شریفه بنی‌هاشمی؛ تصویر پررنگی که فروتنانه در سایه ماند

شریفه بنی‌هاشمی؛

تصویر پررنگی که فروتنانه در سایه ماند

 

حسام نقوی کیست؟

جامعه‌شناس، پژوهشگر و منتقد برجسته‌ی ادبی اهل بندرعباس.

این مقاله به بهانه‌ی سالروز مرگ و در واقع برای شناساندن و بزرگداشت یک پژوهشگر، منتقد و ادیبی ست که به خاطر فروتنی و بزرگمنشی‌اش متاسفانه آن چنان که باید و درخور او بود، در جامعه‌ی فرهنگی ما شناخته نشد.

در این مقاله از طریق بررسی کتاب‌ها و مقالات پژوهشی خود حسام نقوی و گفته‌ها و شنیده‌های اهل ادب و فرهنگ استان هرمزگان  درمورد او و با پرسش از دوستان و خانواده‌اش و همچنین با شناختی که از ایشان دارم، بخصوص در ارتباط  فرهنگی و ادبی چند سال اخیر عمرشان – هرچند از راه دور که بسیار از ایشان آموختم- سعی خواهم کرد  تا جایی که در توانم است و در حوصله‌ی یک مقاله‌ بگنجد، به طور فشرده او را معرفی کنم.

حسام‌الدین نقوی کیست؟

به گفته‌ی دوست دیرینش رضا جوادی: « درختی سترگ و تنومند بود با شاخه‌هایی سرشار از بر و بار که به زمین رسیده بود،  هر کسی در گذر خویش از زندگی می‌توانست در سایه فراوان و متواضع این درخت بزرگ آرام بگیرد،  خستگی را از تن به در کند و از برو بار آن که آگاهی، خرد و انسانیت بود با خود و برای خود چیزی داشته باشد.»

 

حسام نقوی در ۱۱شهرویورماه ۱۳۳۲ در بندرعباس متولد شد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۸ از جهان رخت بربست. پدربزرگش حاج محمد علی نحوی یک روحانی بود و هرچند نقش رهبر و به نوعی پیر و بزرگتر اهل تسنّن دربندرعباس را داشت، ولی از قَبَل روحانیت نان نمی‌خورد؛ در بازار حجره داشت و از معتبرین بازار بود؛ چرا که معتقد بود ذکاتِ عالِم (روحانی)، انتشار آن علم – علم سرو نحو و دیانت- است و نه نان خوردن از آن. او مدرس علم صرف و نحو بود و حسام نیز نزد پدربزگ این علم را از همان دوران دبیرستان و نوجوانی آموخته بود.

مادرش– دختر همان روحانی- نیز زنی باسواد و صوفی مسلک بود به جامی ارادت داشت و خواجه عبدالله انصاری، مولوی و… را می‌خواند و می‌شناخت، صدای خوشی داشت، مولود خوان و قاری قرآن بود، مذهبی و مؤمن بود ولی نه تنگ‌نظر؛ رابطه‌اش با حسام کوچک‌ترین پسرش  بسیار نزدیک و عاطفی بود. و عمویش احمد نقوی یکی از روشنفکران و اهل هنر و فرهنگ در بندرعباس بود. حسام در دل چنین خانواده‌ای پرورش یافته بود.

 

نقوی در دوره‌ی دبیرستان از طرفی با مخفل‌های ادبی فرهنگی و از طرفی با تعدادی از کسانی آشنا شد که از همین محفل‌ها هسته‌ی اولیه جنبش چپ را دربندرعباس بوجود آوردند؛ در سال ۱۳۵۰ – قبل از برگزاری جشن دوهزاروپانصد ساله‌ی شاهنشاهی، که به خاطر آن دستگیری گسترده‌ای در سراسر ایران صورت گرفت، حسام که هنوز دبیرستانش را هم به پایان نرسانده بود، یکی ازاین دستگیر شدگان بود که ۵ ماهی را در زندان گذراند.

بعد از آزادی و گرفتن دیپلم ادبی‌اش، در رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران به تحصیلش ادامه داد.

