مسعود پورهادی؛ مرثیهای برای معصومیت از دست رفته
مسعود پورهادی؛
مرثیهای برای معصومیت از دست رفته
نگاهی به «شألواق»، داستانی از هادی غلامدوست
هادی غلامدوست یکی از پرکارترین داستاننویسان گیلکیست که بیش از سی داستان کوتاه از وی در مجلهی گیلهوا در این چند سال به چاپ رسیده است. غلامدوست در کارنامهاش مجموعه داستانهایی نیز به زبان فارسی دارد. داستانهای گیلکی او به گویش «بیهپیش» لاهیجانیست.
هادی غلامدوست زبان داستانی روانی دارد، زبانی ساخته و پرداخته شده در ترکیب با عناصری از زبان محاورهی رایج و فرهنگ فولکلور. از شخصیتهای آشنا و مکانهای آشنا مینویسد و این به جذابیت داستانهایش میافزاید.
ساختار اغلب داستانهایش مبتنی بر شگرد قصه در قصه به سبک و سیاق راویان قصههای هزار و یک شبیست و یا حتی دورتر، قصههای دور آتش عصر ِآغازین.
بُرشهای موزاییکگونهی روایتها و پیوند زدن آن حول محور کلی داستان از ویژگیهای بارز کارهای غلامدوست است.
از دیگر ویژگیهای داستانهای هادی غلامدوست، گفتوگوی راویان داستان با مرغان هوایی و زمینی، با حیوانات و طبیعت است که به روایتهای داستانیاش شکلی افسانهگون میدهد و روایت واقعگرایانهی داستان را به جهانی فراسوی ساختارهای واقعگرایانه میبرد؛ ساختاری که در آن واقعیت، رازگونه، تمثیلی و نامتعادل میشود و سطوح شخصیت (پرنده-انسان) روی هم قرار میگیرد و در روایتی مدرن و معاصر و داستانی شده، جهان تاویلی داستان را گستردهتر میکند.
داستان «شألواق» از زمره این داستانهاست.
وجه درونمایهای «شألواق» عشق است که همچون رشتهای باریک تنهایی نسلها را در داستان به هم مرتبط میسازد و در مرکز داستان به مثابه علت اصلی، سبب چفت و بست روابط و مناسبتهای مرتبط با خود میگردد. داستان، مرثیهایست برای معصومیت از دست رفتهی عشق. «ننهجؤن» نماد این دنیای معصومانه است. هنگامی که «پیلهاقوجؤن» از عشق حرف میزند، صورتش گل میاندازد:
«اینˇ دیمˇ کؤل بنه هأچی انارگول! او سیفیدˇ اؤأ شؤ گوشتˇ پیرپیرأچئه دیمˇ سر».
و حدیث بحران و دوری انسان معاصر است از منابع ارتباطش با طبیعت، انسان بحرانزدهای که عشق این آخرین رستگاری، چهرهی آبیاش را دیگر بر او نمینمایاند و جهان امن و آرامشش را جلویش نمیگستراند.
فضای وهمآلود غروب و صدای غریبانهی حواصیل که به طور همزمان با سرنوشت راویان چند نسل به پیش میرود، نه آغاز معینی دارد و نه به سمت پایانی روشن حرکت میکند. حدیث مکرریست که میتواند هم آغاز باشد و هم پایان:
«واق، واق، واق!
مغریبئی، شؤ نزیکی، شألواقˇ صدا، تامتمبزئه سنگین هوا دیمه، چنته خط تؤدئنه، زئنه شنه؛ می حوازأن خو دومبال سر!»
از دیگر ویژگیهای داستانهای هادی غلامدوست، گفتوگوی راویان داستان با مرغان هوایی و زمینی، با حیوانات و طبیعت است که به روایتهای داستانیاش شکلی افسانهگون میدهد.
صدای واقواق حواصیل هوای سنگین پر از سکوت آغاز شب را خط میاندازد و میرود و به دنبال خود حواس راوی را. فضایی اسطورهای که در گردش دایرهوار خود در پایان داستان به جایگاه اولیهی خود برمیگردد و روایت داستان را دوباره به تکرار مینشیند، چنبرهی دایرهای، سرنوشتی که آغاز و پایان آن یکیست.
«می سره جؤرأ گینم، آسمؤن حال ندأنه، یکته ستاره سو نزئنه او جؤر، اللاتیتیأن پیدا نیه. یکته دئه شألواق، بیجارگهنˇ جؤر، ای شؤ نزیکی هنده تنهایی شؤ دره! اونˇ تاسیؤن صدا، بیجارگهنˇ تاموتیمبزه سنگین هوا شکئنه، گاگلف، تک و توک، تاریکی مئنأ جی هنده می گوش هنه: واق، واق، واق»
نقطهی اوج و بحرانی داستان در درون داستان پخش است، داستان به همان جایی ختم میشود که از آنجا آغاز شده تا در دوری دیگر روایتی را مکرر کند.
داستان از درآمیختن چند روایت از یک موضوع تشکیل میشود. روایت «پیلهاقوجؤن» از عشق و عاشقیاش که بر اساس نشانههای مکانی و فضاسازی به عصر آغازین و معصومیت قصههای عاشقانه میرسد؛ «گردˇکله» زدن کنار آتش، پیوند با تمام مظاهر طبیعت از آن جمله با حیوانات.
و روایت نوهای که عاشق میشود ولی در دوره و زمانهای که انسان تمام پیوندهای طبیعی خود را با طبیعت از دست داده و دیگر هیچ حواصیلی بر سر راه او قرار نمیگیرد تا با او حرف بزند:
«بشؤم خرأ بؤم، عاشیقأ بؤم! امما تو نگو مو ای عاشیقییأ جی خأ بسوجم! ببیجم، گورشأ بؤم! ببؤم بیکس، هوتؤری که شألواقأن ندأنم تا اونˇ همره دو کلمه گب بزنم»
و خردهروایتهای دیگر، روایتهای ناگفتهی «حواصیل» و دختری که با قرص برنج خودکشی میکند.
داستان در نهایت ایجاز و زبانی به دور از هرگونه پرگویی و حکیمانه، با دیالوگها و فضاسازیهای متناسب با طرح و روایت، مضمونی ازلی را به داستانی خواندنی و جذاب تبدیل میکند. داستانی با ساختاری چند لایه که در پس لایهی بیرونی متن، فاجعهی درونی چهره میگشاید. حادثهای که در درون انسانها اتفاق میافتد، بدون اینکه داستان حادثه محور باشد.
نوشتن داستان افسانهگونه و لحاظِ منظر و نگاه شخصی و پیوند زدن فضا و مکان به عنوان عناصری که خصلتهای ویژهی رخدادهای داستانی را بازمیتاباند با روایت و ایجاد رابطهی ارگانیک مابین رویدادها و متن داستان، دانایی را میطلبد که در نویسندهی اثر و در اثر دیده میشود و نشان از توانایی نویسندهی داستان دارد که سالیان دراز است در حوزهی ادبیات داستانی گیلکی به شمار آدمهای داستانی این زبان و مضمونهای داستانی آن میافزاید.
دستش تواناتر باد تا برای ما سالیانی دراز بنویسد و شب قصههای ما را به روزی بهتر برساند.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۱