اسلامپژوهی از دو دیدگاه
مزدک بامدادان
در سالهای گذشته که موج پژوهشهای نوین اسلامشناسی به رسانههای پارسیزبان هم رسیده است، نیازی روزافزون به بررسی برخی فَنواژههای ویژه اینگونه پژوهشها نیز به چشم میخورد. کژفهمی درونمایهها راه به نادرستی اندریافتها میبرد و پژوهشگر اگر بنیان یک واژه، گزاره یا فنواژه را درنیابد، هرگز نخواهد توانست آنچه را که میپژوهد دریابد و بدتر از آن، یافتههای خود را با زبانی فهمیدنی در دسترس خوانندگان بگذارد.
در چندسال گذشته که خود درگیر پژوهشهای اینچنینی از یک سو و سرگرم کلنجار رفتن با نوشتههای گروهی که خود را نواندیش دینی مینامند از دیگرسو بودهام، بارها و بارها ناگزیر از پاسخگوئی به این پرسش گروهی از خوانندگان گردیدهام، که اگر خود بر راستی و درستی تاریخنگاری اسلامی باور ندارم، چگونه در بررسیهایم از آنها بهره میجویم؟
از فنواژههایی که شناختن آنها برای اسلامپژوهی مدرن از جایگاهی بسیار ارجمند برخوردار است، یکی نیز دوگانه “دروندینی/بروندینی” است. هم پژوهشگر و هم خواننده اگر درونمایه این دو فنواژه را بدرستی درنیابند، در همان آغاز کار دچار سردرگمی و گیجی خواهند شد. نوشته پیشرو تلاشی است در راستای بازگشائی درونمایه این ابزار پُرارج.
۱) برای بررسی پرسمانها و گفتمانهایی که زندگی امروز مسلمانان را در برمیگیرند، باید به سراغ بُنمایههای دروندینی رفت. برای نمونه گفتمانهایی مانند حجاب، سنگسار، حقوق زنان، یا ترور تنها در چارچوب پژوهشهای دروندینی است که میتوانند واکاوی شوند. برای یافتن ریشههای حجاب، پژوهشگر را چارهای جز این نمیماند، که نخست قرآن را بگشاید و همه آیههای حجاب را در در ون آن بیابد، او سپس باید به سراغ حدیث و سیره و روایت برود و از آن پس برآیش و گسترش این پدیده را در بستر تاریخنگاری اسلامی واکاود. در نمونه دیگری بنام ترور، باز هم نخست این قرآن است که در جایگاه برترین بُنمایه دروندینی اسلام واگشوده میشود و سپس رفتار محمد و دیگر بنیانگذاران اسلام بزیر ریزبین میرود و سرانجام برآیش این پدیده در بستر تاریخ بررسی میشود. این روش را میتوان به همه گفتمانها و پرسمانهای اسلامی از ۱۴۰۰ سال پیش تا کنون فرا گستراند.
اینکه محمد چهرهای تاریخی یا داستانی است، نه چیزی بر این نگرش میافزاید و نه از آن میکاهد. بودوباش محمد برای مسلمانان چیزی پذیرفته است و در راستی آن گمانه و دودلی راهی ندارد. همچنین برای بخش بسیار بزرگی از باورمندان سیره و حدیث و روایت به همانگونه که از ابناسحاق و ابنهشام و بخاری و مسلم و دیگران واگویی شدهاند، درستند و در آنها چونوچرایی نمیتوان کرد. پس برای رفتارشناسی مسلمانان، چه پرسش درباره ترور و کشتار و سرکوب دگراندیشان باشد و چه درباره زنستیزی آشکار و پنهان در جامعههای اسلامی، ما باید بسراغ باورهای ایشان برویم، تا برای نمونه بدانیم سنگسار که در قرآن نیامده است، چرا اینچنین در شرع و فقه تنیده شده است، که برگزاریاش جغرافیا نمیشناسد. دانستن اینکه این کیفر شرمآور از آئین یهود به مسلمانان رسیده است، گرهی از رفتارشناسی مسلمانان بازنمیکند.
نمونهای از جهان روانشناسی شاید از پیچیدگی این بررسی بکاهد. روانکاوی[۱] شاخهای از دانش روانشناسی است، که رفتارهای بیمارگونه انسانها را برپایه کاوش در ناخودآگاه آنان ریشهیابی میکند. اگر در ژرفای این ناخودآگاه باور به نیروهای اهریمنی، دشمنان پندارین یا انسانهایی از کهکشانهای دیگر جای کرده باشد، میتوان آن باورها را بکارگرفت و نخست رفتار بیمار را ریشه یابی کرد و سپس از آن راه دست به درمان او گشود. اینکه روانکاو خود به نیروهای اهریمنی و دشمنان پندارین و انسانهایی از کهکشانهای دیگر باور دارد یا نه، نقشی در این میان بازی نمیکند.
به همین گونه باور به بودونبود تاریخی کسی بنام محمد برای کسی که درباره ترور میپژوهد، نقشی بازی نمیکند. این باور ولی ریشه رفتار کسی است که بنام اسلام و الله دست به ترور میگشاید و پژوهشگر باید در اینجا به مسلمانان از دریچۀ یک مسلمان بنگرد، با نگاهی از درون، برپایه بُنمایههای دروندینی.
