احمد نیکآذر دو سایه از یک اندام سینمای در تبعید / سینمای زیرزمینی
من خانه خویش را ز جا خواهم کند / یک خانه بالدار خواهم شد / بالای شب سیاه ظلمانی / پس آتش جان به خانه خواهم زد /در شعله جان و خانه خواهم سوخت/ بالای جهان چون کوکب گر گرفته خواهم بود/ و شاهد انفجار شب خواهم شد/ بگذار بمیرد آنکه نتواند دید / این جان من است شعلهور در آ فاق / بگذار بمیرد آنکه نتواند دید. رضا براهنی. بیا کنار پنجره, و
میخواهیم دنیا را خانه خود بدانیم. قلبمان برای تمامی این خانه به تپد . میخواهیم خانهمان را دوست بداریم وبه آن عشق بورزیم.انسان عاشق وقتی به معشوق خود دل میبازد , به او احساس مسئولیت پیدا میکند , معشوق را از آن خود میداند, تمامی تلاشش را به کار می ببندد تا گزندی به او نرسد , از تمامی رنجها ,دردها در امان باشد. دنیا به راستی خانه ماست.ما دنیا را دوست داریم.اگردنیا را به مانند پیکره ای یگانه به انگاریم , این پیکره از اجزا کوچکتری تشکیل شده که یکی از آنها ایران خانه ماست. ما که قلبمان هر لحظه برای دنیا می تپد,وقتی خبری از ایران میشنویم که زاده شده آنجا هستیم به ضربان قلبمان افزوده میشود .چرا که, نگرانش هستیم. چرا که سالهاست باحضور سایه بختک شومی به نام جمهوری اسلامی بر آن همه خبرها نگران کننده اند. خبری جز مرگ و ویرانی , یأس و ناامیدی, از آن به گوش نمیرسد اگر بخواهیم جنایاتی راکه توسط حکومت اسلامی بر سرزمین مان رفته برشماریم بالغ برچهل سال حضور اجباری و تسلط اجباری آنان برسرزمین ماست, حضوری که دستاوردهایش جز خونریزی و جنایات ثمر دیگری به بار نیاورده. تحمیل هشت سال جنگ خانمانسوزی که امامش آنرا/نعمت الهی/ می نامید و ویرانی نیمی از سرزمین ایران, فقر , فحشا,اعتیاد,بیکاری
ورشکستگی اقتصادی , بیماران روانی , بیش از صد ترور مخالفانش خارج از ایران , قتل عام بیش از هزاران تن از زندانیان سیاسی در زندانهای ایران در سال شصت و هفت در مدت کمتر ازیکماه , تجاوز به دختران سیاسی نا بالغ در زندان قبل از اعدام, بیش از هزاران مورد قتل های سیاسی آشکار و پنهان از روشنفکران و فعالان سیاسی که اوج آنهاسلاخی مختاری , پوینده , فروهرها , دوانی ها و………..بوده است. نیز ربودن و به قتل رساندن بعد از شکنجه های گوناگون و تجاوززهرا کاظمی خبرنگاری که با تابعیت کانادایی مشغول تهیه گزارش و خبر بود.این فجایع بشری بدون هیچ پنهانکاری با صراحت تمام و آشکار و حتی مشخص بودن عاملان قتل ها علناً به نام حفظ بیضه اسلام توسط حکومت اسلامی در سرزمین هشتاد میلیونی ایران به وقوع می پیونددوحکومت های جهانی به خاطر مماشات اقتصادی و زد وبند هایشان سکوت کرده و به گفتگوی تمدنهایشان با بی تمدنها ادامه میدهند!نمونه دیگرش ماجرای ترور میکونوس در برلین بود که با رأی قاضی دست داشتن سران حکومت اسلامی از رهبر تا وزیر ووکیل در رریختن خون بیگناه شرافکندی و یارانش به اثبات رسید اما روابطه دوکشور آلمان و حکومت اسلامی همچنان ادامه پیدا کرده بدون هیچ نوع خدشه ای.