اصغر سید غراب؛ شعر، مرهم ِ هجران

اصغر سید غراب

شعر، مرهم ِ هجران

(نگاهی به شعرهای نسیم خاکسار)

 

در سنت ادبی فارسی، شعر خویشکاری‌های گوناگون داشته و دارد؛ از شرح ِ تجربه‌های شخصی گرفته تا تحلیل ِ انگاره در تصوف و مدح شخصیت‌های سیاسی و دینی.

شعر، خویشکاری ِ بیان ِ دیدگاه سیاسی یا طرح ایده‌ی سیاسی و حتی انگیختن مردم به ایثار نیز داشته و دارد. بیشی از شعر مشروطه ایران عمیقا سیاسی است و مسایل اجتماعی و سیاسی آن دوران ِ بس پویا را به تصویر کشیده و بازتاب می‌دهد. شاعران این دوران چون محمد تقی بهار، فرخی یزدی و عارف قزوینی از قهرمانان مردم به شمار می‌آمدند و پژواک صدای مردم بودند در دگرگونی‌ موقعیت سیاسی و اجتماعی و روابط بین‌المللی ایران، به ویژه در برابر نفوذ قدرت‌های نو چون بریتانیای کبیر و روسیه. این شاعران، پیام رسان آزادی، حقوق بشر و شکل ِ دولت مشروطه به مردم عادی بودند و در تلاش به بیداری از فضای راکد، مردم را به پای گذاشتن در دوران ِ نو دعوت می‌کردند.

با انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن جنگ عراق-ایران، شعر فارسی به دوره‌ای نو پای نهاد. شاعران انقلاب از یک سو به وصف آرمان‌های انقلاب پرداخته و سعی در انگیختن نسل نو به رفتن به جبهه‌های جنگ داشتند و از سوی دیگر سرکوب اهل قلم سبب دستگیری شاعران نامدار، محاکمه، زندان و اعدام آنان شد. برخی نیز تبعید ناخواسته گزیدند. از این زمان مجموعه‌ای بسیار غنی از شعر سیاسی تبعید شکل گرفت. شاعران بسیاری به مشکلات و ناگواری‌های زیست در خانه‌ی نو و ناآشنا پرداخته‌اند. با سری در خانه‌ی نو و دل در زادگاه. شعر این شاعران، تعمق در تجربه‌های نوین و بازتاب آن است.

شعر نسیم خاکسار تفاوت دارد با شعر شاعران دیگر در تبعید. در شعرهای نخستین مانند ‘ترانه‌ غمگین تبعیدی۱‘ – ۱۹۸۴- به احساس جدا شدن از ریشه می‌پردازد که آمیخته است با تنهایی ِ بیگانه در وطن ِ میزبان. احساس ِ به تصویر کشیده در این گونه شعر، بدرود ناخواسته است با زادگاه و نپذیرفتن زیست در وطن غریب همگام با روند ِ طولانی ِ بیان ِ اندوه. یادهای زندان، شکنجه و گریز سر در پی‌اش نهاده‌اند و شاعر این احساسات را به تصویر می‌کشد در وطن ِ نوی سرد ِ ابر و بارانی.

در شعرهای دیرتر، بیان اندوه به اوج رسیده و شاعر در نگاه به یادواره‌های شکنجه و رنج با آن کنار آمده است. این‌جا فضا برای نگاه پذیرا و ستایش آمیز وطن نو شکل گرفته که احساس بودن در خانه به شاعر می‌بخشد.

