مهدی استعدادی شاد؛ حاجیه خانم
مهدی استعدادی شاد
حاجیه خانم
وقتی عنوان یادداشت را “حاجیه خانم” میگذاریم، ناگفته روشن است که معیارهای زبان فارسی معرب را رعایت کردهایم.
والا میشد گفت “حاج خانم”؛ و راحتتر به منبع الهام خود پل ارتباطی زد که داستان معروف صادق هدایت با نام “حاجی آقا” است.
آن داستان بلند که به سال ۱۳۲۴ یا ۱۹۴۵ انتشار یافته، قهرمان و یا بازیگرنقش اولی دارد که در واقع مرد خبیث و ضدقهرمان است؛ با نام حاجی ابوتراب، شاغل در بازار.
از اثر هدایت، بر اساس آن تیپ اجتماعی که وی در روایت خود معرفی میکند، میتوان الگو برداری کرد تا در شرایط امروزی همچنین مترادف زنانه آن تیپ اجتماعی را نیز ارائه داد.
یعنی نشان داد که حقه بازی و ریاکاری و کلاهبرداری از جامعه و همنوع پشت مرزهای جنسیتی توقف نکرده و فقط شامل مردان نمیشود. اصلا مگر بدون همدستی “نیمه دیگر” جامعه سنگی روی سنگی استوار میماند؟ هدایت در روایت خود آدمی را انگشت نشان میکند که از بیماری و عارضۀ خودپرستی رنجی میبرد و از منظر اومانیستی فرقی بین زن و مرد نیست.
بواقع از تلاش و ابتکارات صادق هدایت که داستان حاجی آقا را نخست بنام مستعار هادی صداقت نشر داده، الهام میشود گرفت. او که هوشیارانه به مسائل اجتماعی کشور خود واکنش نشان داده است. چرا که خاطر نشان کرده که در دوره تاریخی هزار و سیصد و بیست تا هزار و سیصد و سی دو، ایران چه رعایا گیج، شهروندان ناجور و نخبگان تدبیر و بی درایتی داشته است.
در این داستان نباید خطاب و عتاب هدایت به اولیای امور را به فراموشی سپرد. او که در این رابطه گفته “در محیطی پست، احمق نواز، سفله پرور و رجاله پسند” خود را رجل برجسته نپندارند. در واقع او با این گوشزد به روندی اشاره دارد که رجل سیاسی به رجاله قدرت پرست بدل میشود.
داستان “حاجی آقا”ی هدایت را گرچه اسنوبیسم ادبی برخی از مفسران، چشمگیر نخوانده و هم عیار با روایتهایی چون بوف کور و زنده بگور و… ندانسته، اما اثر”حاجی آقا” با تجربۀ چهار دههای ائتلاف روحانیت و بازار فعلیتی بیش از پیش یافته است. سوای این امر از آشنایی با روحیه هدایت میدانیم که او بی اعتنا بدین ارزیابی های مکش مرگ ما و اسنوبیستی بوده است. وی اهل ماندن در دایره یک تجربه و ژانر خاص نبوده و به خوانندگانش طیفی از امکانات رفتار ادبی را نشان داده است.
چندی است که داریم وارد دورۀ تاریخی جدیدی میشویم. دورهای که در آن رهبری و مدیریت تحول در رفتار فرهنگی به آشکاری از آن زنان شده است. آنهم بخاطر این علت روشن که هیچ گروه اجتماعی در دوران جیم الف به اندازه زنان از دست قانون و اساس حاکمیت مردسالار مستبد و بیدادگر صدمه ندیده است.
برای استدلال حرف اخیر یک تصویر را رمز گشایی کنیم. تصویری که به آن عادت کردهایم.
وقتی تماشاگر سینما و تلویزیون رسمی هستید، بارها دیده اید که زنان بازیگر حتا در رختخواب هم با روسری دراز کشیدهاند.
این ابژه سازی حکومتی از زنی که در همه جا بایست رعایت حجاب اجباری کند، بهیچوجه با واقعیت زندگانی جور در نمیآید. بویژه وقتی از عادت خود آشنا زدایی میکنیم، این ناجوری شکل مسخره و گروتسکی بخود میگیرد.
اما “جیم الف” تا جایی که زورش برسد بر اساس همین مسخرگی و دورغ مبتذل خود را بازتولید خواهد کرد. از اینرو اگر بخواهیم شرایط نفی مسخرگی و ابتذال رایج را پشت سر بگذاریم به عارضهها و نخالههای جُنبش زنان بی اعتنا نمیتوانیم بمانیم. زنانی که قرارشده سوژه و فاعل شناسای تحول فرهنگی و اجتماعی ما باشند.
وظیفه و مسئولیت نقد و نقاد اگر خود را جدّی بگیرند، فقط این نیست که توصیف نیمه روشن ماه را ارزیابی و مشروح سازند. سنجشگری بایستی به نیمه تاریک هم اشاره دهد که غالبا از چشمها پنهان میماند. بنابراین بایستی نیمه تاریک زنان را نیز وارسید و بررسی کرد که چون ماه تابان در انظار جلوه دارند.
بواقع امروزه کار شاق و روزآمدی نیست که فقط از “حاجی آقا” بگوئیم که طشت رسواییش از هر بامی فروافتاده است. مهم تر از این امر توجه به حال و روز حاجیه خانمهایی است تیغ نوآوری جُنبش زنان را کند توش و توانش را از قُوه میاندازند.
