م. د/ روزنه؛ شرحی بر سانسور ایرانی در زمانه ترور و تهدید
م. د/ روزنه؛
شرحی بر سانسور ایرانی در زمانه ترور و تهدید
چگونه عبای سیاه و سفید سیاست، هنر و ادبیات امروز ایران را گردن میزند
چرا نام مستعار!
میترسم نام حقیقی خود را بر این نوشته بگذارم، زیرا اخیراً در ایران معمول شده تنها نویسندگان مطالب هزینه مخالفت و انتقاد خود را نپردازند، بلکه خانواده، دوستان، نزدیکان و وابستگان ایشان نیز از سوی حاکمیت برای فعالیت قلمی نویسنده تهدید و مجازات شوند؛ همچنان که خوردن چوب تهمت از سوی عملههای نهادهای امنیتی نیز در صورتی که مخالف نظر نویسنده چنین مطالبی باشند، به همان اندازه ترسناک و هولناک است، حداقل برای نگارنده که از هجدهسالگی سالگی تا امروز که چهل سالگی را گذرانده است، چنان از این شرایط رنج دیده و بارها آسیب دیده که حقیقتاً باور ندارد برای هنرمند، نویسنده و شاعرِ منتقد و مخالفخوان، در این جهان جای امنی باقی مانده باشد.
■
تعریف و انواع محتوایی سانسور در ایران امروز، شمشیر در دست کیست!؟
از من خواسته شده وضعیت سانسور و به صورت خاص سانسور آثار ادبی در ایران امروز را تشریح کنم، اما به نظرم پیش از آنکه به شرح این موضوع بپردازم لازم است جنس معنایی سانسور در ایران امروز را تعریف کرده و روشن سازم. به این دلیل که معنای سانسور در این دوران، حداقل در کشورما، ماهیتی پیچیده، چند جانبه و سازمان یافته به لحاظ امنیتی و عرفی، در نظر حاکمیت و جامعه دارد.
■
تعریف سانسور در قتلگاه حاکمیت
بررسی نقش وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، حوزههای علمیه و وزارت ارشاد اسلامی و…
فرهنگ از نظر حکومت در ایران، بخش مهمی از برنامه، روش و مشی ایدئولوژیکی است که حفظ و کنترل آن اهمیت دارد. انقلاب ایران در نظر حاکمیت از ابتدا انقلاب فرهنگی بوده و فرهنگ به همین دلیل امنیتیترین مسئله متولیان و اصل نظام، یعنی ولایت فقیه، میباشد.
این اعتقاد محکم نزد نهادهای امنیتی و نظارتی مختلف در خصوص حوزه فرهنگ وجود دارد که مهمترین تهدید علیه نظام اسلامی در حال و آینده نفوذ فرهنگی است و بزرگترین جبهه مبارزه علیه نظام در داخل و خارج از ایران نیز جبهه فرهنگی میباشد. به همین دلیل وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه پاسداران، حوزههای علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد اسلامی در ایران همگی، به طور موازی در این حوزه با معاونتهای مستقل نقش نظارتی و کنترلی خود را ایفا کرده و برنامهریزیهای کوتاهمدت و بلندمدت به وسیله همه امکانات مادی و معنوی اعم از رسانههای صوتی و تصویری (صدا و سیما)، مطبوعات، ارتش سایبری، فضای مجازی، نشر و… را برای کنترل فضای فرهنگی معاند (از نظر ایشان) و توسعه فرهنگ حاکم در درون و بیرون مرزها انجا میدهند.
