شیوا فرهمند راد؛ فشردهی تاریخچهی آموزش ترکی آذربایجانی
شیوا فرهمند راد[۱]
فشردهی تاریخچهی آموزش ترکی آذربایجانی
نزدیک صد سال است که آموزش رسمی و دولتی به زبان ترکی آذربایجانی در مدارس جمهوری آذربایجان وجود داشتهاست. میزان تأثیر موجودیت آن آموزش در آذربایجان ایران، خود مبحث جداگانهایست. اما از تاریخچهی آموزش زبان ترکی آذربایجانی یا آموزش به زبان ترکی آذربایجانی بهطور کلی چه میدانیم؟
اگر به گذشتهی خیلی دور نرویم، پس از تصرف بخشهایی از شمال ایران به دست ارتش روس و بستهشدن عهدنامههای گلستان و ترکمانچای (۱۸۲۸)، و با وجود یک زخم جدایی به بزرگی رود ارس، و با آن که سیر آموزش زبان مردمان همزبان در دو سوی ارس هر یک کموبیش راه خود را رفت، با این حال رفتوآمد و ارتباط فرهنگی مردم دو ساحل تا نزدیک یکصد سال پس از آن ادامه داشت. کارگران، پیشهوران، بازرگانان، روشنفکران، اندیشمندان، انقلابیان، پیشگامان تاریخ بیداری ایران، و آورندگان آموزش و پروش نوین به ایران، که بیشترشان خواندن و نوشتن یا سواد عالی را در قفقاز میآموختند؛ مبارزان انقلاب مشروطیت، جنبش جنگل، و حزب کمونیست ایران، در درازای یکصد سال با رفت و آمد میان دو ساحل ارس میکوشیدند که آن زخم جدایی را بخیه بزنند. ارتباط فرهنگی دو سوی ارس البته در دوران حکومت شوروی در آن سو، و پهلوی در این سو، و تا امروز نیز با همهی محدودیتها، همواره به اشکال گوناگون ادامه داشتهاست. بنابراین نمیتوان تحول آموزش زبان ترکی آذربایجانی را در ایران بهکلی جدا از تحول آن در قفقاز دنبال کرد.
حاکمان جدید پس از تصرف قفقاز جنوبی نام سرزمین “آذربایجان” و “آدربیجان” را برای منطقه بهکار
میبردند. برخی از پژوهشگران ایرانی، از جمله عنایتالله رضا و پیروان او، این نظریه را مطرح و شایع کردهاند که در مناطقی که ایران با عهدنامههای گلستان و ترکمانچای از دست داد و به تصرف دولت روس در آمد، هرگز نام آذربایجان وجود نداشته و این نام را نخست دولت “جمهوری دموکرات آذربایجان” (دولت “مساوات”) در سال ۱۹۱۸ برای مقاصد سیاسی معینی اختراع کرد. اما سندهای بیشماری به روسی وجود دارد، و همچنین تصویر روی جلد کتابهای آموزش ترکی آذربایجانی، که مشتی نمونهی خروار در این نوشته میآیند، بهروشنی نشان میدهند که نام آذربایجان در بخش جدا شده از ایران در شمال رود ارس نیز همواره وجود داشتهاست.
دولت استعمارگر روسیه برای اعمال حاکمیت خود بر سرزمینهایی که تازه تصرف کردهبود، و برای ادارهی امور منطقه چارهای نداشت جز آنکه کادرهای حکومتی خود را تربیت کند، و این کارگزاران و کارکنان دولت میبایست توانایی برقراری ارتباط با مردم محل را میداشتند. اینان میبایست هم زبان مردم محل را میآموختند و هم زبان روسی را به مردم محل میآموزاندند. برای آموزش زبان نیز میبایست مدارس و کلاسهایی دایر میشد و کتابهای آموزشی تهیه میکردند.
در سال ۱۸۲۷ دولت مرکزی در پتربورگ فرمان ایجاد مدارس را در قفقاز صادر کرد و اساسنامهای برای این کار تهیه کردند. تصویب شد که در تفلیس یک دبیرستان و در چندین شهر قفقاز مدارس دو کلاسه ایجاد شود. وظیفهی عمدهی مدارس دو کلاسه، که از سال ۱۸۳۰ بهتدریج آغاز بهکار کردند، عبارت بود از آموختن سواد ابتدایی به شاگردان. در این مدارس زبان روسی، زبان محلی (گرجی، ارمنی، آذربایجانی)، حساب (چهار عمل اصلی)، ودانستنیهای دینی (شرعیات برای مسلمانان) تدریس میشد. “اساسنامهی مدارس” مدیر مدارس دو کلاسه را موظف میکرد که شاگردانی را که زبان محلی و بهویژه آذربایجانی را خوب میآموختند با دادن مدالهای طلا و نقره تشویق کنند.[۱، ۶۶]
چندی بعد حکومت تازه کارشناسان زبان و آموزش و پرورش را بسیج کرد و کار تهیهی درسنامهها را شتاب بخشید. از جمله در گزارش مدیر آموزش منطقهی قفقاز بارون آ.پ. نیکالایی به ژنرال شاهزاده بهبودوف به تاریخ ۴ ژانویه ۱۸۵۶ میخوانیم: «فرماندار سابق قفقاز آجودان ژنرال شاهزاده وارانتسوف در فرمانی به تاریخ ۳۰ ژوئیه ۱۸۵۲ لطف کردند و در موافقت با نظر من در همان هنگام مقرر داشتند که چاپ منتخبات لهجهی تاتاری ِ آدربیجانی aderbeydjanskiy [منظور ترکی آذربایجانیست] که آموزگاران دبیرستان تفلیس آقایان گریگورییف و میرزا شفیع صادقاوغلو برای مدیران واحدهای آموزشی منطقهی آموزشی قفقاز تهیه کردهاند مجاز اعلام شود… این کتاب و تمام محتویات آن برای استفاده در دبیرستانهای دولتی منطقهی آموزشی قفقاز، و بخشهایی از آن برای سایر مدارس شهرستانهای این منطقه در نظر گرفته شدهبود. چاپ کتاب نیز در اصل قرار بود در تفلیس صورت گیرد، اما سپس به دلیل کمبود بودجه، [پس از درگذشت میرزا شفیع واضح] عالیجناب گریگورییف ناچار شد که کتاب را در تبریز با چاپ سنگی منتشر کند و تا کنون بخشی از کتابهای مذکور سهمیهی مدارس شهرستانها در آنجا چاپ شدهاست».[۱، ۶۷]
تصویر برگی از “کتاب تورکی” [منتخبات تاتاری لهجهی آدربیجانی Татарской хрестоматии адербейджанского наречия] میرزا شفیع واضح و ایوان گریگورییف، چاپ سنگی، تبریز، ۵۶- ۱۸۵۵
پیدایش درسنامههای تازه
یکی از کسانی که به فکر پدید آوردن درسنامههای نوین افتاد، از جمله عباسقلیآقا قدسی (باکیخانوف) بود. او در سال ۱۸۳۶ کتاب “نصیحتنامه” را نوشت و در مقدمهی کتابش درسنامههای موجود را دارای نقائص جدی قلمداد کرد و نوشت که هیچ درسنامهای ندیدهاست که زبان و محتوای آسان داشتهباشد. او میگفت که کتابهای موجود به زبانی چنان دشوار و غلیظ نوشته شدهاند که کودکان هیچ، حتی خود آموزگاران نیز معنای آنها را نمیفهمند. جملهها گاه آنقدر درازاند که جمعوجور کردنشان و سر در آوردن از آنها سخت است. برای همین: «با هدف آسان کردن این کار مشکل، در سال ۱۲۵۲ تاریخ اسلامی [هـ.. ق] کتاب کوچکی تألیف کردم که هم در عبارت و هم در معنا آسان است و نصیحتها [کذا] نام دارد».[۱، ۶۷ و ۶۸]
این کتاب دومین اثر آموزشی قدسی پس از “تذهیبالاخلاق” بود، واژههای جا افتادهی عربی و فارسی فراوان در آن بهکار رفتهبود و با این حال همچون درسنامهای در نوع خود بیهمتا، تا آغاز سدهی بیستم در مکتبخانههای قفقاز بهکار میرفت.