۲) بررسی تاریخ پیدایش و برآیش اسلام از گونهای دیگر است. در اینجا بنمایههای دروندینی کمتر بکار ما میآیند و ما چارهای جز بکار بردن روش بروندینی نداریم، بویژه که تاریخنگاری اسلامی در سده دوم برآمدن اسلام نگارش شده و هیچ گزارش همزمانی از رخدادهای آنچه که آغاز اسلام یا اسلام آغازین نامیده میشود، در خود ندارد. برای نمونه بررسی بودونبود چهرههای اسلام آغازین مانند محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و عشره مبشره و تابعون و اصحاب و مهاجرین و انصار، با نگاه دروندینی و بسنده کردن به سیرهها و روایتها راه بجایی نمیبرد، چرا که اینان از سویی گزارشهایی دیرهنگام از رخدادی هستند که راست بودن آنرا با هیچ داده آزمونپذیری نمیتوان آزمود، و از دیگرسو همه و همه از یک ریشه آغازین (سیره ابناسحاق) برآمدهاند و خود تنها بر این ریشه و ساقه نازکش شاخوبرگهایی باز هم آزمونناپذیر برافزودهاند.
در اینجا بُنمایههای بروندینی بکار پژوهش میآیند. اگر ما بتوانیم برای یک چهره آمده در سیره و تاریخ یک داده آزمونپذیر مانند سکه، سنگنبشته یا مانند آنها بیابیم، یا گزارشی درباره او در بُنمایههای بیرون از چارچوب اسلام (مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان، ایرانیان، رومیان…) پیدا کنیم، آنگاه میتوانیم گفت که این چهره دستکم ساخته و پرداخته پندار سیرهنگاران نیست و براستی هستی داشته است و بر این خاک زیسته است. نمونه برجسته این سخن معاویه است. از دیدگاه دروندینی، معاویه پنجمین خلیفه مسلمانان و بنیانگزار دودمان اموی است، او فرزند ابوسفیان و هند (دشمنان بخشودهشده محمد و اسلام) و دشمن علی، خلیفه چهارم و یکی از نویسندگان قرآن (کاتب) است. در پی مرگ عثمان به خونخواهی او برمیخیزد و پس از جنگ بیسرانجام صفین نزدیکان علی را میفریبد و بدینگونه خود خلیفه مسلمانان میشود. از او فرزندی بجای مانده بنام یزید که جاینشین اوست و فرمان به کشتن حسین بنعلی میدهد.
از دیدگاه بروندینی ولی معاویه یک فرمانده مسیحی بنام ماآویا است که به سنت پادشاهی/فرمانروائی ساسانیان پایبند است و در ایران و بیزانس بنام خود سکه زده است و بر روی سکه ایرانیاش از نمادهای ایرانی/زرتشتی و بر روی سکه بیزانسیاش از نمادهای رومی/مسیحی بهره جسته است. بدینگونه میبینیم که بسته به چرخش نگاهِ ما از درون به برون دین، با دو معاویه گوناگون روبرو خواهیم شد که هیچ پیوندی با یکدیگر نمیتوانند داشت، یکی خلیفه زیرک امپراتوری تازهبرآمده اسلامی است و دیگری یک فرمانده ایرانی که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی همان سیاستهای آنان را پی گرفته و جنگ با بیزانس را درست از همانجایی آغاز میکند، که خسرو پرویز و جانشینانش آن را به پایان برده بودند. از او سنگنبشتهای نیز برجای مانده که در آن نه از اسلام سخن میگوید و نه از اینکه خلیفه مسلمانان است. گوشههای این سنگنبشته را با صلیب آذین بخشیدهاند.
از علی، که برای مسلمانان چهرهای بسیار برجستهتر از معاویه است، هیچ داده آزمونپذیری در دست نیست. کتابی که بر او بربسته شده (نهجالبلاغه) سدهها پس از مرگ پندارین او نوشته شده است. به دیگر سخن در جایی که برپایه دادههای بروندینی میتوان بر هستی کَسی بنام معاویه باور داشت (اگرچه این معاویه هیچ پیوندی با معاویه آمده در سیره ندارد)، در باره بودونبود علی حتا یک داده آزمونپذیر در دست نیست، که بتوان هستی او را بر پایه آن استوار کرد. دستکم در ایران ما ولی، کمتر کسی را میتوان یافت که اینچنین زنده و باشنده در جایجای فرهنگ همگانی و رفتار روزانه ایرانیان نقش بیآفریند.
پس نگاه بروندینی را میتوان از این رهگذر یک نگاه تاریخی ناب دانست، که تنها بدنبال یافتن راستی یا ناراستی یک رخداد، چهره یا پدیده است. در برابر آن نگاه دروندینی بیشتر جامعهشناسانه است و بدنبال پیوندهای پیدا و پنهان پدیدههای امروزین، با ریشههای تاریخی آنها میگردد.
