پرتو نوری‌علاء؛ سدهای فکری و مکانیزم‌های سرکوب مرد/پدرسالاری را بشکنیم

 

پرتو نوری‌علاء؛

سدهای فکری و مکانیزم‌های سرکوب مرد/پدرسالاری را بشکنیم

 

تقویت ادبیات داستانی زنانه‌نگر با تزریق دوز شفافیّت

سه: پرسش‌‌‌ها

 

در چنبر ارزش‌ها

برای پیش‌‌گیری از تکرار، سئوال‌ها به ترتیب شماره، یک‌جا منتشر می‌شوند:

ـ برخی از دست‌اندرکاران صحنه‌ی ادب ایران (از جمله حسین پاینده، استاد دانشگاه) معتقدند که اصولا داستان‌نویس زن برای نوشتن باید از قالب‌های مردانه استفاده کند؛ چرا که گفتمان موجود در جامعه مردانه است و از طرف دیگر، پدران رمان‌نویسی در دنیا هم مردان بوده‌اند.

 

پرسش: اگر قرار بود شما با استدلال این نظر را تایید یا رد کنید، چه می‌گفتید؟

ـ در پُرتال جامع علوم انسانی در باره‌ی «ارزش شناسی جایگاه زن (همسر) در شعر معاصر فارسی و عربی (با رویکردی انتقادی بر دیدگاه فمینیست اگزیستانسیالیستی دوبوار)» به نقل از کاوش‌نامه ادبیات تطبیقی می‌خوانیم:

«یکی از مباحث مهم ادبیات معاصر، توجه به زن و جایگاه وی در خانواده و به تبع آن اجتماع است. با توجه به این‌که امروزه مکتب‌های فمینیستی به بهانه دفاع از حقوق زنان، ازدواج را یک معضل بزرگ اجتماعی در برابر ارزش گذاری زن می‌دانند، درحوزه ادبیات و به‌خصوص شعر معاصر، تلاش شده است نقش زن در جایگاه همسر و حضور وی در خانواده به عنوان مهم‌ترین رکن تربیتی طرح گردد.»

 

پرسش: اگر از شما می‌خواستند به این موضوع از دیدگاه مطرح‌شده بپردازید، چه پاسخی داشتید و چرا؟

ـ در کنار چند صدای پراکنده در تایید ادبیات زنانه‌نگر، منتقدان “متعهد و دلواپسی” هم هستند که می‌کوشند با عنوان‌هایی مانند “واگویه‌های زنانه” یا “وراجی‌های زنانه” یا روایت‌های “درونی ناشی از یائسه‌گی” این آثار را بی‌اهمیت جلوه بدهند.

به عنوان مثال‌ فتح‌الله بی‌نیاز که از منتقدان پرکار در رسانه‌های ادبی ایران بود، درباره‌ی ویژگی‌های “ادبیات آپارتمانی زنان” می‌نویسد: «زبان و نگاه زنانه گاهى به سکوت مى‏گراید و زمانى به پُرحرفى و وراجى که گونه‏اى فریاد زدن است. به‏همان دلیل که جزئى‏نگرى و پرحرفى، وجهى از زنانه‏نویسى است.»

حسین ایمانیان، همکار دلواپس دیگر او در نقدی بر یک اثر به قلم یک زن نویسنده‌ می‌نویسد: «خلاصه این‌که این رمان چه بسا بیش‌تر به کارِ روانشناس‌ها و پژوهش‌گرانِ بیماری‌هایِ قشرِ خاصی از زنانِ مملکتِ ما بیاید، زنانی که به‌کلی فارغ از دغدغه‌های اجتماعی‌اند و حتی در میان‌سالی کم‌وکان گرفتارِ پلشتی‌ها و ادا و اطوارهای خاصِ نوجوان‌ها باقی می‌مانند؛ زنانِ میان‌سالی در آستانه‌ی یائسه‌گی که خیلی وقت است خلاقیت‌شان خشکیده و تا دلت بخواهد در حوزه‌ی فرهنگِ مملکتِ ما به چشم می‌خورند.»

 

پرسش: اگر می‌خواستید این نوع نقد را تعبیر و تفسیر کنید، چه می‌نوشتید؟

ـ رویکرد دیگری هم هست که از „شخصیت‌های وارونه‌ی زن“ ستایش می‌کند. به عنوان مثال اکبر رادی که علاوه بر نمایشنامه‌نویسی، نقد و تحلیل‌های بسیاری هم ‌نوشت، در جلد پنجم جُنگ چراغ در مورد سهیلا، شخصیت زن رمان «آواز کشتگان» از رضا براهنی، که در سپتامبر ۱۹۸۴ (مهرماه ۱۳۶۳) منتشر شد، می‌نویسد: «سهیلا تا این لحظه جذاب‌ترین نگاره زن با فرهنگ ایرانی است که در رمان تصویر شده است.»