شاید یکی از دلایل توسعه سریع حوزههای علمیه خواهران و برادران ( مدارس دینی) در سراسر ایران، حتی شهرها و دهستانهای کوچک و هزینههای کلان حاکمیت در این بخش، ایجاد نزدیک به دویست شبکه رادیو و تلویزیونی و تولید چندصد برنامه فرهنگی با نظارتهای شدید امنیتی و دینی همین بوده. همچنین فشار بر آموزش و پرورش و نهاد دانشگاه برای کیفیسازی آموزش مذهبی و دینی مدنظر حاکمیت (فرهنگ دینی و مذهبی حاکم) نیز بخشی از برنامه کنترل، هدایت فرهنگی و گاه تهدید و بیآبروکردن مخالفان فرهنگ حاکم میباشد. در کنار این موارد نکته مهم دیگر که نباید از آن غافل شد، برنامههای کوتاهمدت حاکمیت و نظام اسلامی در حوزه فرهنگی است که یکی برخورد سخت، حذف فیزیکی و به انزوا راندن فرهنگ محکوم در تمام حوزهها میباشد که شکنجه، زندان، اعدام و تبعید اجباری خواسته یا ناخواسته گوشهای از این برنامه و دیگری ممیزی و سانسور آثار فرهنگی، هنری و هرگونه برنامه و رویداد و رفتار فرهنگی در جامعه است.
■
با این شرح میتوان گفت سانسور دولتی، سانسوری با پشتوانه سرمایهگذاری و برنامه هدایت، کنترل و برخورد کلان و سازمان یافته است که بقای حاکمیت به طور حتمی وابسته به آن است. هرکسی برابر سانسور در ایران ایستادگی کند، کل نظام با تمام توان او را به انواع مختلف ترور و حذف مینماید.
چه فراوان هستند نویسندگان جوان، میانسال و کهنسالی که در داخل ایران با وجود انتشار آثارشان دچار این ترور شخصیت، موقعیت و حتی ترور فیزیکی شدهاند. نگاه کنید به سرنوشت اعضاء کانون نویسندگان ایران در چهل سال اخیر، به خصوص از ابتدای دهه هفتاد با کشف جنایت قتلهای زنجیرهای که عمده قربانیان آن از میان نویسندگان و اهالی فرهنگ بودهاند. همچنین میتوان اشاره کرد به احکام سنگین قضایی، توقیف گاه و بیگاه آثار، بیکاری اجباری، تهدید مداوم و تعطیلی تمام نهادهای مستقل نویسندگی، یا تهدید برگزارکنندگان و متولیان آن در ایران این سالها، تعطیلی مطبوعات، به خصوص مطبوعات فرهنگی مستقل، زندانیشدن روزنامهنگاران و… بنابراین تعریف اولیه سانسور در کشور ما مقابله با هر برنامه فرهنگی بیرون برنامههای حاکمیت، با تمام توان و به هرشکل و وسیله ممکن، بدون هیچ محدودیتی میباشد.
■
تعریف عرفی سانسور، خنجر جامعه بر پهلوی هنرمند
اما سانسور یک تعریف عرفی هم در ایران دارد. سانسور عرفی وابسته به فرهنگی چند صدساله است که انسان ایرانی را (به قول محمد مختاری شاعر و منتقد به قتل رسیده در جریان قتلهای زنجیرهای) در دو دسته شبان و رمه قرار داده است. شبان برای جامعهای که از نظرش رمه است، شخصیتی را تعریف کرده که شکل گرفته و ملکه ذهن این انسان شده است. این شخصیت تاریخی، خود بخشی از ساز و کار سانسور است. سانسور عرفی میگوید رعایت موازین اجتماعی و جریحهدار نکردن افکار عمومی بر خلاقیت، خلق و هر موضوع دیگری که هنرمندان در نظر دارند، ارجحیت دارد. هر هنرمندی که پا را از این حدود فراتر بگذارد، توسط این جامعه رمه و هدایت شده، منزوی و محکوم و تهدید میشود. این جامعه نویسندهای که با خرافه، محدودیتهای عرفی و قوانین بیاعتبار مخالفت کند را کنار میزند. هرچه محدودیتها در جامعه بیشتر باشد، فقر فکری و بیماری روحی در جامعه تحت تاثیر فشارها افزایش یافته و تمایل به رمگی بیشتر شود، فشار عرفی بر هنرمند خلاق، پدید آورنده منتقد و نوآور بیشتر شده، جامعه در جهت تمسخر، حذف و نادیده گرفتن این هنرمند تلاش بیشتری میکند.
بنابراین میتوان گفت سانسور عرفی، نتیجه رمگی جامعه استبدادپذیر و کهنهپرستی است که انتقاد را بر نمیتابد، به همین دلیل با نوآوری و هر مخالفخوانی برخورد کرده و آن را به انواع مختلف کنار میگذارد.
