در نکوداشت ملیحه تیره گل: ۴۰ سال پژوهش در زمینه ادبیات تبعید
«روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» مجموعهای در ۱۴ مجلد و در ۸ هزار صفحه درباره تاریخ آثار پراکندهای که در خارج از ایران از آغاز انقلاب تاکنون پدید آمده به قلم ملیحه تیرهگل، پژوهشگر و منتقد ادبی آماده انتشار است اما هنوز هیچ ناشری برای سرمایهگذاری بر روی این مجموعه عظیم اعلام آمادگی نکرده است.
ملیحه تیرهگل که تحصیلات خود را در رشته تربیت معلم به پایان رسانده، از سال ۱۳۶۳ تاکنون در آمریکا زندگی میکند.
مقدمهای بر: ادبیات فارسی در تبعید (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵) نوشته او، از آثار پژوهشی ماندگار در زمینه ادبیات غیررسمی ایران است. تیرهگل این پژوهشها را ادامه داد و اکنون حاصل آن کتابیست در ۱۴ مجلد. میگوید:
«از نیمههای سال ۲۰۰۳ یعنی از زمانی که از کار در هفته نامه “ایرانشهر” (از انتشارات شرکت کتاب در لسآنجلس) کناره گرفتم و به شهر سنت لوئیس از ایالت میزوری منتقل شدم، تا ۲۷ فوریه ۲۰۱۸ درگیر تدوین مجموعهای بودهام که پس از کلنجار بسیار با خودم، نامش را گذاشتم “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید”. البته، در درازنای این پانزده سال، وقفههای کوتاه مدتی در کار رخ داد، اما هفت سال آخر آن، یعنی از هفت سال پیش تاکنون، یک بند روی آن کار کردم، من در این هفت سال به قول معروف در دنیا را رو به خود بستم، نه میهمانی نه سلمانی نه رفت و آمدی حتا به حیاط خانه که در بهارانِ این شهر بسیار زیبا میشود. فقط نوشتم و خط زدم و نوشتم و ذخیره کردم و نوشتم و نوشتم. اما پس از حدود هشت هزار صفحه، دیدم هنوز نکتههای بسیاری ناگفته مانده؛ نویسندگان بسیاری از قلم کتاب افتادهاند؛ و من، که توانم به آخر رسیده بود، گفتم جز این که بگویم کتاب را تمام کردهام، چه خاک دیگری میتوانم به سرم بریزم. پس غروب روز ۲۷ فوریهی ۲۰۱۸ بود که هر چهارده جلد را گذاشتم روی یک دیسک و دادم به اردشیر، عزیز عطائی، همسرم، گرافیستِ همهی کتابهایم، و گفتم من نقطهی پایان را بر این مجموعه گذاشتم. بقیهاش با تو.»
ملیحه تیرهگل در «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» ابتدا به انقلابات اجتماعی راه میبرد، که سپس در جلد دوم به انقلاب بهمن ۵۷ برسد. جنگ ایران و عراق، قتلهای زنجیرهای، جنبش اصلاحات، جنبش دانشجویی و زنان و جنبش کارگری، از بزنگاههای تاریخی است که تیرهگل تحول ذهنی و پیدایش آثار ادبی را در سایه آنها بررسی میکند. جلد چهارم این مجموعه به «شناسنامه» فکری نویسندگان و هنرمندان ایرانی و تأثیراتی که از نحلههای فکری مانند مدرنیسم و پست مدرنیسم پذیرفتهاند اختصاص دارد. کانون نویسندگان ایران، جنبشهای سیاسی در تبعید، نقد و نظر سیاسی، و ادبیات زندان و مسأله دادخواست و اثرگذاری آن بر آثار ادبی در جلدهای بعدی بررسی میشود. فصلی هم به نویسندگان درگذشته تبعیدی ایرانی اختصاص یافته است. سرانجام بررسی نمونههایی از رمانها و داستانهای بلند و کوتاه و اشعاری که نویسندگان و شاعران تبعیدی پدید آوردهاند، تصویری از ادبیات خلاق در تبعید در گستره تاریخ چند دهه گذشته را فراروی خوانندگان و پژوهشگران این شاخه ادبی قرار میدهد.
نسبم خاکسار، نویسنده سرشناس تبعیدی درباره پژوهشگری ملیحه تیرهگل میگوید:
«اگر همین کتاب “مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید” را از ملیحه تیره گل که سال ۱۹۹۸ منتشر کرده است در نظر بگیریم و نه بسیاری از مقالهها و نقدها و جستارهای او را در این باره، گفتن از این که ملیحه تیره گل منتقد و پژوهشگری است دقیق و هوشمند در بررسی ادبیات فارسی، سخنی است درست درباره او. کتاب ادبیات فارسی در تبعید که هیجده سال ادبیات داستانی و شعری ما را در تبعید تا آنجائی که نویسنده به آنها دسترسی داشته، بررسی و معرفی میکند، به یمن دقت نظر و نقدهای سنجیده نویسنده، مرتبه و ارج کتابی مرجع و دایره المعارفی مورد اعتماد برای دوستداران شناختن ادبیات فارسی در تبعید را پیدا کرده است. شنیدن این خبر که ملیحه تیره گل در ادامه این کار، کتاب بزرگی را در ۱۴ جلد به پایان رسانده، من را چون یکی از خوانندگان این نوع کارها بسیار شاد کرد. مشتاقم هرچه زودتر این کتاب منتشر شود. بر این باورم که کار بزرگ او در معرفی و ثبت ادبیات ما در تبعید کاری است ماندگار در تاریخ ادبیات ما. پایدار باد جان آگاهش.»
برای نکوداشت تلاش ملیحه تیرهگل در عرصه ادبیات تبعید در صفحاتی که در ادامه از پی هم میآیند، با نظرات گروهی از نویسندگان و شاعران و پژوهشگران درباره ملیحه تیرهگل آشنا میشوید:
بیژن بیجاری: در ستایشِ غنیمتِ حضورِ پُر رنگِ ملیحه تیرهگُل
«اخیراً خانم ملیحه تیرهگُل، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی هنری، چهاردهمین و آخرین جلدِ اثر سترگ پژوهشی نقد و بررسی ادبیات در تبیعد (با عنوانِ «روایتی از ادبیّات فارسی در تبعید») را به پایان برده و آماده چاپ کرده است [… ] متأسفانه سالهای متمادی کار برای آفرینش و اتمام این بنای رفیعِ ادبی، بخش مهمی از سلامتی ملیحه تیره گُل را در گرو خود گرفت [… ] بازگشت او را پس از بیماری سخت و طولانی خوش آمد گفته، آرزوی سلامت کامل و ادامه راه پُر بارش را دارد.» *
بناست که در این «مرور/ یادداشتِ کوتاه و مختصر»، چند سطری بنویسم دربارهی ملیحه تیرگُل و نقشِ برجستهاش در بسترِ «تاریخ ادبیّاتِ معاصر فارسی» ــ و نه مثلن شخصیّتِ شریف، دوستداشتنی، مهربان امّا صریحِ او دربارهی ادبیّاتی که به گوش جان و هوشیاریِ چشم میشنوَد و میخواند و نقدش میکند.
