علی صبوری: ضرورت مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه و بیان

علی صبوری

ضرورت مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی  اندیشه و بیان

در جوامع  استبداد‌ی منافع سه عنصر اصلی سرمایه ، بازار و دین در هم تنیده است. یگانگی ی این مثلث شوم ، فضای آرام و سکون مطلق را می طلبد، که تا بتواند در موقعیت جهل و نا آگاهی ،  هر چه بیشتر از تهی دستان اعماق بهره کشی کند، آن را تو جیه و از چشم تیز بین جامعه پنهان و دور نگاه دارد.

دستگاه سرکوب در حقیقت حافظِ آرامش و ضامن بقا و دوام و ضع موجود و منافع  مشترک این سه‌گانه‌ی  شوم و نا مبارک است.

راست و دروغ ، خوب و بد و زیبا و زشتِ جامعه را این مجموعه رقم می زند و دستگاه سرکوب متولی اجرا آن در سطوح مختلف جامعه است.

بدین طریق ما به روشنی در زیست خصوصی و زیست  اجتماعی در ابعاد مختلف شاهد دست اندازی روزافزون آن در تمامی ابعاد و آحاد جامعه  هستیم.

کتمان واقعیت، حقیقت بزک شده، تسری دروغ، فساد و فحشا قتل و تعرض، نا امنی فردی و اجتماعی و.‌….و..همه ریشه در همین روند پیچیده دارد.

این پدیده از آغا رروابط تولیدی و یکجانشینی شکل گرفت و روز به روز پیچیده تر و بغرنج‌ تر گردید و در ساحت خود دستگاه‌های عریض و طویل فراوانی را به وجود آورد که بتواند هم بر فضای ذهنی و هم بر فضای عینی جامعه اشراف و تسلط کامل داشته باشد و از این زاویه برای تثبیت وضع موجود و غارت بیشتر دست‌رنج تهی‌دستان به روش‌های گوناگون  به وارنه جلوه دادن حقایق متوسل گردید.

بدین سان بدون شناخت و علل ریشه و پیدایش دستگاه سرکوب و سانسور، دو بازوی عریان و پنهان نظام های استبدادی، فرزند خلفِ سرمایه، بازار و دین نمی توان به مبارزه با آن و دفاع از آزادی اندیشه و بیان  پرداخت.

ذهنیت جامعه، چرایی و چگونگی شکل یابی و شکل‌گیر ی آنرا از اساسی‌ترین، عاجل‌ترین راه رسیدن به حقیقت و رهایی در عرصه‌های گوناگون می داند. بدون درک و شناخت و روشنگری از این بحران ویرانگر راه برون‌رفتی تصور نمی‌شود.

از پروکروستس “procrustes ” اسطوره ی غول پیکر ِ یونانی قبل از میلاد که در گذرگاهی نزدیک “آتن”  راهزنی می‌کرد و قربانیان را به شکل هولناک به  قواره ی تخت بسترش در می آورد و جان‌شان را می ستاند،  تا انگیزاسیون “تفتیش عقاید” در برابر آزادی اندیشه و آزادی بیان در قرون وسطی از سوی هیئت‌های بسیار مجهز کلیسای کاتولیک که از طریق آن می‌کوشید به یکپارچه سازی دینی نائل آید و از مخالفان  به اتهام ارتداد وشرک و جادوگری با شکنجه ی وحشیانه اعتراف‌گیری کند تا با پرونده سازی دستگاه تفتیش عقاید آنان را به مرگ محکوم و به تیغ گیوتین بسپارد و تا دستگاه نظامی – امنیتی حاکم بر ایران که از بازسازی دستگاه مخوف ساواک شکل گرفته و جامعه شاهد چهره‌ی عریان آن در کشتار ده‌ی شصت و جنبش اخیر بوده است.

این اختاپوس هزار سر در طی سالها و قرن‌ها با پیچیده شدن روابط انسان ها، پیچیده و پیچیده‌تر شده و در خصوصی‌ترین لایه‌های زندگی انسانی نفوذ کرده است. امروزه‌ی امروز سانسور تنها دیگر در عرصه کلام و کلمه و سخن ورود نمی‌کند، بلکه هرآنچه را در اندازه و ابعاد “تخت پرو کروستِس” نگنجد یا آنقدر می‌کشد که استخوان‌هایش خرد گردد و یا اگر سر و یا پای قربانی “هنر یاهنرمند”  از تخت بیرون بزند زمانی پذیرفته می‌شود که قواره‌ی تخت گردد.

“زبان مادری” را از نظام آموزشی حذف و فرهنگ اقوام را نابود می‌کند، سعی در تلاش راندن زنان به پستوها دارد
و با شعار یا روسری و یا توسری آنان را از حداقل حقوق اجتماعی یعنی “پوشش آزادانه” محروم می کند، در اتوبوس ، مدرسه و دانشگاه و صف ارزاق عمومی به جداسازی زنان و مردان دست می‌زند، به کودکان  بجای دعوت به شادمانی و بازی کودکانه، درس “تکلیف” می‌دهد. در پاسخ به خواست‌ها و اعتراضات اقلیت های قومی و مذهبی مهر تجزیه‌طلبی به پیشانی آنان می زند و تخم  کینه  و نفرت را در جامعه می‌پراکند و …

دستگاه سانسور می‌کوشد پدیدآورندگان آثار فاخر و ضدسانسور را در اذهان عمومی تخریب کند و عرصه را بر هنرمند تنگ‌تر کرده و جامعه را به سمت هنر رام و دست‌آموز سوق دهد. در این میان جامعه روز بروز ناگفته های اعماق را در خود انباشته می‌کند و ذهن پویا و بالنده را از دسترسی به آنها محروم می گرداند.

محروم ماندن هنرمند از سویه‌های پنهان جامعه ناتوان از انعکاس و بازتاب آلام و درد و رنج جامعه می‌شود و از این گسست میدان تاخت و تاز دستگاه سرکوب گسترده‌تر می‌گردد و همه سلول‌های اجتماع را در گیر و به تباهی می‌کشاند. در تأثیر متقابل این روند متضاد هنر و هنرمند دچار سرخوردگی و رخوت می‌گردند. سانسور هنرمند را از امکان حضور در جامعه باز می دارد و جامعه نیز از بهره مندی ظرفیت‌های هنر که شادابی و امید را به جامعه تسری می دهد محروم می گرددو

تا امروز و اکنون حاکمیت استبداد، در همیشه‌ی تاریخ،  راه برون رفت از بحران های فزاینده‌ی اجتماعی و اقتصادی را در پنهان‌کاری حذف و اعمال سانسور می‌بیند. این نگاه دقیق و روشن  مبارزه با سانسور را، چراغ راه دست‌یابی به آزادی اندیشه و بیان و رهایی از یوغ و بردگی سرمایه، ستم طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی می‌داند و وظیفه‌ی سنگینی را به دوش هنر، هنرمند، روشنفکر و انسان‌های آرمان‌خواه می‌گذارد.

۱۴۰۲/۹/۱۸

 

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۹