کارنامه حکومت اسلامی , حکومتی که با ارقام نجومی اش در تلاش برای دستیابی بمب اتمی است اما با انگیزههای فرهنگ ستیزی اش از پرداخت اجاره بهای ناچیز ساختمان تئاتر آن کشور خودداری می ورزد, بسیار بسیار سیاه تر و ننگین تر از آن است که در این امکان کوتاه مجال بررسی داشته باشد. حزب الله از همان روزهای از همان روز های نخست قیام بهمن پنجاه و هفتپاشنه ها را کشیدند و در صفوف موتور سواران به وظایف دینی شان عمل کردندو همراه بابه آتش کشیدن کتابفروشی ها جشن کتاب سوزان به راه انداختند و شادمانه تولد حکومت جهل و تاریک اندیشی را جشن گرفتند. این احکام به منظور صدور انقلاب اسلامی به خارج امرزها هم راه پیدا کردند. حکم قتل سلمان رشدی همچنان پابرجاست و هر روز به جایزه ملیونی آن نیزافزوده میشود, رژیم تحمل مخالفان خود,حتی خارج از مرزها ی ایران را هم ندارد. ترور جز لاینفک امور جاری دستگاههای سرکوبگر رژیم در داخل و خارج از کشور است. حمایت های مالی و غیر مالی این رژیم از گروههای تروریستی همذات خود در دیگر کشورها در حالی صورت میگیرد که, فقر و نیازهای مالی مردم داخل کشور را,با مشکلات عدیده ای روبرو ساخته.گرانی وبیکاری به حدی است که مردم برای تأمین نیازهای معمولی زندگی خود وادار به فروش اعضا بدن خود وخانواده خود به شیوخ عرب شده اند.
حال با داشتن کاهی از کوه جنایات این رژیم, قلب یک فیلمساز و هنرمندی که به سرنوشت هموطنانش میاندیشد چگونه باید به تپد؟چگونه باید نگرانی خود را انعکاس دهد؟با دشمنان داخلی وطنش چگونه باید برخورد کند؟ بیشک چنین فیلمسازی که سلاحش دورربینش است وتصویر ,به منظور نشان دادن واقعیتهای جامعه خود, جه باید کردن سئوالش میشود و برای پاسخ به نیازهای درونیاش یعنی تغیر وضع موجود ,تلاش میکندسینمایی بیافریندمغایر با سینمایی که خواست حکومتگران اسلامی است. حکومتی که هیچ همسویی باسینما ندارد, چرا که اساس تفکر و ایدئولوژی چنین حکومتی یعنی اسلام با ذات هنر به ویژه سینِما و تئاتر مخالف است , چرا که به ذات حرکت در هنر بویژه سینِما آگاه است . میداند بنیان سینمای اندیشمند و جستجوگر ,ذهن منجمدو ایستا را سیال کرده و به تفکر وامیدارد و آنجا که تفکر سیال میشود , برلیانهای ذهن, آسمان اندیشههای تاریک را ستاره باران میکند.دیگر با خرافه های مذهبی و دجالانه نمیتوان دوباره تخم تاریکی پاشید. پس, جدال سیاهی و واپسگرایی با روشنایی و خردگرایی آغاز میشود و از آنجایی که خرافه و واپسگرامیداند توان مقابله با این پدیده نوین را نداردو میداندکه هر فریم از این تصویر متحرک بنیان کن و رسوا کننده است, پس ,از سرکوب و دستگیری و شکنجه و زندان و بالاخره ترور ابایی ندارد
