پاره‌های کوتاه

پگاه احمدی

چگونه می‌نویسی؟

دست می‌کشم بر سنگ

کلمات را از زیر سنگ،

آزاد می‌کنم

این سُرمه را

با سر به آفتاب رسیدم

جانا هوات

زیر گلویم درخت خواهد شد

ای شاهراهِ خون تا قلب

هوا پُر از تقلای شبی‌ست

که مثل انار به بن‌بست می‌خورد

نفس برسان

در تبّتِ تن‌ات

مدام در تو تِلو رفتن وُ

در این قرنطینه

طنین تن به تن توو به توو

هوا، انا‌العشق وُ خدا همین تَننا

تَرک بخور تا تاک

و تیکِ زخمم را

به تکّه‌های شقایق ببند

تمام حلقم در انتظارِ حلول است و حیف…

در این هلاک

تنها ماهی‌های مرده می‌لغزند.

یک لخته گاو، در تنِ چاقوست

یک روده تا اذان

از خونِ تو می‌روم انگار…دیوانه‌وار

برای هیچکس ننوشتن

سرِ مجسمه‌ای را

بر سینه داشتن

وَ آن دهان بودن که باد

با تکانی شدید، می‌بندد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *