شوکا حسینی؛ آشیل

شوکا حسینی؛

آشیل

ای آشیل برخورده از صدای او

رسوایی اندازه‌اش شده به وسعت ان غرور یخ‌زده‌ات

ای پسر گریان رود

رودها را تو برده‌ای

همه را یک‌جا انباشته‌ای پشت دریچه‌ی تاریک چشمانت

این را خدایی با ما در میان گذاشت که ابرها را فرمان می‌راند

 

نگاه کن

پلک اما نزن

نگاه تو رودها بر می‌خیزاند

به سوی سپیدی خاکستری ابرها که خدایش هر روز خمیازه می کشد

اما تو به هر شکلی رسیده‌ای

نشسته‌ای در پای همه

که عاقبت این قوم، شوم شود که تو پیروز شوی آن ساعت مقدر آن ساعت معطل از امید

تو به مرگ خویش، زنده می‌مانی که مرگ تو زیستن است با نامی بلند

اما اجابت می‌شود دعایت به هر شکل

 

ای آشیل فروزنده چشم

ای دوست داشته شده

ای پنهان در بال‌های الهه

نامت غباری است بر نام چند هزار بگو؟

ای آشیل برازنده

اما دیگر بس است

کارگران دست شسته‌اند از خانه و نان هم

از عشق در کوچه‌های تاریک

از لب لبه کردن این و آن معشوق و حالا کارد زده‌اند به استخوان و زخم پاشیده‌اند روی زخم و زجر نمی‌کشند ذره‌ ذره که می‌کشند بست بست در کوچه‌های تاریک به جای لب‌لبه با معشوق

ای آشیل تن‌شکوه

بیا بگذر از دعایت

ببین دستان ما فقیرتر است از خشم تو

بیا از ما بگذر و نگذر از سپیدی جانت

ای آشیل بزرگ

اعتراف می‌کنیم بدون تو پیروزی با ما قد نمی‌کشد

اعتراف می‌کنیم بدون تو ما بره‌های عیسی هستیم

ای فروزنده چشم و ای فروزنده تن و ای فروزنده جان

به تو برمی‌گردیم

به پای تو قربان

قربانی که هر چه بخواهی

تن که هر چه بخواهی

جان که هر چه بخواهی

تو از دعایت بگذر

عصای پادشاهیت بکوب بر زمین سرد و آدم‌خوار خوار خوار

بزن فریاد

ناله کن

بگو بگذرم از جانتان که جانی ندارید ای جانداران نحیف

رودها را پس بده به ما

ما بلدتر از توییم گریستن را

ما بی‌تفاوتان ما بی‌اندوه‌هان

پدرمان دریا بوده است پیش از این آفتاب

مادرمان چشمه بوده است پیش از این ابرها

ما بلدیم چگونه از گریستن زاده شویم

چگونه دردها را لای دردها پنهان کنیم

تا صدای دردها، دردهایمان را آشفته نکند

ای آشیل بلندبالا

ما بلدیم

ما بلد راه شده‌ایم از بس لای استخوان خنده گذاشته‌ایم

از بس بس بسه کرده‌ایم و بس است دیگر زده‌ایم به نای خود و به لای خود و به گوش خود

رودها را به ما بسپار

قول می‌دهیم حتی آزاد هم که شدیم، گریستن کار ما باشد

رودهای تو را در آغوش چنان بفشاریم که هر روز به طغیان بیایند و بکشند و بکشند و ببرند و بمیرانند

بدون تو ما آدم نیستیم

 

۲۳\۷\۹۹

چهارشنبه

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۲