هادی خرسندی؛ کلیه جوان و خدای مهربان

هادی خرسندی؛
کلیه جوان و خدای مهربان

هادی خرسندی

——————–
من دوتا کلیه داشتم
یکیشو گرو گذاشتم

 

گرو که نه، فروختم
جاشو بخیه دوختم

 

درمونده بودم راستش
نونواهه پول میخواستش

 

لباس به تن نداشتم
یک پیرهن نداشتم

 

کلیه رو دادم به دلال
دلال بمن تومن داد

 

شکم گرسنه خوشحال
تومنو دادم به بقال

 

گفتم که خرما میخوام
قدری مربا میخوام

 

یکخرده حلوا ارده
گردوی مغز کرده

 

بقاله گفت کجایی؟
چقده خوش اشتهایی

 

نمیدونی که سرکار
هستی بمن بدهکار؟

 

این پولی که آوردی
وجه اوناست که بردی

 

اون هفته شیر خریدی
کره و پنیر خریدی

 

نیم من برنج گرفتی
یه دونه نارنج گرفتی

 

کمپوت سیب یادت رفت؟
سُنبلُ طیب یادت رفت؟

 

من که دریغ ندارم
دستِ بتیغ ندارم

 

نسیه بفرما بردار
مغازه مال سرکار

 

دیدم خجالتم داد
اونجا نموندم زیاد

 

غمگین و درب و داغون
زدم توی خیابان

 

گفتم خدای عالم

ببین که در چه حالم

 

بر سر دریای نفت
کلیه مو دادم که رفت

 

بیا برس که مُردم
خودمو بتو سپردم

 

لرزه گرفتم شدید
قلوه گاهم تیر کشید

 

چشمه اشکو بستم
کنج دیوار نشستم

 

یکهو صدا شنیدم
یک آقایی رو دیدم

 

گفت پسرم نون میخوای؟
سنگک و تافتون میخوای؟

 

غذا و میوه میخوای؟
شلوار و گیوه میخوای؟

 

دلار میخوای یا تومن؟
هرچی میخوای پای من؟

 

از شادی جیغ کشیدم
از جای خود پریدم

 

گفتم خدا، چطوری ….
کمک رسوندی فوری؟

 

قربون اون مرامت
دوستت دارم میخوامت

 

نگاه به بالا کردم
به روی آقا کردم

 

صورتش آشنا بود
انگار خود خدا بود!

 

گفت منو یادت میاد
سه راه اکبرآباد؟

 

گفتم شما محمودی؟
دلال کلیه بودی؟

 

گفت خدا خوبه باهات
مشتری دارم برات!

 

چهل تا بیشتر میدم
دومی رَم خریدم!

 

گفتم که مهلت بده
یک روزه فرصت بده

 

فردا برات میارم
امشب باهاش کار دارم

 

میخوام برم به خونه
آب بخورم شبونه

 

صبح ِ سپیده پاشم
خوب به خدا بشاشم

 

تو بیا پیش از ناهار
یه مرده شور هم بیار
————-
لندن – ۲ تیر ۹۹