سالهاست، بسیاری از دوستانِ مقیم کالیفرنیایش محرومند از حضور او. امّا تصوّر میکنم همهی اهلِ درد نوشتنِ حاضر در جمعِ «دفترهای شنبه» در اینطرفها، و بسیاران دوستداران دیگرش، هنوز هم از یاد نبردهاند نقشِ سازندهی او در نقدهای کتبی / شفاهیِ خانمِ ملیحه تیرهگُلِ شاعر و دوستِ بسیار صادق و فرهیخته. و یکی از آن جمع من. و اینجا قرار و فرصتش نیست که من به سهم خویش بپردازم بر نقشِ بسیار سازندهی نقدهای دقیق، هوشیارانه، و پیشنهادهای عملیِ ملیحه تیرهگُلِ همواره با وقار و بسیار دوستداشتنی در اجرای مثلن چند قصّه از یکی از قصّههای مجموعه قصّهام و یا نقدهایی که او با بزرگواری و بیتعارف نوشت بر آن قلماندازها. و…
باری، اینجا فقط برآنم ــ آنهم به ایجازِ تمام ــ بپردازم فقط به نقشِ ملیحه تیرهگُل، به¬عنوانِ یک پژوهشگرِ جدّی تاریخِ ادبیِاتِ فارسیِ معاصر و نتایج کارش، به عنوانِ یکی از اصلی و اصیلترین کُتبِ “مرجع” در این زمینه:
” آنگاه/ سالخورده و مطرود/میمیریم، تا کاشفانِ غبار/ در کتیبهها و دفینهها / نبش قبرمان کنند. ”
عباس صفاری. تاریکروشنای حضور [ تصویر: لس آنجلس: ۱۳۷۵ (۱۹۹۶)، ص. ۴۸ ]
این مصراعها را خانم تیرهگُل بر پیشانیِ صفحه ۱۹۰ کتاب ارزشمند و مرجعاش، “مقدمهای بر: ادبیّات فارسی در تبعید ۱۳۵۷ــ ۱۳۷۵ ” نگاشته ست.
ملیحه تیرهگُل حتمن، پیشاپیشِ رفتن سراغِ چنین ایدهی بلندپروازانهای ــ کار بر روی همین اثر ۱۴ جلدی ــ خود وقوف داشته به عظمت وِ… اینکار ــ حتّا پرداختن به کمیّتِ آثاری که میبایست میخواند و حتّا بیکه نظری هم مینوشته بود بر کیفیّتِ آن آثار. او شاید برای این، اینکار ــ آگاهانه با فرسودنِ جسم و جانِ خویش ــ به انجام رسانده که، پیش از آنکه «تا کاشفانِ غبار» آره، «نبشِ قبرمان کنند» رفتهست خانم تیره گُلِ عزیز ــ که عمرش دراز باد ــ سراغ این «ایده» که «کتیبه» حَک کند با «قلم» و نه با مغاره و چکش، «در کتیبهها» تا روزی روزگاری از «دفینهها» ــ بهقولِ عباس صفاریِ شاعرِ نام آشنای با صفایمان ــ نبشِ قبر…
نه! انگار خانم تیره گُل قصد داشته ست تا این ادبیّاتِ تبعیدی ــ که البتّه بهنظرِ منِ کمترین، اصلن مرزِ جغرافیایی ندارد ــ با شناختی که از ژرفاندشهگیاش، دقّت و پشتکارِ خالقِ این چهارده جلد (شنیدهام که این اثرِ خانم تیره گُل حدودِ ۷۰۰۰ صفحه ست) سراغ داریم، با هزینه کردنِ بخش عمدهای از زمانِ طولانیای از عمرش و زندهگیاش که دزدیده از بهرهمندیِ لذّتهای روزمرّهی شخصی و… وقتش بگذارد بر سرِ خلقِ این اثر بهعنوان یک اثرِ «مرجع». یادم هست که حدود ۳۴/۳۵ سالِ پیشتر، در دورهی آموزشیِ ” خدمات کتابداری” از استادِ فاضلمان، کامرانِ فانی ــ که «آشنایی با کتُب مرجع» درسمان میداد ــ ضمن بیان خاطرهای و در ستایش کتابهای «مرجع» شنیدم [ نَقلِ به¬مضمون]: ” اگر یکبار نه برای برطرف کردنِ یک نیاز آنی و یافتن پاسخ، آره! اگر فقط یکبار بروید سراغ یک کتابِ مرجع ــ همانطوری که انگار میخواهیدِ یک رُمان بخوانید، تازّه میفهمید که چه لذّتی دارد که یک کتاب مرجع را باز کنید و از هر جایش شروع کنید… آنوقت میبینید که لذّتِ خواندنِ یک کتاب ِ «مرجع» اگر لذّتش بیشتر از خواندن یک رُمان درخشان نباشد، دستِکمی هم ندارد… ”
حالا سالهاست هر وقت دلم تنگ میشود برای دوستانِ جمعِ «مشورتیِ کانون نویسندگان» یا مثلن اطمینانِ از برداشتم از تاریخِ دقیقِ یک واقعهی مربوط به جریاناتِ مربوط به «روشنفکریِ ایران، و یا خارج از ایران»، پیش از جستجو در گوگل، ترجیح میدهم که اوّل بروم سراغِ یکی از آن پنج جلد کتابِ «بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران» که دکتر مسعود نقره کار زحمتِ تألیفش کشیده ست و به همّت انتشارات باران در سوئد (سال ۲۰۰۲) منتشر شده و یا همان کتابِ ” مقدمهای بر: ادبیّاتِ… » ملیحه تیره گُل. آخر برای ما قدیمیها، هنوز مشامیدنِ عطرِ کاغذ ــ حتّا همان عطر گوگردیِ کاغذ ــ دلانگیز ست.
و سرانجام بله: انتشار همان «مقدمهای بر: ادبیّات فارسی در تبعید…» را که نه فقط کتابی خواندنیست؛ بل بیگمان اثری “ماندنی” نیز هست، میشود بهعنوان مسطورهی کارِ سترگِ اخیرِ تیره گُل و نهایتن انتشار، به ناشران عرضه / پیشنهاد کرد. بدیهیست نوعِ انتشار ِ چنین اثری و با چنین حجمی و… نیاز بهکارِ گروهیِ ناشر/ ناشران/ و… احتمالن همکاریِ خوانندهگانِ احتمالی و مثلن پیشخریدِ آن دارد… و پس، بیایید امیدوار باشیم، این اثرِ ۱۴ جلدیِ ملیحهی تیره گُل، نیز چنان که شایستهی نتیجهی چنان تلاشی ست، زودتر منتشر شود.
بهروز شیدا: تقسیم دانشها و بینشها با خواننده
۱
نزدیک به بیست سال پیش کتاب مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید (۱۳۷۵ – ۱۳۵۷)، نوشتهی ملیحه تیرهگل منتشر شد؛ روایتی از هیجده سال نخست آفرینش ادبیی انسان ایرانی در تبعید؛ در پانصدوپنجاهوسه صفحه؛ شامل یک پیشگفتار و چهارفصل با عنوانهای معرفی، رابطهی ادبیات تبعید با زبان و فرهنگ مادر، بنمایهها و کیفیتهای مشترک در ادبیات تبعید، زیبائیشناسیی آثار تبعید.
در مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید، تولد و گسترش انواع گوناگون ادبی در ادبیات فارسی در تبعید را میخوانیم؛ شعر، داستان بلند و رمان، داستان کوتاه، نقد. تعریف مفاهیم گوناگون را میخوانیم؛ قهرمان، عشق و جنسیت، منِ دیگر، سنت، شکفتهگی. روایتِ مبارزه، زندان، شکنجه، اعدام در دوران جمهوریی اسلامی را میخوانیم. روایت نمودهای گوناگون بحرانِ انسان ایرانی در تبعید را میخوانیم.
ملیحه تیرگل با مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید، نگاه خواننده به هیجده سال نخستین ادبیات فارسی در تبعید را سخت غنیتر میکند؛ چشم خواننده را بیناتر. فهمِ خواننده از ادبیات فارسی در تبعید را عمقها و وسعتها میبخشد.
۲
حالا از سال ۱۳۷۵ خورشیدی بیش از بیست سال گذشته است. نسلهایی دیگر به تبعید آمدهاند. نسلی در تبعید بالیده است. نسلی نیز فصلها گذرانده است؛ موها سپید کرده است. سایهی صداکُش و خفقانآفرینِ جمهوریی اسلامی هنوز بر سرزمین ایران سنگینی میکند.
ادبیات فارسی در ایران هنوز صحنهی غیاب سخنهایی است که زبان بیان نمییابند؛ غیاب صداهایی که ناشنیده میمانند؛ غیاب ماجراهایی که تصویر نمیشوند.
ادبیات فارسی در تبعید در این سالها دورانهای گوناگون گذرانده است. از موضوعها، بنمایهها، درونمایهها، زبانها، ساختارها، ترفندهای گوناگون گذشته است. فصل دیگری به ادبیات فارسی افزوده است؛ فصل حضور سخنها، صداها، ماجراهایی که در ادبیات فارسی در ایران امکان حضور ندارند.
۳
حالا چهارده کتاب دیگر از ادبیات فارسی در تبعید، نوشتهی ملیحه تیرهگل در راه اند؛ بازهم روایتهایی از گفتمانهای گوناگون، قارههای گوناگون وجود؛ نگاههایی به متنها، نویسندهها، تاریخهای دورانهای گوناگون تبعید؛ روایتهایی که روزنها، چشماندازها، پرسشها میسازند.
چهارده جلد کتاب دیگر از ادبیات فارسی در تبعید بیگمان نشان تلاش سترگ و کنکاش مستمر نویسندهای است که دانشها و بینشها با خواننده تقسیم میکند.
ملیحه تیرهگل با چهارده کتاب دیگر از ادبیات فارسی در تبعید برگهایی ماندهگار و پُرقدر به ادبیات فارسی میافزاید. به حرمت و قدردانیی تمام چشمبهراه روایتهای پُرقدر و معنای ملیحه تیرهگل از ادبیات فارسی در تبعید میمانیم.
اسد سیف: سندی برای کارنامه ادبیات تبعید
باید سالها بگذرد تا ارزش برخی از کارهای پژوهشی در خارج از کشور ملموستر گردند. کار دوست عزیز و همکار ارجمندم ملیحه تیرهگل نیز در شمار همین کارهاست. این را از این جهت میگویم که به علتِ پراکندگی ایرانیان در کشورهای مختلف، از کم و کیفِ چاپ و نشر در خارج از کشور و اینکه تا کنون، یعنی طی نزدیک به چهار دهه، چه حجم کتاب منتشر شده است، اطلاعی محدود در دست است. دستیابی به بخشِ موردِ نیازِ این آثار خود کاری است بسیار مشکل.
اندکی به عقب برگردیم، به نخستین سالهای پس از حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران. در میان راندهشدگانِ از کشور عده زیادی نویسنده، شاعر، پژوهشگر، هنرمند و روزنامهنگار نیز بودند. کمتر کسی فکر میکرد عمر مهاجرت و تبعید به درازا بکشد. آینده ناهمخوان با امیدهای ما پیش رفت. این اما بدان معنا نبود که فعالیتهای فرهنگی و ادبی متوقف گردند. در آغاز اگرچه اندک، ولی با گذشت چند سال نشریات گوناگون بنیان گرفتند، انتشاراتیهایی در کشورهای مختلف آغاز به کار کردند و آفرینشهای ادبی و فرهنگی رشد نموده، سیر صعودی به خود گرفتند.
در این سالها رژیم میکوشید تا ما را به هیچ بگیرد. قرار بر این بود تا از گردونه تاریخ حذف گردیم. سیاستِ حذف را با عده زیادی از ایرانیان ناراضی و معترض در داخل کشور به کار گرفت؛ بازداشت کردند، از کار اخراج نمودند، خانهنشین نموده و یا به سکوت مجبور کردند، سرکوب اعمال داشتند و سرانجام چه بسیار کسان را که کشتند.
نظام حذف شامل چاپ و نشر نیز شد. سانسور به کار گرفتند و ممنوع نمودند. قرار بر این بود که تاریخی دیگر نوشته شود، تاریخی که مبداء آن پانزدهم خرداد سال ۴۲ بود و به انقلاب سال پنجاه و هفت میرسید و با حاکمیت جمهوری اسلامی دوران شکوفایی آن آغاز میشد. در این چهار دهه به همین شیوه نه تنها تاریخ کشور، ادبیات و دیگر عرصههای هستی انسان ایرانی را نیز دگرسان نوشتند و تحریف نمودند. و در این عرصه بود که هیچ جایی برای بیش از چهار میلیونی که از آن کشور تارانده شده بودند، نبود.
تاراندهشدگان اما خلاف آرزوهای رژیم گام برداشتند. چه بسیار مواقع تولیدات سالانه ادبی و فرهنگی آنان بیش از آن چیزی بود که در داخل کشور تولید میشد. آنان نوشتند، سرودند و خلاقیت به کار گرفتند تا آن اندازه که حال دیگر نمیتوان ادبیات تبعید و مهاجرت ایران را از تاریخ ادبیات این کشور حذف نمود.
