داریوش فاخری؛ و نگوییم “مرگ بر خامنه ای”

داریوش فاخری؛

و نگوییم

“مرگ بر خامنه ای”

 

به پاره های تنم ،  مهسا ، حدیث ، نیکتا ، ندا و دیگر پروانه های در ایران

 

روزگار تلخی را میگذرانیم .

 

مار شیطانی بر دوش حکمران ایران ، افکار افلاطون که جامعه را به انسان های طلایی، نقره ای و مسی تقسیم می کرد و ارسطو که معتقد بود برخی دنیا آمده اند برای حکومت کردن و برخی برای حکومت شدن را دائما در گوش هایش زمزمه کرده بود .

حکومت اسلامی و بالاخص آقای خامنه ای طی چهل سال و اندی ، تنها سیگنال دهنده و تعیین کننده فضیلت جامعه و مروج  ذهنیت گله بودن ایران و ایرانی بوده اند .

این نظام با بوجود آوردن جامعه ای فاشیستی در درون جامعه ایران ، آزادی را محدود ، تحمل درد و رنج را در راس فهرست اولویت‌ها قرار داد .

آنها با کنترل استبدادی بیان، نیاز تقریباً سادیستی برای وارد کردن آسیب به دیگران و یک میل مازوخیستی برای اجازه دادن به آسیب رساندن به خود را ( بنا به برداشت اریک فروم از به قدرت رسیدن حزب نازی و نازی ها در آلمان) در قشری از ایرانیان شکل دادند .

 

حرفی دارم

برای ایرانی اصیل امروز که رنج دیده ، سیلی خورده ،غم بار اما

با غرور و سر افراشته قد کشیده و قد یکی شدن شده است .

دنیای خوبی برای خود و دنیای بهتری برای فرزندانش می خواهد .

پس بین زندگی و مرگ ، زندگی را انتخاب کرده است .

میداند که فرزندانمان مستحق بیش از این هستند. و هیچ کس نباید و نمی تواند  آینده آنان را در “همیشه تا هنوز” دفن بکند .

 

پاره های تنم ،

 

به گونه ای این چله نشینی سیاسی ما بود .

باید دید در عرض این چل و اندی سال چه یاد گرفتیم؟

رشد چهل ساله ما را به کجا رسانده است .

بنشینیم و بیندیشیم ، تجزیه و تحلیل کنیم .

اول یاد بگیریم تا بعد یاد بدهیم .

 

بدانیم نیکی همتای جاودانه شر است . اگر شر نبود، خیری وجود نداشت .

بدی در این هستی وسیله ای برای کمک به آدمهای خوب برای بهتر شدن است ، نه تبدیل شدن و گرویدن به بدی .

بدانیم علاج این درد تلخ ، فریادی در تاریکی نیست ، باید آن را در بازتاب روشنایی یافت .

به یاد بیاوریم که فریاد مرگ بر پادشاه قبلی ما را به اینجا کشاند .

ما چه به این فرزندان در خیابان یاد دادیم؟

مباد آنکه بچه هایمان نیز همین را از دشمن و از ما یاد بگیرند .

 

راحت تر است شعار بدهیم تا تعمق کنیم ، درک کنیم و راه پیدا کنیم .

آزادی آری ولی برای و بسوی چه ؟

تا دیکتاتوری برود و دیگری جایش بنشیند؟

آیا تحمل چهل سال خفقان و عقب ماندگی و نفرت ورزی دیگر را داریم؟

که آن سان که هانا آرنت میگفت : رادیکال ترین انقلابی فردای انقلاب محافظه کار می شود .

ما با اژدهایی چند سر طرفیم . با بریدن یک سر ، اژدها نمیمیرد .

باید مرداب اژدها زای را خشکاند .

 

 

***

در برابر این همه نامردمی ،

خشونت قابل درک است ،

انتقام قبل درک است ،

ولی جواب نیست .