سپس با اخذ لیسانس جامعه شناسی و کارشناسی در سال ۱۳۵۵، به خدمت نظام  رفت و در اواخر دوره‌ی خدمت‌اش یعنی در بحبوحه‌ی انقلاب ۵۷ از خدمت فرار کرد و  به دهی در بَستَک – که منطقه‌ی آبااجدادیش در  لارستان فارس بود-  به نزد دوستش ابراهیم منصفی – شاعر و خنیاگر معروف هرمزگان- پناه برد. در چندین ماهی که با هم بودند، بیشتر با موزیک و ادبیات که همنشین همیشگی‌اش بود، سرکرد.

یادم می‌آید از همان دوران دانشجویی که بچه‌های بندر دورهم جمع می‌شدیم، گیتار دردست می‌خواند و می‌نواخت، نه خواننده بود و نه موزیسین اما برای دل خودش و ما می‌خواند و چه زیبا.

شاید نتیجه‌ی همین دورانِ بودنِ با منصفی و کرمی بود، که به اولین و یکی از پربارترین کار فرهنگی‌اش انجامید؛ یعنی کمک در شناساندن بیشتر دو شاعر برجسته‌ی هرمزگانی “ابراهیم منصفی” و “حسن کرمی” از طریق جمع‌آوری و چاپ آثارشان.

درهمین رابطه بین سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۶۰  با همراهی مسعود پاکدامن – آهنگساز و نوازنده‌ی بندرعباسی-  و خود منصفی، در جمع‌آوری، اجرا و ضبط بسیاری از ترانه‌های منصفی که نه تنها شاعر، بلکه یکی از برجسته‌ترین خنیاگران – ترانه سرا، آهنگساز، خواننده و نوازنده‌ی گیتار- در استان هرمزگان بود، و امروزه آوازه‌اش از مرزهای جغرافیایی ایران نیز فراتر رفته است، نقش بسیار برجسته و بسزایی داشت.

نقوی درابتدا – بعد از مرگ منصفی- به حسن کرمی در جمع‌آوری و چاپ دو مجموعه‌ی شعر  منصفی – “رنج ترانه‌ها” و “گفته‌های ناگفته” – یاری رساند و سپس به توصیه‌ی خود کرمی، بعد از مرگ این شاعر و در ادامه‌ی کار او به جمع‌آوری، چاپ و پخش آثار این دو شاعر با تمام توان همت گماشت.

ازجمله کارهایی که به همت او جمع آوری و به چاپ رسید:

کتاب ” ترانه‌های رامی” با همکاری منصور نعیمی، ناصر منتظری، سیدعلی حسینی، و احمد کرمی‌زاده  ۱۳۸۴.

انتشار یک لوح فشرده (CD) از ابراهیم منصفی با نام “ترانه‌های رامی”

یک مجموعه‌ی داستان به نام “هیامو” از حسن کرمی ۱۳۸۸

دو مجموعه‌ی شعر به نام‌های ” وطن چشمان توست”، “غمنامه‌ی غربت” از حسن کرمی ۱۳۸۸

گردآوری، تدوین و انتشار دو کتاب با عنوان “زخم هزار ترانه” شناختنامه‌ی ابراهیم منصفی ۱۳۸۹ و“آن سوی غفلت چشمها” شناختنامه‌ی حسن کرمی ۱۳۸۹بود.

 

شاید همین شروعی شد در کار تحقیقاتی و کندوکاوش درمورد فرهنگ، هنر و ادبیات استان هرمزگان که تا آخر عمرش تمام وقت و زندگیش را وقف آن کرد.

نقوی در سال ۱۳۶۰ از طرف اداره‌ی کشاورزی به خدمت در سازمان برنامه و بودجه فرستاده شد، ولی در سال ۱۳۶۱به علت داشتن سابقه‌ی سیاسی پاکسازی گردید. اما در اداره‌ی کشاورزی تا سال ۱۳۷۰ مشغول به کار بود و بعد با انتخاب خودش از آنجا بیرون آمد و برای امرار معاش در معاملات ملکی که از پدرش به ارث رسیده بود، شروع به کار ‌کرد؛ و از این درآمد نه تنها به چاپ و ثبت کار هنرمندانی چون ابراهیم منصفی و حسن کرمی کمک می‌کرد، بلکه تا جایی که من جسته گریخته می‌دانم به چند خانواده‌ی نیازمند هم یاری می‌رساند. او از همان پیش از انقلاب با وجودی که کار سیاسی را کنار گذاشته بود و بیشتر به مطالعه و پژوهش وقتش را می‌گذراند، ولی برخلاف خیلی‌ها کار انسانی و کمک به دیگران را فراموش نکرده و تاجایی که درتوانش بود چه از نظر ادبی- فرهنگی و چه از نظر مالی یاری‌رسان بود.