در چند شعر نسیم خاکسار، رویداد، احساس یا یادواره از موضوع از آن دست به تصویر می‌آید که گویی نوشدارویی‌ست بر زخم پنهان تبعید. خواندن شعر، تضمین ِ امید است. شعر ِ ‘تا این‌جا خوب آمدی۲‘ – ۲۰۰۳- شرح تلاش فردی‌ست برای رسیدن به مقصد، راه رفتن از سربلایی در حالی‌که از نفس افتاده‌ای. شعر شکل گفت و گو دارد با مخاطب غایب و شخصیت راوی است که به شرح رویداد می‌پردازد. شاعر این‌جا با همزاد خود در سخن است؟ هم‌اوست که مخاطب را وامی‌دارد به دمی درنگ، نوشیدن چای یا قهوه و لذت بردن از طی سربالایی، به جای ادامه‎ی راه با پای لنگ و نفس زنان. شاعر کنتراست ایجاد کرده میان راه سربالایی و نفس زدن با در کردن خستگی و نوشیدن چای و می‌گوید که نیاز به انتظار کشیدن نیست. آخر معلوم نیست ‘اتوبوس برسد.’ هر کسی باید در حد توان خود راه بپیماید و واهمه نداشته باشد از این سفر پر خطر. لذت ببرد از هر گام که برمی‌دارد؛ شاید این سفر به درازا بکشد. این راه آیا نماد تبعید است؟ اتوبوس آیا نوید خوش بازگشت به زادگاه است؟ مسافر آیا نماد تبعید و سکندری خوردن در راه ِ توان‌فرساست؟ در خوانش شعر همه‌ی این پرسش‌ها در ذهن خواننده انگیخته می‌شود. اندیشه‌ای دلپذیر که هسته‌ی شعر نیز هست. امیدی است که شاعر می‌دهد با دعوت مسافر به آسودن و نوشیدن، زیرا زمان طولانی‌ست و راه دراز. هم‌زمان اما شاعر دغدغه‌ی درنگ و لذت بردن از دم هم دارد.

در شعر ‘از پیش هم مثل بازی بود۳‘ – ۲۰۰۳- با جنبه‌ی دیگری از تبعید روبرو می‌شویم. این‌جا شاعر بسنده می‌کند به بازی در نیمی از زمین بازی. زندگی آیا بازی است؟ تبعید آیا بازی است؟ زیست در تبعید آیا بازی در یک سوی زمین است تا مجاز نباشی همه‌ی زمین به زیر پا بنهی؟ کنار نهاده شدن با دست ردی که بر سینه‌ات زده‌اند. احساس اندوه‌بار تبعیدی در این شعر است که بازتاب تصویر باخت نیمی از زندگی است. نیمه‌ی زمین بازی آیا می‌تواند نماد زندگی خود شاعر باشد؟ کسی که چون جنین ساقط شده از رَحِم ِ وطن و به هیچ روی توان ریشه دواندن در خانه‌ی نو ندارد.  ذات شکننده‌ی شاعر است که مخاطب/ خواننده را مجاز می‌دارد در برداشت‌های گوناگون. شاعر، چون شعر پیشین دعوت می‌کند به پذیرش موقعیت: انگار بد نیست گاهی / در زمینی یک‌طرفه / توپ بزنی.

شکاف در ‘گم شده از نظر۴‘ اشاره است به مشارکت یا عدم مشارکت، جدایی ِ احساس از زادگاه و زیست در تبعید. هجران، سراب است در یادآوری رابطه با یادواره‌ها. این شعر به زیبایی وصف تنش و ستیز درونی رابطه و جدایی است.

استعاره‌ای زیبا در بریدن، چشم پوشیدن و فراموشی مطلق که نشان می‌دهد تبعید نیمی از هستی مخاطب به فراموشی رانده است. به زمانی که نیمی از این هستی همیشه هست، اما الزاما قابل رویت نیست.

حرکت از استعاره‌ی طبیعی به استعاره‌ی صنعت ساعت، نشان دارد از مرز زادگاه (ایران) و کشوری صنعتی (هلند). در تبعید، زمان محکوم دیگری دارد: این که ساعت عقربه از یاد برده است، اشاره است به تبعیدی پای در گل مانده و ناتوان از دیدن نیمه‌ی پنهان ِ برگ.

در این نگاه کوتاه به چند جنبه‌ی زندگی شاعر در تبعید پرداخته‌ام و خوانشی نوین داشته‌ام از موقعیت جدید در شعرهای نسیم خاکسار.

نسیم خاکسار در این شعرها نشان می‌دهد که تبعید تنها جدایی فیزیکی نیست. مفهوم خانه بس گسترده‌تر است از اشاره‌ی تنها به بعد فیزیکی، احساسی و تاریخی که ریشه دوانده در جان انسان.

شعرهای نسیم خاکسار نگاهی بکر است به اندیشیدن؛ درک و احساس تبعید و اینکه زادگاه چگونه تداعی می‌شود در ذهن و به شکل ژرف و درونی پذیرفته می‌شود با جان.

شعر نسیم خاکسار بازتاب دیدگاه درباره‌ی جدایی و امید به رسیدن است. در این کهکشان ظریف، شعر مرهمی می‌شود در نمایاندن چگونگی پذیرش زیست در خانه‌ی نو، حتی اگر نیمی از زندگی از نظر پنهان باشد.

سپتامبر ۲۰۱۹ / مهر ۱۳۹۸

اصغر سید غراب

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره  ۱۲