ملیحه تیرهگل نه تنها در نقد و بررسی این آثار، در تثبیتِ تاریخی آن نقش بزرگی داشته و دارد. در ممالک پیشرفته چنین کارهایی را نهادهایی برعهده دارند که با پشتوانه مالی و امکانات تحقیقی کار را برای گروه پژوهشگران امکانپذیر میگردانند. برای ما راندهشدگان از کشور چنین امکاناتی یافت نمیشود. به رنجی مضاعف کار پژوهش ممکن میگردد و سرانجام پس از پایان کار؛ آیا ناشری برای چاپ آن یافت میشود؟
دوست عزیزم ملیحه تیرهگل سالهاست همهی هستی خویش بر این کار گذاشته و بسیار خوشحالم که کارش به پایان رسیده است. و این یعنی؛ سندیت یافتن ادبیات تبعید ایران. یعنی اینکه هستیم و این هم کارنامهی ما.
مجید روشنگر: یک پژوهش بینظیر
بدون شک پژوهش خانم ملیحه تیرهگل در قلمرو ژانر «ادبیات مهاجرت / تبعید»، اگر بینظیر نباشد، کمنظیر است.
ایشان بیش از چند دهه در کار جمعآوری منابع و پژوهش در این قلمرو بودهاند و حاصل کوششهای جانفرسای ایشان اکنون در چهارده جلد کتاب آماده چاپ است و ناشری که افتخار چاپ و نشر این کتابها نصیبش شود، همانقدر ستایش ما علاقمندان ادبیات بدرقۀ راهش خواهد بود که خود خانم تیرهگل.
آیندگان این کتابها را به عنوان بزرگترین مرجع برای پژوهشهای خود در قلمرو «ادبیات مهاجرت / تبعید» پیش روی خود خواهند داشت و تردید ندارم که نام ملیحه تیرهگل به عنوان پژوهشگری سختکوش در تاریخ ادبیات ما ثبت خواهد شد. اگر به هر دلیلی ناشری برای چاپ این کار پر حجم پیدا نشود، پیشنهاد میکنم که به کمک دوستان هنرمندی که داریم، مراسمی برپا و هزینه لازم برای چاپ این مجموعه را فراهم سازیم. من به سهم خود نخستین گام را برخواهم داشت.
با آرزوی طول عمر برای خانم تیرهگل عزیز که وجودش باعث افتخار همۀ ماست.
پرتو نوریعلا: ارمغانی برای تاریخ و فرهنگ ایران و جهان
یکی از عناصر عمدۀ فرهنگساز در هر جامعه، آفرینشهای هنری و ادبی است. عنصری که هم تحت تأثیر فعل و انفعال سایر عناصر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه بوجود میآید و هم خود، بر آنها تأثیر میگذارد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷، تعداد زیادی از شاعران و نویسندگان ایرانیِ ناراضی یا در معرضِ خطر، خودخواسته یا بالاجبار ایران را ترک کردند. علیرغم وجود مشکلات مالی، سرگردانی در وضعیت سکنیگزینی، و گرفتار شدن در بحران هویتی که زائیده عدم آشنائی با فرهنگ و زبان کشور میزبان بود، اکثر شاعران و نویسندگان مهاجر یا تبعیدی توانستند به خلق آثار ادبی ادامه دهند و حقیقت تلخی که بر آنان رفته بود را بدون دردسر انواع سانسورهای اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، یا حتی خودی، در آثارشان منعکس کنند. اما این آثار به طور پراکنده یا در محدودهای کوچک عرضه میشدند و گاه کاملن ناشناخته میماندند.
با حضور نسلهای جدیدتر، گرچه روز به روز به تنوع مضمون، سبک، و زبانهای غیرفارسیِ ادبیات آفریده شده در خارج از ایران افزوده میشد، و گاه برخی مورد نقد هم قرار میگرفتند، اما هنوز حدود و ثغور این آثار، انواع، تفاوتها و ارزشهای ادبی آنها روشن نبود. ادبیاتی که در یک زمینۀ متنوعِ فرهنگیِ و زبانی، اما با آبشخوری مشترک، در هستی تاریخیِ ۴۰ سالۀ بعد از انقلاب، و در خارج از ایران توسط کسانی آفریده شد که نه امکان بازگشت به سرزمین مادری را داشتند و نه آثارشان شانس انتشار در ایران را داشت؛ ادبیات در تبعید.
ملیحه تیرهگل، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و پژوهشگری آگاه و پر کار، در سالهای زیستن در آمریکا، تلاش پیگیری در بررسی ادبیات معاصر، بویژه ادبیات آفریده شده توسط هنرمندان ایرانی در تبعید، داشته که چشمگیر و تحسین برانگیز بوده است. شاید او از نخستین و معدود کسانی بود که ضرورت شناختن و شناساندن ادبیات آفریده شده در خارج از ایران، تحقیق و تدقیق، نگرش و نقد جدّی در بارۀ آنها را حس کرد. کاری که به همتی بلند، فکری منسجم، از خودگذشتگی و صرف وقت فراوان نیازمند بود.
ملیحه تیرهگل علاوه بر انتشار کتابهای شعر، نقد ادبی، نقد فرهنگی و مقالات متعددی که در نشریات برون مرز یا تارنمای شخصیاش به نام «غرفهی آخر» منتشر کرده است، کتاب مفصلی با نام “مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید” نوشته که به چاپ دوم رسیده است. این کتاب که جایگاه ویژهای در معرفی ادبیات فارسی در تبعید دارد، در واقع نخستین سنگ بنای عظیم و شکوهمندی است که ملیحه تیره گل سالهای زیادی را وقف ساختن آن کرد؛ کتاب ۱۴ جلدی “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید/مهاجرت”. اثری ارزنده که حاصل سالها پژوهش، بررسی، نقد و معرفی آثار مختلف ادبی و فرهنگی ایرانیان است.
گرچه هدف اصلی نویسنده در این مجلدات نیز مانند گذشته جمع آوری، تجزیه و تحلیل و معرفی آثار ادبی آفریده شده در خارج از ایران بوده است، اما برای توضیح شرایطی که آثار ادبی در تبعید را آفریدهاند، ذکر رخدادها و پدیدههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران، ضرورتی انکارناپذیر بود. بنابراین تمامی این مجموعه، فقط مختص «ادبیات تبعید» نیست. اما ذکر شرایط ایران، رخداد انقلاب و تبعات اسفبار آن، پشتوانۀ ذهنیت و خلق آثار ادبی در خارج از ایران بوده است.
