ب. بینیاز (داریوش) در جستجوی یک مُدل راهنما
ب. بینیاز (داریوش)
در جستجوی یک مُدل راهنما
در آمد
ما هم اکنون در آغاز زمانه دیجیتالیشدن هستیم و شرکتها و کنسرنهایی که در این حوزه فعال هستند با سرعت هر چه بیشتر شرکتها و کنسرنهای کلاسیک [آناگوگ] را به حاشیه میرانند. زمانه استفاده از کامپیوتر جای خود را به دیجیتالیسم یعنی واگذاری وظایف انسانی به ماشینهای هوشمند داده است. از سال ۲۰۰۷ که اسمارتفون در اختیار همگان قرار گرفته تا امروز زمانهای بس کوتاه است، ولی در همین زمانه کوتاه، اسمارتفون توانسته جایگاهی در زندگی ما انسانها به خود اختصاص بدهد که بدون آن دیگر زندگی اجتماعی بسیار دشوار است. حتا رادیو و تلویزیون هم نتوانستند از زمان شکلگیری خود تا به امروز یک چنین جایگاهی در زندگی اجتماعی ما ایفا کنند. در یک کلام میتوان گفت که زندگی کنونی ما از دو جزء لاینفک و درهمتنیده دیجیتال [به اصطلاح مجازی] و آناگوگ [فیزیکی] تشکیل شده و هم اکنون این دو بخش در یک ارتباط دیالکتیکی با یکدیگر بسر میبرند. و اگر ما به آمار جهانی باور کنیم، امروزه دسترسی مردم جهان به اسمارتفون بیشتر است تا دسترسی مردم جهان به آب آشامیدنی.
اسمارتفون، اینترنت و رسانههای همگانی مرتبط با اینترنت یک وظیفه اصلی یعنی «اطلاع رسانی» دارند، ولی «اطلاع رسانی» یعنی چه؟ یعنی من (به عنوان یک فرد از هفت و نیم میلیارد انسان روی زمین) میتوانم بنا بر نوع زندگی، تربیت، دانش و جایگاه اجتماعیام با انسانها دیگر تبادل اطلاعاتی میکنم. این اطلاعات از سلیقههای شخصی من تا نظرات سیاسی و اجتماعی و غیره من را در برمیگیرند.
«من» به نوعی یک جزء از سرمایه اجتماعی هستم. به همین علت شناخت از «من»، شناختِ یک جزء از سرمایه اجتماعی است: یعنی این سرمایه اجتماعی [انسان] چگونه میاندیشد، چگونه زندگی میکند، چگونه مصرف میکند، چگونه آینده را برای خود تعریف میکند، چگونه گذشته را مینگرد و غیره و غیره. از این رو، یکی از مهمترین رسالتهای جهان دیجیتال گردآوری و انباشت دادههای مربوط به سرمایه اجتماعی یعنی ما انسانهاست.
خلاصه این که در جهان دیجیتالی، مهمترین و تعیینکننده ماده خام/اولیه، نه زغالسنگ، نفت، الکتریسیته بلکه «داده»ها هستند. مهم نیست شرکتها در چه زمینهای فعالیت اقتصادی دارند، همۀ شرکتها به شرکتهای دادهمحور تبدیل شدهاند یا در حال تبدیل شدن به آن هستند. از این رو، گردآوری یا انباشت داده، رویکرد اصلی حرکتِ ما انسانها در زمانه کنونی شده است.
به این جهانبینی کاربردی، دادهباوری یا دادهگرایی [Dataismus] میگویند. طبعاً لازم است که میان «داده» (Data) و اطلاعات (Information) تفاوت قایل شویم. گردآوری اطلاعاتِ زمخت و ظریف در زمینههای گوناگون همواره در درازنای تاریخ انسانی وجود داشته است. تبدیل اطلاعات به اجزاء دیجیتالی به گونهای که بتوان آنها را توسط علم ریاضیات و آلگوریتمها سازمان داد، «داده» نام دارد. به محض این که اطلاعات به صورت داده درآیند، میتوانیم آنها به هم مرتبط کنیم، پردازش کنیم و نتایج مورد نظر خود را بدست بیاوریم. ما دادهها را به عنوان درونداد (Input) به رایانه یا پردازشگر میدهیم تا بتوانیم پس از پردازش به یک خروجی (Output) معین برسیم. در این میان آلگوریتمها دستورالعملهایی هستند که برای پردازش دادهها نوشته میشوند. این آلگوریتمها یا فقط فرمانهای ساده هستند یا دستورالعملهای هوشمندی هستند که از قابلیت یادگیری – یا خطا و آزمون- برخوردارند.
برای فهم بهتر دادهگرایی بخش کوتاهی از کتابِ «انسان خداگونه» (Homo Deus) نوشته یووال هراری را در اینجا میآورم:
«بنا بر درک و جهانبینی دادهگرایی [دادهباوری]، کیهان از جریانهای گوناگونِ دادهها تشکیل شده است، و ارزش هر پدیده یا هر موجود با سهم و مشارکت آن در پردازش دادهها سنجیده میشود. شاید این نگاه برای برخی، نظرات عجیب و غریب عدهای حاشیهنشین به نظر برسد ولی در واقعیت این نگرش، بخش بزرگی از جریانات عمده علمی هم اکنون بدان باور دارند. دادهباوری از تلفیق سریع دو جریان علمی بوجود آمده است. در ۱۵۰ سال گذشته یعنی از زمان انتشار کتاب چارلز داروین، دربارۀ منشأ انواع، دانشمندان زیستشناسی به اورگانیسمها به عنوان آلگوریتمهای بیوشیمی مینگریستند. همزمان دانشمندان علوم کامپیوتر نیز، از زمان اختراع ماشین محاسبه آلن تورینگ (Alan Turing) در ۸۰ سال پیش، بر آن شدند که بدون وقفه دست به طراحی و توسعۀ آلگوریتمهای هوشمندتر الکترونیکی بزنند. دادهباوری، هر دو جریان [اورگانیسم به مثابۀ آلگوریتمهای بیوشیمی و توسعه آلگوریتمهای هوشمند الکترونیکی] را با هم ادغام کرد. این بدین معناست که هم برای آلگوریتمهای بیوشیمی و هم برای آلگوریتمهای الکترونیکی دقیقاً قوانین ریاضی مشابه از اعتبار برخوردارند. بدین وسیله دادهباوری مرز میان موجود زنده [حیوان] و ماشین را برداشته و از این نقطه حرکت میکند که آلگوریتمهای الکترونیکی زمانی میتوانند آلگوریتمهای بیوشیمی را کشفِ رمز کنند.
دادهباوری برای سیاستمداران، کارآفرینان و مصرفکنندگان عادی، فناوریهای دگرگونکننده و امکانات شگرفی عرضه میکند. دادهباوری همچنین برای بسیاری از دانشمندان و روشنفکران، نوید آن جام مقدس [گمشده] است که سدهها ما در پی یافتن آن بودیم: این تنها نظریۀ همهجانبه است که همۀ شاخههای علمی – از علم موسیقی تا اقتصاد و بیولوژی – را در یک جا به وحدت میرساند. طبق دادهباوری، سنفونی پنج بتهوون، شاه لیر و ویروس آنفولانزا فقط سه الگو از سه جریان دادهها هستند که اجازه میدهند با ابزار و مفاهیم پایهای مشابه آنها را تحلیل کنیم. این تصور بیاندازه جذاب است. این نگرش به پدیدهها، برای همه دانشمندان یک زبان مشترک بوجود میآورد و میان حوزههای جدا از هم آکادمیک پل میزند و انتقالِ آگاهیهای رشتههای گوناگون را به یکدیگر تسهیل میکند. بدین ترتیب موسیقیشناسان، اقتصاددانان و بیولوژیستهای سلولی قادر خواهند بود که یکدیگر را به خوبی بفهمند و درک کنند.» [یووال نوح هراری: انسان خداگونه – تاریخ مختصر آینده، آلمانی، بخش: «دین دادهپرستی»، برگ ۵۶۳ و ۵۶۴]
به همین دلیل دادهگرایی که گرایش غالب امروزی در جهان است، پیوسته در حال تغییر جهانی است که ما اکنون در آن بسر میبریم. دادهگرایی تأثیر مستقیمی روی روندهای تولید و خدمات دارد و پیوسته در حال تغییر دادن ساختارهای اجتماعی طبقات و اقشار دخیل در تولید هستند. ولی مهمترین چیزی که در این دادهگرایی عرض اندام میکند، نگاه به انسان است: انسان به مثابۀ یک مجموعه گسترده از دادهها.
کارگر، کارمند و کاربر
کارکنان کلاسیک (کارگر و کارمند و صاحبان مشاغل آزاد)، کسانی بودند و هستند که طبق یک قرارداد کاری در برابر دریافت دستمزد معینی باید در یک مکان معین (شرکت یا کارخانه) از لحاظ فیزیکی حضور یابند و وظایف معینی را انجام بدهند. طی این قراردادِ کاری مشخص میشود که کارکنان باید در هفته چند ساعت کار کنند، چه مدت مرخصی سالیانه دارند و تحت چه شرایطی قرارداد تمدید یا فسخ میشود. این شرایط هنوز وجود دارد و در آینده نیز ادامه خواهد یافت. ولی آنچه که به این وضعیت اضافه شده است، شکلگیری شهروند جهانی نوین است که نقطۀ مشترک این شهروند جهانی، «کاربر» بودن اوست. کاربر در انگلیسی User و در آلمانی Benutzer به کسی گفته میشود که از کامپیوتر و مشخصاً از اینترنت و امکانات اینترنتی بهره میبرد. کاربران در تمامی نقاط جهان از مشخصات مشترک برخوردارند: استفاده از اینترنت و رسانههای همگانی که البته هم زمان اطلاعات و دادههای شخصی خود را به بانکهای اطلاعاتی کنسرنهای خدمات اینترنتی میدهند.
همانگونه که در بخش نخست گفته شد، از زمان دیجیتالیشدن، «داده»ها به مهمترین مواد خام تبدیل شده است. ثروت امروزی شرکتها و کنسرنها اساساً با میزان «داده»هایی [به معنی وسیع کلمه و نه فقط دادههای انسانی] سنجیده میشود که در اختیار دارند. از این رو میتوان گفت که «ثروت» روی دیگر مدالِ «داده» است. بنابراین شگفتانگیز نیست که آلفابت (گوگل)، فیسبوک، علیبابا، آمازون و … به بزرگترین و ثروتمندترین کنسرنها تبدیل شدهاند. زیرا این کنسرنها، دادههای میلیاردها انسان را در اختیار دارند و همواره در حال داد و ستد با این دادهها در بازار هستند و همین منبع درآمدهای نجومی آنها شده است.
اگر چنین باشد (که آمارها نشان میدهند چنین است) این بدین معنی است که ما «کاربران» با اطلاعات و دادههایی (هیچ دادهای بیارزش نیست) که داریم و شبکهها و رسانههای اجتماعی را با آنها تغذیه میکنیم، ثروت بزرگی در اختیار این کنسرنها قرار میدهیم. میتوان در یک کلام خلاصه کرد که کاربران «معدن طلای» این شرکتهای رسانهای هستند، کاربرانی که به طور رایگان، آگاهانه یا ناآگاهانه، تمامی اطلاعات شخصی و اجتماعی خود را در اختیار این مؤسسات اقتصادی قرار میدهند. به اصطلاح ما بدون این که بدانیم «کاربر-کارگر» آلفابت و آمازون و فیسبوک و … هستیم البته بدون دستمزد.
این آن تغییر بزرگی است که هم اکنون در حال شکلگیری است، کاربر گلوبالیستی رایگان. کاربرانی که در چین یا تانزانیا و آلمان یا هر مکان دیگری زندگی میکند همه به یک شکل مورد استفاده قرار میگیرند: کار رایگان در برابر استفاده از یک پلاتفرم رسانهای. البته در اینجا کاربر-کارگر باید خودش اسمارتفون، کامپیوتر، پول برق، پول رساننده خدمات اینترنتی و سایر هزینهها را بپردازد. به عبارتی دیگر، کاربر امروزی برخلاف کارگر کلاسیک خودش باید هزینههای «ابزار کارش» را بپردازد و آنها را تهیه کند.