■
تعریف کلی و جامع سانسور در ایران امروز، شمشیر بر گردن، خنجر در پهلو
سانسور در ایران امروز، نتیجه تاثیر و تعامل سانسور حاکمیتی و سانسور عرفی است. به همین دلیل جنبههای هولناک پنهان و پیچیدهای دارد و قربانیان خود را چنان تنبیه و حذف میکند که گاه اثر آن به لحاظ روحی و روانی از قتل نویسنده و هنرمند بیشتر است. هنرمند اخته شده، هنرمندی است که در نتیجه همکاری حاکمیت و عرف، دچار خودسانسوری و حذف شده و دیگر نه هویت شخصی دارد و نه مرتبه اجتماعی و نه جایگاه تاریخی.
بنابراین سانسور حاکمیتی یک برنامه و استراتژی ایدئولوژیک با سرمایهگذاری کلان است و سانسور عرفی سرمایه تاریخی و اجتماعی آن میباشد که در تعامل با این استراتژی سانسور را از یک برخورد روشن و مستقیم مبدل به برخوردی چندجانبه و پیچیده میکند که معنای نویسنده و هنرمند را در درازمدت مخدوش کرده و ایشان را از پای در میآورد.
■
اوضاع سانسور در ایران امروز، گردنی که شکست است، پهلویی که دریده شده
حالا بیائیم سروقت شرح اینکه اوضاع سانسور فرهنگی و ادبی در ایران چگونه است. در یک کلام در ایران امروز همه فرهنگ و جامعه به صورت یکپارچه درگیر سانسور هستند. سانسور در شدیدترین و عجیبترین شکل آن جریان دارد و دور از ذهن نیست که به زودی شاهد باشیم چیزی با عنوان هنر، اثر ادبی و نویسندگی به صورت رسمی در ایران باقی نمانده و این فرهنگ کلاً مبدل به جریانی زیرزمینی و غیر رسمی بشود. هنرمندان و نویسندگان ایرانی، آنها که شوق استقلال در نوشتن دارند، امروز چه در وطن، چه بیرون از وطن و حتی در خانههای خود تبعید شده و تحت فشار قرار دارند.
اما بدتر از همه این است که فرهنگ و هنر چه از سوی عوامل داخلی و چه از سوی بعضی صحنهگردانان خارجی در رسانهها و تریبونها بازیچه است، بازیچهای برای سوء استفاده از جامعه. بیرون این دایره هنرمندان مستقل به خصوص در حوزه ادبیات عملاً طرد و در محاصره گرگها ماندهاند تا تسلیم شوند یا با خاموش شدن اندک شعله مانده، دریده شده و بمیرند.
چگونه میتوان باور کرد تیراژ آثار ادبی و فرهنگی در ایران به صد تا دویست نسخه رسیده است، بازار نشر ایران به طور کامل امنیتی و ورشکسته شده، وزارت ارشاد در نهایت استیصال به دلیل فشار نهادهای متولی موازی و امنیتی و فشار نویسندگان، پیمانکار خصوصی برای قطعه قطعه کردن و سانسور آثار نویسندگان به خدمت گرفته و گاه شنیده میشود حتی سعدی و حافظ و مولانا و شمس تبریزی و… نیز نمیتوانند از تیغ سانسور در امان باشند؟ اینکه روزانه نویسندگان به دفاتر بدون شناسنامه در وزارت ارشاد اسلامی (نه فرهنگ) و ادارات کل در شهرستانها دعوت شده و به زبان تهدید از ایشان خواسته میشود پس از این آثار خود را ابتدا سانسور کنند و سپس به وزارت ارشاد بفرستند تا مدت زمان دریافت مجوز کمتر شود، از حمایت مادی برخوردار شوند، نهادهای امنیتی برای ایشان پرونده سازی نکند و غیره اگر فاجعه نیست، پس چیست!؟ اینکه ناشران کتابساز، مافیای کاغذ، مافیای مجوز موسیقی و سینما و تئاتر، تنها برندگان این اوضاع هستند و عملاً فرهنگ محل معامله ایشان با ایشان است بدون آنکه کتاب یا اثر فرهنگی در کار باشد؟ اینکه حتی هدف حمایت از کتابسازان مذهبی، منتشرکنندگان خرافات و ادعیه بی محتوا و زندگینامههای امامان شبیه هم نه توسعه کتاب و فرهنگ که پولشویی و سرقت فرهنگی است، بخشی از ساز و کار بازار فرهنگ و نشر در ایران امروز میباشد؟
امروز سانسورچیها، دیگر صرفاً مسئلهشان محدود کردن آزادی بیان در ایران نیست، بلکه کارشان فراتر از این و تغییر معنای بیان نزد مردم است. سانسورچیها تا آنجا جلو آمدهاند که هنرمند و نویسنده را دربند میکنند که چرا اساساً اینگونه فکر کردی که چیزی بنویسی که باب میل ما نیست؛ آن وقت از سانسور عرفی برای محکوم کردن نویسنده و هنرمند استفاده کرده و به شنیعترین شکل ممکن ایشان را به قتل میرسانند.