ملیحه تیره گل در مصاحبهای در بارۀ ادبیات تبعید میگوید: “تا زمانی که یک متن، بدون سانسور (چه سانسور حکومتی و چه خودسانسوری) در سرزمین مادری نویسنده قابل انتشار نباشد، یک متنِ «تبعیدی» است؛ و تا زمانی که نویسنده، به خاطر درونهی متنی که نوشته یا مینویسد، در سرزمین مادری در معرض ناامنی قرار دارد یا قرار داشته باشد، نویسندهای «تبعیدی» است؛ فرقی هم نمیکند که آن متن، به زبان مادری نویسنده باشد یا با زبانِ کشور میزبان؛ فرقی هم نمیکند که این نویسنده، «درونمرزی» باشد یا «برونمرزی»؛ فرقی هم نمیکند که این نویسنده، خود را «تبعیدی» بنامد یا «مهاجر» یا «به حاشیهرانده شده. ”
سالهای متمادیای که ملیحه تیرهگل، از خورد و خوراک، معاشرت، گردش و تفریح خود چشم پوشید و تمام اوقاتش را صرف جمعآوری، تحقیق، مطالعه و بررسیِ آثار آفریده شده در خارج از ایران بعد از انقلاب و زمینههای بوجود آوردن آنها نمود، و حاصل آن را با آفرینش ۱۴ جلد کتاب ارزنده، جاودان کرد، چنان به سلامت جسم و روح او لطمه زده است که راه درمانش آسان نیست، با این همه گوئی ملیحه تیرهگل میدانست ادامۀ راه “مقدمهای بر ادبیات در تبعید”، در عرصۀ بسیار گستردهتر و غنیتری، حتی با داو گذاشتن جسم و جان خود، میتواند گنجینۀ “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید/مهاجرت” را برای ایرانیان معاصر و نسلهای آینده و هم چنین برای تاریخ و فرهنگ ایران و جهان، به ارمغان آورد.
برای خوانندگانی که مایل به آشنائی با محتویات کلی ۱۴ جلد کتابِ آمادۀ چاپِ “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید/مهاجرت” میباشند، عنوان هر جلد، در ذیل ذکر میشود:
جلد اول: کیستی ما، جلد دوم: پایان پادشاهی و آغاز جمهوری اسلامی، جلد سوم: چیستیهای کانون ما، جلد چهارم: چیستیهای پیرامون ما- شناسنامهی ما، جلد پنجم: کانون نویسندگان ایران، گفتمان روشنفکر و روشنفکری، جلد ششم، بخش اول: جنبشهای سیاسی در تبعید، جلد ششم، بخش دوم: نقد و نظر سیاسی، جلد هفتم: ادبیات زندان، جلد هشتم: درگذشتگان در تبعید، جلد نهم: داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، به زبانهای دیگر، گردآوردهها، جلد دهم: کهنسرائی، ترانهسرائی، طنزپردازی، جلد یازدهم: شعر فارسی، شاخهی نوپردازی، جلد دوازدهم (۱): نقد ادبی، جلد دوازدهم (۲): نقد پیرامون چهار گفتمان
فرشته مولوی: خشت اول برای بررسی ادبیات قدغن ایران
ملیحه خانم تیرهگل را ندیدهام و کتابهایش هم در دسترسم نبوده که خوانده باشم. این از نابختیاری من بوده بیتردید و نیز از نابسامانی دنیای کتاب فارسی و پراکندگی ناخواسته و ناگزیر اهل قلم سرزمینی که کابوس گذشتهاش تاختوتاز بیگانگان بود و کابوس حالش نادانی و ندانمکاری زورگویان خودی. بااینهمه بیستسالی میشود که با نام ملیحهی تیرهگل و کار سترگش آشنا شدهام، یکیدوباری پیام و سلامی به هم رساندهایم، چند جستار و چند گفتوگو از او خواندهام، و دورادور نگاهم پیگیر خبری از کارها و کتابهایش بوده. جهان ادبیات جهان بیمرزی و بیکرانی است و تکهای از این جهان که از آن ادبیات ایرانی فارسیزبان است، برای من آن کنج مانوسی است که اهلش را آشناترین میبینم و میدانم. این تکه اگر سرزمینی است که باید بپاید یا خاکی که باید بارور شود یا باغی که باید سبز شود، نیازمند عشق بیدریغ و بیچشمداشت عاشقانی است که «خاک میکدهی عشق را زیارت» میکنند و بیهیاهو و بیمزد و منت قلم میزنند. ملیحه تیرهگل یکی از این آشناترین عاشقهاست که به پشتوانهی کار و قلمش سرشناس هم هست. میدانم که در کارنامهی این همقلم نادیدهی من چند دفتر شعر و بسیار جستار و مقاله است، اما من هم — شاید مثل برخی یا بسیاری — او را پیش و بیش از هر کار با «مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید» بهخاطر میآورم و بیصبرانه چشمبهراه درآمدن مجموعهی کار بزرگش «سیسال ادبیات فارسی در تبعید» هستم. کار او در نقد و بررسی ادبیات فارسی در تبعید مثل هر کار پیشگام دیگری بهخودیخود ارزشمند است چرا که خشت اول و کتاب پایه و مرجع بهشمار میآید. از پس سپریشدن چنددهه رسیدهایم به جایی که ببینیم پیکرهی ادبیات فارسی نه یکدست و یکنواخت که چندپاره و گونهگون است و پارهی برونمرزی یا «در تبعید» آن – به تعریف خود نویسنده – کمتر از پارهی درونمرزی آن درخور توجه نیست. به بیان روشنتر، در جایی که سانسور مزمن و فراگیر راه را بر انتشار بسیاری از کتابهای داستانی و شعر میبندد، رشد پارهی «قدغن» ادبیات ایران در بیرون از مرزهای جغرافیایی را نه میشود و نه میبایست نادیده گرفت. سوای اهمیت ادبیات در تبعید، کاستی چشمگیر در نقد و بررسی و پژوهش ادبی کتابهای فارسی هم سبب دیگری میشود برای این که قدردان کار ملیحه تیرهگل باشیم و بگوییم «خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد.»
