اشعاری از؛ ریلکه، سلویا پلت، انتسنزبرگر
اشعاری از؛ ریلکه، سلویا پلت، انتسنزبرگر
شعری از راینر ماریا ریلکه
ترجمه از آلمانی؛ فرشته وزیرینسب
چشم هایم را تاریک کن, باز می توانم ترا ببینم
گوشهایم را ببند، باز میتوانم صدایت را بشنوم،
بدون پا میتوانم به سویت بیایم،
بدون دهان میتوانم تو را به خود بخوانم.
دستهایم را بشکن، باز تو را لمس میکنم
با قلبم، آنسان که با دستم،
قلبم را از حرکت بازدار، مغزم خواهد تپید،
و اگر به مغزم آتش زنی،
تو را در خون خویش خواهم برد.
******
شعری از سیلویا پلت
عاشقانهی دختر دیوانه
ترجمه از انگلیسی؛ فرشته وزیرینسب
چشم بر هم میگذارم
و تمام جهان مرده بر خاک میافتد
پلک میگشایم و همه چیز دوباره زاده میشود
(فکر کنم فقط ساخته ذهنم بودی)
ستارگان رقص کنان بیرون میروند
در جامههای سرخ و آبی
و سیاهی مطلق به درون میتازد
چشم بر هم میگذارم
و تمام جهان مرده بر خاک میافتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب میبردی
ماهزده برایم ترانه میخواندی و دیوانهوار مرا میبوسیدی
(فکر کنم فقط ساخته ذهنم بودی)
خدا از آسمان میافتد، آتش جهنم رنگ میبازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج میکنند
چشم برهم میگذارم و تمام جهان مرده بر خاک میافتد
خیال میکردم همانگونه که گفته بودی باز میگردی
اما پیر شدم و نامت از یادمرفت
(فکر کنم فقط ساخته ذهنم بودی)
به جای تو باید مرغ توفان را دوست میداشتم
لااقل به وقت بهار فریاد زنان باز میگردد
چشم که برهم میگذارم، تمام جهان مرده بر خاک میافتد
(فکر کنم فقط ساخته ذهنم بودی.)
******
هانس مگنوس انتسنزبرگر
آن دیگری / ترجمه از آلمانی؛ فرشته وزیرینسب
آن دیگری میخندد،
غصههایش را دارد،
چهره مرا با پوست و مویم زیر آسمان نگه میدارد،
کلمات را از دهان من بیرون میریزد،
پول دارد و ترس و گذرنامه،
میستیزد و دوست میدارد،
آشفته میشود،
و بیقرار.
اما من نه،
من آن دیگریام،
که نه میخندد،
نه چهرهای زیر آسمان دارد،
نه کلمهای در دهان،
آنکه با من و خویش
بیگانه است.
نه! من نه! آن دیگری، همیشه آن دیگری!
آنکه نه غالب میشود نه مغلوب،
آنکه غصهای ندارد،
و برآشفته نمیشود.
آن دیگری!
که وجودش برای خودش بیتفاوت است.
آنی که من نمیشناسمش،
وهیچکس دیگر هم نمیداند که کیست.
آن که مرا بر نمیآشوبد،
آن منم!
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۴