او در ” دفتر تولید فیلم هرمزگان” که در سال ۱۳۵۸ بوسیله حسن بنی‌هاشمی – فیلمساز بنام هرمزگانی- تاسیس شده بود و هدفش تشکیل یک مرکز آموزش‌های اولیه برای تولید فیلم‌هایی متکی بر فرهنگ منطقه بود، به عنوان محقق و مشاور کارگردان، یکی از سه عضو اصلی – بنی‌هاشمی، عباس گنجوی و نقوی- این دفتر بود؛ که نتیجه‌‌ی این همکاری با حسن بنی‌هاشمی، شرکت در ساخت بیش از ۹ فیلم درمورد هرمزگان بین سال‌های ۱۳۵۸-۱۳۶۱برای گروه فرهنگ و ادب شبکه‌ی دو بود.

 

نقوی تحصیلات  خود را به عنوان کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۹۲ تکمیل کرد. پایان نامه‌ی تحصیلی‌اش کتاب “آگاهی ملی در ادبیات پیشین هرمزگان” از برجسته‌ترین آثارش است. او در این کتاب از طریق پرداختن به “هویت” و  “آگاهی ملی” که به گفته‌ی خودش دو مقوله‌ی مطرح در علوم اجتماعی روزگار معاصر و از متعالی‌ترین اشکال آن می‌باشند، به کندوکاو در زمینه‌ی ادبیات پیشین بخشی از جنوب ایران پرداخته؛ او نه تنها هرکدام از این مؤلفه‌ها را در مقاطع مختلف تاریخی  واکاوی و معرفی نموده است، بلکه چنان که خود می‌گوید، با بهره‌گیری از منابع معتبر علمی به ویژه جامعه‌شناسی و تاریخ در جهت سامان دهی و هویت‌بخشی به ادبیات گذشته‌ی بخشی از خلیج فارس نیز گام برداشته است.

نقوی در این کتابش می‌گوید: « برای دستیابی و رخنه در روحیات جمعی و تعلقات خاطر گروهیِ انسانهای سنتی دیروز، چه باید کرد؟ لازمه‌ی این کار، مراجعه به سرنوشت تاریخی و سیاسی آنها و فرورفتن در لابه‌لای متون ادبی، تاریخی، سفرنامه‌ها، فرهنگ شفاهی و آئین‌های آنها می‌باشد؛ از طریق این شناخت و سیر تحولات و تغییرات تاریخی آنها و انتقال آن میراث به این نسل و با ردیابی و راه‌یابی به ریشه‌های آن است که می‌توان، جای‌گاه خود و همروزگاران را در دنیای پرشتاب کنونی، بازشناخت و با این شناخت است که می‌توانیم دریابیم در کجای زمین ایستاده‌ایم و در این جهان پرآشوب، چگونه می‌توانیم نقش خود را ایفا نموده، خویشکاری خود را به انجام رسانده و با چه هویتی در عرصه جهانی حضور یابیم.»  (“آگاهی ملی در ادبیات پیشین هرمزگان”، حسام‌الدین نقوی، نشر هفت رنگ، ص۱۲).

و این درست کاری بود که خود به بهترین نحوی انجام داد. درواقع آنچه که این کتاب و به طور کلی آثار نقوی را از دیگر آثار درهمین زمینه‌ها – که بیشتر به منابع دست دوم و موجود گذشته ارجاع می‌دهند- متفاوت و برجسته می‌کند، این نگاه پژوهشگرانه و موشکافانه به اسناد و ادبیات پیشین و بیرون کشیدن عناصر هویتی از دلِ این اسناد و بدین وسیله کشف هویت یک ملت است و نگاهی نو به تاریخ آن منطقه.