البته باید یادآوری کرد که وضعیت کنونی حاصل توطئه عدهای انسان پلید و بدخواه نیست، این برآیش (Evolution) زندگی ما انسانها است که با حل هر مشکلی با یک سلسله از مشکلات نوین روبرو میشویم. یکی از چالشهای ما در آینده نزدیک، پرداختن به مسئلۀ رابطه «کاربر و شرکتهای خدمات آنلاین» است. ولی حل این مسئله، نه یک موضوع محلی بلکه جهانی است. از سوی دیگر باید تأکید کرد که همین رسانههای همگانی دیجیتالی یک انقلاب بزرگ در کیفیت یکسویه رسانهای پیشین (از فرستنده به گیرنده) فراهم آوردهاند، یعنی یکی از گرهگاههای غیردموکراتیک جهان آنالوگ را حل کرده است ولی همزمان همین رهیافت، خود یک مسئله نوینی به همراه خود آورده است. امروزه هر «کاربر» خود یک رسانه است، موردی که در جهان آنالوگ و سیطره رادیو و تلویزیون تصورناپذیر بود. همین شرایط دیجیتالی باعث شده است که انسانهایی که در تمامی مدت زندگیشان چند صفحه مطلب ننوشته بودند با آمدن این رسانههای همگانی به اندازه تمام زندگیشان متن (صرفنظر از ارزشگذاری) نوشته و در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند. به عبارتی همین رسانههای همگانی دیجیتال با شدت و سرعت سوادآموزی را – آنهم سوادآموزی فعال و نه پاسیو- همگانی یا به اصطلاح دموکراتیک کرده است ولی همزمان مسائل و مشکلات نوینی را با خود به همراه آورده است.
باری، یکی از گرههای کنونی شهروندان جهانی با کنسرنهای جهانی، به ویژه آن بخشهایی که به طور مستقیم از طریق دادهها کسب ثروت میکنند، این است که کاربر جهانی پیوسته بانکهای اطلاعاتی [دادهای] این کنسرنها را – که منبع ثروتاندوزی آنهاست- توسعه میدهد بدون آن که سهم ویژهای نصیباش شود.
دوران انتقالی دیجیتالی و بیکاریهای انبوه
سختترین و دردآورترین شرایط برای انسانها، دورههای گذار است. زیرا در دورۀ گذار ساختارهای گذشته در حال فروپاشی هستند ولی ساختارهای نوین هم هنوز جا نیفتادهاند. در حال حاضر، ما در چنین شرایطی بسر میبریم.
همانگونه که گفته شد، دیجیتالی شدن، یعنی سپردن بخشهای بزرگی از تولید یا خدمات به ماشینهای هوشمند. پیامد این روند اتوماسیون بیکار شدن میلیونها انسان است. طبعاً این شرایط نیز نقشه پلید و توطئهآمیز عدهای «سرمایهدار» نیست. این روند طبیعی زندگی ما انسانهاست، همانگونه که بکارگیری ماشین بخار و الکتریسته توطئه عدهای انسان شرور نبود.
اتوماسیون مفهوم دیگری است برای انتقال وظایفِ انسانی به ماشینهای هوشمند یا به اصطلاح برونسپاری (Outsourcing) از انسان به ماشین. این گرایش در ذات انسان نهفته است که همواره در طول تاریخ تلاش کند کارهای سخت فیزیکی را با ابزارهای تولید نوین برای خودش سبکتر کند، حال میخواهد این ابزار بیل و کلنگ باشد یا ماشین بخار و یا تراکتور یا قطار. طرح و ساخت ماشینهای هوشمند در راستای همین حرکت تاریخی است. به اصطلاح، امروز ادامه گذشته ماست. ولی جدا از ضرورت تاریخی این رویکرد، میدانیم که رسیدن به یک وضعیت ثابت نسبی بعدی، زندگی میلیونها انسان به خطر میافتد و درست باید برای همین دورۀ گذار یک راه حل پیدا کرد. یکی از انتقادهای رئیس جمهور آمریکا، ترامپ، به چین و سرمایهگذارهای آمریکایی این بوده که علت بیکاری در آمریکا را انتقال / فرار سرمایههای مالی و فنی آمریکا به چین تعریف کرد. در حالی که طبق آمار دولت آمریکا، ۸۰ درسد بیکاری در ایالات متحد آمریکا به دلیل اتوماسیون است و نه «فرار سرمایهها به چین». از سوی دیگر نباید فراموش کرد که هنوز ما وارد «دولت الکترونیکی» نشدهایم. هنوز دولتها هیچ تمایلی نشان ندادهاند که یک دولت الکترونیکی به واقعیت تبدیل شود زیرا میدانند که میلیونها نفر از «خدمتکاران دولت» باید خانهنشین شوند. بزرگترین بندرگاههای جهان مانند روتردام و شانگهای تا ۸۰-۸۵ درسد اتوماتیک شدهاند و با حداقل کارکنان میتوانند کار هزاران نفر کارگر و کارمند را با دقت بسیار و خستگیناپذیری به فرجام برسانند.