از آن پس دو گروه کتابهای آموزشی زبان ترکی آذربایجانی بیشتر و بیشتر پدیدار شدند: ۱- درسنامههایی برای آموزش نوجوانان مدارس روسی با هدف تربیت مترجمان و کارمندان ویژهی دولت در آینده؛ ۲- درسنامههایی برای آموزش زبان مادری به کودکان آذربایجانی که در ملاخانهها، مدارس “اصول جدید”، یا در مدارس مختلط “روس – مسلمان” سواد میآموختند. چند نمونهی مهم به شرح زیر است:
– دستنوشتهای به روسی از دانشمند سرشناس خاچاتور آبوویان (۱۸۴۸ – ۱۸۰۹) در دست است با عنوان “فشردهی قواعد مکالمه به زبان ترکی (تاتاری)، که در سراسر استان قفقاز جنوبی، در آذربایجان، و کموبیش در همهجای پرسیا [ایران] به آن سخن میگویند”. او در این اثر از دستور زبان و واژههای آذربایجانی، و ساختار جملهها سخن میگوید. جملهها به آذربایجانی و برگردان آنها به روسی نوشته شدهاند. تاریخ نوشتن کتاب نامعلوم است، اما گمان میرود که هنگام کار آبوویان در مدرسهی محلی تفلیس در سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۴۳ نوشته شدهاست.
– میرزا شفیع واضح (۱۸۵۲ – ۱۷۹۴) که در گزارش بارون نیکالایی از او نام بردهشد، آموزگار زبانهای شرقی مدرسهی عالی تفلیس بود و از راه ترجمهی اشعارش بهدست یکی از شاگردان آلمانیاش بهنام بودنشدت Bodenstedt آوازه و تب شعرهایش اروپای همعصرش را فرا گرفتهبود. بخش نخست درسنامهی او سه فصل داشت. فصل نخست “نصایح و حِکَم”؛ فصل دوم نمونههایی از زبان کتابها و مطبوعات دوران (قراباغنامه و دربندنامه)؛ و فصل سوم تکههایی از مثنوی “لیلی و مجنون” و دیگر غزلهای محمد فضولی را در بر داشت. بخش دوم کتاب نیز “واژهنامهی تاتاری [آذربایجانی] به روسی” بود.
– در سال ۱۸۵۷ کتاب “راهنمای عملی مکالمه به لهجهی آدربیجانی aderbidjanskiy از ترکی ِ تاتاری” [Практическое руководсто турецко-татарско-адербиджанского наречия] نوشتهی پ.م. بوداگوف در مسکو منتشر شد که در ۲۰ درس آواشناسی و مورفولوژی زبان آذربایجانی را به روسیزبانان میآموخت و برگردان متنهایی از آذربایجانی به روسی و بهعکس را تشریح میکرد.
– در سال ۱۸۶۱ میرزا ابوالحسن بیک وزیروف “درسنامه لهجه تاتاری آدربیجانی aderbidjanskiy” [Учебник татарско-адербиджанского наречия] را بنا بهنوشتهی خود با هدف آموختن زبان آذربایجانی به مترجمان پدید آورد.
– در سال ۱۸۶۶ ل.م. لازارف Lazarev درسنامهی “منتخبات تطبیقی زبان ترکی” (لهجههای عثمانی و آذربایجانی) را در مسکو چاپ کرد. نویسنده نمونههای گوناگونی برای قرائت در کتاب نقل میکند و در مقدمه نشان میدهد که کتاب را برای آموزش ترکی عثمانی و آذربایجانی نوشتهاست. او در صفحهی دوم کتاب با پاسخی روا به خواستاران یکی کردن زبانهای عثمانی و آذربایجانی، خطا بودن چنین فکری را نشان میدهد: «…میخواستم در همین کتاب چند مقالهی نوشتهشده به لهجههای عثمانی و آدربیجانی [کذا] (از منطقهی قفقاز جنوبی) هم بگنجانم با این هدف که امکان تطبیق و مقایسه فراهم شود و ملاحظه شود چه تفاوت عظیمی میان این دو لهجه وجود دارد و چهقدر این نظر صحیح است که زبان ترکی عثمانی، یعنی زبانی که در ترکیه به آن سخن میگویند، آنقدر با زبان موجود در منطقهی قفقاز تفاوت دارد که سخنگویان به این دو یکدیگر را نمیفهمند، و اگر هم بفهمند، با دشواریهای بزرگی همراه است. درک همین واقعیت است که در واقع باعث شده که زبان آدربیجانی [کذا]، تاتاری نامیدهشود تا نشان دادهشود که چیزی سوای زبان عثمانی است…».[۱، ۸۲] پروفسور لازارف در همان مقدمه از اهمیت زبان آذربایجانی و میزان گسترش آن در کشورهای آسیایی و خاور نزدیک سخن میگوید و مینویسد: «… این زبان هم در دربار شاه [قاجار] بهکار میرود و هم در بسیاری از استانهای پرسیا [ایران]… به طور کلی، باید توجه داشت که گسترش این زبان… در سراسر آسیا بیشتر از گسترش زبان فرانسه در اروپا است… با استفاده از این زبان میتوان سراسر آسیا و اروپای [زیر حاکمیت] ترکیه را پیمود.»[۱، ۸۳]
در دههی ۱۸۳۰ دانشمند بزرگ ارمنی خاچاتور آبوویان مدیر مدرسهی تفلیس بود و همزمان، همچنانکه نشان دادهشد، درسنامهای نیز برای آموزش ترکی آذربایجانی نوشت و آن را نیز تدریس میکرد. در این هنگام چهرهی بزرگ و سرشناس تاریخ بیداری آذربایجان و ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده (۱۸۷۸ – ۱۸۱۲) به آبوویان پیوست و در کنار همهی فعالیتهای گستردهاش، آموختن زبان مادری به کودکان آذربایجانی را نیز در مدرسهی تفلیس بر عهده گرفت. اما کار فراوان آخوندزاده را بیمار کرد و او در سال ۱۸۴۰ بهناگزیر از کار تدریس زبان مادری کناره گرفت. جای خالی آخوندزاده را میرزا شفیع واضح پر کرد و زبانآموزی ادامه یافت، اما هم در تفلیس و هم در دیگر شهرهای قفقاز و آذربایجان کمبود شدید آموزگار زبان مادری و کمبود شدید درسنامه و کتابهای کمکدرسی وجود داشت. آموزش کودکان هنوز بهطور عمده، هرچند ناچیز، در ملاخانهها و مکتبهای سنتی با روشها و متنهای کهن عربی و فارسی صورت میگرفت، و اگر آموزشی لنگ به زبان ترکی آذربایجانی وجود داشت، با روشها و متنهای سنتی و با روش هجیکردن و ابجد بود.
چرخشی دیگر
پیدایش نقطهی عطف در آموزش ترکی آذربایجانی نیز به همت و ابتکار میرزا فتحعلی آخوندزاده رخ داد. در سال ۱۸۷۶ “دارالمعلمین قفقاز جنوبی” در شهر گوری گرجستان برای تربیت آموزگاران پایهگذاری شد، اما در این آموزشگاه تنها روسان، گرجیان، و ارمنیان درس میخواندند. آخوندزاده که در آن هنگام مترجم فرمانده کل قوای قفقاز بود و نفوذ فراوانی هم در دستگاه او و هم در میان روشنفکران پیشروی آذربایجانی داشت، مشکل را با فرمانده قوا بارون روزن در میان نهاد و روزن از آخوندزاده خواست که طرحی پیشنهادی تهیه کند. آخوندزاده پس از تهیهی طرحی اساسی و با موافقت روزن، علمای روحانی، مفتی و شیخالاسلام را به جلسهای فراخواند، پیشنهاد خود را بهتفصیل شرح داد، رضایت همه را جلب کرد و سرانجام روزن با نوشتن جملههای زیر در حاشیهی طرح آخوندزاده، موافقت خود را اعلام کرد: «برای آزمایش، در جوار دارالمعلمین قفقاز جنوبی “شعبهی تاتار” جداگانه و ویژهی اهالی ترک منطقه برای مدت سه سال گشایش یابد. اگر دورهی آزمایشی موفقیتآمیز بود، پس از سه سال این شعبه به آموزشگاهی مستقل برای ترکان تبدیل شود و از گوری به مرکز آذربایجان انتقال یابد».[۱، ۸۵]
شعبهی تاتار دارالمعلمین گوری یک سال پس از درگذشت آخوندزاده، در سال ۱۸۷۹ گشایش یافت. در آغاز جلب دانشآموزان آذربایجانی به آن، بهویژه برای دورهی ابتدایی، دشوار بود زیرا گوری جمعیت آذربایجانی نداشت و آذربایجانیان شهرهای دیگر نیز از تحصیل جوانانشان در مدارس غیر دینی و اختلاطشان با پیروان دینهای دیگر بیمناک بودند. تا آنکه آموزگار روس آلکسی اوسیپوویچ چرنیایفسکی Cherniyayevskiy Черняевский (۱۸۹۴ – ۱۸۴۰) که به پیشنهاد آخوندزاده به مدیریت شعبهی تاتار آموزشگاه گوری گمارده شدهبود در سفری گرد شهرهای ایروان، نخجوان، شوشا (پناهآباد)، شماخی، نوخا، قازاخ و چند جای دیگر گروهی از نوجوانان آذربایجانی را که روسی میدانستند از مدارس روسی دولتی دستچین کرد و به شعبهی تاتار گوری انتقال داد. بسیاری از چهرههای سرشناس اجتماعی، هنری، و علمی بعدی آذربایجان از میان همین گروه برخاستند، از آن جمله: جلیل محمدقلیزاده، نریمان نریمانوف، فریدونبیک کؤچرلی، عزیر حاجیبیکوف، سلیمان ثانی آخوندوف، مسلم مقامایف، و..