یادم می‌اید یک بار در گفتگوی تلفنی‌مان – در ارتباط فرهنگی و ادبی که در سال‌های آخر عمرش به طور پیوسته باهم داشتیم- گفت که برای نوشتن این کتاب، بیش از ۶۰ کتاب را مطالعه و زیرورو کرده است، تا بتواند نه تنها به اطلاعاتی در زمینه‌ی ادبیات پیشین این سرزمین، بلکه به طور کلی در مورد جامعه‌شناسی در ادبیات به تازه‌ترین اطلاعات و متون جهانی دست یابد.

 

وقتی این کتاب را به زنده یاد “شهروز رشید”، – شاعر، نویسنده و پژوهشگر- که خود از منتقدین برجسته‌ی ادبیات بود، نشان دادم، گفت خودِ مقدمه‌ی کتاب به تنهایی کاری برجسته در تحلیل جامعه‌شناسانه‌ی ادبیات است و با خواندن نقدی که بر رمانم “خرچنگ‌ها برساحل” نوشته بود، گفت باورم نمی‌شود که در ایران کسی اینقدر از نقد نویسی سررشته داشته و از چنین دانشی برخوردار باشد.

 

کتاب دیگری که به طور مشترک با علیرضا محسنی در زمینه‌ی پژوهش درمورد چهره‌های ماندگار خلیج فارس نوشتند، “آثارشناسی توصیفی محمد علی سدیدالسلطنه کبابی بندرعباسی” است؛ چهره‌ای که همچون خود حسام نقوی، شخصیتی اندیشمند، جامعه‌شناس، پژوهشگر و پاسدار فرهنگ و تاریخ بود؛ شخصیتی که در زمان خود (اواخر دوره‌ی قاجاریه) تاریخ را نه تنها به شیوه گزارشگری حقوق بگیر، بلکه با دیدی همه‌جانبه نگر و علمی، بررسی و موشکافی می‌کرده است.

 

مقاله‌ی دانشگاهی و بلند نقوی به نام ” تحلیل گفتمان دو نامهی خواجه عطا به آلبوکرک” که خود بیش از ۳۰۰ صفحه و درواقع یک کتاب است، نیز تحلیلی است پژوهشی و جامع در مورد هرموز قدیم و خلیج فارس. چنانکه در مقاله می‌آید:

« نامه‌های خواجه عطاء به آلبوکرک در میان اسناد فارسی، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال درباره‌ی هرموز و خلیج فارس، برگه‌های مهمی از زوایای تاریک بزرگترین رخداد تاریخی خلیج‌فارس در قرون میانه است.»

این مقاله که به گفته‌ی نقوی با بهره‌گیری از شیوه‌ی تحلیل گفتمان انتقادی، که دانشی میان‌رشته‌ای در زبان‌شناسی است،  نشان می‌دهد که چگونه خواجه عطا، وزیر با درایت و قدرتمند هرموز به عنوان نخستین قهرمان مبارزه با استعمار در خلیج فارس، با استفاده‌ی نرم‌افزاری از زبان توانسته است فرمانده‌ی ناوگان دریایی قوی‌ترین ابرقدرت جهانی آن زمان (پرتغال) را با کنشی ترغیبی از درگیری نظامی بر حذر داشته تا از شکست نهایی هرموز جلوگیری نماید.

 

یکی از مهم‌ترین تحقیقات حسام نقوی در مورد آئین “زار” است. او در مقاله‌اش با عنوان ” زار، آیین،اسطوره” می‌گوید: «زار یا جن‌زدگی، تسخیر، تملیک، یکی از کهن‌ترین باورهایی است که از دوره‌های بسیار دور نیاک (نیاکان اولیه انسان) حداقل از دوران نوسنگی برجای مانده است» (نشریه نسیم بادگیر، سال سوم شماره هفتم، ص ۱۹).

آئینی که قرن‌ها ست در مناطق جنوب ایران به ویژه در میان ساحل نشینان خلیج فارس رواج داشته و همچنان برگزار می‌شود. نقوی در چندین سخنرانی و مقاله در مورد “زار” سعی می‌کند به گفته‌ی خودش از داده‌های مردم‌شناختی، جامعه شناختی، اسطوره شناختی و…به روش توصیفی تحلیلی به کندوکاو در این زمینه بپردازد و می‌گوید که پیروان این آیین دارای شناختی اسطوره‌ای نسبت به هستی پیرامون خویش می‌باشند که با شناخت افسون زدوده‌ی انسان معاصر متفاوت است.

