عباس خاکسار؛ دیدار

عباس خاکسار؛
دیدار
……….
حالا
سال هاست
که دیدارهایمان را
در گورستان ها برگزار می کنیم
چند شاخه گل سرخ
چند شاخه گل سفید
از گل فروشی سر راه می خریم
و راهی گورستان هایی می شویم
باسنگ گورهایی شکسته
گورهایی خاکی و بی نام.
پای هر گور می ایستیم
گاهی هم خسته می نشینیم
وخیره می شویم به خاک
انگار صدایی می شنویم
شاید صدای تپیدن قلب جوان اش باشد
بهم نگاه می کنیم
و از هم نمی پرسیم
نام اش و نشان اش را.
می دانیم باید آشنا باشد
یکی از ما حتماً او را دیده است
وقتی در پشت میله های زندان بود
یا وقتی نیمه ی صورت اش را
با دستمالی پوشانده بود
و با دوانگشت دست، نشان پیروزی می داد.
مثل آن دو انگشت بیرون مانده از خاک .
گل ها را می بوئیم
انگار، که تن آنها را
وشاخه شاخه بر گورها می گذاریم .
در برگشت
چه چشم نواز و تماشایی است
گلستانی که از خاک روئیده است.

شهریور ماه ۱۳۹۹