.
تصویر روی جلد “وطن دیلی” چرنیایفسکی، چاپ دوم ۱۳۰۶ هـ.ق
شعبهی تاتار آموزشگاه گوری هرگز به “مرکز آذربایجان” انتقال نیافت، اما با فارغالتحصیلی نخستین گروه از این شعبه در سال ۱۸۸۲، بهتدریج تعداد بیشتری مدارس دو کلاسهی “روس – مسلمان” (یا روس – تاتار) در نواحی گوناگون آذربایجان پدیدار شدند. شعبهی “تاتار” گوری و مدارس روس – مسلمان نقش قاطع و بسیار بزرگی در تربیت کادرهای آموزشی محلی آذربایجان داشتند. با آنکه در این مدارس زبان آذربایجانی اکنون به شکل درسی مستقل تدریس میشد، اما درسنامهها و کتابهای کمکدرسی به این زبان هنوز نایاب بود. این مهم نیز بهدست و همت چرنیایفسکی حل شد. او گفتار آذربایجانی را در زادگاهش شماخی با علاقه و تلاش شخصی آموختهبود اما در کلاس درسش در گوری با این واقعیت تلخ روبهرو شد که هیچ کتابی برای تدریس ندارد و چاره را در آن یافت که خود درسنامهای بنویسد.
چرنیایفسکی در زمانی کوتاه الفبای عربی را آموخت و با درسهایی که از آثار کارشناس بزرگ آموزش و پرورش روس کنستانتین اوشینسکی Ushinsky گرفتهبود، نخستین درسنامهی صوتی (فونتیک) زبان آذربایجانی را پدید آورد و در سال ۱۸۸۲ کتاب “وطن دیلی” [زبان وطن] را با دستخط دانشآموزش رشیدبیک افندیزاده و با چاپ سنگی منتشر کرد. همهی درسنامههای تا پیش از آن کتاب، حروف عربی را با هجیکردن میآموختند، اما “وطن دیلی” نخستین درسنامهی همهی ترکزبانان جهان، و به نظر فریدونبیک کؤچرلی «نخستین درسنامهی همهی جهان اسلام» بود که صداها یا فونتیک زبان را به دانشآموزان میآموخت. در این کتاب برای نخستین بار نقطهی پایان جمله، دو نقطه، علامت سؤال، و علامت ندا (!) در کنار حروف عربی بهکار گرفتهشد.
چرنیایفسکی چندی بعد بخش دوم “وطن دیلی” را با همکاری یکی دیگر از دانشآموزانش منتشر کرد. این کتاب شامل متنهایی برای قرائت، شعر، چیستان، ضربالمثلها و از این دست بود. او “اصول کیتابی” [کتاب اصول] را نیز جداگانه برای آموزش روش تدریس “وطن دیلی” نوشت.
تصویر روی جلد “بصیرهالاطفال” افندیزاده
یکی از دانشآموختگان پروردهی تلاش آخوندزاده و چرنیایفسکی، رشیدبیک افندیزاده (۱۹۴۲ – ۱۸۶۳) بود که در سال ۱۸۸۲ تحصیل در شعبهی “تاتار” آموزشگاه گوری را به پایان رسانید. رشیدبیک پس از سالها تدریس زبان مادری و بهکار بردن کتاب “وطن دیلی”، بر پایهی آنچه از چرنیایفسکی آموختهبود و آنچه از قوت و ضعف “وطن دیلی” دیدهبود، خود در سال ۱۸۸۹ درسنامهای بهنام “اوشاق باغچاسی” [باغچهی کودکان، مهد کودک] نوشت و منتشر کرد. رشیدبیک در این کتاب ۸ حرف ویژهی زبان عربی را از خط خارج کرد و با ۲۴ حرف باقیمانده درسنامهای آسان پدید آورد که به جای شش ماه، به نوشتهی روی جلد کتاب «بیسوادان با این کتاب خواندن و نوشتن را در یک ماه» میآموختند.
“اوشاق باغچاسی” بارها تجدید چاپ شد و در مجموع با تیراژی نزدیک به ۹۰.۰۰۰ در سراسر قفقاز و حتی در آنسوی دریای خزر پخش شد. رشیدبیک چندی بعد، از آن رو که «در مکاتب ابتدائیه کتاب مناسبی به ترکی برای قرائت» نداشتند، «پارهای حکایات و روایات مناسب زمانه و معیشت حال را که در طول سالها» به چشمش خوردهبود «به زبان ترکی ساده تقریر و تحریر» کرد و کتاب قرائت “بصیرهالاطفال” را پدید آورد. این کتاب که ۲۲۶ صفحه داشت در سال ۱۹۰۱ در باکو چاپ شد و پس از چند بار تجدید چاپ به تیراژ ۴۲.۰۰۰ نسخه رسید.[۱، ۱۰۸ تا ۱۱۳]
نزدیک پایان سدهی نوزدهم «پیشرفت مهمی در فرهنگ و مطبوعات قفقاز بهوجود آمد و در باکو و شماخی و نوخا مدارس جدیده دایر شد. [… در] مدرسهای که انجمن ایالتی باکو تأسیس کردهبود، […] شاعر سید عظیم شیروانی (۱۸۸۸ – ۱۸۳۵) معلم زبانهای آذربایجانی و فارسی و عربی بود.» [۲، ج۱، ۴۷]. مدارس خصوصی دیگری که بهتدریج در شهرهای گوناگون آذربایجان پدیدار شدند کموبیش مانند مدارس دولتی بودند، با این تفاوت که همهی درسها در این مدارس به زبان ترکی آذربایجانی بود و زبان روسی را به شکل درسی جداگانه میآموختند. این مدارس روش آموزشی ویژهای را بهکار میبردند که “اصول جدید” نامیده میشد. از آن میان مدرسهی سید عظیم شیروانی به سال ۱۸۷۰ در شماخی، مدرسهی محمدتقی صدقی به سال ۱۸۹۲ در اردوباد و به سال ۱۸۹۴ در نخجوان، و مدرسهی میرزا حسن رشدیه را به سال ۱۸۹۵ (۱۲۷۴ هـ.خ) در تبریز میتوان نام برد. دانشآموزان این مدارس نه روی حصیر، که روی نیمکت مینشستند، از گچ و مداد استفاده میکردند، بهجای قلم نی با قلم نوک فولادی مینوشتند، و مهمتر از همه کودکان برای نخستین بار پایههای علوم را به زبان مادری خود میآموختند.
گسترش این مدارس از سویی کار ملاخانهها را کساد میکرد و برخی روحانیان واپسگرا احساس میکردند که عرصه بر آنان تنگ میشود، و از سویی دیگر با سیاست استعماری حاکمیت روس خوانایی نداشت. حاکمیت روس که اکنون کادرهای محلی خود را پروردهبود و زبان محلی را به افراد مورد اعتماد خود آموختهبود، منافع خود را در بیسوادی و عقبماندگی مردم محل مییافت و نمیخواست که سواد و دانش بیش از آن گسترش یابد. بنابراین از هر دو سو پیوسته موانعی بر سر راه فعالیت این مدارس میتراشیدند، و از جمله اجازه گشایش آنها را نمیدادند، پدران و مادران را تحریک میکردند که کودکانشان را از این مدارس بیرون بیاورند، و مدارس خصوصی موجود را از راههای گوناگون تصرف میکردند، دولتی میکردند، و سپس برنامهی درسها را تغییر میدادند. با همهی اینها سیر گسترش مدارس خصوصی و تدریس به زبان مادری در آنها دیگر سر باز ایستادن نداشت.
در باکو نخستین مکتب روس – مسلمان را سلطان مجید غنیزاده (۱۹۳۷ – ۱۸۶۶) و حبیببیک محمودبیکوف (۱۹۲۳ – ۱۸۶۳) در سال ۱۸۸۷ گشودند. گشایش نخستین مکتب روس – مسلمان دخترانه به دست این دو در باکو به سال ۱۹۰۱ [۱۲۸۰] جنجال بزرگی آفرید، اما در پی تلاش خستگی ناپذیر آنان، در سال ۱۹۱۴ [۱۲۹۳] در باکو ۹ مدرسهی روس – مسلمان پسرانه، ۳ مدرسهی دخترانه، و یک مدرسهی ششکلاسه وجود داشت. در شهرهای دیگر مدارس دخترانه پیش از آن آغاز بهکار کردهبودند. در سال ۱۸۹۸ [۱۲۷۷] در “آموزشگاه دخترانهی شفیقهخانم” در شماخی ۷۰ دختر علاوه بر خواندن و نوشتن به ترکی آذربایجانی، کارهای دستی و خیاطی نیز میآموختند. در همان سال در شعبهی آموزش پیشه در آموزشگاه شهر شکی، به دختران پرورش کرم ابریشم میآموختند، و در سال ۱۸۹۶ [۱۲۷۵] در آموزشگاه ویژهی دختران آذربایجانی در تفلیس، خیاطی و گلدوزی در کنار زبان ترکی آذربایجانی تدریس میشد.[۱، ۱۵۵ تا ۱۵۷]
از این دوران هم، گذشته از دستنوشتههای فراوان و کتابهای به ترکی آذربایجانی که سال و جای انتشارشان معلوم نیست، از جمله نمونههای زیر نیز در دست است:
– محمدتقی صدقی (۱۹۰۳ – ۱۸۵۴): “صرف نحو، و قواعد قرائت و کتابت”، ۱۸۹۲. او که با روزنامههای ترجمان (در باغچهسرا)، اختر (استانبول)، حبلالمتین (کلکته)، کاسپی (باکو)، و ناصری (تبریز) همکاری داشت، چندین کتاب داستان به آذربایجانی برای کودکان نیز نوشت، از جمله: “داستانهای مکتب” شامل ادامهی مکتب، داستان کودک چشمسیر، کودک دروغگو، کودک سخاوتمند، و…
– میرزا عبدالسلام آخوندزاده تفلیسی (۱۹۰۷ – ؟)، شیخالاسلام قفقاز) که کتاب “قواعد مختصر فارسی برای مبتدیان” را در سال ۱۸۹۰ در تفلیس منتشر کرده بود، در سال ۱۸۹۴ درسنامهی “سرمشق” را به آذربایجانی چاپ کرد. او در این کتاب خوشنویسی را به خط تعلیق و نستعلیق آموزش میداد و در پایان پندهایی به خط خوش نوشتهبود.
تصویر روی جلد کتاب صرف و نحو نریمان نریمانوف
– نریمان نریمانوف (۱۹۲۵ – ۱۸۷۰): فشرده صرف و نحو زبان ترکی آذربایجانی (برای دانشآموزان مدارس روس – مسلمان)، ۱۸۹۹، و چند کتاب زبانآموزی دیگر.
– سلطان مجید غنیزاده: “اصطلاح آذربایجان (خودآموز برای فراگیری ترکی قفقاز)”، عنوان روسی: “خودآموز ترکی به لهجهی آذربایجانی قفقاز (خواندن و نوشتن)”، چاپ نخست ۱۹۰۲، چاپ پنجم ۱۹۲۲، و چندین کتاب دیگر، از جمله: “لغت روسی و ترکی” شامل ۱۰.۰۰۰ واژه، “دیلماج زبان روسی” (به ترکی آذربایجانی) شامل ۲۸۰۰ متن، “لغت ترکی و روسی”، “مختصر الفبای روسی” برای آموزش روسی به آذربایجانیان، “الفبای متحرکه” برای آموزش تدریس به روش فونتیک، و “کلید ادبیات” برای آموزش زبان فارسی.
– محمودبیک محمودبیکوف (۱۹۲۳ – ۱۸۸۳): الفبای ترکی و کتاب اول قرائت ۱۹۰۷، سال دوم ۱۹۰۷، سال سوم ۱۹۰۹، املای ما ۱۹۱۱، الفبای نوین ترکی ۱۹۲۲ (نخستین درسنامه با الفبای لاتین). او در کتاب “املای ما” قواعد نوشتار به سبک عثمانی را کنار نهاد و اصلاحات مفید و مهمی در نوشتار ترکی آذربایجانی به خط عربی انجام داد.
– عبدالله شایق (۱۹۵۹ – ۱۸۸۱): درسنامهی آذربایجانی “چشمافزار [عینک] کودکان”، ۱۹۱۰، برای دانشآموزان کلاس اول ابتدایی. او در همان سالها داستانها و شعرها و نمایشنامههای بیشماری به ترکی برای کودکان نوشت، از جمله: روباه به حج میرود، پشتیبان خوب، تقتقخانم، دمدراز [شلهقویروق=روباه]، مراد، دلبستگی، ممیش چوپان، عروسک سخنگو و خروس انتقامجو، بهار زیبا، و…، و دیرتر نیز “ادبیات ترکی” و “کتاب قرائت ملی” را برای دانشآموزان نوشت.
– میرزا عباس عباسزاده (۱۹۲۰ – ۱۸۷۰) نخست “سال اول، الفبا برای مبتدیان” را به سال ۱۹۰۱ [۱۲۸۰] در گنجه نوشت اما روحانیان تکفیرش کردند زیرا کوشیدهبود در این کتاب الفبای عربی را تغییر دهد و از این رو آموزگاران آن را پنهانی بهکار میبردند. این کتاب تا سال ۱۹۱۳ بارها به اشکال گوناگون چاپ شد. او از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ چندین درسنامهی دیگر نیز نوشت، از جمله: “سال دوم، قرائت”، “زبان ترکی، قرائت”، “لطائف”، “مجموعهی مشق”، و…
تصویر روی جلد “اصطلاح آذربایجان” غنیزاده
اکنون به ابتکار پیشروان فرهنگی، در شهرهای گوناگون تئاتر، کلوب، کتابخانه، و قرائتخانههایی اغلب با صفت “مسلمان” گشایش مییافت. از جمله در سال ۱۸۹۶ “قرائتخانهی مسلمانان” به دست نریمان نریمانوف در باکو گشایش یافت و در همان سال دیگران در شهرهای شکی و قوبا، و سالی دیرتر در شماخی نهادهای مشابهی ایجاد کردند.
بحث خط و نفوذ زبانهای دیگر
در طول همهی این سالها، بهویژه از هنگام فعالیت میرزا فتحعلی آخوندزاده در آمورش زبان ترکی آذربایجانی، یکی از بحثهای میان آموزگاران ایرادها و نارساییهای خط عربی برای زبان آذربایجانی بود. کسانی خطهای تازه اختراع کردند، از جمله آخوندزاده و محمدآقا شاهتختی (کتاب “الفبای صوتی شرق”، ۱۹۰۲، به ترکی)؛ افراد بیشماری در اصلاح خط عربی برای کاربرد آن در ترکی کوشیدند (رشیدبیک افندیزاده، میرزا محمد خلفی افشار، سلطان مجید غنیزاده، جلیل محمدقلیزاده، نریمان نریمانوف، فریدونبیک کؤچرلی، محمودبیک محمودبیکوف، عباس صحت، عبدالله شایق، میرزا حسین حسنزاده یروانی، عبداللهبیک افندیزاده، و…[۲، صفحههای گوناگون])، اما با وجود دستاوردهایی شایان، هیچیک از اینها جا نیافتاد و هنوز خطی که همهی خصوصیات زبان را بازتاب دهد و بهآسانی فرا گرفتهشود، بهدست نیامدهبود.
تلاشهایی برای کاربرد خطی جز عربی برای زبان ترکی آذربایجانی نیز صورت گرفت. از جمله جلیل محمدقلیزاده (۱۹۳۲ – ۱۸۶۶) در خاطرات خود نوشتهاست: «… یکی از میسیونرهای خاورشناس بهنام رادلوف الفبای تازهای را برای ترکان آذربایجان پیشنهاد میکرد و این عبارت بود از حروف روسی. برای چند صوتی که در الفبای روسی وجود ندارد، او علامتهای تازهای ساختهبود. نمونهی این حروف در آن دوران گاه در نشریهی ادارهی فرهنگ قفقاز […] چاپ میشد. من چون در آن زمان جوان بودم و بیخبر از سیاست روسها، الفبای تازهی رادلوف را برای ترکان تأیید کردم».[۱، ۱۶۰]
در کنار بحث پیرامون نارسایی خط عربی، بحثی گسترده پیرامون میزان نفوذ زبانهای ترکی عثمانی، عربی، روسی، و فارسی، در ترکی آذربایجانی نیز جریان داشت. کوشندگان سوادآموزی به زبان مادری بهویژه از کسانی که “عثمان پرستان” مینامیدند سخت ناراضی بودند. پیشتر در همین نوشته اشارهای گذرا از قلم لازارف آمد. روزنامهی “ملا نصرالدین” و مدیر آن جلیل محمدقلیزاده از مخالفان سرسخت “عثمانیسازی” ترکی آذربایجانی بودند.
محمودبیک محمودبیکوف در شمارهی ۶۵ سال ۱۹۰۹ روزنامهی “ترقی” نمونهای از درسنامهی “علم حیوانات” نقل میکند: «بولبوللر نغماتینین لطافتی ایله شهرتشعار اولوب حشرات ایله تغذی و امرار حیات ائدیرلر» – و میپرسد: «آخر این هم شد زبان ترکی [آذربایجانی]؟ آیا این است “فصاحت و بلاغت”ی که میگویند؟»، و میافزاید: «هدف اصلی باید آن باشد که زبانمان را و نوشتارمان را به جایی برسانیم که همهی مردم آن را بفهمند و بدانند.» و ادامه میدهد: «آذربایجان خود ادبیات دارد – ادبیاتی خواندنی، آموختنی، و دانستنی…»[۱، ۲۰۰]
اما پالایش زبان و تغییر خط نوشتار ترکی آذربایجانی در شمال رود ارس تا سال ۱۹۲۹ به تأخیر افتاد. و در جنوب رود ارس زبان و خط و آموزش ترکی سرگذشتی دیگر داشت.
در ایران
این نگارنده در چند و چون تاریخچهی آموزش زبان ترکی آذربایجانی در ایران پژوهش یا منبعی سودمند در دسترس نداشتهام. پس از تصرف شمال رود ارس به دست دولت روس، همچنان که گفتهشد ارتباط فرهنگی ساکنان دو ساحل ارس تا سالها بر جا بود و از جمله برخی از درسنامههای زبان مادری و کتابهای آموزشی قفقاز در تبریز، ولیعهدنشین پادشاهی قاجار، چاپ میشد و گمان میرود که این کتابها در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان نیز پخش میشدند و برای آموزش بهکار میرفتند. از آن جملهاند: “کتاب تورکی” نوشتهی میرزا شفیع واضح و ایوان گریگورییف، چاپ ۱۸۵۶؛ مجموعهی نوشتههای آموزشی سید عظیم شیروانی، به کوشش پسرش، چاپ ۱۸۹۵؛ “مجموعه آثار حاجی سید عظیم شیروانی”، چاپ ۱۹۱۲؛ و “نگاهی به هیکل انسان”، نوشتهی محمدتقی صدقی به سال ۱۸۸۲، چاپ ۱۹۰۹، که همه در تبریز چاپ شدند.
در سال ۱۸۸۱ (۱۲۶۰ هـ.خ) مسیونرهای مسیحی پرسبیتری Presbyterian “مدرسه مموریال” را در تبریز گشودند. یکی از میسیونرها بهنام دکتر جان الدر John Elder مینویسد: «[…] زبان ترکی نیز از آن جهت که زبان متداول آذربایجان بود در این آموزشگاه به شاگردان تعلیم داده میشد.»[۲]
در سال ۱۸۹۳ (۱۲۷۲ هـ.خ) میرزا صادق ابن ملا اسدالله تبریزی (۱۹۰۷ – ۱۸۳۹) “کتابچهی ادبیه” (بخش دوم از “خمسهی ادبیه”) را برای آموزش خواندن و نوشتن ترکی آذربایجانی در تبریز منتشر کرد. نویسنده در آغاز کتاب به ترکی آذربایجانی مینویسد که «این دفتر ادبیه میخواهد با خط فارسی حروف الفبا را و با خط عربی هجی کردن و متصل کردن کلمهها را، و با فصاحت زبان وطن سخن گفتن را، و اسباب معاش لازم در امور دنیوی را، گفتوگوی معرفتآمیز را و سهولت صاحب قلم شدن را به کودکان بیاموزد.»[۱، ۲۲۷]
میرزا صادق تبریزی که شعر نیز میسرود و “فانی” تخلص میکرد در همان سال درسنامهی دیگری به ترکی آذربایجانی برای آموزش کودکان در ملاخانهها نیز نوشت که تنها نسخهی دستنویس و بی عنوان آن برای ما ماندهاست. او پس از “درس ابتدایی” در بخش نخست، در سرآغاز بخش دوم مینویسد: «با تعلیم ترکی، فارسی، و روسی بهزودی چشمان کودکان گشوده میشود، در مدتی کوتاه از علوم خارجی بهرهمند میشوند و [محتوای] نوشتههایشان از برکات علم وسعت مییابد. اما در خواندن عبارتهای دشوار متنهای قدیمی ترکی و فارسی از کاتبان مسلمان عاجز میمانند، به کنه مطلب نمیرسند، و از کاتبان ایراد میگیرند… بنابراین من، میرزاصادق فانی که سالها در آموزگاری عمر خود را صرف کردهام و چندین دفتر برای درک و خواندن آسان و سریع کودکان نوشتهام، از آن جمله در این دفتر ِ کتابت قواعد نوشتن نامههای ترکی و فارسی را به زبان سادهی آذربایجان و قفقاز نوشتم» و سپس ۵۰ نمونه متن نامه به فارسی و ترکی میآورد.[۱، ۲۳۳]
رشدیه
در سال ۱۸۹۴ (۱۲۷۳ هـ.خ) میرزا حسن رشدیه (۱۹۴۴ – ۱۸۵۱) آموزگار خوش ذوق و صاحب سبک و پایهگذار آموزش نوین در ایران، درسنامهی تازهای بهنام “وطن دیلی” [زبان وطن] نوشت و در همان سال در تبریز به چاپ رسانید. “وطن دیلی” برای روزگار خود پیشتاز بود، زبانی ساده داشت، و نخستین کتاب آموزش سواد ترکی آذربایجانی به شیوهی صوتی بود که در ایران منتشر میشد و نیز نخستین درسنامهای بود که حتی آموزگاران زبان فارسی را با شیوهی تدریس فونتیک آشنا میکرد. گفته میشد که این کتاب خواندن و نوشتن را در مدت ۶۰ ساعت به کودکان میآموزد. نیاز به چنین کتابی در آذربایجان بسیار وجود داشت و از همین رو در تیراژ گستردهای در همهی شهرهای آذربایجان پخش شد.