او علاوه براین، “بازتاب زار در ادبیات هرمزگان” را نیز بررسی کرده است؛ در این مقاله می‌نویسد:

‌« فرهنگ گوهره‌ی زندگی اجتماعی است و با جامعه پیوندی ساختاری دارد و ادبیات نیز که بخشی از فرهنگ می‌باشد، بستر پویایی هر جامعه‌ای است و می‌بایست آنرا به مثابه نوعی شبکه‌ی ارتباطی که سازه‌ای بنیادین برای مبادله‌ی اندیشه‌، عاطفه، آگاهی، تخیل و بالاخره تجربه‌ی زندگی است، مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. گرچه ادبیات به مفهوم خاص خود بی‌درنگ ما را به یاد آثار ارزشمند گنجینه‌ی ادبیات کلاسیک می‌اندازد، اما از یاد نمی‌توان برد که جانمایه‌ی همین ادبیات نیز فرهنگ توده‌ها یا فولکلر است.»

همچنان که او با تمام توانش می‌کوشد تا به جانمایه‌ی این فرهنگ ( فرهنگ مردم هرمزگان) پی ببرد و از آن بنویسد؛ و در این راه تمام وقت و زندگیش را به داو می‌گذارد.

در مقاله‌ی “گونه شناسی و بسترهای اجتماعی ترانههای مردمی نَصرُک” می نویسد: « سروده‌های نصرک یکی از مهمترین متن‌های موسیقی روایی و آوازی بندرعباس است که شیوه‌های زندگی باشندگان این منطقه را درخود منعکس می‌کند و حوادث تاریخی سال‌های اخیر قاجاریه، پهلوی اول و یک دهه از حکومت پهلوی دوم را دربرمی‌گیرد». این مقاله از لابلای ترانه‌های نصرک به بررسی اوضاع و احوال روزگار او و وقایعی که تا آن زمان چندان سخنی از آن گفته نشده، می‌پردازد.

 

از دیگر مقاله‌هایش در همین زمینه‌ها می شود از:

“اندیشه‌ی ایرانشهری در مثنوی شیرین و فرهاد سلیمی جرونی”

“معرفی تفصیلی مشوش نامه‌ی سدیدالسلطنه‌ کبابی”

“انحطاط نثر فارسی در قلمرو حکومت هرمز”

“رشد و فروپاشی دیوان‌سالاری در بندرعباس عصر صفوی” و… نام برد که بیشترشان در نشریاتی چون مجلات: “مطالعات خلیج فارس”، ” پژوهش‌نامه فرهنگی هرمزگان”، “نسیم بادگیر” و…به چاپ رسیده است.

 

اما حسام نقوی نه تنها یکی از فرهیخته ترین روشنفکران و اهل فرهنگ در استان هرمزگان بود، بلکه یکی از پژوهشگران و منقدان برجسته‌ی ایران در حوزه‌ی هنر و ادبیات نیز بود. او نقدها و مقالات علمی بیشماری چه در عرصه‌ی دانشگاهی و چه در همکاریش با نشریات گوناگون را نیز در کارنامه‌ی پربار خود دارد. همچنین نقدهای او بر رمان، شعر و حتی نقاشی نشان از دانش گسترده‌اش درمورد هنر و ادبیات داشت.

از جمله کارهای پژوهشی‌اش، مقاله‌ی بلند ” زاویهی دید در مثنوی مولوی” است که به شیوه‌ی تحلیلی انجام گرفته و به گفته‌ی خودش مبتنی بر نظریه‌های مدرن روایت‌شناسی است. نقوی در این مقاله نشان می‌دهد که مولوی در روایت بیشتر قصه‌های مثنوی راوی دانای کل نامحدود است که از دو زاویه‌ی “من” و “فرامن” سخن می‌گوید. نقوی می گوید با این حال نمی‌شود زاویه‌ی دید مولوی را در چارچوبی بسته و الگویی خاص مشخص کرد و او را به دانای کل مداخله‌گر محدود نمود.