سینماگر مورد تهاجم واقع شده یا توان ماندن دارد و میماند ,یا راه های دیگری را می آزماید و یا به اجبار برای ادامه دادن به راهش از وطن اش میگریزدتا در گوشهای امن از دنیا ماوا بگیرد و به راهش ادامه دهد.این تعقیب و گریز دیکتاتورها و سینماگران مخالف در طول تاریخ کشورها همواره قصه تکراری تاریخ مبارزات بوده و هست: پرو,شیلی, آرژانتین,یونان, ترکیه……..نمونه های بارزی از این قصه ها هستند. باری , در هواپیما خبرنگاری میپرسد حال که بعد از پانزده سال به وطن باز میگردی چه احساسی داری؟
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــیچ
این پاسخ کسی بود که ادعا داشت آمده بنیاد ظلم وستم را بر چیند کسی که با صراحت اقرار میکند هیچ احساسی نسبت به وطن و مردمش ندارد با جنایاتی که بعد ها انجام داد اقرارش را به ثبوت رسانید و با رهنمودهایی که برای وارثان خود نیز به جای گذاشت
ثابت کرد که در اینمورد راستگوترین جانور دنیاست. خمینی در جمعی از مسئولان صدا و سیمایش خطوط اصلی را مشخص میکند : این دستگاه همه بهش توجه دارند و شما باید تمام معنا درش توجه داشته باشید که یک وقتی یک فردی نباشد , یک وقتی یک فیلمی نباشد, یک وقت فیلمی رابصورتی که مثلاً خوب است مثلا,داده بشود و بعد وضع را دگرگون کند. وجایی دیگر اشاره دارد: میتوانند با یک فیلمی یک وضعی را برگردانند, میتوانند با یک قولی یک مصیبتی را ایجاد کنند. بنابر این آن چیزی که بر شما هست, یکی افراد است , که افراد باید شناسایی بشود, باید معلوم بشود, سوابقش معلوم بشود, این مطلب را به همشان تذکر دادم که باید اینطور باشد
او نا خودآگاه به ذات حرکت در سینِما آگاه است , میداند که فیلمهای خوب پایههای حکومتی اورا لرزان و احتمالاً سرنگون خواهند کرد پس صریح و آشکارا تکلیف سانسور و جاسوسی را در دستگاههای کنترل فیلمها تعین و قطعی میکند.میگوید : افراد کارشناسی لازم دارید که همه چیز هارا , پیچ ومهره های همه اموررا میتوانند این عده , این عدهی کار شناسی درست مطالعه کنند و بفهمند هم در فیلمها وهم در گفتار ها وهم در مصاحبهها . همه اینها باید اینطور باشد.
بهشتی مدیر عامل سابق بنیاد فارابی و یکی از مهرههای پنهان و مهم رژیم در امور کنترل سینما, تحت فشارفیلمسازان و به نشانه عجز و زبونی مجبور به اعترافاتی میگردد ومیگوید: در همه کشور هایی که شرایط مشابه با کشور ما را دارند برآیند طبیعی این است کهاصلا سینِما وجود نداشته باشد…..حالا چون ما از خلاف آمد عادت میخواهیم سینِما داشته باشیم یعنی خود بحران ایجاد کرده ایم…….ما قبول داریم که از بد حادثه واز سر ناچاری زمانی مجبور بودیم همه سر نخ های سینِما را در دست بگیریم…“در چنین شرایطی بعضیها خوش ـ رقصی میکنند و با تائید کارگزاران رژیم میخواهند نزد آنها برای خود جایی دست و پا کنند رخشان بنی اعتماد میگوید: نظارت فرهنگی در هر جامعهای در چهار جوب ارکان فرهنگی و اصول امری طبیعی است. البته ایشان خوب میدانند که نظارت در قاموس حکومت اسلامی چیزی جز سرکوب و سانسور اندیشه و بیان آزاد معنای دیگری ندارد.