میرزا حسن رشدیه نخستین دبستانش را در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸ هـ.خ) در تبریز گشود، اما مدرسههای او را ۹ بار به بهانههای واهی، با روشهای گوناگون، با حمله و غارت و حتی با تیراندازی بهسوی او و زخمی کردنش بستند. این آموزگار دلسوز به ناگزیر چند بار به مشهد گریخت، اما باری دیگر و باری دیگر بازگشت، از پا ننشست و کار خود را ادامه داد. نیما یوشیج از جمله برای او سرودهاست: «یاد بعضی نفرات / روشنم میدارد: / اعتصام یوسف، / حسن رشدیه. / قوتم میبخشد / ره میاندازد / و اجاق کهن سرد سرایم / گرم میآید از گرمی دمشان […]».[۳، ۲۶۰ تا ۲۶۷]
برنامهای که رشدیه برای سال اول یکی از دبستانهایش ریختهبود از این قرار بود: «دروس ابتدایی با الفبای صوتی به زبان ترکی تبریز، ۱۵۰ ساعت؛ قرائت ترکی، ۱۰۰ ساعت؛ صرف زبان ترکی کتبی و شفاهی، ۵۰ ساعت؛ صرف زبان فارسی کتبی و شفاهی، ۵۰ ساعت؛ قرائت فارسی، ۵۰ ساعت؛ صرف عربی به طرز جدید، ۱۰۰ ساعت؛ قرآن مجید و آیات کریمه، ۵۰ ساعت؛ اصول دین، ۲۰ ساعت؛ فروع دین، ۵۰ ساعت؛ حساب کتبی و شفاهی، ۱۰۰ ساعت؛ تاریخ شفاهی، ۳۰ ساعت؛ جغرافیای شفاهی از روی نقشه تبریز، ۳۰ ساعت؛ مشق خط، ۴۰ ساعت؛ دیکته ترکی و فارسی و عربی، ۱۰۰ ساعت؛ رسم و نقاشی، ۴۰ ساعت؛ ورزش بدنی به حرکات علمی، ۵۰ ساعت.»[۳]
تصویر روی جلد “وطن دیلی” حسن رشدیه
اما تاریکاندیشان این مقدار را نیز تحمل نداشتند. رشدیه پس از یک فرار دیگر به قفقاز و بازگشت و ساختن مدرسهای دیگر در سال ۱۳۱۵ (۱۹۳۶)، سرانجام به قم پناه برد و خانهنشین شد و در سال ۱۳۲۳ (۱۹۴۴) همانجا درگذشت. اما بذری که رشدیه پاشیدهبود اکنون به ثمر میرسید و آموزگاران دیگری کار او را پی میگرفتند.
در تب و تاب جنبش مشروطیت و در پی تلاشهای رشدیه و دیگر مبارزان جنبش، تعداد مدارس در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان افزایش یافت، «با امکاناتی درخشان در امر آموزش که در آن روزگاران کمنظیر بود. در گزارشی از تقیزاده که در ۲۲ آوریل ۱۹۱۲ میلادی به براون نوشتهشده، آمدهاست که در “نتیجهی مجاهدهی” معارفخواهان، در تبریز “قریب ۲۵ باب مدرسهی ابتدایی و متوسطه به اصول جدید دائر بود.” […] مدرسه سعادت […] “قریب پانصد شاگرد داشت”.»[۳، ۱۵۰]. شواهدی از آموزش به زبان ترکی نیز در کلاسهای آن دوران در دست است، از جمله از متن آگهیهای فراوانی که برای پذیرش دانشآموز منتشر میشد، برای نمونه: «مدرسه ادبیّه قبول میکند طفل هفتساله را که هیچ به مکتب نرفته، در مدت چهار ماه به نوشتن جمیع الفاظ مشکله خواه فارسی و خواه ترکی و عربی و عددنویسی میباشد دارا نماید. الآن اطفالی که در مدرسه تحصیل میکنند، اولیای اطفال حق دارند آمده امتحان نمایند. محل مدرسه حاجی سید حسین کهنه«.[۴]
سید محمد ناطقی معروف به اعتماد (۱۳۶۰ – ۱۲۷۷ یا ۱۲۷۹ هـ.خ) در سال ۱۹۱۷ (۱۲۹۶ هـ.خ) مدسه “اعتماد” را در تبریز پایه گذاشت. او چندین کتاب شعر و نثر و داستان و گردآوری فولکلور به ترکی آذربایجانی، و از جمله درسنامههایی برای شاگردان مدرسهاش نوشت، از آن جملهاند: “صرف و نحو زبان ترکی آذربایجانی”، “تورکی نصاب”، و “الفبای جدید”. کتاب اخیر در سال ۱۹۲۶ (۱۳۰۵ هـ.خ) در تبریز چاپ شد.
باغچهبان
یکی از نامآورترین آموزگاران تاریخ نوین ایران میرزا جبار عسکرزاده (باعچهبان) است. او که صد سال پیش در سال ۱۹۱۴ (۱۲۹۳ هـ.خ) در شهر ایروان نشریهای مشابه “ملا نصرالدین” به نام “لکلک” به زبان ترکی آذربایجانی منتشر میکرد، در سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ هـ.خ) با خانوادهاش به ایران آمد و با اجرای نمایشنامهای بهترکی بهنام “خُرخُر” برای کودکان دبستان “احمدیه”ی شهر مرند کار آموزگاری را آغاز کرد.
جبار باغچهبان آورندهی شیوهی آموزش “ترکیبی” (بعدها “سمعی و بصری”)، و پایهگذار کلاسهایی برای کودکان دارای مشکل شنوایی و گویایی در ایران بود. او اجازهی گشایش نخستین دبستان دخترانهی مرند را نیز در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹ هـ.خ) گرفتهبود، اما هنگام گشایش دبستان، کوردلان بر سرش ریختند و نگذاشتند آن را بگشاید. با اینهمه او از پا ننشست و چهار سال دیرتر نخستین مهد کودک مختلط ایران را در تبریز گشود. باغچهبان آغازگر نخستین تئاترها و سرودخوانی کودکان، داستان خوانی برای کودکان، گردش جمعی، و ورزش در مدارس بود. به شهادت ثمینه باغچهبان، پدرش ناشنوایان را به ترکی آموزش میداد و سخن گفتن به ترکی را به آنان میآموخت.[۵]
اگر استعمار روس برای اعمال حاکمیت خود بر سرزمینهایی که تازه بهچنگ آوردهبود بر این قرار آمد که زبان مردمان آنجا را بیاموزد و بیاموزاند، کارگزاران دستگاههای رضاشاه و خاندان پهلوی برای اعمال حاکمیت مرکزی بر مناطق قومی ِ “ممالک محروسه”ی میراث شاهان قاجار، با اعمال سیاست «یک کشور، یک ملت، یک زبان»، کمر به نابودی زبانهای آن مناطق بستند.
در زمان رضاشاه، رئیس فرهنگ (معارف) استان آذربایجان دکتر احمد محسنی (عمادالممالک) بود که میگفت: «هر کس که ترکی حرف میزند، افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید»[۶]، یا حسن ذوقی، که جانشین محسنی شد، کسی بود که صندوق جریمه ترکی حرف زدن در دبستانها گذاشت و حتی معنی کردن کلمات فارسی به ترکی را هم در کلاسها ممنوع کرد.[۴، ۲۶۳]
جبار باغچهبان در زندگینامهی خود مینویسد: «…در سال ۱۳۰۵ مردى اهل سیاست به نام دکتر محسنى، رئیس فرهنگ آذربایجان شد. […] دکتر محسنى بهجاى این که سوابق و علایق فرهنگیان را تقدیر و تشویق کند، دستور اکید داد که در اداره فرهنگ، کارمندان با مراجعان به مدرسه، مربیان با شاگردان و شاگردان با یکدیگر، همه باید به زبان فارسى گفتوگو کنند، وگرنه از کار برکنار خواهند شد. گذشته از این که این کار یک تکلیف دشوار و غیر عملى بود، او نمىدانست که با صدور این دستور حق و علاقه تاریخى یک قوم بزرگ را انکار میکند و حس میهنپرستى آذربایجانىها را تحقیر و جریحهدار میسازد. اگر بگویم رفتار ناهنجار دکتر محسنى نسبت به آذربایجانىها شباهت کامل به رفتار هیتلر نسبت به یهودىها داشت، شاید اشتباه نباشد. اگر او سیاستمدارى با هوش و روانشناس بود، مىتوانست دریابد که در هر گوشه و کنار این کشور پهناور، مردمى زندگى میکنند که هزاران سال است به طور طبیعى و غریزى به آداب و رسوم و زبان خود خو گرفتهاند، و با زور و قلدرى نمىتوان عادات و زبان آنها را از یادشان برد. آن دستور شاق دکتر محسنى مانند آن بود که به خروس تکلیف کنند با صداى کبوتر بخواند وگرنه سرش را خواهند برید.