 

باید دانست که در این خیزش ما جواب دعای چه کَسیم و رویای چه کسی ؟

 

مثل آنها ؟ هرگز

مرگ می خواهیم ؟ هرگز

انتقام می جوییم ؟ مبادا

خشونت ورزی ؟

پس فرق بین ما و دشمن ما چیست؟

 

میگویند وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود .

بزرگترین خطری که ما را  تهدید میکند تسلیم شدن به افکار و بازتاب تاریکی ایست که در مقابل ما ست و بر کشور ما حکومت میکند.

باید هوشیار باشیم تنها راهی که شیطان میتواند بر ما حکومت کند این است که ما را شبیه خودش کند ، بدی را در ما پرورش دهد و از ما بیرون بکشد .

ما نبایست روبروی آقای خامنه ای ضحاک ، واکنش ضحاکانه نشان دهیم .

این خیزش پیش از انقلاب می باید هدفمند باشد. نیاز به تفکر دقیق، بیان طبیعی و آزادی فکر و عمل سنجیده دارد .

 

***

چه بر سر انسان ، انسان ایرانی و ایران فردا خواهد آمد اگر ما مشتاق عشق ، آزادی، برابری ، عدالت، افتخار، و عزت انسانی برای همه ایرانیان نباشیم ؟

امروز ما با عشق به ایران و ایرانی محک میخوریم .

 

هر ایرانی ریشه در اتحاد ما دارد،

بنابراین ما نباید کسی را از خود دور کنیم.

زیرا کسی که همسایه خود را می راند، خود را دور میسازد .

باید هوشیار باشیم که شیطان تر از ضحاک , جدایی ما از هم است .

 

جواب بزرگ و رسای ما یهودیان به هولوکاست ، شکستن و انتقام گیری نبود ، سازندگی بود و مرمت .

ما نیز بار همین رسالت را بر دوش میکشیم .

ما نیز به عنوان صاحبان قوه تفکر خود به آینده ایران و فرزندانمان شکل میدهیم .

ما به آنان مدیونیم که ارزشهای جهانی خوب را بگیریم ، بهتر شویم و بهتر کنیم .

 

میبینم که شفقت ، مهر ،  لطافت و شهامت روح زن ایرانی بیرق دار این نهضت است .

مادر و خواهری که زاینده خلقت و زندگی اند ، نمی توانند مرگ بطلبند .

***

ما در برابر این دیکتاتوری حق انتخاب داریم .  به اعتقاد امیل دورکهایم ، جامعه شناس شهیر فرانسوی انسجام ارزشهای مشترک فرهنگی ما را بهم متحد میکند.تنها عمل ما نشانه جدایی ما و ارزش های ما از دشمنمان است .  ما در نهضت مان نه تنها داریم با یک حکومت سرکوبگر حرف میزنیم ، که دنیا متوجه ماست .  ما می بایست بگذاریم دنیا ، ایران و ایرانی را بر مبنای اکثریت آن  قضاوت کند.ما میتوانیم از دیدگاه انسانی و در مقابل انسانها ،  برداشت دنیا از اعمال چهل و چند ساله آنان را تغییر دهیم و به دنیا نشان بدهیم ایران چیست و ایرانی راستین کیست ؟  فرق دو ایران را نشان جهانیان بدهیم تا ببینند زمزمه شیطان در گوش ما کارگر نبوده است .  بگذارید دل ایرانی را نشان دهیم که  چه چیزی در این دل جای دارد و ضربان آن برای چه ایده آلی و برای چه کسی میزند؟ ببینند که مردم ایران دارند آهنگ، ملودی، فواصل و حتی سکوت ناگفته های سمفونی زیبای عشق و انسانیت را می خوانند . برای مسئولیت و ماموریت رقم زدن به سرنوشتی زیباتر و ارزشهای انسانی ثبت نام کرده اند . نشان بدهیم که تقدس در کنار ماست و با ما میخواند .  ما میباید با زبان جهانی انسانها و انسانیت با دنیا صحبت کنیم . در تظاهرات کشورهای غربی مرگ رهبرانشان را فریاد نمی کشند . بلکه خواهان براندازی بستر زاینده کجی ها و ارزشهای مخرب و پلیدیهای جامعه شان میشوند .    در این برهه زمانی ، ما تجلی ، تاریخ ساز و قصه ساز آینده ایرانیم . ما والدین عشق و عدالت و ارزش های انسانی یی هستیم که از خود باقی می گذاریم . ما پاسداران شرف ، مرام ، شخصیت و کرامت انسان ایرانی هستیم و  جواب این سؤال به جهانیان که ؛  ایرانی کیست ؟وDNAمعنوی او چیست؟