آقای کیارستمی در مصاحبهای با مجله ی «تله راما» میگوید : من رضایت میدهم پنج دقیقه از فیلمم را قیچی کنند . چون فیلمساز جهان سوم هستم و مجبورم با سانسور کنار بیایم. اما بهرام بیضایی شجاعانه از آنچه میسازد دفاع میکند با فیلمهایش و سخنانش در مقابل رژیم میایستد هنگامیکه پس از اعطای جوایز متعدد فستیوال فجر به فیلم ماندگار تاریخ سینمای ایران یعنی « مسافران» زمان نمایش اش نود و سه مورد اصلاحی میدهند میگوید : یعنی چه که هر روز به ما دستور میدهید ازتان درخواست کنیم که فیلممان را ویران کنید؟ آیا ادارات جز گروگانگیری راه دیگری بلد نیستند؟ آیا ما اهل یک کشور نیستیم و شما فاتحید و مامغلوب ؟ قرار است گروههایی به من فحش بدهند؟خب بدهند . مگر تا امروز چه میکردند؟و شما را چه باک. مگر من کم فحش خوردهام ؟ اگر قرار است کیهان نشینان و سوره نویسان و موتور سواران برای سرنوشت فیلم ما تصمیم بگیرند پس چرا ما فیلم هایمان را به شما ها ارائه می کنیم؟ تا زمانیکه در وطنم این شغل بی حرمت شده جایی برای فیلم من ندارد اجازه نمیدهم کسی با نمایش آن در خارج برای خود کسب احترام کند .“ در چنین شرایط نا امن و نا مطمئنی سینماگر یا میماند و به راهش ادامه میدهد ویا مجبور به کوچ اجباری از وطن میگردد تا جایی امن بجوید. . مانده کار در وطن و فیلمسازی در آنجا مبحث دیگری در اینجا تأکید من بر سینمای در تبعید است.
سینمای در تبعید معلول عملکردهای ضد فرهنگی و ضد بشری رژیمی است که در کل هنرمند وهنر اورا نفی میکندو معتقد است هنر و هنرمند محصولاتی غیر اسلامی اند و حضورشان موجب گمراهی بشر میشوند و به همین دلیل تا جندین سال پیش دیدن فیلم در سینِما و داشتن تلویزیون در منازل مسلمانان حرام اعلام شد و تخطی از این دستورات گناهی نا یخشودنی محسوب میشدو شخص خطا کار پس از مرگ جایش در جهنم رزرو شده بود. سینمای تبعید معلول تحت فشار و تعقیب قرار گرفتن هنرمندی است که در وطن خود جایگاهی برای ابراز و بیان آزاد اندیشه و عقاید خود ندارد. سینِما بنا به جوهره تصویری اش آینه ای است تا آنچه را که می بیندبنمایاند و عیان سازد. رهبر بعدی رژیم میگوید: آن سینمایی که حامل پیام است مورد قبول ومقصود و مورد تصدیق وتائید اسلام را حاصل میکند , با آن موافقم. هر فیلمی که به معارضه باارزش های اسلامی بر خیزداین فیلم به نظر ما یک فیلم بد به حساب می آید. اعتقاد من این است که دولت باید در مسایل مربوط به سینِما حضور و دخالت فعال داشته باشد.»درنظامی که بنیان گذارش سینِما را با فحشا مقایسه میکند[خمینی در بهشت زهرا هنگام ورودش گفت : ما با سینِما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم. ] و رهبر بعدی آن مردم را از سینمای غیر اسلامی باز میدارند تکلیف سینماگر غیر اسلامی کاملاروشن است.
