چند شعر از شبنم آذر

چند شعر از شبنم آذر

 

۱
سرنوشت علف

 

پرنده نمی‌فریبد خودش را

گیاه به میوه نمی‌بالد

درد به عصب فکر نمی کند

سرنوشت علف

برای گوزن مهم نیست

جنوب ، شمال خودش را نمی‌داند

ترس، فاصله‌ای نیست میان شب و درخت

سرخ  برای خودش سرخ نیست

کوه ارتفاع قله را نمی فهمد

جهان

از پستان غریزه می‌مکد

نام ندارد

 

۲

روایت

 

به قصد قدم زدن در جهان دیگری

این جهان را ترک کرده‌ام

به قصد قدم زدن در خودش

جهان

مرا ترک کرد

فکر می‌کردیم از دو راه مختلف می‌رویم

ولی راه‌های مختلف بودند

که به ما فکر می‌کردند

 

راه ما را ادامه داد

و ما دیگر فکری نکردیم

 

۳

کلمات

 

کلمه ماهی است

با دهان نفس می‌کشد

سُر می‌خورد

می‌درخشد

می‌پرد از آب بیرون

به آب باز می‌گردد

 

کلمه رود خانه است

خانه ندارند

می‌شوید

تازه می‌کند

طغیان می کند

دوباره به خودش می‌رسد

 

کلمه

سنگ‌ریزه است

درونش قله‌ای دارد

چرخ می‌خورد

تاب می‌خورد

پرتاب می‌شود

صیقل که خورد

آرام می‌گیرد

 

کلمه نام است

نام خوب تو

جهانی را در خودش حمل می‌کند

ولی در چند حرف ساده الفبا

خلاصه می‌شود

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۷