نتیجه جنگ فقط سیاهی و ویرانی است؛ در گفتوگو با منوچهر دقتی
نتیجه جنگ فقط سیاهی و ویرانی است؛
در گفتوگو با منوچهر دقتی
-در کودکی از طریق بریدههای نگاتیف فیلمها جذب سینما شدید. در جوانی مجذوب سینمای «موج نو» ایتالیا شدید و در شهر رم سینما تحصیل کردید ولی به عنوان عکاس کار خویش را از همان شهر آغاز کردید. چه چیزی باعث شد که کار عکس را بر سینما ترجیح دهید؟
در واقع علت اینکه عکاس خبرنگار شدم اختیاری نبود بلکه سرنوشت و شروع انقلاب در ایران باعث شد که شروع به عکاسی از تظاهرات و وقایع اجتماعی و سیاسی بکنم و تا کنون بدون وقفه ادامه دهم.
-آیا در این مدت فیلمی نیز ساختهاید؟ و یا اصلا هوس کردهاید فیلم بسازید؟
درسالهای گذشته فیلمبرداری چند مستند را کردهام ولی هنوز وقت ساختن فیلم را نداشته ام.
-نخستین احساس مرگ را در تظاهرات روزهای انقلاب تجربه کردید، زمانی که فکر میکردید گلوله به شما اصابت کرده و مردهاید. خوشبختانه زنده ماندید ولی پس از آن بارها مرگ را پشت سر گذاشتهاید ولی هیچگاه از کار بازنماندید. چه چیزی در این خطر کردنها زیباست که شما را همچنان به موجخیز حادثهها میکشاند؟
مواجهه با خطر هیچ زیبا یی ندارد. نتیجه و تأثیر مثبت عکس بر جامعه و سیاست و در نهایت تاریخ است که همیشه به من علیرغم ترس در شرایط خطرناک، قدرت ایستادگی و به ثبت رساندن وقایع را داده است.
-شما از نخستین عکاسهایی بودید که از اعدامهای خلخالی در تهران و کردستان عکس گرفتید. اگرچه تعدادی از این عکسها در نشریات معتبر جهان منتشر شدهاند، آیا قصد ندارید در مجموعهای آنها را منتشر کنید؟ مثلا «انقلاب ایران به روایت تصویر» و یا چیزهایی در همین حدود.
دو سال پیش مجموعه عکسهای من و برادرم رضا از انقلاب ایران و جنگ با عراق در فرانسه با عنوان: IRAN Reves et Derives در انتشاراتی Hoebeke چاپ شد. عکسهای اعدامهای خلخالی جزو این کتاب هستند.
-با خواندن خاطرات شما پنداری به شگرد متوسل شدن از ابزار کارتان بوده است. شما بارها با ترفندهایی ناب از تلهها نجات یافتهاید و موفق شدهاید نگاتیف عکسهایتان را از ایران و یا مناطق جنگی به غرب ارسال دارید. برای نمونه نگاتیفهای جنگ کردستان را با حقه به تهران و از آنجا به دست آژانسهای بینالمللی رساندید. عکسهای شما نخستین گزارشهای تصویری از جنگ کردستان در نشریات غربی بودند. نیویرکتایمز، لایف و نیوزویک با عکسهای شما خبر از واقعیت انقلاب میدادند. آیا هیچ فکر کردهای که اگر مجهز به این ترفندها نبودی و از مهارت بیمانند خود در این راستا استفاده نمیکردی، حالا وجود نداشتی؟ آیا ترفند را میتوان از ابزار کار عکاسان در مناطق خطرناک محسوب داشت؟
اعتقاد دارم برای مبارزه با سانسور و مشکلاتی که حکومتهای دیکتاتور در مقابل آزادی ایجاد میکنند، ترفند و به کار بردن شگرد جزو کار خبرنگاران و فعالین اجتماعی است. اگر من این شگردها را در ایران و سایر کشورهای دیکتاتوری به کار نبرده بودم قطعا نمی توانستم کار خود را به خوبی انجام دهم.
