـ آمریکایی که پیرو ارزشهای شناختهشدهی غربی است، میداند. ولی وقتی روزی با تعدادی پناهجوی ایرانی در آمستردام آشنا میشود، هویت فردی خود را زیر سئوال میبرد و پاسخ درستی برای پرسش ساده “اهل کجایی؟” ندارد. او پس از شنیدن داستان زندگی برخی از پناهجویان، به کنکاش در گذشتهی خود مینشیند و میکوشد در راه دشوار دستیابی به خودآگاهی، ارزشهای نخنمای تاریخی ـ اجتماعی، نمادها، اسطورهها و سنتهای دست و پاگیر درون و برونمرز را بازبینی کند.
گسست از گذشته
سالهای کودکی و جوانی “نیلو” بدون درد، رنج و آسیبهای روحی ـ روانی سپری نشده است. دشواری جدایی از پدر در ۸ سالگی، تحمل کاستیها و محرومیتها در اقامتگاههای پناهندگان، سختی و مشقت دوران آغاز زندگی جدید در آمریکا و انطباق خود با نظم مدرسه و اجتماعی تازه در کنار انبوهی از یادهای تلخ و اندک خاطرات خوش، همراههای خواسته و ناخواسته، و همیشگی او در این دوران هستند. سختگیریهای مادر که از موازین مکتب مذهبی خاصی پیروی میکند و بیاعتنایی پدر که در ایران مانده و معتاد مواد مخدر و تریاک است، پیگیری روالی عادی در زندگی را بر “نیلو” ناممکن میسازد. با اینحال او میکوشد در مدرسه و در میان همسالانش شاگرد و دختری نمونه و پرکار جلوه کند و سرانجام نیز همهی مدارج عالی تحصیل را با موفقیت پشت سر میگذارد. …
چنین کامیابیهایی به باور نیری حاصل توانایی مهاجرتباران در “پنهانکاری” است. او میگوید: «برای این که فرزند یک مهاجر از سوی محیط تازهای که در آن قرار گرفته، پذیرفته شود، باید دست کم بیاموزد که چگونه خود را پنهان کند.» او با اشاره به تجربههای زندگیاش، خود را به “سوسمار کوچکی” تشبیه میکند که «به محض احساس خطر تغییر رنگ میدهد و به رنگ محیط پیرامونش در میآید. » او میگوید: «من سالها تلاش کردم خودم را با شرایط موجود وفق دهم. و به مرور زمان هم واقعا در این کار مهارت پیدا کردم؛ مثل یک سوسمار کوچک.»
“سه نفر، یک روستا است”، هر چند داستان پرماجرای گسست از گذشتهای مأنوس را بازمیگوید، با اینحال رمانی ناامیدکننده و یأسآلود نیست. “نیلو” هر چند در پایان این رمان شبهزندگینامهای، محل سکونتش را ترک میکند و راه دیار دیگری را در پیش میگیرد، ولی خود را بیوطن و بیریشه نمیخواند. میهن او، پدر و مادر و بیش از هر چیز ارزشهای خودساختهی است که زندگیای پر از چالش، ولی سرشار از شادی و رضایت برای او به ارمغان میآورند.
نگاه مهاجرتی متفاوت
در کتاب “همدستها” نوشتهی آنوشکا روشنی، نویسندهی ایرانیتبار آلمانی که سالها است با خانوادهی خود در زوریخ سوییس زندگی میکند، نیز رابطهی دختری با پدر ایرانی و مادر آلمانی خود در کانون روایت قرار دارد. این رمان هرچند از شناسههای کلاسیک ادبیات مهاجرتِ موافقِ برداشتِ هومی بابا ـ فرهنگ هیبریدی، تفاوت، هویت آستانهای ـ نشان دارد، با اینحال فضا و زاویهی دیدی متفاوت را مطرح میکند.
پدر آنوشکا، بیوک، از مهاجرانی است که در اوایل سالهای ۱۹۶۰ به آلمان آمده و با تلاش و پشتکار به دانشکدهی پزشکی راه یافته است. او سرانجام با بهرهگیری از دانش و تواناییهای خود به پزشکی ماهر و سرشناس تبدیل میشود و زندگی مرفه و ممتازی برای خود و خانوادهاش فراهم میآورد.
سالهای جوانی مادر آنوشکا نیز روال عادی زندگی یک دختر آلمانی سالهای دههی ۱۹۶۰ـ۱۹۷۰ در غرب آلمان را نداشته است؛ او که مونیکا نامگذاری شده ولی ترجیح میداده والری خوانده شود، ابتدا به عنوان مدل مورد توجه خاص و عام بوده و پس از سپری کردن این دورهی نه چندان طولانی، در رشتهی تعلیم و تربیت تحصیل میکند و به کار آموزش رو میآورد.
همدستهای تبهکار؟
آنوشکا روشنی، در کتاب طنزآلود خاطرات خود بیوک و مونیکا یا والری را هر چند زندگی مشترک دیرپایی نداشته و پس از چند سال از هم جدا شدهاند، “همدست” یکدیگر میخواند. به چه جرمی؟ به جرم داشتن ملیت و هویت آلمانی ـ ایرانی. او پدر و مادر خود را دستامد فرآیندی به نام ملتسازی ایرانی ـ آلمانی میداند که هویت فردیاشان به دلیل داشتن احساس تعلق به ارزشهای فرهنگی، تاریخی، اجتماعی این دو کشور شکل گرفته است. نویسنده با شرح رفتارها و برخوردهای نمونهوار ایرانیها که زیر سلطهی حکومت ساواکیهای شاه و ساواماییهای جمهوری اسلامی بار آمدهاند و مقایسهی آن با کنشها و کارکردهای آلمانیهای رشدکرده تحت فرمانروایی اساسهای آلمان نازی و خبرچینهای (اشتازی) آلمان شرقی، به این نتیجه میرسد که هیچ یک از آنان در “بیجُربُزگی، بیتفاوتی، نجات خود به بهای بهخطرانداختن دیگران” بر دیگری برتری ندارد و هر دو از همدستان تاریخی یکدیگرند. برداشت هجوآمیز روشنی، با الهام از نظریهی “نشت و نشر فرهنگی” هومی بابا حتی محدودهی یک نسل را پشت سر میگذارد و به گسترهی تاثیر ماندگار ژنیتکی آن بر نسلهای بعد هم میرسد. او به عنوان مثال بازتاب “رفتارهای فاسد” را درهویت خود چنین توضیح میدهد: «نازیها، جاسوسهای اشتازی، خبرچینهای ساواک، پاسداران جمهوری اسلامی ـ در دیانآی من ظاهرا فقط این موجودات از نظر اخلاقی فاسد دایم با سر و صدا در حال بالا و پایین پریدن هستند. حالا که اینها در وجود من لانه کردهاند، آیا احتمالا روزی خودشان را در شخصیتم هم نشان خواهند داد؟ آیا اگر یک روز واقعا باید تصمیم مهمی بگیرم، با صداقت عمل خواهم کرد؟ـ ص ۱۷۸»
کتاب “همدستها”، تنها مجموعه خاطرات نویسنده از دوران کودکی و جوانی خود نیست که با طنز و شاخ و برگ بسیار بازگو میشود. آنوشکا روشنی از این خیزشهای ذهنی شبکهای روانکاوانه تنیده که تار و پود آن را رشتههای روابط خانوادگی او تشکیل میدهند؛ خانوادهای که نه به روال محافظهکارانهی قشر متوسط دههی ۱۹۶۰ـ۱۹۷۰ غرب آلمان زندگی کرده است، هر چند که شرح این روش زیست نیز در کتاب جای ویژهای دارد.
آنوشکا روشنی، در سال ۱۹۶۶ در برلین غربی به دنیا آمده و در رشتههای زیستشناسی و روزنامهنگاری تحصیل کرده است. او سالها برای “اشپیگل” در بخش گزارش کار میکرد و اکنون با تحریریهی “داس مگازین” در زوریخ همکاری دارد.
وصف چراغ
سال ۲۰۱۸، برای کتابخوانان آلمانی سال پرباری برای آشنایی با آثار نسل دومیهای ایرانیتبار نبود. “آنوشکا”، “نیلو” و “نیکا” که تنها گوشههایی از زندگی واقعی این نسل را بازگو کردند، نمایندگان وفادار و موفقی بودند که به خوبی از عهدهی برانگیختن کنجکاوی و توجه خوانندگان آلمانی برای کنکاش بیشتر در دنیای رنگارنگشان برآمدند؛ کنجکاویای که احتمالا در برهوت کویر خبرهای نابستاری چون “ایجاد ساز و کار مالی ویژه ازسوی اتحادیهی اروپا برای حفظ معاملههای بانکی با ایران ـ اینستکس”، پخش سخنرانی حسن روحانی در سازمان ملل (۷) و خط و نشانکشیدنهای بیپایان دونالد ترامپ (۸) گُل نکرد و خُشک شد.
این که چشمانداز این ادبیات در سال ۲۰۱۹ چگونه رقم خورده، آینده نشان خواهد داد. آنچه اکنون روشن است به سخن مولوی این است: شب نگردد روشن از وصف چراغ/نام فروردین نیارد گل به باغ
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۱۰
(۱) حسن روحانی، بلافاصله پس از تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری ایران در برابر مجمع عمومی سازمان ملل گفت که رهبری کشورش حاضر به مذاکره در بارهی برنامهی هستهای آن است. اعلام این خبر، پایان سیاست چالشجویانهی ۸ سالهی محمود احمدینژاد را رقم زد.
رسانههای آلمانی با انتشار خبر آمادگی گفتوگو با سران کشورهای غربی در کنار چهرهی خندان روحانی، همزمان از سیاست نمایش سطحی و سیاه و سفید جامعهی ایران نیز فاصله گرفتند. مذاکرات رسمی برای طرح جامع اقدام مشترک دربارهی برنامه اتمی ایران با پذیرفتن توافق موقت ژنو بر روی برنامه هستهای ایران در نوامبر ۲۰۱۳ شروع شد. به مدت ۲۰ ماه کشورها درگیر مذاکره بودند که در آوریل ۲۰۱۵ تفاهم هستهای لوزان شکل گرفت. توافق جامع و نهایی هستهای وین با عنوان شناخته شده و رسمی برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام در راستای توافق جامع بر سر برنامه هستهای ایران و به دنبال تفاهم هستهای لوزان، در سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴ (۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵) در وین اتریش بین ایران، اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ (شامل چین، فرانسه، روسیه، بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و آلمان) منعقد شد.
(۲) از جملهی این آثار میتوان رمان “هزار و یک دانهی انار” از مرجان کمالی (آمریکا) را نام برد که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. کمالی که در ترکیه به دنیا آمده، در کنیا، آلمان و ایران بزرگ شده و چند سالی است که در بوستون زندگی میکند. همچنین کتاب “شهر دروغها ـ عشق، سکس و مرگ در تهران” (۲۰۱۴) از رامیتا نوایی قابل ذکر است. او که در ۱۹۷۱ به دنیا آمده، در ۸ سالگی همراه پدر و مادر خود ایران را ترک کرده است. نوایی از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ خبرنگار “تایمز” در تهران بود. “شهر دروغها …” حاصل مصاحبههایی است که نوایی در طی این سالها برای تایمز انجام داده است. او اکنون در لندن زندگی میکند. رمان “چون تو بهخاطر خواهی آورد”، از میترا گاست نیز که در سال ۲۰۱۷ از سوی انتشارات سوژه به بازار عرضه شده، در این چارچوب میگنجد. گاست که در تهران بهدنیا آمده، در ۱۷ سالگی ایران را ترک کرده و در آلمان ساکن شده است.
* در این ارزیابی کتابهایی که به قلم روزنامهنگاران و نویسندگان آلمانی منتشر شدهاند، در نظر گرفته نشده است. از جمله کتاب “نگاهی از درون ـ ایران” نوشته کورنلیوس آدباهر، “صداهایی از تهران ـ مصاحبههایی دربارهی هنر معاصر ایران” از هانا یاکوبی و “ایران، اردیبهشت ۱۳۹۶” از کریستیان ولتسباخر.
(۳) دو رمان نگار جوادی و مریم مجیدی با عنوانهای “شرقزدوده” و “مارکس و عروسک”. آثار این دو نویسنده در بخش فرانسه بررسی شده است.
(۴) استاد زبان انگلیسی و ادبیات و زبان آمریکایی، و مدیر مرکز علوم انسانی دانشگاه هاروارد با بورس آن روتنبرگ است. او با استفاده از نظریههای ادوارد سعید، دیدرا و … کار بابا در اندیشه پسااستعماری بیش از هر چیز ملهم از نظریه پساساختارگرایی است از جمله واسازی دریدا، روانکاوی لکان و مفهوم گفتمان میشل فوکو.[۱۰][۱۱] نیز بابا در مصاحبهای در سال ۱۹۹۵ با دبلیو جی تی میچل میگوید ادوارد سعید بیشتر از هر نویسندهای او را تحت تأثیر قرار است. است و واژههای جدید و مفاهیم کلیدی مانند دورگه بودن، تقلید، تفاوت، و دلسردی را به این حوزه وارد کردهاست
(۵) رمان “من دیگر دروغ نمیگویم” که در نشر “گلاره” آلمان منتشر شده، ابتدا به فارسی نگاشته شده است.
(۶) از دینا نیِری که نویسندگی را در کارگاههای نویسندگی دانشگاه آیوا آموخته، تاکنون دو رمان منتشر شده است. “یک قاشق چایخوری خاک و دریا” در سال ۲۰۱۳ و “پناهنده” در سال ۲۰۱۷.
(۷) رییسجمهور ایران برای دومین بار در سپتامبر ۲۰۱۸ در برابر مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و پس از انتقاد شدید از خروج آمریکا از توافقنامهی هستهای بین ایران و قدرتهای جهانی موسوم به برجام گفت: “امنیت بینالمللی، بازیچه مسایل داخلی آمریکا نیست.”
(۸) دونالد ترامپ در همین جلسه در سخنرانی خود گفته بود: «ما نمیتوانیم اجازه دهیم که این رژیم قاتل به بی ثبات کردن منطقه ادامه دهد آن هم در حالی که در حال پیشبرد برنامه موشکی خطرناک خود است.»
“سه نفر یک روستا است ـ ۲۰۱۸” از دینا نیری (آمریکا)، انتشاراتی مار، ۳۶۵ ص
* انتشاراتی کاین و آبر، ۲۵۲ ص، ۲۰۱۸
** جایگاه آثار نسل دومیهای ایرانیتبار در پیکربندی ادبیات این کشورها در سنت دیرپای ادبیات مهاجرت هر یک از آنها ریشه دارد که در فرانسه به ادبیات فرانسهزبان (فرانکو فون)، در انگستان به “ادبیات نویسندگان برخاسته از کشورهای عضو کشورهای مشترکالمنافع” (Commonwealth Literatur)، در آلمان به عنوان “ادبیات کارگران مهمان” (Gastarbeiterliteratur) و در آمریکا با نام “ادبیات اقلیتها” (minority discourses) خوانده میشدند. اغلب نویسندگان این گروهها، با این گونه مفهومسازی مخالفت میکردند و قصد مبتکران آنها را به “حاشیهراندن ادبیات مهاجرتباران” و “گتوسازی ادبیات مهاجرت” ارزیابی میکردند.
*** برخی از کشورها مانند نیوزلند و کانادا به طور رسمی خود را سرزمینی مهاجرپذیر مینامند. آلمان به گروه کشورهایی تعلق دارد که تا اوت ۲۰۱۸ کشوری مهاجرناپذیر خوانده میشد. در این سال وزیر کشور وقت، هورست زهوفر، طرح قانونی مهاجرت کاری را در مجلس سراسری این کشور مطرح کرد.