سینماگرمخالف با چنین دستور العمل هایی , سینماگر معترض است, سینماگری است که طاقت دروغ گفتن و دروغ شنیدن را ندارد, چشمپوشی بر واقعیتهای موجود در جامعه را تاب نمی آورد, نمیتواند از عاملان جنایات بشری که دست داشتن بالاترین مقامات رژیم اش در جنایات میکونوس که جرمشان توسط معتبرترین دادگاه بینالمللی به اثبات رسید مانند فلاحیان وزیر اطلاعات وقت گذشته و برای تیلیغات ریاست جمهوری اش فیلم دورغین گل آفتانگردان بسازد و اورا نماد آفتاب و روشنایی بگرداند . خاتمی رامحبوب خلق الله نشان بدهد و چنین و چنان اش جلوه بدهد . البته اپورتونیست های وطنی نیز چنان توهم برشان داشت که در صف های طولانی در اروپا و کانادا و آمریکا و استرالیابا بیمنطقی خود تلاش کردند از بد و بدتر بد را انتخاب کنند و این ننگ را بر خود خریدند تا در تاریخ ثبت شوند که مردم ما به بدها هم رضایت میدهند که البته ننگ چنین انتخابی با ریخته شدن خون بیگناهانی چون مختاریها و پوینده ها و غفاری ها و زال زادهها تا ابد بر پیشانی آنها داغ خواهد خورد. فیلمساز معترض اگر امکان حضور در وطن اش نیست میشود تبعیدی.وحضور تبعیدی های سینماگر بنیان سینمای در تبعید را پی می ریزد.سینمای در تبعید یعنی اعتراض.اعتراض بهماهیت ارتجاعی رژیمی کهبه غارت ثروتهای ملی و فرهنگی و تاریخی کشور مشغول است فیلمساز تبعیدی ضمن درگیری ذهنی که با سینمای داخل کشورش دارد در محیطی زندگی میکند که بر گرده او مشکلات عدیده ی دیگری هم سنگینی میکند. فیلمسازتبعیدی علاوه بر تأثیرپذیری از جامعه ی جدید در فکر انتقال اندیشههای جدیدی است که این اندیشهها هم بایستی درراستای اعتلای فرهنگ ملی خود و فرهنگهای مترقی دیگر باشد. تجربههای جدید زندگی در تبعید , دریچه های تازهای در مقابل دیدگاههای فیلمساز در تبعید گشوده است و راههای جدیدی پیش پای او گذاشته اند. فیلمساز تبعیدی ضمن حفظ ارزشهای فرهنگ ملی خود به فرهنگ جهانی میاندیشد چرا که فرهنگ جهانی جدا از مشخصات فرهنگ ملی نیست. سینماگر کسی است که ایدههای ذهنیاش تا فعالیتهای عملی اش بر مبنای تصویرش بنا شده است حتی سناریوی دیگران که در اختیارش قرار گیرد از عینیت ذهنی او به عینیت تصویری مبدل شده و قابلیت دیده شدن می یابد.درهر حال از صافی ذهنی او میگذرد و هر کلام جانی تصویری مییابد , اوست که در ذهن خود به آنها شکل وجان می بخشد, سینِما آنچه را قابل عرضه است از قوه به فعل در میاورد به چیزی بیجان حرکت و جان می بخشد. ذهن فیلمساز همراه با تکنیک دنیا را در می نوردد و خوب و بد وزشت را به عینه می نمایاندسنت های مترقی و فرهنگهای باارزش و پیشرو را در جهت بهبود زندگی بشری پیش رویمان می آوردو نفرت وکینه مان رااز بیعدالتیها و نابرابریها و ستمگری ها بر می انگیزد.سینمامحصول اندیشه و ژرف نگری فیلمساز درگیر با مسایل جهان پیرامون خویش است. پس سینمای سینماگر اندیشمند جهان را به مبارزه میطلبد تا زشتی ها و پلیدیها, نابرابری ها, بیعدالتیها را از میان بردارد و میخواهد مرزها را برداریم و اندیشه خود را در این جهان آزاد کنیم. زمین بحران زده سینمای کشور در چنین وضعیتی از سواران اصلیاش خالی مانده و این زمین خالی مرکز تاخت و تاز بدلکاران خودی رژیم شده که تأمین کننده نیروی انسانی اش ماموران سپاه و اطلاعاتی ها هستند .مجله سینمایی فیلم در شماره دویست و پنجاه ازاز قول ضرغامی معاون سابق سینمایی وزارت ارشاد که خود از سرداران سپاه پاسداران است مینویسد : تذکر این نکته خالی از لطف نیست که آقای درویش خودشان قبلاً از نیروی گشت ثارالله بودند و البته ما مثل ایشان نمیتوانیم دروغ بگوییم که نظامی بودن وی در روحیه هنری شان نیز تأثیر گذاشته است و یا نامه دیگری است که مینویسد : اخوی بزرگوار حاج سید اسدالله لاجوردی , پیرو مذاکره تلفنی , زندانی رژیم سرنگون شده طاغوت حشمت رئیسی را توسط گروه گشت بلال حبشی به زندان اوین منتقل میکنم. فرد مذکور همواره در افکار کفر آمیز و ضلالت خود محکم و استوار بوده است آثار شکنجه هایی که بر بدن او مانده دلیل آشکار بر این مدعاست باید اضافه کنم ایشان از سردمداران مبارزه علیه دین و مذهب و روحانیت بوده.