-شما از نخستین کسانی بودید که به عنوان عکاس جنگ به همراه همکارانی چون کاوه گلستان، آلفرد یعقوبزاده و محمد فرنود به جبهههای جنگ رفتید. از این افراد کاوه گلستان در جنگ کشته شد. شما در گزارش از یک حمله که شاهد بودید گفتهاید؛ ده هزار عراقی کشته شدند و بیست هزار نفر تسلیم. تلفات ایران سی هزار نفر بود و با عده زیادی زخمی. با دیدن این سیاهی از جنگ که بعدها نمونههای دیگری از آن را در جهان تجربه کردید، آیا جنگی دیدهاید که صلح بیاورد؟
نتیجه جنگ فقط سیاهی و ویرانی است که در نهایت و به اجبار به صلح می انجامد.
–شما از گورهای دستجمعی، انسانهای بیدست و پا و سر، کودکانی که به عنوان سرباز کشته میشدند، خانههای ویران، عکسهایی بیمانند در پرونده کاری خویش دارید. همهجا سراسر خون، جنازه و جنازه و جنازه. آیا این جنایتهای بشری خواب امروز شما را آشفته نمیکند؟
دیدن صحنههای جنگ و یا رنج انسانها در شرایط مختلف همیشه مرا رنج داده و بار ها اشکم را در آورده است. اما با اعتقادی که به داشتن نتیجه مثبت کارم درجامعه داشته است این آرامش را به من داده است که بتوانم خواب و وجدان آسودهای داشته باشم.
-هنوز در پی حضورت در میان چریکهای ضد دولتی السالوادور و ساندینیستها و کنتراها در نیکاراگویه، به خود نیامدهای که داوطلب میشوی به کویت بروی و از اشغال آنجا توسط صدام حسین و سپس حمله آمریکا به کویت گزارش تهیه کنی. در پایان این سفر برایت بسیار نامنتظره اتفاق میافتد که به خواست رفسنجانی در کویت با او دیدار داشته باشی. او از تو میخواهد تا از تجهیزات آمریکاییان برایشان عکس بگیری و شما قاطعانه میگویید که جاسوس نیستید و کار خبرنگار جاسوسی نیست. این دیدار چه احساسی را در شما که خود به علت خطر مرگ از ایران گریخته بودید، برانگیخت؟
این برخورد از عجیبترین و غیر منتظرهترین اتفاقات زندگیم بود. از طرفی رو به رو شدن با پسر شیطانی مانند رفسنجانی و پیشنهاد نامشروعش باعث ناراحتیم شده بود ولی در نهایت وقتی جلویش ایستادم احساس خوبی داشتم.
-شما با یک کارت خبرنگاری مکزیکی و به عنوان شهروند مکزیک در جنگهای بوسنی حضور داشتید. آیا میتوان جنگ صربها را با آنچه امروز در اوکرایین میگذرد، در رابطه فرض کرد و یا دنباله آن دانست. جنگ صربستان نخستین جنگ بود در اروپای پس از جنگ جهانی دوم و جنگ اوکراین و روسیه دومین جنگ.
صحنههای حمله ارتش روسیه به اوکرایین و جنایات گسترده اشان بر علیه مردم عادی، بمباران مناطق مسکونی و بیمارستانها دقیقاً همانند حملات صربها به بوسنی و سایرمناطق در بالکان حدود بیست سال پیش است که با دخالت متحدین متوفق شد. اما جنگ روسیه علیه اوکرایین با استفاده از هزاران هزار سرباز و سلاحهای به مراتب خطرناکتر میتوا ند دنیا را در معرض نابودی قرار دهد.
-لویس هاینه (Lewis Hine) جمله زیبایی دارد. میگوید؛ «اگر میشد وقایع را با کلمات تعریف کنم، مجبور نبودم دوربینم را حمل کنم.» با خواندن این نقل قول وقتی به عکسهایتان رجوع شود، فراتر از این گفته، سندیتی در آنها یافت میشود ماندگار از تاریخ بشریت. احساس میشود که چه بسیار عکسها که نه تنها خود یک مقاله، بلکه کتابیست در تاریخ. آیا شما خود نیز چنین فکر میکنید؟
عکس سندی غیر قابل انکار است که تاریخ را به ثپت میرساند و ماندنی میشود و از آنجا که زبانی بینالمللی است برای همه انسانها قابل درک و فهم میباشد.