فریبا صدیقیم: ذهن جستجوگر
ملیحه تیرهگل را از گروه شنبه شناختم. از همان شروع به منش دقیق و روحیهی جستجوگرش جلب شدم. در یاد دادن دست و دلباز و خوشروست و در فرا گرفتن پیش قدم. بزرگ است اما خود را بزرگ نمیبیند. طبعا ظرفی پر، عاقبت سرریز میشود؛ اطمینان دارم که میدانست برای نوشتن صفحات این چهارده جلد کتاب چه راه دشواری را برای خود رقم میزند و چه صفحات مهمی از زندگیاش را به مصالحه خواهد گذاشت؛ شب بیداریها، انزوا از دوستان و خوشیهای روزمرهی زندگی، دردهای عضلانی و استخوانی و سرگیجه. اما تسلیم در فرهنگ لغاتش معنایی نداشت، او به تلاشش وابسته بود و روح تشنهاش. همیشه دلتنگ جای خالیاش در لس آنجلس بودم و دلم میخواست که مثل سابق دوباره فرصت دیدار دوستان را داشته باشد. اما مگر میشد؟ حرف یک یا دو صفحه نبود که به او فرصت برگشت به خود سابقش را بدهد. هنوز صفحات کتاب مصالحه میطلبید: جراحی کمر و کم شدن سوی چشم؛ و چه عضوی عزیزتر از چشم که فدا کنی برای اینکه کلمات چشم شوند، مادام العمر خوانده شوند و چشمهای بسیار دیگری را بیافریند. همین جا دلم میخواهد که دردِ دست ملیحه را برای این همه تلاش ببوسم؛ تلاشی که در انزوایی مدام اتفاق افتاد، ذهنش را ببوسم و آن همه وسواسش را که از تعمقی ریز بین و طبعی ظریف ناشی میشود. برای خودش و کتابش عمری طولانی را آرزو میکنم.
شیدا محمدی: سخن گفتن در زمانه بی آزادی، خود آزادی است
اولین بار ملیحه تیره گل عزیزم را در دفترهای شنبه ملاقات کردم حوالی سالهای ۲۰۰۵ که به دعوت منصور خاکسار نازنین و مجید نفیسی عزیز به آنجا رفتم برای شعرخوانی به عنوان شاعر تبعیدی تازه! پس از آن دیداری میسر نشد اما هم او بود که پس از انتشار کتاب «عکس فوری عشقبازی» که بسیاری به آفرین و نفرینهای متداول بسنده کردند، نقدی دقیق و بسیط بر این کتاب و خاصه بر یک شعر از این دفتر «زنگ زدن در صدایی بیرنگ» نوشت که در جلسه نقد کتاب در منزل آقای مجید روشنگر توسط مهرنوش مزارعی عزیز در سال ۲۰۰۷خوانده و به بحث گذاشته شد.
بعدها این مقاله در شماره ۲۱-۲۲ پاییز –زمستان فصلنامه باران در سوئد منتشر شد و چراغ راهی شد برای مخاطبین راستین شعر در تبعید از جمله خود من که بارها و بارها به آن مراجعه کردهام و هر بار معنای تازهای از میان سطرهای او دریافتهام. اما به عنوان شاعر کتاب «عکس فوری عشقبازی» که ضد سانسور فرهنگی، کلامی و جنسیتی نوشته است نه تنها در بیرون از مرزهای ایران از چنین آسیبهایی مبرا نبوده است بلکه مورد اتهامات فرهنگی و جنسیتیی هم قرار گرفته تنها به دلیل بدفهمی و کج فهمی از شعرها و ملیحه تیرهگل همزمان با انتشار زیر زمینی این کتاب در ایران نوشت: «شیدا محمدی را در شعر «عصر بخیر جمعههای مخدوش»، گُردآفریدی سراپا مسلح در میدان نبرد میبینیم. منتها، در هیئت یک «زن»؛ نه زنی که فردوسی، زنیّتِ او را در لباس مردانه پیچیده است… با این که هیچ یک از شعرهای این دفتر از کنش اعتراض در برابر پلیدیها و کاستیهای فردی و قومی و نوعی خالی نیست، اما اوج اعتراضِ پیکارگر این دفتر را مقاومت فمینیستی شیدا محمدی رقم زده است. گرچه این اعتراض در برخی از شعرهای «عکس فوری عشقبازی» به عنوان بنمایه عمل کرده است، اما در جای جای بیشتر شعرهای این دفتر نیز، به عنوان یکی از درونمایهها خودنمایی میکند. در بیانی نمادین، میتوان گفت که نابرابری و ستم جنسی، شعلهی نخستینی است که شاعر «عکس فوری عشقبازی» را سوزانده، و افشاء معترضانی آن، «عکس فوری…» را رویانده است. «جیبهای خالیی کانگورو»، «شوهر زنهای همسایه»، «عصر بخیر جمعههای مخدوش»، و «برگشتن از کبودییتنم»، مثالهای مشخص این پیکار هستند. به باور من، به برکت تازگیهای ساختاری در این دفتر، هر یک از این نوع شعرها، در عین زیبایی، از دهها مقالهی پژوهشی در انگیزش آگاهی¬ی جنسی در مخاطب (صرف نظر از جنسیت او) مؤثرتر است. بدین ترتیب، افزون بر حضور واژگان «ممنوعه» در در این کتاب، جای شگفتی نیست که این کتاب در جمهوریی سانسور به صورت «زیرزمینی» منتشر شده است».
این نقل قول از پژوهشگر و منتقد عزیزمان ملیحه تیره گل را تنها به این مناسبت ذکر کردم که سخن گفتن در زمانه بی آزادی، خود آزادی است و او این خصیصه بارز را در بیشتر نقدهایش حفظ کرده است و به همین دلیل همیشه و هنوز خواندنی و ارزشمند هستند چون مبرا از آفرین و نفرینهای متداول فرهنگی ما است. برای او که دور از هیاهوی قال و مقال در این چهارده سال اخیر به نقد و پژوهش گسترده در زمینه ادبیات با تمامی زیر مجموعههایش پرداخته است، آرزوی سلامتی و شادابی جان و جهانش را دارم که به راستی سزاوار نیکترین هاست.
پیمان وهابزاده: ملیحه تیرهگل، راوی نستوه و ریزنگر
آنچه ملیحه تیرهگل را در میان ایرانیان مهاجر و تبعیدی ــ آنان که مسافران سرزمینهای ناشناختهی ادبیات فارسیِ جهانی هستند ــ به فراز میبرد و بر تارک مینشاند، همانا سختکوشی و نستوهی و دقت مشاهدهی وی در ثبت روایتهای راویانی است که از زادگاهِ زبانی و فرهنگی خویش به دور افتادهاند، اما همچنان آن زبان و آن فرهنگ را لجوجانه میزیند. این همزبانان، امّا، هر یک به زبان وجودی خویش و از زاویهی تجربهی پرتابشدگیِ ویژهی خویش در سرزمینهای تازه مینویسند، چنانکه پرداختن به کلیّتِ پدیدهای چندگانه و واگرا سرگیجهآور است. ملیحه تیرهگل، باری، از روایتهای این جمعِ فزایندهی چندگانه و واگرا روایتی همگون به ما میدهد، روایتی که بیآن هرگز نمیتوانستیم خود را عضوی از جامعهی جهانی فارسیزبان ببینیم. از نگاهِ تیرهگل «تبعید» همانا گرهگاه تجربههای چندگانهی نویسندگان و شاعران ایرانی فرامرزی است. نویسندهی کتابِ مفصل «مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید ۱۳۵۷-۱۳۹۲» با نگرشی همهجانبه از نگهگاهِ تبعید به گونهای جامع این ادبیات را تصویر میکند. نگاه تیرهگل بس دقیق است و ریزنگر: انگار که ستارهشناسی اجزا و صورتبندیهای هستیِ چندگانهی این کهکشانِ چهل ساله را ــ از پس آن انفجار بزرگ که ما را به جهان پرتاب کرد ــ با تلسکوپی دقیق رصد میکند.
کاری چنین سترگ را جز با نستوهی و سختکوشی نمیتوان به پیش برد. و تیرهگل سالهای بسیاری را به جمعآوری و پرداختن به این ادبیات صرف کرد. تو گویی که کار سترگی مانند «مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید» او را راضی نمیکند. پس چالشی بزرگترش میباید: چنان که کتاب ۱۴ جلدی در دستِ انتشارِ او «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» به ما میگوید، و این کتابی بیهمتا و تک که بیتردید فرهنگِ جامعِ ادبیات فارسیِ فرامرزی است و در سالها و دهههای آینده به عنوان مجموعهای مرجع مورد استفادهی پژوهشگران ادبیات فارسی قرار خواهد گرفت.
چنین است که برای ملیحه تیرهگل بودن باید بس سرسخت بود و دقیق و تک ــ مشاهدهگری برای تمام فصلها.
مجید نفیسی: من خود ایران هستم!
روسیه نمیتواند مرا عاق کند، من خود روسیه هستم*
در ترکیه خود را بیحقوق میبینم، در فرانسه پناهنده و در امریکا شهروند؛ اما در همه حال یک تبعیدی. سه صفت نخست، وضعیت قانونی مرا در کشوری که به آن وارد شدم نشان میدهد و صفت آخرین، ذهنیت مرا نسبت به وطنی که ناگزیر به ترک آن شدم.
خواه در امریکا بمیرم، روبروی پسرم “آزاد” که بر بالینم ایستاده و خواه به وطن بازگردم، اگر روی آزادی را ببیند، باز من یک تبعیدی خواهم ماند. درست مثل آن دریانوردی که نوار آواز او را در کلاس درس فرانسویم در دهکدهی “شانتونه” در سال ۸۳ شنیدم که پس از سالها که به میهن بازگشته بود آنجا را غریبه یافت و دوباره به سوی دریا بازگشت. نباید خود را گول بزنم: چه خود را در لسآنجلس جزیی از یک جامعهی “موفق” ایرانی امریکایی ببینم و نام این شهر را به “تهرانجلس” تغییر دهم، و چه خود را چون نادرپور شاعر غریبهای در “شیطانجلس” بینگارم، باز یک تبعیدی خواهم ماند. پس بهتر است که به جای خودفریبی، هویت خود را بشناسم و آن را قدر بگذارم.
کتاب “مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید” اثر ملیحه تیرهگل در همین راستاست و در شناخت هویت منِ تبعیدی به ما یاری میرساند. التبه پیش از او بسیاری به این مهم پرداختهاند: از “آواره کیست؟ ” غلامحسین ساعدی گرفته تا “آفرینش فرهنگهای تبعیدی” اثر حمید نفیسی و از “سرو مهاجرین” مانی گرفته تا “آه لسآنجلسِ” من.
اما اهمیت کار خانم تیرهگل در جامعیت آن است. زیرا هر سه عرصهی ادبی شعر، داستان و نقد را دربرمیگیرد و در ۵۵۴ صفحه به معرفی و تحلیل ادبیات فارسی در تبعید بین سالهای ۵۷ تا ۷۵ میپردازد.
این اثر از یک پیشگفتار و پنج فصل تشکیل شده و مزین به کتابشناسی و فهرست اعلام است. در فصل اول مبانی نظری پژوهش تحت عناوین “تبعید”، “خود”، “بحران”، “خودفریبی”، “منِ دیگر”، “قهرمان” و “زبان تازه” معرفی شده. در فصل دوم به تصویر برونمرز در آیینهی درون مرز، و در فصل سوم که از همه طولانیتر است به خصوصیات مشترک ادبیات تبعیدی تحت عناوین “نخستین بازتابهای ضربه”، “تجربههای مبارزه، زندان، شکنجه و اعدام”، “مقایسه” (کشور میزبان با وطن)، “زبان”، “انتقاد از خود”، “منِِ دیگر یا همتا”، “کنش پذیری”، “گریز از ایران”، “عشق و جنسیت”، “مرگ قهرمان”، “مقاومت سنت در نقد” و “شکفتگی در نقد” توجه شده است. فصل چهارم به زیباییشناسی برخی از آثار در سه قلمرو شعر، داستان کوتاه و رمان اختصاص یافته و بالاخره فصل پنجم تحت نام “پایانه” به کوتاهی به جمعبندی اثر پرداخته است.
در کنار متون کتابشناسی و گلچینهای شعر و داستانِ ادب تبعید، پژوهش ملیحه تیرهگل از مرجعیت خاصی برخوردار است و کوششیست گرانقدر در جهت تدوین شناسنامهی من تبعیدی. دیگر نه حملات دارالتبلیغهای دولتی، نه ریشخندهای برخی از نویسندگان داخل، نه خود کوچکبینی برخی از روشنفکران خارج و نه درخشش ادبیات مغرب زمین نمیتواند ما را از میدان به در برد زیرا کتاب ملیحه پشت ما را دارد و به ما اجازه میدهد که چون “ازانف” شخصیت روسی داستان “زیر چشمهای غربی” جوزف کنراد بگوییم: “وطن نمیتواند مرا عاق کند. من خود وطنم. ”
لیحه تیرهگل را از پس خواندن «و کوه جواب میدهد» شناخته بودم با فاصلهی زمانیی بیش از دو دهه. زنی که عشقش به شعر و کلمه کافیست تا سرنوشتی تازه بیافریند. ساختار فکریی او بیزمان است از آنگونه شیوایی و شیوهی اندیشهای برخوردار که کهنگی نمیداند. شاید راز موفقیت او برای جلب عاشقان جدیی شعر همین یک مورد باشد: به زبانی بهتر او پژوهشگری اندیشمند است که بینشی مدرن و امروزی دارد.