برادر کوچک شما محسن مخملباف
سینماگران در وطن مانده همچنان در فضایی مملو از اختناق و سانسور و دیگر فشارهای گوناگون ناچاراً به حیات خود ادامه دهند و ادامه هم میدهند اما نه به هر بهایی و نه به هر دریوزگی و خفتی. سینماگر مانده در وطن خویش غریب به نوعی تبعیدی در خویش است.تنها مانده وجدا مانده از غافله یارانی که می بایستی نهال سینمای وطن را با حضور خود تناور میکردند یعنی جداشده از نیمه دیگر خود, یعنی جداشده از سینماگری است که مجبور به ترک وطن شده است.سینماگر تنها مانده در وطن بی یار و یاورتر از سینماگر تبعیدی خارج از وطن است. شعله های سوزان ستم در برابر عینی چشمان اوست , از شعله های سوزنده فقر وستم و فحشا و بیعدالتی هر روز و هر لحظه جان تازهای میگیرد. با آن گرم شده گر میگیرد.اندیشه اش شعلهور گشته و در نوار فیلم او چون آتش به رقص در میاید. رژیم اسلامی که میترسد از شعله های این آتش برافروخته شدهدر سینِما تمامی بال و پر نکبت اش بسوزد و خاکستر شود این نوع از سینِما را که به نوعی سینمای تبعیدی است ممنوع میکند و این سینِما شایدکه به ظاهر خاموش شود اما, به سان آتش زیر خاکستر همچنان شعلهور میماند و میشود سینمای زیرزمینی سینمای زیرزمینی برآمده در وطن همچنان که اشاره کردم معلول شرایط ناهنجار و تحمیل شده به جامعه ما تحت حاکمیت ارتجاع مذهبی اسلامی است. اگر سینمای معترض به حاکمیت موجود را در کل خود یک بدنه تمامعیار از اندیشهای مبارزه گر به انگاریم , سینمای زیرزمینی در وطن مانده تکه جدا و دور افتاده از سینمای تبعیدی خارج از وطن است.اساس و کل اندیشه هردو در بنیان یکی است : اعتراض به وضع موجود نمایش واقعیتهای تحریف شده و پنهان موجود در جامعه ایران , یعنی به نمایش گذاردن حقایق موجود اطراف خویش.و سرانجام با نشان دادن علت معلولهایی که به هرم قدرت مافیایی حکومت اسلامی میرسد و نقاب از چهره یک حکومت فریبکار بر میدارد و چهره اصلی آنرا نمایان میکند. این قدرت جادویی جوهره سینماست که میتواند ناگفته هاو شجاعت گفتن واقعیتها را به بازگوید و استفاده از چنین امکانی فقط در جایگاه سینمای معترض و اندیشمند است نه سینمای مدح وثناگو ومجیزگوو ستایشگر دربار خلیفه ها و شاهان و بت ها. در چنین جایگاهی سینِما بیشک به عنوان ابزاری برای تحمیق تودهها محسوب میشود .پس ,در کل سینمای تبعید و سینمای زیرزمینی دارای یک انگیزه و یک هدف غایی هستند.