-پس از سالها حضور در مناطق بحرانی و جنگزده، به همراه ژان شیراک برای دیدار کلینتون به کاخ سفید رفتید. در این سفر بوی مرگ به مشام نمیرسید و خطری شما را تهدید نمیکرد. از این حضور در مقایسه با حضور در مناطق جنگی چه احساسی داشتی؟
بودن عکاس خبرنگار به من فرصتهای زیادی داد که نه تنها از جنگ و اتفاقات ناخوشآیند گزارش تهیه کنم بلکه از مراسم و آداب شاد اجتماعی نیز عکاسی کنم، سفر با روسای جمهور و شخصیتهای هنری و سیاسی از جمله این گزارشهای خوشآیند هستند.
-شما سالها نیز به عنوان سرپرست واحد عکس آژانس خبری غیرانتفاعی سازمان ملل در نایروبی کار کردهاید. چه جذابیت و نتیجهای از کار با سازمان ملل تجربه کردید؟
با اعتقاد به اینکه ماموریت سازمان ملل خدمت به جامعه انسانی و اقدام در ریشهکن کردن جنگ و فقر در جهان است، شروع به کار با این سازمان شدم ولی متأسفانه با شناخت از درون و پی بردن به فساد عمیقی که در درون این سازمان وجود دارد که باعث ناکارآمدگی آن شده است، از این سازمان استعفا کردم.
-شما به اتفاق برادرتان رضا دقتی و تنی چند در زمان حضور در افغانستان، برای نخستین بار در این کشور مدرسهای برای آموزش خبرنگاری و عکاسی بنیان گذاشتید. از این مدرسه عده زیادی عکاس فارغالتحصیل شدند. بر سر این مدرسه چه آمد؟
مؤسسه آیینه را به اتفاق برادرم رضا در سال ۲۰۰۱ بعد از شکست طالبان در کابل راه اندازی کردیم،در این مدت تا بازگشت اخیر طالبان هزاران زن و مرد افغانی را در زمینههای مختلف خبرنگاری آموزش دادیم. من به مدت نزدیک به سه سال مدیر بخش عکاسی خبری بودم و ۱۵ زن و مرد را آموزش دادم که همگی حدود ۲۰ سال با خبرگزاریهای بینالمللی و داخلی کار میکردند، یکی از آنها به اسم مسعود حسینی در سال ۲۰۱۳ جایزه بزرگ پولیتزر را برد. تقریباً همه آنها پس از بازگشت طالبان از افغانستان به چهار گوشه جهان پناه بردهاند.
-منوچهر دقتی از سال ۲۰۱۴ پس از پشت سر گذاشتن سالها زندگی پرآشوب، سرانجام در پولیای ایتالیا، در قلب طبیعت و به دور از هیاهوی شهر، ساکن میشود و در واقع به آرامش میرسد. آیا این به معنای بازنشسته شدن است؟
برای من بازنشستگی وجود ندارد، تا آنجایی که بتوانم دوربینم را در دست بگیرم عکاسی خواهم کرد. از موقعی که به اینجا نقل مکان کردهام علاوه بر عکاسی در دانشگاهها، دبیرستانها و به طور خصوصی تدریس میکنم و همچنین با نمایشگاههایی در شهر ها و مکانهای مختلف عکسهایم را در معرض دید عموم میگذارم.
-اگر بخواهی به عنوان یکی از مطرحترین و موفقترین عکاسهای مناطق بحرانی در جهان به تجربیات خویش بازگردی، و این همه سالها را در چند جمله خلاصه کنی، چه میگویی؟
علیرغم مشکلات و مسایل پیش آمده در طول سالهای گذشته، به اینکه هستم و میتوانم تجربیاتم را با انسانها به اشتراک بگذارم افتخار میکنم.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۶