**********
با این همه مرز این دو شیوه گاه چندان هم آشکار و پیدا نیست و پژوهشگر گاه ناگزیر از آن است که از هر دو نگاه در کنار یکدیگر بهره بجوید. برای نمونه اگر بخواهیم جستاری درباره “عُمَر و جایگاه او در درگیریهای شیعه و سنی” بنویسیم، چارهای جز پرداختن به عمر اسلامی (دروندینی) نخواهیم داشت، چرا که برای مؤمنان، عمر و علی بروزگار خود همان اندازه هستی داشتهاند، که زمین و آسمان امروز هستی دارند. از دیگرسو نمیتوان به این داستان پرداخت و زمینههای تاریخی برآیش چهرهای بنام علی را نادیده گرفت. در اینجاست که پژوهشگر باز باید بسراغ بُنمایههای بروندینی برود و ببیند چهرهای بنام علی، که هستی تاریخیاش را با هیچ داده آزمونپذیری نمیتوان باور داشت، بر بستر کدام درگیریهای دینی/ اسطورهای ساخته و پرداخته شده است.
در جستاری بنام “ترور و اسلام” درست همین روش را بکار بردهام، که آوردن چکیدهای از روششناسی آن میتواند در اینجا راهگشا باشد؛
اگرچه نام جمهوری اسلامی با ترور پیوند جاودان خورده است، ولی این رخدادهای چند سال گذشته و آدمکشیهای داعش بودند که پیوندهای میان ترور و باورهای اسلامی را از جایگاه ویژهای برخوردار کردند. در بررسی جایگاه ترور در اسلام، نخست باید به بررسی تاریخی آن پرداخت. در اینجا میتوان هم از دادههای دروندینی و هم از دادههای بروندینی بهره جُست، اگرچه آشکار است که بخشی از این دادهها به افسانه بیشتر نزدیکند تا به گزارش تاریخی. جایپای ترور در تاریخ اسلام را میتوان از همان سالهای آغازین تاریخ آن پی گرفت. بخشی از آنچه که در سیرهها در اینباره آمده بیگمان ساخته و پرداخته سیرهنگاران پندارباف روزگار عباسی است، ولی دادههای تاریخی دیگری نیز از زمانهای پسینتر در دسترس ما هستند که از باورپذیری بیشتری برخوردارند. این بررسی دوگانه (درون- و بروندینی) ما را به شناخت این پدیده رهنمون میشود که تاریخ اسلام در نزدیک به همه دورههای آن با ترور همنشین و همخوان بوده است.
در گام دوم باید تنها از نگرگاه دروندینی به ترور پرداخت و دید که رفتار سران و آورندگان این دین در رویارویی با پدیده ترور در جایگاه یک ابزار نیرومند برای پیشبُرد آماجهای دینی چه بوده است. آنچه که ما را در این راه یاری میدهد، سیره است و نه دادههای آزمونپذیر بروندینی. تروریست مسلمان در پیروی از رفتار پیامبر یا امامش دست به ترور میزند و از دیگر سو مسلمان آشتیجو نیز برای رویارویی با همدین تروریستش باز دست بدامان حدیث و روایت میآزد تا نشان دهد که ترور در اسلام پذیرفته نیست و «ایمان ترور را برنمیتابد»[۲]. این بخش از بررسی تنها برپایه دادههای دروندینی انجام میپذیرد.
در گام سوم پژوهشگر باید پدیده ترور در اسلام را از نگرگاه بروندینی بررِسد، تا ببیند کدام زمینههای تاریخی-اجتماعی به پیدایش پدیدهای بنام ترور در اسلام راهبردهاند و این پدیده چگونه در درون این دین ریشه دوانده و همزاد آن شده است. در اینجا تنها و تنها دادههای آزمونپذیر بکار میآیند، که آنها را میتوان در بُنمایههای بروندینی یافت.
در پژوهش مدرن باید از هر دو روش درون- و بروندینی بهره جوید. نکته پُرارج در این میان این است که پژوهشگر بداند کدام ابزار را در کدام زمینه و برای رسیدن به کدام آماج بکار میبرد. کسی که برای پژوهش درباره بودونبود محمد و یارانش سیره را میگشاید و از آن یاری میجوید، هرگز راه به جایی نخواهد برد و در برابر آن کسی که برای رفتارشناسی امروزه مسلمانان از نگاه بروندینی کمک میخواهد، هیچگاه نخواهد توانست یک مسلمان را چنان ببیند که هست. بزبان پزشکی اگر سخن بگوئیم؛
نگاه بروندینی مانند جراحی مغز است که میتواند زمینههای مادی و آزمونپذیر یک پدیده روانی را نشان دهد، و نگاه دروندینی بمانند روانکاوی، ریشه باورها را در ژرفای روان وامیکاود. جراح و روانکاو نیز فراوان ناگزیر از همکاری با یکدیگرند.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
mbamdadan.blogspot.com
m.bamdadan@gmail.com
[۱] Psychoanalysis
[۲] شرح فارسى شهاب الاخبار – قاضی ابو عبدالله محمد بنسلامه بنجعفر بنعلی بنحکمون مغربی قضاعی، برگ ۵۹