چند شعر از شیلان شهبازی

شیلان شهبازی

۱

یک شب، در پس خیالم

نام تو به ذهنم رسید و من

نجوا کنان

داشتم صدایت می زدم

صدایم می پیچید درسکوت شب

وخوابم را بهم می زد

خواب من

ماه ها ست بهم خورده

آنقدر که خاطرات تو را ورق زده ام

اینجا

در غربتی ملال آور…

نه گمان نکن که غمگینم

من شادم.

هرشب در آغوشت به صبح سلامی دوباره میدهم 

تو موهایم رانوازش می کنی

و صبح که شد

با صدای عکس گرفتن از حالت خوابیدنم از خواب بیدار میشوم

راستی گفته بودم؛

همه چیز اولین بارش قشنگ تراست

مثل همان اولین بارکه دیدم داری ازخوابم عکس میگیری…

وای گفتم ازخوابم

کاشکی میشد از خوابم عکس بگیری

آنوقت حتما دوربین را رها میکردی و مرا

سخت تر ازشب قبل در آغوش میکشیدی…

آخر من درهمه خوابهایم

دارم برای زیبایی چشمانت، قامت بلندت ومهربانی‌هایت- شعر می گویم

اولین بار هم که دلتنگت شدم

قشنگ تر از حالا بود

حالا دلتنگی های من دارد به ضجه های شبانه تبدیل میشود

این حس دوست داشتن

دارد خفه ام میکند

و چه شیرین است

ازهمین عشق

همین لحظه مردن…

آنوقت می شود

اولین بار

که من برای تو وعشقت مرده ام…

آپریل ٢٠١٩

۲

پشت این پنجره اندوه که نیست

باغی‌ست بادرختان کهن وحوض کوچک هفت رنگ که در- آن ماهی هست

پشت انبوه درختان کهن کلبه شادی هاست

کلبه ای که در آن صدای خنده های 

پرشور مادر ، مادرم بود

رقص دستمال پدر ، مادرم بود

کودکی وبازی بود

گل شمعدانی بود

که اینها همه آرامگر جانم بود

پشت این پنجره شادی هست

بازکن پنجره را

یاد آور کلبه شادی را

گل شمعدانی را

حوض پرماهی را

برای پدربزرگ ومادر بزرگم

۳

شال قرمز و سفید

فرقی میکند؟

سالهاست

ما را با شالهای مختلف

خفه کرده اند…

۴

بهانه های دوست داشتن ترا

که می شمارم

دوباره بی بهانه

دلم لبریز می شود از دوست داشتن تو….

شیلان شهبازی متولد ۲۰ ژانویه ۱۹۷۹ سنندج است. چند سالی­ست که به آلمان آمده و ساکن فرانکفورت و از همان ابتدا یکی از اعضاء فعال کارگاه شعر و قصه بوده است.

شیلان شعر و قطعه می نویسد.

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۴