بعدها من بارها در متنهایی که از وی خواندم به این نتیجه رسیدم، هرچند با نوع واژهچینیی نوشتار او که نشان از شیوهای خاص و کهن دارد همیشه مشکل جدی داشتهام که دلیل آن میتواند کم تجربگیام از خوانش با دوام متون کهن باشد. چرا که سواد من از متنهای بس دور تنها به شکل جسته گریخته بوده است که باید در فرصتهای ممکن آینده بتوانم به خوانشهایی چندباره امکان دهم، و اما شهامت و شخصیت او در کردار، در وفایش به شعر و شاعر نام او را کنار نوادر تاریخیی سرزمینمان رقم خواهد زد. این باور قلبیی من است، چرا که در سختترین شرایط زیستیام در پاریس که به اتاقی کوچک محدود میشد، زمانی که همسری برگزیدم و زندگیی تازه آغاز کردم کادوی نزدیک ترین دوستان شاعرم همدستی با دشمنان شعر بود، رایزنی و راهزنی بود و حاصل آن فحش، فشار، تهمت، افترا و سر آخر جدایی. او ناگهان ویژهنامهای در سایت ادبیی خویش به نام «غرفهی آخر» در کالیفرنیا برای من تهیه کرد و با این عمل شجاعانهی خود در برابر ظلم رجالهها و دستسازان حکومتی که کاری جز دور قابچینی و همه چیزفروشی ندارند ایستاد و مرا به ادامهی شعر و زندگی دلگرم کرد. اما رابطهی او با متن، هر متنی از جمله شعر عاشقانه است. او میداند برای گرفتن ارتباط جدی با یک آفرینش باید شیوهی عشقبازی با آن را بداند، شیوهی آمیزش با تک تک سلولهای مکتوب را و سپس راه دادن به جوشش طبیعیی واژهها. او تفاوت بین فکر طبیعی با فکر القا شده را میشناسد. تفاوت متنی خودجوش و ماندگار با جوشاندههای یک بار مصرف خنک.
وجود نازنین او را گرامی میدارم و برایش طول عمر، پویایی و کاوشهایی بسیارتر در سرزمین شعر آرزومندم.
حسین نوشآذر: زمزمه دلپذیر
برای درک اهمیت کاری که خانم تیرهگل در ثبت آثار شاخص ادبیات تبعید و بررسی این آثار کرده است، میبایست با شرایط نویسندگان و شاعران و پژوهشگران تبعیدی ایرانی در دو دهه نخست انقلاب آشنا باشیم:
از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵ هیچ مرجع مطمئنی برای ثبت آثار ادبیات قدغن و لاجرم رسمیت نیافته فارسی وجود نداشت. گروه بزرگی از نویسندگان و شاعران ایران مثل کتابی که شیرازهاش از هم گسیخته و ورق ورق شده باشد در چهارگوشه جهان پراکنده بودند. هیچ رسانه فراگیری وجود نداشت و ارتباط تنها از طریق گاهنامهها و فصلنامههای ادبی میسر بود. در آن زمان کتاب خریدار داشت، بحث و گفتوگو در محافل ادبی داغ بود، کنجکاوی عجیبی نسبت به ادبیات غرب وجود داشت، یک اثر ادبی را به محک زبان و فرم آن میسنجیدند و همزمان با این تحولات نخستین نشانههای سرخوردگی و بیزاری از سیاست در محافل ادبی به چشم میخورد. جوانها و نورسیدگان ارج و قرب داشتند. فرصت بینظیری فراهم آمده بود که آنها با نویسندگان و شاعران با تجربهای که اسم و رسم داشتند معاشرت کنند و از آنها بیاموزند و حتی آثار خود را برای تصحیح به آنها بسپرند. دوری از ایران، سرخوردگیهای سیاسی، تاریخ مشترک و عشق به زبان فارسی ما را به هم پیوند میداد و با اینحال این پرسش وجود داشت که آیا آنچه که در خارج از ایران نوشته و منتشر میشود، زمانی دیده و خوانده خواهد شد؟
«مقدمهای بر ادبیات تبعید» نوشته ملیحه تیرهگل مثل کلامی که به دلگرمی در گوش کسی زمزمه کنند، به ما میگفت: آنچه که نوشته شده باشد، هرگز فراموش نخواهد شد. شاید به همین سبب بود که هر آن کس که این کتاب را به دست میگرفت، ممکن بود ابتدا به نمایه آن نگاه کند. نه از روی خودخواهی. برای این پرسش که آیا من هم هستم؟ طبعاً ملیحه تیرهگل ناگزیر بوده است از تفاهم و همدلی. این امتیازیست که تبعید برای نویسنده قائل شده و به منتقد و پژوهشگر تحمیل کرده است. با اینحال تیرهگل نگرش انتقادی را واننهاده، بلکه به زمینههای اجتماعی و فکری پیدایش اثر و تأثیرات نویسندگان و شاعران از محیط هم توجه کرده است. به یک معنا: عدالت را از نظر دور نگه نداشته و به خاطر مشتی کلمه که در کنار هم قرار میگیرد، رنج انسان را فراموش نکرده و در همان حال به اعتبار و احترام به رنج انسان، از ادبیت اثر غافل نمانده است.
ممکن است هر یک از ما در جایی از این مسیر متوقف شده باشیم. اما تاریخ انسان تبعیدی توقفپذیر نیست. زیرا بیپناهی و بیخانمانی و ستم بر انسان هم متوقف نشده. اثر بعدی ملیحه تیرهگل زمینههای پیدایش آثار ادبی در ۲۰ سال دوم این مسیر را بررسی میکند و جلوههایی از این آثار را آشکار میکند.
فهرست آثار ملیحه تیرهگل:
۱- مجموعه چند جلدی “روایتی از ادبیات فارسی در تبعید/مهاجرت” آماده نشر
۲-مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید، امریکا: انتشارات یوتاچ، چاپ اول ۱۳۷۷، چاپ دوم ۱۳۷۸
۳-اندیشه در شعر اسماعیل خوئی و خاستگاه اجتماعی آن (نقد فرهنگی)، انتشارات یوتاچ، ۱۳۷۵
۴- و کوه جواب میدهد (نقد ادبی)، امریکا: انتشارات ترای ایمج، ۱۳۷۴
۵- کاکتوس (مجموعه شعر)، امریکا: ترای ایمج، ۱۳۷۳
۶- از خفای خود (مجموعه شعر)، با نام «م. رازین»، امریکا: انتشارات مزدا، ۱۳۶۶
فهرست جلدهای مجموعه روایتی از ادبیات فارسی در تبعید
جلد اول: کیستی ما،
جلد دوم: پایان پادشاهی و آغاز جمهوری اسلامی،
جلد سوم: چیستیهای کانون ما،
جلد چهارم: چیستیهای پیرامون ما- شناسنامهی ما،
جلد پنجم: کانون نویسندگان ایران، گفتمان روشنفکر و روشنفکری،
جلد ششم،
بخش اول: جنبشهای سیاسی در تبعید،
بخش دوم: نقد و نظر سیاسی،
جلد هفتم: ادبیات زندان،
جلد هشتم: درگذشتگان در تبعید،
جلد نهم: داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، به زبانهای دیگر، گردآوردهها،
جلد دهم: کهنسرائی، ترانهسرائی، طنزپردازی،
جلد یازدهم: شعر فارسی، شاخهی نوپردازی، جلد دوازدهم (۱): نقد ادبی،
جلد دوازدهم (۲): نقد پیرامون چهار گفتمان
[این مقاله از سایت رادیو زمانه برداشته شده است]