پرتو نوری‌علا، در کتاب خود «هنر و آگاهی»، شمه‌ای از حرف‌های سهیلا خانم را خطاب به همسر مبارز، روشنفکر و همه فنّ‌حریف خود، این طور بازگو می‌کند: (ص ۱۹۱)

«من مدیون تو هستم. خیلی مردها هستند که زن خوشگل‌شان را وسیله قرار دادند تا خانه‌ی مجلل داشته باشند… زن‌هاشان را برمی‌داشتند می‌بردند برای رییس‌شان… مرد در جامعه ما همه کاره است. می‌تواند زنش را شریف بار بیاورد … می‌تواند هر بلایی خواست سرش بیاورد. ولی تو راه دیگری جلو من گذاشتی … من مدیون تو هستم… تو خودت این‌ها را به من گفتی…»

پرتو نوری‌علا برعکس نظر اکبر رادی، معتقد است که «سهیلا نه تنها جذاب و با فرهنگ نیست که موجودی بی‌مغز و نادان است که خود و سایر زن‌ها را عمیقا آلت دست مردان می‌داند. زن بی‌شخصیتی که شوهرش می‌تواند به یک اشاره انگشت او را به فحشا بکشاند و او بی آن که از خود اختیاری داشته باشد، از پیش این سرنوشت محتوم را پذیرفته و تسلیم است.» ( ۱۹۳)

 

پرسش: به باور شما، نظر کدام یک از این دو منتقد بی‌پروپایه است و چرا؟ نظر خود شما (اگر مخالف این دو نظر هستید) چیست؟

 

سدهای فکری و مکانیزم‌های سرکوب مرد/پدرسالاری را بشکنیم

پرتو نوری‌علا

 

پرسش یکم: در درجه اول سعی می‌کردم واحد درسی ایشان را لغو کنم و دیگر سرِ کلاس استادی با این عقاید کلیشه‌ای و ضد زن، نروم. اگر لغو واحد درسی ممکن نبود، نظر خود ایشان را به چالش می‌کشیدم. آقای پاینده، با تصور ازلی و ابدی بودن گفتمان‌ها و تغییرناپذیریِ آن‌ها، از آنجا که گفتمان موجود در جامعه [ایران] را مردانه می‌داند، لذا معتقد است “داستان‌نویس زن، برای نوشتن، باید از قالب‌های مردانه استفاده کند”! ایشان این معادله ساده را نمی‌داند که گفتمان، اصطلاحی است که در زمینه‌ها و رشته‌های گوناگون مانند فلسفه، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و… به‌‌طور گسترده به کار برده شده ‌است و نظریه‌پردازان مختلف دربارهٔ دامنه، مفهوم، نقش و کارکرد آن، نظریه‌هایی گوناگون، و تا حدی متفاوت مطرح کرده‌اند و دربارهٔ آن دیدگاه‌های گوناگونی داشته‌اند. به همین دلیل گفتمان‌ها در طول زمان، مکان، شرایط اجتماعی، سیاسی و کلاً فرهنگی، تغییر می‌کنند. جالب توجه است که هم اکنون، با وجود تمام قوانین و مقررات ضد زن، و با تمام سرکوب‌ها علیه آزادی زنان در ایران، فعالیت‌های هنری، آموزشی، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی و اعتراضات مدنی و سیاسی زنان، بسیار چشم‌گیر و محوریت گفتمانی دارد؛ به زبان دیگر می‌توان گفت در حالِ حاضر، گفتمان غالب اجتماعی و فرهنگی، گفتمان زنانه است. مگر آن که منظور آقای پاینده، همان غلط رایجی باشد که حتی تحصیل کرده‌ها، گفتگو را گفتمان می‌خوانند.

هم‌چنین ایشان برای صدق نظر خود می‌گوید: «از طرف دیگر، پدران رمان‌نویسی در دنیا هم مردان بوده‌اند.» برای اطلاع آقای پاینده باید بگویم گرچه تاریخ ادبیاتِ همه ملل تا اواخر قرن نوزدهم، تاریخ مذکر بوده و به عمد نام زنان شاعر یا نویسنده در تذکره‌های ادبی ذکر نشده است، اما همان اندک آثار زنان که از تطاول تذکره‌های مردانه باقیمانده‌اند، نشانگر آنست که زنان دست به آفرینش ادبی زده‌اند. باید اشاره کنم که منظور از ادبیات (چه در ایران قدیم، چه در غرب)، خلق آثاری به‌صورت موزون و مقفی بوده که شعر خوانده می‌شد. این اشعار شامل داستان و نمایش‌نامه و فلسفه و پند و نصیحت بوده‌اند.