[…] دکتر محسنى یک روز باز مرا به دفترش احضار کرد و به شعرهاى ترکى من که براى کودکان کودکستان مىسرودم، ایراد گرفت. او رو به من کرد و گفت: “این شعرها چیست که براى بچهها مىنویسى؟… این شعرها سیاسى است.” […] روشن بود که دکتر محسنى تصمیم گرفتهبود به هر بهانهاى که شده “باغچه اطفال” را در تبریز منحل و مرا بیکار کند. […] تا سال ۱۳۰۶ کودکستان را اداره کردم. اما سرانجام از ادامه کار بازماندم و «باغچه اطفال» تبریز منحل شد.»[۷]
اختناق پهلوی اول
نگارنده از وجود آموزش رسمی ترکی آذربایجانی در فاصلهی سالهای ۱۳۰۶ و ۱۳۲۴ اطلاعی بهدست نیاوردهام. روشن است که ممنوع کردن سخن گفتن و حتی معنی کردن کلمات به ترکی، جریمه، توهین و تحقیر و اعمال سیاست “زبانکُشی” Linguiside البته واکنش مردم را در پی میآورد. با برکناری رضاشاه از سلطنت در شهریور ۱۳۲۰، فرهنگیان آذربایجان برای آغاز دگربارهی آموزش زبان مادری بی درنگ بهپا خاستند. از جمله روزنامهی آذربایجان “ناشر افکار جمعیت آذربایجان” در ۲۴ آذر ۱۳۲۰ مینوشت: «ما میگوییم آذربایجان که زبان، عادات و ملیت مخصوص را داراست حق دارد به زبان مادری خود حرف زده و بدان زبان در مدارس تدریس نماید و کتابهای خود را به زبان مادری نشر نماید».[۸]
و چنین بود که “حکومت ملی آذربایجان” در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ روی کار آمد و آموزش به زبان مادری در آذربایجان از سر گرفتهشد. کودکان در دوران این حکومت یک ساله در مدارس به زبان خود تحصیل میکردند. یکی از یادگارهای آن دوران کتاب “آنا دیلی” (زبان مادری) در جلدهای پنجگانه برای کلاسهای ۱ تا ۵ است که زبان ترکی آذربایجانی را به کودکان میآموخت.
غلامحسین صدری افشار از فرهنگنویسان بهنام زبان فارسی میگوید: «در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ زبان ترکی را در این منطقه زبان رسمی اعلام کردند و قرار شد ما به ترکی درس بخوانیم. در آن سال من دانشآموز کلاس دوم بودم. ما وسط درس بودیم، کتاب ترکی هم وجود نداشت و معلمها سرگردان بودند. من چون کتابهای ترکی را خوانده بودم، کتابهای فارسی را به ترکی ترجمه میکردم و روی تخته مینوشتم و بچههای دیگر یاد میگرفتند. در سال ۱۳۲۵ وقتی اول مهر سر کلاس رفتیم، کتاب سالهای اول تا پنجم به ترکی تهیه شده بود. متخصص تحصیلکردهای هم در این زمینه نداشتیم، اما توانستند با همان تحصیلکردهها، کتابهای حساب و هندسه، تاریخ و جغرافیا و قرائت را به ترکی با الفبای عربی تهیه کنند. […] من یادم میآید در آن کتابها شعرها و داستانهایی به ترکی آمدهبود. همینطور برخی آثار ادبیات کشورهای دیگر را به ترکی ترجمه کردهبودند و از این دست مطالب. در همان سال ۱۳۲۵ وقتی حکومت عوض شد، کتابهای ما عوض شدند و دوباره کتابهای فارسی آمد.»[۹]
نویسندهی بزرگ، دکتر غلامحسین ساعدی میگوید: «مثلاً یک سال فرض بفرمائید بنده ترکی خواندم و آن موقع زمان حکومت پیشهوری بود. کلاس چهارم ابتدائی. قصه ماکسیم گورکی توی کتاب ما بود. قصه چخوف توی کتاب ما بود. مثالهای ترکی و شعر صابر و شعر میرزا علی معجز [شبستری]… همهی اینها توی کتاب ما بود، و آن وقت تنها موقعی که من کیف کردم که آدم هستم، بچه هستم، یا دارم درس میخوانم همان سال بود. من از آنها دفاع نمیکنم، میخواهم احساس خودم را بگویم.»[۱۰]
اختناق پهلوی دوم
پس از سرکوب حکومت ملی آذربایجان، در کنار “قتله”، کتابسوزانهای بزرگی نیز در شهرهای آذربایجان بر پا کردند، نسخههای بیشماری از کتاب “آنا دیلی” طعمهی آتش شد و آموزش ترکی آذربایجانی بار دیگر برای دهها سال ممنوع و غیر ممکن گردید.
دکتر رضا براهنی تصویر تکاندهنده و دردآوری از فردای ممنوعیت زبان مادری در آذربایجان ترسیم میکند: «کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم در تبریز. به من گفتهبودند که یک روزنامهی دیواری بنویسم. ماندهبودم. دستم نمیرفت که به فارسی بنویسم. مادرم که سال گذشته در نوشتن روزنامههای ترکی کمکم کردهبود، گفت: “به ترکی بنویس، بده بره!” و با چسباندن کاغذهای رنگی کمکم کرد. روزنامه را به ترکی نوشتم و بردم به دیوار مدرسه چسباندم. ناظم مدرسه آمد و از پنجرهی کلاس میدیدم که روزنامهی مرا کند و برد. بعد زنگ زدند و همه را به صف کردند. ناظم آمد سر صف، روزنامه را نشان داد و پرسید کی این را نوشته. من سرافکنده دست بلند کردم. صدایم زد به بیرون از صف و گفت: “مگر نگفتیم که به فارسی بنویسید؟ چرا به ترکی نوشتی؟” گفتم: “بلد نبودم”. روزنامه را پرت کرد روی زمین، و گفت: “بلیس”! من به زانو افتادم و نوشتههایم را لیسیدم. جوهر روی صورتم مالیده میشد، و بچههای توی صف به قیافهام میخندیدند. آری، زبان مادری من توی شکمم است! لیسیدمش!»[۱۱]
از آن هنگام، و حتی پس از انقلاب ۱۳۵۷، تا امروز، آموزش رسمی زبان ترکی آذربایجانی در مدارس آذربایجان وجود نداشتهاست. از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۶، در طول بیش از سی سال، تنها از انتشار تعداد انگشتشماری کتاب به آذربایجانی خبر داریم، و در آن میان تنها ۲ کتاب آموزش زبان: “خودآموز زبان آذربایجانی” نوشتهی دکتر سلامالله جاوید در سال ۱۳۴۳ (انتشارات فرزانه، اصفهان)، و “مبانی دستور زبان آذربایجانی” نوشته دکتر محمدعلی فرزانه در سال ۱۳۴۴ (انتشارات شمس، تبریز).
سالی پیش از کتاب دکتر جاوید، صمد بهرنگی که دغدغهی بزرگش آموزش کودکان آذربایجان بود، مجموعهای بهنام “پارهپاره” منتشر کرد به ترکی آذربایجانی با زیرعنوان “مجموعهای از اشعار زبان آذربایجانی همراه دوبیتیهای محلی (بایاتیها)” (نشر ابنسینا، تبریز، ۱۳۴۲). این کتابچه در دوران خفقان محمدرضا شاه پهلوی بهزودی به “مانیفست” دانشجویان و روشنفکران هویتخواه آذربایجانی تبدیل شد. بهرنگی برای کاستن از رنج کودکانی که به زبانی جز زبان مادریشان آموزش خواندن و نوشتن را آغاز میکردند، کتاب “الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان” را با تکیه بر واژههای مشترک در دو زبان پدید آورد اما این تلاش نیز به جایی نرسید و کتاب بهرنگی هرگز چاپ نشد.[۱۲]
در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷ گروههای دانشجویی با نامهایی چون “مبارز دانشجولر” در تبریز و تهران و شهرهای دیگر به تکثیر و نشر پنهانی درسنامههای ترکی آذربایجانی پرداختند، و سپس کتابهای قدیمی، از “آنا دیلی” سال ۱۳۲۵ تا “مبانی دستور زبان آذربایجانی” دکتر فرزانه بارها تجدید چاپ و منتشر شدند. سپس بهتدریج کتابهای تازهای نیز پدید آمدند، مانند “گلین تورکجه دانیشاق – بیایید ترکی حرف بزنیم” (همراه با سه نوار آموزشی)، نوشتهی ثمینه باغچهبان (پیرنظر)، یکی از ادامهدهندگان کار پدر (تهران، آبان ۱۳۶۰، چاپ افست، ناشر مؤلف)، و بسیاری کتابهای دیگر.