با اینحال باید گفت که همه واکنشها به مسخرگی و ابتذال جمهوری اسلامی یکپارچه نیستند. یعنی در نفی دروغ و ریا الزاما فقط وقار و متانت و هوشیاری درستکارانه شکل نمیگیرد.
برخی از آدمها با احساس فشار و نیز سرکوبی که میشوند دُچار گیجی و سردرگمی میگردند. از هزار تویی که برای ابژه ساختن شخصیت آنان صورت گرفته بیرون نمیآیند.
مثلا این ره گم کردگی را بتازگی در اظهار وجود هنرپیشه زن مشهور در ایران دیدم که از اعدام دفاع کرده است. در حالیکه او بخاطر طبیعت و بیولوژی خود استعداد زایمان و زایش را داشته و از منظر منطقی نمیبایستی بر نابودی زندگانی صحه بگذارد.
منتها تعجب ما از چنین رفتاری نباید در همین جا متوقف شود. باید به تصویر او نگریست که چهرهای بازگر مشهورو سلبریتی را عیان میکند که چند جراحی زیبایی را تجربه کرده است. چون صاحب چهره گویا در تن خود احساس ناراحتی کرده و به اصطلاح در جلد خود نگنجیده است.
عکس زن اغواگر از اتو دیکس را از این رو برای یادداشت حاجیه خانم انتخاب کردم که بگویم در روند تغیرات ساختاری زندگانی در دهه های اخیر دیگر الزاما حاجیه خانم را نباید آدمی محجبه در نظر گرفت.
حاجیه خانم مثلا” فقط مثل معصومه ابتکار مشاور رئیس جمهور نیست که خودش برای اشغال و گروگانگیری از دیوار سفارت امریکا بالا رفته ولی فرزندش را برای زندگی به اتازونی فرستاده است.
اینجا به اطلاعات خودم از دور و بر خیانت کرده ام اگر که نگویم در همین فرانکفورت و حومه هم از وجود چند حاجیه خانم مطلعم.
کسانی که به ظاهر خود را فمینیست و هوادار حقوق زنان دانسته، و گاهی به اغراق و گزافه همه مردان را با چوب مردسالاری میرانند اما مثل برخی دیگر از مهاجران به ایران رفته و در انتخابات رژیم حاکم شرکت کرده و رای دادهاند. در حالی که اینجا نیز از سر فرصت طلبی به احزاب مترقی پیوسته و از امکانات شغلی و مالی جامعۀ پیشرفته سوء استفاده میکنند.
در هر حالت “حاجی آقا”، روایت صادق هدایت چند وجهی است. هم رویکردی جدید از سوی نویسنده اش به رئالیسم محسوب میشود که قبلا از نماد و سمبل برای نوشتن داستان بهره میبرده و هم یک اثر تاریخی است . هم یک تیپ اجتماعی را بازشناسی کرده است و هم سنجش رفتار فرهنگی را ممکن میدارد. رئالیستی است چون به واقعیت جامعه ایرانی نگاه میکند که دوره رضا خانی را تجربه کرده و دارد آن را پشت سر میگذارد.
پس از اولین تلاشهای حکومتی برای مدرنیزاسیون ایران، راه و پل سازی و کشف حجاب اجباری، شخص اول مملکت بخاطر نزدیک شدن به متحدین در جنگ بین الملل دوم توسط متفقین به تبعید فرستاده میشود.
داستان حاجی آقا اشاره ای تاریخی است چون بافت در حال تغییر جامعه را نشان میدهد. نشان میدهد که برای شهروند از دام رعیت بودن در دوره قاجار رها شده، شرایط ابراز وجود و تحقق بخشیدن به خود پدید آمده است. اما عدم فهم مصلحت عمومی، تشتت افکار و تعدد نیروهای سیاسی هم شکل اما از هم دور و پراکنده، فرصت سوزی میکند.
تیپ اجتماعی که در قالب شخص حاج آقا نشان داده میشود حکایت از موجود ناجوری میکند که واقعیت را دستکاری و فرصت تاریخی را بر باد میدهد زیرا فقر مادی و درماندگی فرهنگی را باز تولید میکند. بر موج استیصال ملی و نیز نیازمندی مردم برای تامین معاش روزمره سوار میشود . بازی میکند.
این موج سوار یا رکاب سوار از بدبختی، از بی سوادی و خرافه گرایی توده مردم جیب حرص و آز خود را پر میکند. بخاطر سوءاستفاده از جهالت عمومی همدردی انسانی را به حاشیه میراند و ملاط پیوند دهنده زندگی مشترک را شُل میکند و از رمق میاندازد. حاجی آقا و حاجیه خانم امروزی از منظر روانشناسی، آدمهای خودشیفته ای هستند. چون فقط کلاه خود را دو دستی چسبیده و کاری به وضعییت اسفناک همنوع ندارند.
صادق هدایت نسبت بدین رفتار هشدار داده است زیرا در نبود همدردی آن “بنی آدم از یک پیکر”، فساد و فحشا و پستی میداندار شده و معنای زندگی را دچار بی ریختی و دگردیسی میکند.
فاعل شناسا بعدش باید جان کند و معنای اصیل زندگانی را جستجو کرده که از پیش چشمان نا پدید شده است.
باید به حاجیه خانمها گفت که امروز شما به اندازه حاجی آقاهای دیروزی مقصرید. چون منفعت شخصی را طلب میکنید و نه مصلحت عمومی را.