***

از پیله خاک مهسا و حدیث و نیکتا و ندا و دیگر پاره های بَدنم در ایران ، پروانه ها می رویند .

آنان موجی از برگهای در باد وزیده ، کشتی اسیر موج دریا، چهره های بی هدفی در میان جمعیت روانه به ناکجا آباد نیستند .

دشمن از نگاه کردن به آنها میترسد . از روشنایی در کنار آنها می‌ترسد .

می‌ترسد که با نگاهی در آینه چشمان دختران ما صورت عفریته گون خودش را ببیند و بداند که “فرشته” آمده تا  “دیو” را بیرون کند .

 

تمامی ملت ایران , با هر نوع طرز تفکر و اعتقاد باید بداند که در فردای انقلاب , ایران و ایرانی آزاد

 عدالت را با عدالت دنبال خواهد کرد و نه با خشم و انتقام کورکورانه

 

باید درک کرد که که دامنه اعتقادات و درجه پذیرش دکترین این حکومت در فکر هر بسیجی با دیگری فرق دارد .

بنابراین وقتی بر سر یک بسیجی فریاد می کشیم و تهدید میکنیم که او را به خونخواهی خواهرمان میکشیم ، آن فرد را در موقعیت دفاع از جان خودش قرار میدهیم و مسئله دفاع یا سر پیچی از آقای خامنه ای و حکومت در درجه دوم ارجحیت او قرار میگیرد .

ما به او این حق را میدهیم که برای دفاع از جان خودش و کشتن کسی که در مقابل اوست ، شلیک کند .

 

در غایت این سرباز بسیجی انسان است و ایرانی ست – البته گمراه .

 

از دیدگاه من ،

بجای مرگ بر دیکتاتور، باید مرگ بر دیکتاتوری را بانگ بزنیم .

و بجای “مرگ بر انقلاب اسلامی” ، “سرنگونی” آن و

 

“زن ، زندگی ، آزادی”

را سر دهیم؟

آیا بهتر نیست پوستر عکسهای دختران به قتل رسیده مان توسط دیگر بسیجی ها را حمل کنیم و عکس کوچکتر قتل جانخراش این دخترانمان را به آنها بدهیم و بانگ برآوریم :

برادر ایرانی ، خواهرت را کشتند  .

یا

برادر ایرانی . این حق خواهرت بود ؟  جواب مادرت بود؟

فشنگ جواب خواهرت نیست ، مرگ سزای مادرت نیست .

روسری عروسی ، روسری مرگ نیست

این غنچه گل را آنها  پرپر کردند تو نکن

و همه دست در دست ،

سرود خانوادگی

” ای ایران”

را سر بدهیم؟

 

شاید از این راه این سکوت کر کننده دولتهای جهان ( که مرا به یاد دوران قتل عام مظلومان یهودی توسط رژیم سفاک نازی می اندازد ) بشکند .

 

روزگار تلخی را میگذرانیم .

باشد که این سیاهی ، تاریک ترین نقطه شب پیش از سپیده ، و این درد ، انتهای یک زایمان و تولدی مبارک برای

ایران آینده که سمبل جامعه ای برابر و آزاد برای دنیا باشد .

 

۲۶ سپتامبر ۲۰۲۲