نسرین رنجبر ایرانی بادام بن

نسرین رنجبر ایرانی

 

بادام بن

به درخت بادامی غرق در شکوفه‌های سپید که کنار رودخانه روییده بود و تصویرش در آب می‌لرزید!

 

عروس غمگین بادام

که چهره‌ات را آ ب می‌برد

گیسوانت را باد

بگو اینجا که ایستاده‌ای

عبور ناگزیر دخترکی را ندیده‌ای

که از زخم‌های تجربه‌اش

گلگون بود؟!

 

عروس بادام

که غمگین ایستاده‌ای

و ستاره‌هایت را

به رودی می‌بخشی که مویه‌کنان

از زیر پایت گذر می‌کند

و خاموش

بیداد باد را برمی‌تابی،

بگو آیا آنسوی رود

دخترکی را ندیده‌ای

که یک روز

دست در دست رؤیاهایش

گلی را از شاخه‌ای چید

که تیغی ناپیدا و زهرآگین داشت؟!

 

بادام بن غمگین

که پا درگل ایستاده‌ای

و در آینه آب

به گیسوان پریشان و

ستاره بارانت

خیره می‌مانی،

بگو آیا دخترکی را ندیده‌ای

که در لبخندی جاودانه پناه‌داشت

تا سپیدای برفین دندان‌هایش

پرده اشک‌هایش باشد؟!

 

عروس غمگین

که خواندن نمی‌توانی

و در جامه سپید

به آواز باد و

زمزمه رود

تن می‌جنبانی،

بگو آیا دخترکی را ندیده‌ای

که دست رود را می‌گرفت

و پیشاپیش باد

بر سر دشت

دست می‌کشید

و چلچله‌ها

در چاک گریبانش

دل‌دل می‌زدند؟!

 

بگو عروس تنهای بادام

که غمگین

بر کناره این رود ایستاده‌ای و

چهره‌ات را آب

و گیسوانت را باد

با خود می‌برد،

دخترک تنهائی را آیا ندیده‌ای

که سال‌ها بر سر راهی ایستاد

و روزی سرانجام

قلبش را از شاخه‌ای آویخت

که گل‌دادن نمی‌دانست؟!

 

آه عروس غمگین بادام

به آهنگ نسیم

و لحن رودخانه

برایم ترانه‌ای سرکن

 

عروس زیبای بادام تلخ

ترانه‌ای سرکن

مگر با کمند صدا

دخترکی را از قعر دره‌ای گمشده

در آئینه

باز‌آریم

که روزی از دروازه عشقی گذر‌کرد

و دیگر هرگز

جاده بازگشت را

باز‌نیافت.

آه عروس غمگین بادام

عروس بادام تلخ!

 

نسرین رنجبر ایرانی ۱۹۹۸

 

به نقل از آوای تبعید شماره ۳۶