گل آفتابگردان
یا تو بیدارم کن یا به مرغان دریایی اصفهان بگو
فرض را بر این بگذار
طبق معمول در حال دم کردن قهوهام
فرض کن کل روز منتظرت نبودهام
امروز برای بار دهم با ابراهیم گلستان گفت وگو نکردهام
و اسماعیل خوئی دیگر کسالت ندارد
اصلاً فرض کن به جای تو، زن همسایه را
به کافهای بردهام
فرض را بر این بگذار که دوستت ندارم
امروز اول آوریل است
بیخیال این فرضیات نه تو میرزاخانی هستی و نه من
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
اصلاً تو فلسطین ، من هدیهای عاشقانه
مهر شده به تاریخ یکم آوریل
ارسالی از اورشلیم
اصلاً فرض را بر این بگذار در هیچ شعری تو را به خورشید تشبیه نکردهام، سینهام را به گندمزاری
بر گونهات ملخهای بیشماری لانه کردهاند برای روز مبادا
سرت را روی سینهام بگذار
این سینه درد میکند برای تو
گندمهایم آذوقه زمستان آیندهی دولت اسلامیاند
اصلاً بیا در غروب یکی از همین روزها
من و تو
و تمام نطفههایی که در زباله، کنار تخت در اجتماعی مدنی، زندگی میکنند
به بهانه انقراض یوزپلنگ ایرانی
همگی
دستهجمعی خودکشی کنیم.
نداری و فقر تنها مایملک ماست
میبخشم به بیچارهای که چشمان سخاوتمندی داشت
گور پدر هرچه ساختهایم
بیا برویم دهلینو از عشق کهنهمان برای بچهها نمد ببافیم و زندگی کنیم
بگذار خیالت را راحت کنم
من آدم ماندن با کسی
به جز تو نیستم
امسال
یا اصلاً بگذار خیالت را راحت کنم
من زنباره نیستم، شاعرم
درد و فراق بیماری مزمن عاشقانههای جهان سوم است
این را حتی مصباح یزدی هم میداند در چشمان تو پادگانیست
که چند سرباز کم دارد
امروز اول آوریل است
باران رد تمام بوسههای شب گذشته را شسته است
اصلاً بگذار اعتراف کنم
اعتراف به تو اصلاً سخت نیست
تو گل آفتابگردانی
روییده در کرانه باختری
امروز خورشید از سوریه طلوع کرده است
دختران لعنتی در عراق، لیبی و سودان گرمای کمتری دارند
سوریه شمال چشمان توست
بچرخ گل آفتابگردان
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
هر خمپاره وعدهای از صلح است
ما وعدههای بیشماری را طلب داریم
مثل مادربزرگم که بشکهای نفت از انقلاب طلب داشت
معادلش یک متر زمین به نامش کردند
مهرش نبود، حقش بود
دنیایش شد
سالهاست پنجشنبهها به دنیای مادربزرگ سر میزنیم
دنیاهای دیگری، همجوارش بودند
مثلا دنیای پدربزرگم
پدربزرگت
پدرت، دنیای عجیبیست
جوانی چند دهه پیش در سوسنگرد خمپارهای را با نان و پنیر صبحانه خورد
چند خیابان آن طرفتر در عراق منفجر شد
حتی مردم سوسنگرد هم میگویند دنیای عجیبیست
همه پسرهای متولد شده در عراق را هاشماند
و من همچنان مشغول دم کردن قهوهام
ما در خاورمیانه وعدههای بیشماری را طلب داریم
نداری و فقر تنها مایملک ماست
ما فرزندان سرماخورده انقلاب
ما فرزندان نیروهای مسلح
ما فرزندان کارکنان و کارمندان ارادت دولتی
ما فرزندان معلمین حقالتدریس وزارت آموزش و پروش
ما فرزندان بازنشسته از جنگ خاورمیانه
ما فرزندان خمپاره و خرماهای پنجشنبهها
ما معترضین هشتاد و هشت
ما عاشقانههای جهان سوم بودیم