در طول چند سال حکومت دیکتاتوری اسلامی , رژیم با استفاده از تمام امکاناتش برا ی تطهیر چهره نامیمونش همانگونه که در انتخابات خاتمی برخی خواستههای اپوزیسون جامعه را در دهان او گذاشت و به فریبکاری اش ادامه داد و از او چهرهای منجی به نمایش گذاشت و بعضی از ساده اندیشان نیز گمان کردند خدای نخواسته جلاد سر عقل آمده است , به او رأی دادند, اینبار هم با استفاده از سلاح اپوزیسیون در جشنواره فجر خود با ژستی حق بجانب از سینمای معترض سخن میگوید و برای نخستین باربخشی گذاشته به نام «سیاست وسینما » و از سینمای معترض سخن میگوید و نمونه میاورد و البته تمامی اینها ترفندهایی است تا اثر حرکت سینمای اعتراضی و سینماگران معترض را خنثی کنند. از آنجا که که دم خروسشان همیشه بیرون است, بخش سینمای معترضی خود را نیز با اما و اگر ها و شرط وشروط ها همراه کرده واز نیسزبان حیدریان مدیر کل وقت معامنت سینمایی ارشاد میشنویم : در جشنواره امسالبخشی افزوده ایم با عنوان سینِما وسیاست که با انتخاب نمونههایی امیدواریم توانسته باشیم تصویری اسینمای سیاسی که مضمون اعتراض هم در برخی از آنها وجود دارد به دست دهیم فقط باید این نوع سینِما حقانیت خود را ثابت کند و به همه بفهماندکه من به دردت میخورم این فیلمها را کسانی میسازند که با این مملکت و نظام میثاق بسته اند و با کارشان ثابت میکنند که دلشان برای این سرزمین و تمدن و مردم و فرهنگش می سوزد و میگویند به فلان مسأله معترضیم. بله حکومت اسلامی از سینمای معترض به شرطی سخن میگوید و سینمای معترضی را به رسمیت میشناسدکه سینماگرش با اسلام و رهبر و اعوان وانصارش میثاق بسته و عقد اخوت ببندد.و به آنها قول بدهد که از خط قرمز های رژیم عدول نخواهد کرد. چپاول های آنها را برملا نخواهد کرد , دست آنها را در فروش دختران نابالغ به شیخ نشینهای عرب برملانخواهد کرد آنها را مسبب این همه فجایع نشان نخواهد داد, فضاحت های سران رژیم را توجیح خواهد کرد و مسبب بدبختیهای جامعه را خود مردم نشان خواهد داد کسانیکه از نظر اینان دلشان به حال مملکت و سرزمین و تمدن می سوزدچند نفر انگشت شمارندکه با تعهدشان به نظام اسلامی و اسلام حتی اگر نفی هم در کارشان باشدقابل تحملند ,والبته هر موقع مصلحت نظام اقتضا میکند خفه خون هم خواهند گرفت وپایشان را از گلیم شان بیشتر دراز نخواهند کرد.این مسولان غافل از آنند که اگر شعاری از سینمای معترض میدهند,چون ترفند آنها فریبی بیش نیست در باور مردم جای نمیگیرد چرا که اعتراض سینماگر معترض به کل این نظام است و در جهت و آرزوی نفی و نابودی آن حرکت میکند, که این همانا خواسته توده های عظیم تحت ستم جامعه است. در سینمای اعتراضی ,سینماگر معترض با دستانش تیشهای را به ریشه این نظام فرود میاورد ,و با خلق تصاویرش هجومی را در پرده نقش میبندد ,تا چون سیلی بنیان کن در ذهن تماشگر جای بگیرد و اورا به حرکت وادارد . نه سازش و نه تحمل . در ادبیات ما جان کلام اعتراض بر سر دو راهی و چانه زنی به لاس زدن نمی پردازد بر عکس قاطعانه به نفی مانعی برمیخیزد تا آن را از سر راهش بر داردو راه را هموار کند
وقتی سخن از میثاق به میان آید دیگر اعتراض خالی از مفهوم میشود وسینمای معترض خواه ناخواه بی معنا. میثاق با خائنان و جنایتکاران میشود سیاست دیالوگ انتقادی که سالهاست دولت های اروپایی با حکومت اسلامی در پیش گرفتهاند ودر این زمینهها حتی بدو بستانهای مثلاً فرهنگی هم راه براه است و هریک به یمن وجود اسلام عزیز بر سر خوان نعمت نفت نشسته و سهم خود را میبرند.