■
گردنی که شکست
میپرسید در مسیر مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران هنرمندان و نویسندگان مستقل کجا ماندهاند و کجا هستند!؟ باید گفت، ایشان اگر کشته نشده باشند، در بند و زندان نباشند، در صف نخست تحمل شدیدترین فشارها و محدودیتها منزوی شدهاند و روح و روانشان به قتل رسیده است.
برنامه سانسور محدود کردن تفکر است، چیزی که پیش از نوشتن رخ میدهد؛ سانسور اندیشیدن، سانسور درک کردن، فکر کردن و حرف زدن. محافل تعطیل شدهاند. صرفاً نویسندگان و هنرمندان سفارش شده حاشیه امن دارند و البته ایشان هم اگر کوچکترین انتقادی کنند، از حاشیه امن درآمده، سریع تسویه شده و جایگزین میشوند. نگاه کنید به سرنوشت اعضاء خانه دفتر شعر جوان حکومت اسلامی که خانهشان را بر خانه مصادره شده کانون نویسندگان ایران بنا کردند تا روزی که ایشان هم با کوچکترین انتقاد از این خانه و مواهب و رایزنیهای فرهنگی سفارتخانههای خارجی و برنامهها و دریافت صله و فرصت صدا و سیمای سفارشی محروم شدند. اوضاع و حلقه سانسور در ایران امروز این اندازه تنگ است.
همه نویسندگان در طول سال و ماه در شهرهای کوچک و بزرگ و پایتخت بارها توسط نهادهای امنیتی، حراست سازمانهای محل اشتغال، بخشهای عمومی مانند بسیج مردمی احضار، ارعاب و تهدید و بیکار شدهاند.
میتوان ادعا کرد حتی در شهرهای کوچک نیز نویسنده و شاعر و هنرمند مستقلی اگر باشد، با اتهام همکاری با دول متخاصم، جاسوسی، عناد فرهنگی، همکاری با پروژه نفوذ فرهنگی، اقدام علیه نظام و حاکمیت، بار ارعاب و تهدید و بازداشت در دالانهای تاریک را بر دوش میبرند.
سانسور در ایران امروز یک تهدید سازمانیافته، برنامهریزی شده با سرمایهگذاری کلان و صدها بلکه هزاران کارمند امنیتی و نظارتی در سراسر کشور به صورت رسمی و غیر رسمی است. سانسور در ایران هم کارمند رسمی مسئول دارد، هم پیمانکار دارد، هم عمله غیر رسمی و موقت.