گذشته از این، قصه‌گوئی، از شرق، از خطه خودمان آمده است؛ شهرزاد، زن قصه‌گوی هزار و یک شب برای پادشاهی که زنان خود را می‌کشت، قصه‌ها گفت تا خوی او را تغییر داد. هزار و یک شب ابتدا به فارسی بود که بعد به عربی ترجمه شد. قصه‌هائی که تمام عناصر داستان‌گوئی و بعد رمان مدرن، مثل بهانه روایت، تعلیق، کشش طرح پیچ در پیچ یا قصه‌ای در دل قصه دیگر، را در خود داشت. بنابراین “رمان‌نویسان مرد” که آقای پاینده به آنان اشاره می‌کند، از شکم یک زن، شهرزاد قصه گو بیرون آمده‌اند.

پرسش دوم: گرچه “فمینیسم” هدفی “واحد”، یعنی سرنگونیِ مکانیزم‌های ضد زن در یک جامعه پدر/مردسالار را دارد، اما “فمینیست‌ها” برای مبارزه با این مکانیزم‌ها روشِ “واحد”ی ندارند. به همین دلیل ممکن است گروهی از فمینیست‌ها «ازدواج را یک معضل بزرگ اجتماعی در برابر ارزش‌گذاری زن» بدانند. اما این دلیلی نیست که مدافعان حقوق انسانی زن و رسیدن انسان به برابری و عدالت و آزادی، یعنی فمینیست‌ها، همه مخالف ازدواج باشند. امروزه بسیاری از روانشناسان فمینیست حضور مادر را در خانه برای دو سال اول زندگی فرزندان، مایه سلامت آتی کودکان می‌دانند. از این گذشته مایلم بدانم در “حوزه ادبیات، به خصوص شعر” کدام شاعران -زن یا مرد- تلاش کرده‌اند “نقش زن در جایگاه همسر و حضور وی در خانواده [را] به عنوان مهم‌ترین رکن تربیتی طرح” کنند ؟؟؟ البته هیچ بعید نیست این تلاش در شعر شاعران مرد حوزه‌‌های اسلامی صورت گرفته باشد که هم‌چنان بر طبل بد صدای مردسالاری می‌کوبند.

پرسش سوم: به تعبیر من نظر آقایان بی‌نیاز و ایمانیان، آنقدر یک‌سونگر و خام است که گوئی صدائی است از اعماق تاریخ پدر/ مردسالار قرون. با خواندن نظرات سخیف آنان نسبت به ادبیاتی که توسط زنان آفریده شده است، به یاد سخنان مهم محمدعلی جمالزاده، از پیشروان داستان نویسی ایران، که از باورمندان به ایجاد صداهای متفاوت در ادبیات بود، افتادم. وی حدود ۱۰۰ سال پیش در مقدمه کتاب “یکی بود، یکی نبود” می‌نویسد:

«ایران امروز در جاده ادبیات از اغلب ممالک دنیا بسیار عقب است. ادبیات در ممالک دیگر به مرور زمان تنوع پیدا کرده و موجب ترقی معنوی و فکری افراد ملت گردیده. اما در ایران بدبختانه عموما پای از شیوه پیشینیان برون نهادن را مایه تخریب ادبیات دانسته و عموما همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است، در ماده ادبیات نیز دیده می‌شود. به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم در دست می‌گیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادبا [بخوانید مردان] است و اصلا التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته‌های ساده و بی­­­تکلف را به خوبی می‌توانند بخوانند و بفهمند، هیچ در مد نظر نمی‌گیرند و خلاصه آن‌که پیرامون دموکراسی ادبی، نمی‌گردند. جای شک نیست که این مسئله مخصوصاً برای مملکتی چون ایران که جهل، و چشم­ ­­وگوش بسته بودن مردم مانع هرگونه ترقی است، بسیار مایه تأسف است.»

مثلاً آقای بی‌نیاز هم‌چون اعقاب جاهل خود، توقف عادت ماهیانه زنان را “یائسگی” با تعبیری از فرهنگ ضد زن مذهبی، بر یأس و بیماری‌های روحی زنان می‌داند. حال آن که در زبان انگلیسی این مرحله از زندگی زن را مرحلۀ “توقف خونریزی یا منوپاز” می‌خوانند. ممکن است توقف عادت ماهیانه، تغییراتی در هورمون‌ها ایجاد کند، اما به معنای توقف زندگی و تلاش و کوشش زن نیست. این مرحله، از نظر بسیاری از روانشناسان مرحلۀ تازه ای از بلوغ و شکفتگی زن است. خیال زن از باردارشدن بی‌برنامه راحت شده و بیش از همیشه می‌تواند به خود و خلاقیت‌هایش برسد. من در شعر چهار اپیزودی به نام “کودکی، عشق، زایمان و یائسگی”، مرحله قطع خون را بر اساس تجربیات خودم و زنان دیگر (نه تحت تلقین جامعه پدر/مردسالار) مهم‌ترین و عالی‌ترین مرحله زندگی یک زن خوانده‌ام، مرحله‌ای که خلاقیت و عشق در آن شکوفا شده و حتی “بوتۀ قدیمیِ قلبم، هرگز این چنین سرخ، نروئیده است.”

