امیلی دیکینسون؛ مرگ در خانه ­ی روبرو

امیلی دیکینسون

مرگ در خانه­ ی روبرو

برگردان: کیامرث باغبانی

 

مرگ درِ خانه­ ی روبرو را زده

امروز

این را می­دانم، احساسِ زندگی از خانه رفته

چونان خانه­ های دیگر در چنین اتفاقی

 

کاهلانه در رفت­ و آمدند همسایه­ ها

دکتر دارد دور می­شود

پنجره باز می ­شود ناگهانی؛

خود­به­ خود، چونان غلاف دانه­ ای

 

به بیرون پرتاب می ­شود تشکی

شتابان به سویش، کودکان

شگفت­زده و هراسان؛ کسی بر ان مرده؟

من هم می­ پرسیدم؛ اگر کودگ بودم

 

یکراست به خانه وارد شد کشیش

انگار به خانه خودش

اکنون سوگوارن لشکر وی­ اند همه

خردسال پسران نیز

 

آن گاه کفن دوز و آن کاسب هراس­ انگیز

-تابوت ساز- رسیدند

به پوشش تن مٌرده و اندازهِ  تابوت

 

سیل اندوهناک سوکواران روان خواهد شد

با کالسکه­ ها و آویزها

 

این همه نشان آگهی است از

مرگ شهروندی

در شهری کوچک

 

 

There’s been a Death, in the Opposite House

There’s been a Death, in the Opposite House,
As lately as Today —
I know it, by the numb look
Such Houses have — alway —

The Neighbors rustle in and out —
The Doctor — drives away —
A Window opens like a Pod —
Abrupt — mechanically —

Somebody flings a Mattress out —
The Children hurry by —
They wonder if it died — on that —
I used to — when a Boy —

The Minister — goes stiffly in —
As if the House were His —
And He owned all the Mourners — now —
And little Boys — besides —

And then the Milliner — and the Man
Of the Appalling Trade —
To take the measure of the House —

There’ll be that Dark Parade —

Of Tassels — and of Coaches — soon —
It’s easy as a Sign —
The Intuition of the News —
In just a Country Town —

By: Emily Dickinson

transl: kiamars Baghbani