من هنرمند بر این باورم که تنها به صرف تجربه در هنر و در ادبیات, هنر و ادبیاتی که خالی از اندیشه و فضای فکری است, هنر و ادبیاتی که کوچیده شدگان به اجبار از زاد و بوم خویش هیچ نقش و پیوندی با آن ندارند . هنر و ادبیاتی که نه به حال میاندیشد و نه کورسویی از آینده را در برابر مان می نهد, ناگزیر پیوند خود را با من می گسلد چرا که ,نه پاسخی به چراهای من دارد و نه حس همدردی در مقابل زخم های به تن نشسته من دارد. سینِما هنر گرانی است و با سرمایه رابطه مستقیم دارد .هر چند که وجود امکانات ویدیویی متعدد شرایط آسانتری در خدمت سینماگر قرار دتاده است تا اندیشههایش را به تصویر بکشد, اما , واقعیت موجود این است که این امکانات هم برای به خدمت گرفتن عرصه های حرفهای که شرایط عرضه جهانی تری را داشته باشد درچنبره سرمایه داری بازار اطلاع رسانی به تقسیمبندی های گوناگون میبرسند که وجود سرمایه های کلان در تعین کیفیت این نوع عرصه ها نقش اساسی را بازی میکند
و به هنگام انتخاب رسانه برای نمایش آن , نوع کیفیتها شانس نمایش یا عدم نمایش فیلمها را ممکن یا غیر ممکن میسازد. با تعریفی که از سینمای در تبعید و سینمای زیرزمینی به دست دادیم تا حدودی به نقش اساسی و سازنده سینماگری که میخواهد تحت هر شرایطی انگیزه هایخود را از قوه به فعل در آورد و به آنها جان ببخشدو حقانیت اش را به اثبات برساند و در معرض قضاوت قرار دهد ,پی بردیم این سینماگر تسلیم شرایط و محدودیتهای به وجود آمده بازار سرمایه داری نمیشود چون زاده فقر و بیعدالتی است پس سینمایش از فقر جان میگیرد و این سینمای بی بضاعت مالی و فقیر جون بزرگی و عظمت عدالت خودش را نمایان میسازد سینماگر سینمای زیر زمینی نو به وجود آمده در ایران و سینماگر تبعیدی خارج از وطن جایگاه خاص خود را در این برهه از تاریخ سینمای کشور پیدا میکند که نباید نسبت به آن بیتفاوت ماند. در پایان از قول رضا دانشور نویسنده توانا و نمایشنامه نویس و کارگردان از میان رفته مان نقل قولی میاورم که یادش همچنانان گرامی باد
“خواست جلوگیری از تکرار جنایت زمانی معنادارد که بیننده تراژدی از انفعال در آیدو نقش شخصیت خود را به عهده گیرد و برای این کار , نخست باید بینندهای قابل باشد و به تواند به سئوالات مندرج در مضمون حادثه پاسخ دهد. تراژدی با فهمیده شدنش حضار محترمی را که از ترس با صندلی های راحت و ناراحت شان یکی شدهاند را به صحنه ی انسان بیننده ـ بازیگری فرا میخواند که جای شان وافعی آدمی بودن است در هر تراژدی با هر قتل, جهانی که قتل در آن اتفاق میافتد دوباره تعریف میشود وبا هر تعریف دوباره جهان شفاتف تر و قابل دسترستر.”
احمد نیک آذر
۰۷.۰۲.۲۰۱۹