اما تا آغاز آموزش رسمی زبان آذربایجانی و دیگر زبانهای موجود در ایران هنوز راهی دراز در پیش بود، و این کار هنوز نیز آغاز نشدهاست.
جفای دولتهای برآمده از انقلاب ۱۳۵۷ بر ملیتها و زبانهای غیر فارسی کشور، و بر فعالان هویتخواه در طول ۳۵ سال گذشته خود چندین مقالهی جداگانه لازم دارد.
چالشهای پیش رو – درس تجربه
آ. عبداللهیف در کتاب خود (منبع ۱) بارها تکرار میکند که پس از ترکمانچای و از همان هنگامی که دولت روس در پی آموختن و آموزاندن زبان مردم محل بر آمد، تا هنگامی که پیشروان محلی به فکر سوادآموزی مردم خود افتادند، و تا نزدیک یکصد سال پس از آن، بزرگترین مشکلها در قفقاز کمبود و نبود درسنامه و آموزگار زبان ترکی آذربایجانی بود.
نخستین کنگرهی آموزگاران زبان ترکی آذربایجانی در پانزدهم اوت سال ۱۹۰۶ [۱۲۸۵] در باکو تشکیل شد. این کنگره در طول ده روز مسائل و مشکلات گوناگون آموزش زبان آذربایجانی را بررسی کرد، برنامهی کلاسهای درس را تنظیم و تصویب کرد، و سندهای فراوانی منتشر کرد. در بررسی چرایی نابسامانی آموزش زبان مادری، گذشته از کمبود درسنامه و آموزگار، جمعبندی کنگره چنین بود:
۱- تعداد و ساعات درسهای زبان مادری کم است؛
۲- آموزش زبان آذربایجانی اجباری نیست؛
۳- زبانی یگانه و عام برای آموزش بهکار نمیرود؛
۴- مدیران مدارس به زبان آذربایجانی اهمیت نمیدهند؛
۵- دانشآموزان به زبان آذربایجانی اهمیت نمیدهند؛
۶- برخی از والدین نگرش تحقیر آمیزی نسبت به زبان آذربایجانی دارند.[۱، ۲۸۷]
به گمان نگارنده، ما نیز در ایران، در آغاز کار دشواریهایی مشابه موارد ششگانهی بالا خواهیم داشت. بایدها و نبایدها و روشها را کارشناسان فن بهتر میدانند اما بیگمان سود بردن از تجربههای موجود کاری عاقلانه است. تلاشهای گرانبهایی در زمینهی رسیدن به زبان آذربایجانی استاندارد برای آموزش، و خط و نوشتاری پذیرفتنی، در ۳۵ سال گذشته در داخل ایران نیز صورت گرفتهاست و با کمک گرفتن از آنها میتوان گامهای مؤثری در این راه برداشت.
همچنین، تجربهی آغاز کار در قفقاز شاید این
را نیزبه ما میآموزد که چشمانتظار و به امید اقدامات دولتها نشستن بیهوده است و شاید مدارس خصوصی بتوانند آموزش زبان مادری، و آموزش به زبان مادری را آغاز کنند؟ اما این به شرطی ممکن است که نیروهای حاکم و “فرهنگستانها” از سیاسی کردن و امنیتی کردن این خواست شهروندی برحق و انسانی دست بردارند. آیا میتوان چنین امیدی داشت؟
استکهلم، آذر – بهمن ۱۳۹۲
(بازنویسی و تلخیص: شهریور ۱۴۰۰)
منابع:
۱- آقامحمد عبداللهیف، “از تاریخ تدریس زبان آذربایجان” (به آذربایجانی، اسناد روسی به زبان اصلی و اغلب بی ترجمه نقل شدهاند)، باکو ۱۹۶۶.
А. С. Абдуллајев: Азәрбајҹан дилинин тәдриси тарихиндән, Бакы: Маариф, ۱۹۶۶.
۲- یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، چاپ پنجم، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران ۱۳۵۷.
۳- ماشاالله آجودانی، مشروطهی ایرانی، چاپ پنجم، نشر اختران، تهران ۱۳۸۳.
۴- “گذشته چراغ راه آینده است”، پژوهش گروهی: جامی، انتشارات نیلوفر، تهران، چاپ دوم، پاییز ۱۳۷۱.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۳
[۱] – شیوا فرهمند راد، زادهی ۱۳۳۱ اردبیل، مهندس بازنشسته. کتابها، ترجمه و تألیف: متن کامل و دو زبانی اپرای کوراوغلو ۱۳۵۴ / تحلیلی بر حماسهی کوراوغلو (پاشا افندییف) ۱۳۵۷ / «ایران، بالاخره چه خواهد شد» (اولیانوفسکی) ۱۳۶۲ / ۹ روز و ۹ شب (نبی خزری) ۱۳۶۶ / با گامهای فاجعه ۱۳۶۸ / از دیدار خویشتن (احسان طبری)، به کوشش، ۱۳۷۵ / عروج – سوتنیکوف (واسیل بیکوف) ۱۳۸۲ – ۱۳۹۸ / قطران در عسل ۱۳۹۵. / حماسههای شفاهی آسیای میانه (نورا چادویک) ۱۳۹۶. در دست انتشار: وحدت نافرجام.
[۲] – ”تاریخ میسیون آمریکائی در ایران”، مترجم سهیل آذری، انتشارات نورجهان، تهران ۱۳۳۳، ص ۵۹. بهنقل از دکتر صمد سردارینیا: ”پیشینه تدریس زبان ترکی در آذربایجان”، منتشر شده در چند وبگاه.
[۳] – http://anjom.ir/bozorgdashtha/19-roshdye.html
[۴] – نشریه “انجمن”، شماره ۹، چهارم شوال ۱۳۲۴ هـ. ق. (۱۸ نوامبر ۱۹۰۶)، بهنقل از سردارینیا، پیشین.
[۵] – سخنرانی در سیدنی به تاریخ اکتبر ۲۰۰۹، ویدئو در این نشانی: http://youtu.be/yEwWiIyKnLk
[۶] – کیهان، ۲۶ دی ۱۳۲۴[۴، ۲۶۳].
[۷] – ”روشنگر تاریکیها – خودنوشتهای جبار باغچهبان”، مؤسسه فرهنگی هنری پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، تهران ۱۳۸۹، صص ۶۷ تا ۶۹. و نیز “زندگینامهی جبار باغچهبان بنیانگزار آموزش ناشنوایان در ایران به قلم خودش”، مرکز نشر سپهر، تهران، ۱۳۵۶، صص ۹۲ تا ۱۰۴. نیز بنگرید به: محمدرضا الاردبیلی: “میرزه جبار عسگرزاده باغچهبان” (به آذربایجانی) در این نشانی.
[۸] – شماره ۱۳، سرمقاله با عنوان “ما چه میگوییم”. “آذربایجان” از ۱۰ آبان ۱۳۲۰ تا ۱۳ فروردین ۱۳۲۱ در تبریز به مدیریت علی شبستری منتشر میشد.
[۹] – گفتوگو با خبرگزاری ایسنا، ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، در نشانی:http://isna.ir/fa/news/92111510194
[۱۰] – گفتوگو با “طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد” نقلشده در مجلهی “الفبا”، شماره ۷، ص ۷۶ و ۷۷، پاریس پاییز ۱۳۶۵.
[۱۱] – نقل بهمعنی از چند منبع، از جمله از سخنرانی در استکهلم، ۲ سپتامبر ۲۰۱۱، از دقیقهی ۳۷ در این نوار ویدئویی:
[۱۲] – گوشهای از رنج آن کودکان از جمله در نوشتهای از همین قلم توصیف شدهاست: “زبان پدری ِ مادرمردهی من” در نشانی http://shiva.ownit.nu/Zaban_ped.htm