ما در آغاز بیکاریهای انبوه هستیم و تا رسیدن به مرحله باثبات و شکلگیری نیروی کار ورزیده متناسب با شرایط، به زمان نسبتاً درازی نیازمندیم. پس چگونه میتوان زندگی میلیونها انسان بیکارشده را در این دورۀ گذار تأمین و تضمین کرد؟
آیا از منظر اقتصادی اساساً جوامع امروزی توان برآوردن نیازهای میلیونها انسان بیکار – که در پروسه تولید و خدمات نیستند- را دارند؟ به سخن دیگر، آیا ثروتهای ملی و ثروت جهانی تا به آن حد رسیده که بتوان زندگی هر شهروند بیکار شده را تأمین کرد بدون آن که به شأن و جایگاه اجتماعی آن شهروند آسیبی برسد؟
پاسخ به این پرسش مثبت است. آری میتوان. زیرا تا آنجا که به ثروت جهانی برمیگردد، میتوان زندگی شهروندان بیکار را تضمین کرد و آن هم از طریق درآمد پایه بی قید و شرط برای هر شهروند. در آینده ژرفتر به این موضوع بنیادین خواهیم پرداخت. اگرچه این ایده [درآمد پایه] بسیار قدیمی است ولی در آن زمان، سده شانزدهم، بیشتر یک «اتوپی» بود، زیرا نه انباشت سرمایه به سطح بالایی از رشد رسیده بود و نه ثروت حاصل از این سرمایه. در حال حاضر ولی ثروت ملل به چنان ابعاد نجومی رسیده که میتوان این «اتوپی» را به واقعیت تبدیل کرد. البته برای تحقق چنین رویکردی باید بسیاری از ساختارهای اجتماعی دگرگون شوند و در اینجا باید تأکید کرد که در دل همین شرایط دیجیتالی نوین، راه حلها و رهیافتها نیز شکل میگیرند.
یک جمعبندی موقت
در اینجا به سه موضوع اشاره شد: ۱- هم اکنون همۀ بنگاههای اقتصادی و غیراقتصادی در جهت دادهمحوری در حرکتاند، یعنی همه چیز در آینده در هستۀ شفاف دادهها ذخیره و پردازش میشود، ۲- این که کاربر جهانی دادههای خود را به طور رایگان در اختیار کنسرنها قرار میدهد و همین دادههای کاربران جهانی یکی از بزرگترین منابع انباشت کلان سرمایه و سودهای هنگفت برای کنسرنهای مربوطه شده است. از این رو حل مسئله کار رایگان کاربر جهانی و سودهای ناشی از این کار رایگان نیازمند یک راهیافت خواهد بود، ۳- با توجه به افزایش بیوقفه اتوماسیون (Internet of things)، ما در آینده جمعیت گسترده جهانی از بیکاران خواهیم داشت ولی از سوی دیگر همین اتوماسیون ثروت جهانی را به گونه تصاعد هندسی افزایش میدهد یعنی با توجه به انباشت انبوه سرمایه و ثروت تولیدشده جهانی، شرایط برای طرح درآمد پایهای بیقید و شرط برای هر شهروند امری قابل تحقق است.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۸