دوستی به من میگفت در جلسه بازجویی توسط اطلاعات سپاه در ایران در رابطه با فعالیتهای فرهنگی وی، به او گفته بودند فکر کردی کنترل ما صرفاً به بررسی آثار شما در وزارت ارشاد یا فرستادن افراد به جلسات ادبی شما خلاصه شده است؟ نه، نظارت ما تا خانههای شما، آن زمان که مشغول فکر کردن و نوشتن هستید گسترش یافته. این تلفن همراه که دست تو است، ابزار کنترل ما است. دوستان نزدیکت عوامل کنترل ما هستند، به قول معروف تا رختخواب شما جلو آمدهایم که بدانیم چه میکنید، تا پیش از آنکه کاری انجام دهید و تهدیدی باشید و نیاز به سانسور باشد، شما را مدیریت، کنترل و هدایت کنیم. آن دوست میگفت چنان وحشتی بر من مستولی شد که تا چند سال تمام ارتباطات خانوادگی و فامیلی و دوستانه خود را قطع کردم، هر زمان در خانه با همسرم حتی میخواستم حرفی عاشقانه و محبتآمیز بزنم، تلفن را از برق میکشیدم، گوشی موبایلم را خاموش میکردم و در جاکفشی بیرون در میگذاشتم، تلویزیون را از برق میکشیدم، کامپیوتر را هم و هر وسیله دیگری که در من توهم کنترل شدن را ایجاد میکرد. سانسور در ایران امروز این است.
■
پهلویی که دریده شد
آنچه نگارنده نوشته البته بخشی از سانسور است، بخش دیگر سانسور همانطور که اشاره شد، بر عهده جامعه رمه مانده و تفکر عرفی حاکم بر آن است. بخش دیگر بر عهده گروهی از نویسندگان است که عملهی حاکمیت در جلسات و برنامهها و گردهمآییها و نشریات هستند، بخش دیگر سانسور بر عهده گروهها و بعضی شخصیتهای فرهنگی به اصطلاح مستقل است که با روشی مشابه مشی حاکمیت مستبد، برای پیدا کردن جایگاه و پایگاه اجتماعی و قدرت شخصی اقدام کرده و هر نویسنده، شاعر و هنرمند با استعدادی را در نطفه خفه میکنند و زیر پای خود قرار میدهند، بلکه در این اوضاع غم انگیز کمی بالاتر رفته بهتر دیده شوند.
■
جمع بندی:
بنابراین به ترتیب میتوان گفت در ایران امروز ابتدا جامعه با فشار عرفی نویسنده را سانسور میکند و تحت فشار قرار میدهد، سپس نهادهای امنیتی برای هنرمند و نویسنده و فرهنگ برنامهریزی کرده و با شدیدترین روش و در سختترین شکل ممکن به وی حمله میکنند و او را تهدید کرده و مرعوب میسازند، سپس این پوست و استخوان باقی مانده را وزارت ارشاد با پیمانکاران سانسورچی میجود و ته مانده آن (اگر چیزی باقی بماند) میشود همین اوضاع فرهنگی غم انگیز.
بیرون این جریان اگر هنرمندی اثری را خلق کند و توان انتشار آن را به نحوی به صورت غیر رسمی و زیرزمینی داشته باشد، هیچ انتظاری برای دیده شدن و خوانده شدن حداقل در کوتاه مدت نباید داشته باشد و عملاً این هنرمند نیز تشویق نشده و فرصتی برای تدوام و دیده شدن اثر خود ندارد. هنرمند بیانگیزه در راه میماند، بدا به حال جامعهی امروز ما که فرهنگ و هنر آن به این شکل بیسابقه در طول تاریخ این کشور، تهدید و تخریب شده است.
دقیقا دوسال آخر ریاست جمهوری سید محمد خاتمی که دوران تجدید فشارهای امنیتی بر اهالی فرهنگ (پس از یک گشایش کوتاهمدت) بود، تا امروز نویسندگان به لحاظ فشار سانسور سازمان یافته و امنیتی چنان در منگنه و تنگنا قرار دارند که میتوان گفت هیچ صنف و گروهی چنین تنگنای را تجربه نکرده است. اکثر نویسندگان و هنرمندان به خصوص آنها که هنوز شهرت و اعتباری کسب نکردهاند، بدون آنکه کسی نامشان را بشنود و بداند، بدون آنکه حتی لزوماً نیاز به حبس و زندان ایشان باشد، توسط فشار اجتماعی و با محرومیتها و برنامه محاصره در میان گرگها، دریده شده، به پایان راه رسیده و از بین رفتهاند. سانسور جامعه فرهنگی و ادبی ایران را با روش های مخوف و پنهانی قربانی کرده، به شکلی که جامعه بینالملل به سختی بتواند آن را درک کند.