از مقالات ارزشمند دیگرش که کاری ست بر روی کارکرد اسطوره در ادبیات، ” اسطورهسنجی و نظام تخیل در رمان تنیده در هزار توی زمان” نوشته‌ی فیروزه فرجادنیا است؛ نقوی در این مقاله به گفته‌ی خودش: « به شیوه­ای تحلیلی و با بهره­گیری از روش اسطوره ­سنجی “ژیلبر دُوران” به بررسی این رمان پرداخته است…به زعم “دُوران”، انسان برای رهایی از مرگ و غلبه بر گذر زمان به آفرینش اسطوره­ها پرداخته تا با روایت و تکرار آنها به آرامشی روانی دست ­یابد.»

نقوی با بررسی این شیوه و مطابقت آن با این رمان، با تحلیلی همه‌جانبه در ۲۷ صفحه به کشفی می‌رسد که به گفته‌ی خودش: « نتایج حاصل از این بررسی، کشف اسطوره­ی شخصی نویسنده و اسطوره­های کلان این رمان بوده که همانا آزادی و برابری حقوقی زنان با مردان، و خرده روایت‌های اسطوره­ای دیگر این رمان می‌باشد.»

 

با این که حسام نقوی در نوشتن کار دکترای خیلی از دانشجویان به آنها کمک می‌کرد و تنها اعتبار نامش باعث می‌شد که استادان راهنما، کاری را که زیر نظر او نوشته شده بود، براحتی بپذیرند، ولی وقتی که درهمین سال‌های اخیر از او پرسیدم چرا خودت با این همه دانش و مقالات متعدد دانشگاهی، مبادرت به دریافت دکترایت نمی‌کنی؟ خندید و گفت حالا تو فکرش هستم ولی متاسفانه فرصت کوتاه بود و مرگ زودرس‌تر از آن که بتواند تمام بارها را به منزل برساند. هرچند باری که او به منزل رساند، به صد مدرک و مقامی که امروزه پایمال هرکس و ناکسی ست، می‌ارزد.

 

با تمام این احوال برای معرفی او به گفته‌ی دوست و همکارش علیرضا محسنی: « نوشتن از تو به دشواری توصیف مقام  انسانیت وشرف توست.» و این انسانیت، فروتنی، همیاری و همکاری با دیگران را، که زبانزد همه‌ی دوستان و آشنایانش بود، در هیچ کلامی نمی‌شود گنجاند. این نوشته تنها تلاشی ست برای تاحدی شناساندن این پژوهشگر برجسته که هرچند بیشتر تحقیقات و کارهایش درمورد استان هرمزگان بود، اما چنان که از ورای کتاب‌ها، نقدها و مقالات گوناگونش می‌توان دریافت، ژرفا، گستردگی و تحلیل موشکافانه‌ی آثارش و تسلط‌ او بر جدیدترین متون جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، اسطوره شناسی و…جایگاه ادبی فرهنگی او را بسیار فراتر از یک مرز جعرافیایی قرار می‌دهد.

در تمام سال‌های تلاشش برای تحقیق، گردآوری و ثبت فرهنگ هرمزگان – که طبعن قسمتی از فرهنگ ایران‌زمین است- نه تنها دمی از تلاش نایستاد، بلکه زندگیش را وقف شناساندن هنرمندان، ادیبان و فرهنگ زادگاهش کرد؛ اما هیچ از خود نگفت و تمام مشکلات، ناملایمات، و گاه ناروایی‌ها را نیز به جان خرید. و حالا ما درمانده از گفتن کلامی در مورد این انسانی که از همه گفت جز خودش.

به گفته‌ی دوست شاعرش یدالله شهرجو: « حسام عزیز وقف ادبیات، فرهنگ و هنر بود. وقتی می‌خواستی نام و نشانش را جسجو کنی خبری از او نبود اما دایره‌ی تاثیرگذاری‌اش را با چشم انصاف می‌توانستی به وضوح دریابی.»

بنیامین انصاری دوست جامعه شناسش می گوید: « حسام الدین نقوی یکی از مراجع و منابع مهم در حوزه هرمزگان شناسی بود.ممکن نبود کسی تحقیقی در حوزه هرمزگان داشته باشد و یکی از شخصیت‌های محوری که باید به او مراجعه کند، نقوی نباشد از دانشجو گرفته تا موزیسین، مترجم و محقق. هروقت، هرکس اگر درجهت تاریخ، هنر و فرهنگ هرمزگان نیاز به همکاری داشت بدون هیچ چشم داشتی حضور داشت. مشتاقانه و دلسوز با تمام وجودش وقت می گذاشت. مردی خستگی ناپذیر در عرصه‌ی فرهنگ و تاریخ هرمزگان، (با طبعی) ظریف و خندان در محفل دوستان، فرزانه‌ای ژرف اندیش درمیدان بررسی و پژوهش، حضور پرشورش و فکرهای زیبایش آدمی را در دوره‌ی قحط الرجال عرصه‌ی پژوهش که عصا از کور می دزدند، به کور سوی امیدی دلخوش می‌ساخت. او پر از میراثِ فرهنگی دیارش بود که حاصل آن ده­ها عنوان مقاله علمی و چندین جلد کتاب در حوزه‌های شعرو شاعران، ادبیات پیشین، تاریخ و فرهنگ عامه، افسانه‌ها و اسطوره‌های هرمزگان است. هرآن چه می‌دانست اگر مشتاقی می‌دید که خواهان آن بود، بی دریغ آموخته‌هایش را در اختیارش می‌گذاشت. چه کتاب‌ها که نزد این و آن به امانت دارد و چه کارهایی که نیمه کاره مانده ودیگر هیچ کس به حوصله و تسلط او نیست. شاید اگر می‌دانست قرار است به این زودی برود حتما آنها را سروسامان می‌داد. شاید هم می‌دانست اما دست اجل امانش نداد!»

مصطفی باباخانی دوست بوشهریش می‌گوید: « انسانی بسیار شریف و بزرگوار و خاکسار بود. دانشمندی کوشا و سختکوشِ پرمعلومات بود. در یاری به دیگران و رساندن فیض و دادن اطلاعات هیچ دریغی نداشت. گشاده رو و مهربان و خوش سخن بود.»

 

در نقدنویسی نیز او بدرستی آگاه به تمام روش‌ها و متون نوشته‌شده‌ی معاصر و یکی از برجستگان نه تنها در منظقه‌ی زیستی خود، بلکه در تمام ایران بود؛ هرچند به خاطر فروتنی‌اش آن چنان که باید  شناخته شده نبود، همچنان که بسیاری از انسان‌های اهل علم، فرهنگ و معرفت بدورند از هیاهو و معامله بر سر نام و جاه.

آنچنان که رضا جوادی می‌گوید: « هنگام تولد تنها به بندر نیامده،  بلکه به معنی اخص کلمه به دنیا آمده بود، دنیائی بی مرز و بزرگ به بزرگی همه‌ی جهان…او کوتاه زندگی کرد اما دنیائی را در خود جای داده بود… چه زیبا که بود اما چه زود رفت.»

نبودش نه تنها ضایعه‌ای جبران ناپذیر بر فرهنگ استان هرمزگان است، بلکه این زود و نابهنگام رفتنش همچنان ضایعه‌ای بود بر پیکر فرهنگ و هنر ایران‌زمین. چنانکه یدالله شهرجو می‌گوید:

 

« برای مرگ حسام غمگینم. برای مرگ دوستم، اما غمگین تر از آن که برای مرگ حسام، برای ادبیات غمگینم، برای موسیقی غمگینم، برای نبودن قلم، برای نبودن دست، برای نبودن صدا، برای نبودن اراده‌ای که برجسته ترین ویژگی‌اش انسانییت بود. در بازار مکاره‌ی ادبیات و هنر این روزها کمتر می‌توان سراغی از چنین نام‌هایی گرفت اما او بود تا آثار ابراهیم منصفی را با کمک دوستانی دیگر جمع آوری کند و به چاپ برساند ترانه‌هایش را، شعرهایش را، عکس هایش را و …»

 

“بغض نوشتی برای حسام نقوی”

از:  علی امینی

 

محض رضای خاک

این دستها را دفن نکنید

محض رضای آب

این مهربانی را نشویید

او اکنون

همبازی خداست

و ملکوت را هم به بازی گرفته است.

تقاضای زیادی که نیست!

یک پیاله می‌خواهد و

یک زیر سیگاری

تا از خواب مشوش سدید*

از آگاهی ملی*

برایمان بگوید

از شاهنامه شاه هرمز*

تا شیرین و فرهاد جرونی.*

گوش کنید!

دارد ضمیر خاک را می‌نویسد

از من گفتن بود

این دستها را خاک نکنید.

————–

*- اشاره به آثارحسام نقوی