بنابراین آقایان هم‌چون اعقاب کهنه فکر خود، ادبیات را مختص مردان خوانده که از مشکلات سیاسی و لابد فقط از بزن و بکش و جنگ و خونریزی، باید بگویند و اگر زنان به این امور نپردازند، سخنان‌شان می‌شود «زبان و نگاه زنانه» که گاه «به سکوت مى‏گراید و زمانى به پُرحرفى و وراجى» یا آثار زنانی که در “میان‌سالی در آستانه‌ی یائسه‌گی که خیلی وقت است خلاقیت‌شان خشکیده”. یعنی آقایان، قدرت تحمل هیچ صدای متفاوتی جز از خود را ندارند و هر صدای دگرگونه‌ای را با صفاتی سخیف وصف می‌کنند تا جائی که یک رخ‌داد طبیعی و عادیِ بدن زن، یعنی قطع خون ماهیانه را با “خشکیده شدن خلاقیت” یکی می‌گیرند.

اصطلاح “ادبیات آپارتمانی” اصطلاحی است که با گسترش شهرنشینی، و نوع زندگی جدید مردم در غرب، و با تکیه بر محدودیت‌های زندگی و جزء‌نگری مطرح شد. آقایان با همان سبقۀ تاریخی مردسالار، “آپارتمان” را هم مثل حمام عمومی، زنانه مردانه کرده‌اند و از “ادبیات آپارتمانی زنان” – که مطلقاً معلوم نیست چیست – حرف می‌زنند.

پرسش چهارم: به‌نظر من زنده یاد اکبر رادی، مطابق نظر مردانۀ اسلاف خود، زنانی را “جذّاب و با فرهنگ” می‌داند که در زندگی تابعی از مردان بوده و در تصمیم‌گیری‌ها، خود را محتاج به مرد/همسر می‌دانند. البته همان زمان که من نظر آقای رادی را نقد کردم، متحیر بودم که چگونه ایشان که از شمال ایران آمده و بهتر از هر کسی می‌دانست که زنان، همواره نقشی فعال در امور اقتصادی و کار به‌ویژه بر روی زمین داشته‌اند، چنان نظری در مورد “سهیلا”ی آواز کشتگان ابراز داشته است. در دیگر نقاط ایران و اقوام ایرانی ویژگی کار، به زنان قدرت تصمیم‌گیری و استقلال رأی داده است. البته در بسیاری از موارد، به ضرب زور و کتک مردان خود، مجبور به تبعیت از آنان می‌شوند. که در آن صورت نه تنها جذّابیتی در آن تبعیت و پیروی نیست، که مایه شرم نیز هست.

شک نیست که یکی از ارکان اصلی برابری میان زن و مرد، شنیده شدن صدای ذهن و تجربه‌های متفاوت زندگی زنان است؛ زنانی که با سری پر شور، قلبی مالامال از عشق، سرشار از مهر مادری و دست‌هائی توانا در عرصۀ زندگی، کار و عمل می‌کنند اما در برابر خواسته‌ها، نیازها، شور و شوق خود باید خاموش و لال بمانند. خوشبختانه ادبیاتی که امروز در ایران، توسط زنان خلق می‌شود، تا حد زیادی توانسته است در حیطۀ ادبیات، سدهای فکری و مکانیزم‌های سرکوب مرد/پدرسالاری را بشکند و با تمام برچسب‌های سخیفی که به آنان خورده است، مقاوم باشند و با آثار خود به‌طور مستمر بانگ رسایی برای صدای متفاوت و فروخفته زنان ایرانی باشند.

۷ ژانویه ۲۰۲۱ـ لس آنجلس

 

پرتو نوری‌علا در ۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد و از سال ۱۳۶۴ در لس‌انجلس زندگی می‌کند. از نوری‌علا تاکنون پنج کتاب شعر، از جمله سلسله بر دست در برج اقبال و از دار تا بهار و مجموعه‌ مقالات دو نقد و هنر و آگاهی منتشر شده است. نمایشنامه فردای میهن، مجموعه داستان مثل من و روایت مانا نیز از آخرین آثار اوست.

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۹