در انتها باید اشاره کنم، ظلمی که در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی به فرهنگ به خصوص حوزه چاپ و نشر شده است در طول چهل سال گذشته بیسابقه است. حتی دوران سیاه دهه شصت نیز به گواهی اسناد و مدارک به اندازه امروز بازار نشر کتاب و فرهنگ دچار مخاطره و مشکل نبوده است و نویسندگان بیانگیزه، منزوی و در خطر حبس و تهدید قرار نداشته و برای خلق آثار خود ترسیده و نگران نبودهاند.
امروز فرهنگ در امنیتیترین شرایط خود با متولیانی سروکار دارد که یکی قرارگاههای امنیتی سپاه بدون هیچ پایبندی به اخلاق و معرفت انسانی هستند، که جز با خرد کردن و متلاشی کردن آنی هر اهل فرهنگ و هنرمند منتقد کوتاه نیامده و تیغ تیز کینه و نفرت خود را تا عمق جگر این گروه فرو بردهاند؛ دیگری بخش فرهنگی وزارت اطلاعات با بازجویانی کمسواد و باتجربه از قضایای قتلهای زنجیرهای و آموزش دیده در سرویسهای اطلاعاتی روسیه و چین برای منزوی و نابود کردن نویسندگان و تشکلهای مستقل ایشان بدون سر و صدا و هیاهو و با کمترین هزینه کار میکنند و گاهی نیز با ارجاع پرونده فعالان فرهنگی و نویسندگان به قرارگاههای امنیتی اطلاعات سپاه به یکباره استخوان نویسندگان را خرد کرده، یا با فشار بر وزارت ارشاد ایشان را به انواع مختلف محروم میکنند.
برای مثال بگویم خاطرم هست در نمایشگاه کتاب دوسال پیش با نویسندهای برخورد کردم که عوامل امنیتی فروش همه آثار مهم منتشر شده او در نشرهای معتبر را به صورت غیر رسمی و با یک یادداشت بدون تاریخ و امضاء در نمایشگاه ممنوع کرده بودند، در عین حال به یک ناشر کوچک اجازه داده بودند یک اثر این نویسنده را همچنان در نمایشگاه توزیع کند. ببینید روش را. برای تحت فشار قرار دادن مادی و معنوی نویسنده و ترساندن ناشران بزرگ فرهنگی از سرمایهگذاری بر آثار وی، فروش آثارش را چنان که گفته شد در نمایشگاه محدود کردند و برای اینکه اجازه ندهند نویسنده در خصوص ممنوع بودن فروش آثارش در نمایشگاه فریاد کند، به یک ناشر کوچک اجازه فروش یک عنوان از آثار او را دادند، بعد خودشان از طریق عملههای فرهنگیشان شایع کردند که فلانی دروغ می گوید فروش همه آثارش را در نمایشگاه کتاب ممنوع کرده اند، از طرفی کدام ناشر بزرگی جسارت دارد در میانه تنها بازار سال کتاب ایران، ساز مخالف زده و حقیقت را بگوید، وقتی امکان دارد یک روزه صدها اثر پر فروشش را متولیان امنیتی برای انتقام از بیان حقیقت در خصوص ممنوع شدن فروش اثر نویسنده مورد نظر جمع آوری کنند، این یکی از روشهای کثیف سانسور، برخورد و قتل خاموش هنرمند و نویسنده در ایران امروز است.
باید سالها بگذرد تا نویسندگان ایرانی پس از باز شدن حداقل فضای سیاسی و فرهنگی و کم شدن ارعابها بگویند در این دوران تاریک بر ایشان چه گذشتهاست، عملههای سانسور در وزارت ارشاد اسلامی در کنار کارمندان و مواجب بگیران غیر رسمی و پیمانکاران و طلبههای پولی و نهادهای امنیتی، چطور تیشه بر ریشه شخصیت فرهنگ و هنر و ادبیات زدند و چگونه پشت عبای سیاه و سفید اصلاحات و اعتدال و چهره تاریک ایدئولوژی مذهبی حاکم، مرزهای تجاوز به حقوق نویسنده و شاعر و هنرمند شکسته شد و ایشان به انواع مختلف شخصیت و عمرشان ترور شد.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۱۳