یاسمین یوسی؛ گم‌گشته‌ای شرقی در پاریس

 

مصاحبه‌ی مجله‌ی سینمائی “تِلِه راما” با نگار جوادی

 

یاسمین یوسی *

برگردان: حسین دولت‌آبادی

 

 

«دِزاوریانتال Désorientale(۱) نخستین رمان نگار جوادی، سرگذشت خانواده‌ای ایرانی مانند خانواده‌ی نویسنده را بازگو می‌کند که در تحولات اخیر تاریخی ایران دخیل و درگیر بوده‌اند. نویسنده با این رمان خنده‌دار و منقلب‌کننده، نَفَس خوانندگان‌اش را می‌گیرد.

 

نگار جوادی، ۴۶ ساله، پیش از ارایه‌ی نخستین رمان خود با عنوان «دِزاوریانتال» در آغاز این فصل ادبی (۲)، همواره قلم زده و چندین نمایش‌نامه، هم‌چنین فیلم‌نامه برای سینما و تلویزیون نوشته است. نویسنده در این رمان، روزگار خانواده‌ای را که شبیه به خانواده‌ی اوست، با وقایع بزرگِ تاریخیِ گذشته‌ی نه چندان دور زادگاهش در هم آمیخته و با چنین تمهیدی، ما را می‌خنداند و منقلب می‌کند. نویسنده بی‌آن که در خٌرده روایت‌های متفاوت گم شود، یا خواننده‌اش را سَر دَر گُم کند، با پرش از زمانه‌ای به زمانه‌ی دیگر، از روایتی به روایتی دیگر و تکرار خوشایند این گریز زدن‌ها، نفس ما را می‌گیرد: لّذتی ناب!

تله راما: چه چیزی شما را به نوشتن این رمان واداشت؟

نگار جوادی: در اصل می‌خواستم داستان شخصیتی را روایت کنم که سرنوشت‌اش با تاریخ معاصر ایران گره خورده بود، نه فقط به این دلیل که من ایرانی هستم، بلکه به این خاطر که ایران حتا در چشم مردم آن سرزمین، کشوری متناقض و غافلگیرکننده است. ایران در قرن بیستم، با کودتاهای پیاپی و انقلاباتش، از وضعیّتی ویژه و فوق‌العاده دراماتیک برخوردار است. در تاریخ این کشور، هم‌زمان، عناصری خنده‌دار و عجیب و غریب وجود دارد، آن چیزی که به من امکان می‌دهد تا شخصیّت‌هایم را بر این بستر تاریخی خلق کنم.         

جنبه‌های مشترک زیادی بین سرگذشت شما و قهرمان زن داستان، کیمیا، وجود دارد. به چه دلیلی این کتاب رمان است و نه بیان تخیّلی سرگذشت شخصی شما؟

ـ به عنوان یک فیلم‌نامه‌نویس، از این آزادی استفاده کردم که نقش قهرمان‌هایم را بر تافته‌ی زندگی خانواده‌ام به عنوان زمینه‌ی‌ رمان شکل بدهم. من در ایران و در یک خانواده‌ی روشنفکر بورژوازی به دنیا آمده‌ام؛ پدر و مادرم مخالف شاه ایران و بعد، مخالف خمینی بودند و من از نزدیک ناظر انقلاب ایران بودم. بعد از انقلاب، مادرم، من و خواهرم مخفیانه از مرز گذشتیم. چهار‌چوب داستان واقعی‌است، منتها ماجراهائی که در رُمان بر سر ‌کیمیا آمده، من از سر نگذرانده‌ام. در ماجراهائی که بر سر کیمیا می‌آید، خیلی غلو شده ‌است؛ نه، پیوندهای شخصیّت‌های داستان و تاریخ چنان به روشنی به هم بافته شده که نمی‌تواند بیان تخیلی سرگذشت شخصی من باشد.

در ساختار و ساختمان رمان شما، عناصر موسیقیائی و سینمائی بسیاری وجود دارد… 

ـ … قصد من هم همین بود. با این‌همه، از پیش به ساختار ویژه‌ای فکر نکرده بودم – برخلاف شیوه‌ی نوشتن یک فیلم‌نامه که این کار ضروری است.- در رمان، آزادی عمل بیشتری وجود دارد. اما من می‌خواستم زمان حال را به‌ گذشته‌‌ای پرتنوع و رنگارنگ پیوند بزنم. مانند دنیایِ حکایت‌ها، تا شخصیت‌های رمان، از ورای دو فرهنگِ ایرانی و فرانسوی که من حامل آن‌ها هستم، تجلی پیدا کنند. من هم‌چنین علاقه داشتم که این شیوه‌ی روایتِ ایرانی و شرقی، (یعنی گریز زدن‌های پی در پی در خلال شرح سرگذشت شخصیت‌ها) در رمان مشخص شود. از آن گذشته و هم‌زمان می‌خواستم که در رمان، حّسِ حریمِ خصوصی و این «انتی میسم» intimisme (۳) که شاخصه‌ی ادبیات فرانسه است، هم جاری باشد.

شما برای بیان هنری خود، نخست سینما را انتخاب کردید؟

ـ بله، زبان سینما و تصویر مربوط می‌شود به برهه‌‌ای از زندگی‌ام که می‌خواستم بدون نیاز به واژه، افکار و احساساتم را بیان کنم. در این دوره وضعیّت‌ام با زبان فرانسوی روشن نبود. اصولا ادبیات (بر خلاف سینما) بیشتر واژه‌ها را در صف مقدم قرار می‌دهد تا طرح و توطئه را. باری، من به‌مدت ده سال، پشت دوربین، فیلم‌های طولانی ساختم و فیلم‌های کوتاه را کارگردانی کردم. هم‌چنین نمایش‌نامه نوشتم و به روی صحنه بردم، هم‌زمان برای تلویزیون هم فیلم‌نامه می‌نوشتم. ولی در نهایت، نوشتار را انتخاب کردم.

شب پیش از یازده سپتامبر کیمیا می گوید: «در چهار روز آینده، شوک ناشی از خیزش انقلاب ایران آمریکا را خواهد لرزاند». به نظر شما، وضعیّت کنونی، درگیری با دنیای مسلمان و عرب، ریشه در به قدرت رسیدن خمینی دارد؟

ـ  من مطمئنم که به قدرت رسیدن خمینی، به این همه دامن زده است. خمینی نخستین کسی بود که با غرب مخالفت کرد. او مفهوم ‘islamophobie (۴) «هراس از اسلام» را در میان مردم رایج کرد، کاری که حتا ایرانیان هم در آن دوره غافلگیر شدند. از سوی دیگر، در دوران جنگ ایران و عراق، غرب مقدار زیادی اسلحه در اختیار صدام حسین گذاشت. بله، انقلاب ایران «کلید» آن چیزی است که بر سر ما آمده است.

بازگشت ایران به صحنه‌ی سیاسی جهانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ـ من برای مردم ایران خوشحالم. وضعیّت اقتصادی ایران هرگز به اندازه‌ی شرایط زمان ریاست جمهوری حسن روحانی فاجعه‌بار نبوده است. هر چند واژه‌ی “فاجعه” تنها به وضعیت اقتصادی محدود نمی‌شود. پس از به قدرت رسیدن حسن روحانی، شمار اعدام شدگان افزایش یافته و بی‌سابقه بوده است. تازگی جوانی ۱۹ ساله را به دلیل همجنس‌گرائی به دار آویختند. مدتی پیش، یک کاریکاتوریست دستگیر شد و از آن زمان هنوز در زندان است. من از این بابت نگرانم که بعد از این، درشت‌نمائی آن وجه معتدل ایران، با هدف مطرح شدن حسن روحانی بخشی از برنامه‌ی توافق‌های بین‌المللی باشد. وحشی‌گری ادامه دارد، هراس من از این‌است که این نظام هم‌چنان دارد ادامه پیدا می‌کند.

پس از سی سال زندگی در فرانسه، هنوز احساس می کنید که تبعیدی هستید؟

ـ تبعیدی واژه‌ی مناسبی نیست، من احساس انسانی “بی ملیّت” apatride (۵) را دارم و گمان می کنم اگر امروز به ایران بر گردم، هیچ چیزی را در آن‌جا نشناسم. چند روز پیش در پاریس، به تماشای نمایش هنرمند بذله‌گوی ایرانی، l’humoriste (۶)، سارا دراقی رفتم، سارا مانند من ایرانی‌تبار است. او در این نمایش خطاب به فرانسوی‌ها می‌گوید: «بگذارید در جامعه‌ی شما، جا بیفتم» او حق دارد. در این‌جا بی‌وقفه ما را به اصل و تبار‌مان رجعت می‌دهند، با این همه “تبار” چیزی ‌است در آن دوردست‌ها. برای نمونه اغلب از من می‌پرسند آیا نخست این رمان را به زبان فارسی نوشته‌ام. گوئی زبان فرانسوی دست نیافتنی‌است و انگار ما برای همیشه همانی باقی خواهیم ماند که در آغاز بوده‌ایم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(۱) Désorientale  نویسنده این اسم را از ترکیب کلمه‌های، orienter (تعیین کردن سمت و جهت)، orientale (شرقی) و پیشوند منفی dés ساخته‌است. این عنوان چند پهلوست، به این معنا که نویسنده هم به شرق نظر دارد، هم به گمگشتگی و به انسانی که «جهت»‌اش را گم کرده است؛ این همه را خواننده فرانسوی زبان به‌کنایه می‌فهمد. ترجمهDésorientale   به زبان فارسی ناممکن است، مگر این که به روش نویسنده اسمی مرکب در زبان فارسی بسازیم.

(۲) rentrée littéraire آغاز فصل ادبی در فرانسه، در ماه‌های سپتامبر و  ژانویه.

(۳) intimisme مکتبی در نقاشی، سینما و ادبیات که بیشتر معطوف به موضوعات خصوصی، باطنی و درونی انسان است

(۴)  islamophobieدر اصل «هراس از اسلام» بوده ‌است که به مروز زمان معنا و مفهومی معکوس یافته و این روزها به «اسلام ستیزی» نیز تعبیر می‌شود.

(۵) apatride « بی ملیّت» به فردی گفته می شود که از ملیّت خویش محروم شده و مورد حمایت هیچ دولتی نیست، به باور من، در اینجا معنای کنائی و معنوی آن مورد نظر نویسنده بوده است که ترجمه تقریبی آن می شود « انسان بی‌سر‌زمین»

(۶)  l’humoriste هنرپیشه‌ای که به تنهائی روی صحنه قطعه‌ یا قطعه‌هائی طنزگونه، مضحک و خنده‌دار اجرا می‌کند.

 

 

 

*  این مصاحبه که از سویYasmine Youssi   صورت گرفته، در ۲۸ اوت ۲۰۱۶ در مجله‌ی سینمایی “تله راما” منتشر و در اول فوریه ۲۰۱۸ به‌روز شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *